تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بسم اللّه‏، شفاى هر دردى و يارى كننده هر دارويى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829556066




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سردار شهيد «احمد كاظمي» از آغاز تا پرواز


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: سردار شهيد «احمد كاظمي» از آغاز تا پرواز خبرگزاري فارس: بنيان‌گذاري سازمان رزم سپاه، تأسيس لشكر 8 نجف اشرف، فتوحات بزرگ دوران دفاع مقدس، فرماندهي مدبرانه در نيروي هوايي و زميني سپاه و دريافت 3 مدال فتح از دستان مقام معظم رهبري يادگارهاي ارزشمند سردار شهيد «حاج احمد كاظمي» است كه در كارنامه حيات زميني‌اش خوش مي‌درخشد. به گزارش باشگاه خبري فارس «توانا»، احمد در دوم مردادماه سال 1338 در نجف‌آباد اصفهان در محله كوچه ملّا در خانواده‌اي مذهبي به دنيا آمد. دوران تحصيل را در مدرسه دهقان گذرانده و در سال 1358 ديپلم ماشين‌آلات كشاورزي را از هنرستان دكتر شريعتي گرفت. *دستگيري به دليل شركت در راهپيمايي محرم سال 56 و تحمل 15 روز شكنجه احمد در فضاي مذهبي نجف‌آباد رشد كرد و با توجه به فعاليت‌هاي مذهبي و سياسي در اين شهر در همان سال‌هاي اول حركت انقلاب با نهضت امام خميني(ره) آشنا شد و با اوج‌گيري آن به صف مبارزين پيوست و در سال 1356 و در روز عاشوراي حسيني به علت شركت در تظاهرات بر عليه رژيم سفاك شاهنشاهي به همراه سه نفر از دوستان خود توسط شهرباني نجف‌آباد دستگير شد. او پس از 15 روز شكنجه بسيار به علت اينكه هيچ چيز ثابت نشد، آزاد شد. به رغم شكنجه‌هاي زياد پس از آزادي در مبارزه عليه حكومت ستم‌شاهي مصمم‌تر شد و به مبارزه ادامه داد بعد از مدتي مجدداً تحت تعقيب ساواك قرار گرفت كه قصد دستگيري او را داشتند، لذا براي مدتي مخفي شد. *حضور در كردستان و آشنايي با شهيد حسين خرازي پس از پيروزي انقلاب به اتفاق شهيدان محمد منتظري، غلامرضا صالحي و شهيد غلامرضا يزداني در دي‌ماه سال 1358 راهي سوريه شد؛ او تصميم داشت همراه با گروه‌هاي فلسطيني آموزش‌هاي چريكي را در كنار سازمان‌هاي فعال و مبارز فلسطيني ديده و وارد مبارزه عليه رژيم صهيونيستي شود. اما حوادث كردستان در حالي او را مجبور به بازگشت به كشور نمود كه وي كوله‌باري از تجربه جنگ‌هاي چريكي و مبارزه عليه ضدانقلاب و بازگرداندن امنيت به كردستان شد. احمد با توجه به تجربه ارزشمند خود، نقش ارزنده‌اي در پاكسازي كردستان و ضدانقلاب داشت. در همين مرحله احمد با حسين خرازي آشنا شد و بين‌شان محبتي ايجاد شد كه بعداً در سرنوشت جنگ تحميلي تأثير فراوان داشت. فداكاري با تدبير و ارزشمند ايشان مورد توجه همه فرماندهان سپاه قرار گرفت؛ لذا در سال 1359با توجه به وضعيت كردستان و اصرار برخي فرماندهان سپاه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با شروع جنگ تحميلي به رغم مجروحيتي كه در يكي از جنگ‌هاي با ضدانقلاب در كردستان داشت و هنوز با عصا راه مي‌رفت با اصرار زياد خودش به همراه گروه «شهيد غلامرضا محمدي» به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه‌اي نزديك آبادان به دوستانش بپيوندند. تجربيات آموزش چريكي در پادگان حموريه سوريه و جنگ كردستان برايش خيلي ارزشمند بود و در جبهه جديد جنگ در محور دارخوين به كمكش آمد و از همه آن توانمندي‌ها به همراه ايمان ولايي كه از كودكي در او شكل گرفته بود و زيبايي جواني او را صدچندان و كرد به سرعت مورد توجه قرار گرفت. نيروهاي مردمي به صورت خودكار فرماندهي او را پذيرفتند و احمد نخستين دوره فرماندهي بر نيروهاي مردمي را در جبهه فارسياد تجربه كرد و هر روز بر علاقه رزمندگان به او افزوده مي‌شد. ابتكارات و اقدامات او روز به روز از جبهه فارسياد فراتر مي‌رفت و خبرها به مركز فرماندهي گلف رسيد. احمد و جبهه فارسياد تبديل به يك موضوع مورد توجه در تمامي جنگ شد و اقدامات چريكي او به همراه گروه كوچك چند ده نفره، جبهه فياضيه را براي دشمن تبديل به يك كابوس كرد و فياضيه در كنار جبهه دارخوئين به فرماندهي حسين خرازي زبانزد تمامي جبهه‌ها شد. *شكست حصر آبادان و تشكيل لشگر 8 نجف اشرف آن روزها كسي نمي‌دانست كه اين جوان خوش‌اندام نجف‌آبادي كه امروز در جبهه فياضيه در مقابل دشمن قد علم كرده است، روزي يكي از ستون‌هاي اساسي جنگ و سپاه پاسداران و بنيان‌گذار سازمان رزم سپاه خواهد شد و خود براي شتاب دادن به مبارزه عليه بعثي‌ها و آزاد كردن خاك ميهن جمهوري اسلامي ايران لشكري را به نام 8 نجف پايه‌گذاري خواهد كرد كه بعدها فرماندهان ارتش بعث و لشكرهاي قدرتمند عراق هم تاب ايستادن در مقابل اين لشگر را ندارد. احمد تا پايان مردادماه همان سال، قبل از عمليات ثامن‌الائمه (عليه‌السلام) نيروهاي مستقر در فياضيه را به سه گردان رسانيد و با آمادگي كامل در پنجم مردادماه سال 1360به دشمن حمله سختي كرد و با تدبيري كه برخواسته از شجاعت او بود با دور زدن دشمن موفق شد حصر آبادان را بشكند و به هدف خود دست يابد. وي هم‌چنين توانست با غنايم فراواني كه از دشمن به دست آورد، مقدمات تشكيل تيپ 8 نجف اشرف را فراهم نمايد. بعد از اتمام موفقيت‌آميز عمليات ثامن‌الائمه (عليه‌السلام) به اجراي عمليات طريق‌القدس كمك كرد و در سوم آذرماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امكانات به دست آمده از دشمن يك تيپ قدرتمند را به نام تيپ 8 نجف اشرف تشكيل داد و با استقرار در شهر شوش يكي از مهم‌ترين محورهاي عملياتي را عهده‌دار شد و مقدمات مهم‌ترين عمليات جنگ كه بعداً از سوي حضرت امام خميني (ره) فتح‌المبين نام گرفت را فراهم كرد. در ساعت 12 نخستين نيمه‌شب سال 1360 از طريق ارتفاعات برغازه به دشمن حمله شديد و غافلگير كننده‌اي كرد و با دور زدن تمامي جبهه و ورود به عقبه آن آخرين ضربات خود را وارد كرد و اين تدبير توام با ضربه مهلك نيروي جوان و نوپاي احمد به نام تيپ 8 نجف دشمن را در جبهه‌اي به وسعت سه هزار و 500 كيلومتر مربع وادار به شكست كرد. بعد از آن احمد آوازه جبهه خودي و دشمن شد. يك هفته بعد او بدون وقفه و استراحت در حاليكه اكثر دوستان وي زخمي بودند وارد دارخوئين شد و مقدمات عمليات آزادي‌سازي خرمشهر را كه بعداً به نام بيت‌المقدس نام گرفت فراهم كرد. او يكي از طولاني‌ترين و سخت‌محورهاي جنگ را عهده‌دار شد و چهار روز پس از عمليات فتح‌المبين در نيمه‌هاي شب در حاليكه دشمن در خواب عميق فرو رفته بود به آرامي از رودخانه پرخروش كارون عبور كرد و با نفوذ به عمق بيست كيلومتري خط دشمن خود را به جاده استراتژيك اهواز خرمشهر رساند. در حالي كه هنوز واحدهاي دشمن در خطوط اوليه و در نزديك رودخانه كارون بودند در كنار جاده جنگ تن به تن رخ داد. فرمانده‌هان دشمن كه متحير از اين پيشروي بودند در حالي كه صدام و جوخه‌هاي اعدام پشت آنها ايستاده بود بارها به نيروهاي احمد و دوستانش حمله كردند اما تمامي اين تلاش‌ها ناكام ماند و او با تثبيت جاده آسفالت حملات بعدي خود را به سمت خرمشهر آغاز كرد در حالي كه خود و ديگر همرزمانش به شدت زخمي بودند. *گردان‌هاي شهيد كاظمي و شهيد خرازي نخستين فاتحان خرمشهر او در شرايطي بسيار سخت و نابرابر با دشمن با قبول يكي از به يادماندني‌ترين تصميمات در حالي كه همه از آزادي شهر خرمشهر نااميد بودند به صورت استشهادي به اتفاق شهيد خرازي به انبوه دشمن در خرمشهر حمله كرد و از روش منحصر به فرد خود كه دور زدن دشمن بود استفاده كرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتي بعد بيش از 15هزار نفر از نيروهاي دشمن با زيرپوش‌هاي سفيد خود را تسليم او نمودند و صداي بانگ الله‌اكبر در شهر خرمشهر طنين افكن شد. حلقه‌هاي اشك در چشم احمد جمع شد و اين زيباترين منظره‌اي بود كه او در عمر خود ديده بود و بهترين هديه‌اي كه او در گمنامي به ملت ايران و امام خميني (ره) تقديم كرد و باراني از شادي و خوشحالي را بر مردم ايران باراند؛‌ اما هرگز كسي ندانست كه احمد فاتح اصلي خرمشهر بود و حاضر نشد هيچ‌وقت به اين عمل اعتراف بكند. پس از فتح خرمشهر او سر از پا نشناخته براي بهره‌گيري از فرصت‌هاي به دست آمده در حالي كه پيوسته صورت او پوشيده از گرد و غبار بود و از هر عمليات براي عمليات ديگر زخمي به يادگار داشت و در طول 8 سال جنگ او كه حالا واحد خود را از تيپ به لشكر و سپاه ارتقاء داده بود و جنگ‌هاي مهمي همچون رمضان، محرم، والفجر (1،2، 4، 8) و تمامي عمليات‌هايي كه به نام كربلا نام گرفت‌ (كربلاي 2، 3، 4، 5 و 6) شركت كرد و در تمامي اين جنگ‌ها نام احمد آرام‌بخش جمع فرماندهان و لشكر و لنگرگاه طوفان‌هاي جنگ بود بطوري كه جنگ‌ها با حضور او جلوه و شكوه خاصي به خود مي‌گرفت و عدم حضور او كه كمتر اتفاق مي‌افتاد به عنوان يك خلاء در صحنه عمليات حس مي‌شد. او در عمليات خيبر و بدر به اتفاق رفيق شفيق خود مهدي باكري كه به شدت به او عشق مي‌ورزيد يكي از متحوّرانه‌ترين صحنه‌هاي جنگ را كه به فيلم‌هاي جنگي شباهت داشت به نمايش گذاشت و در نيمه‌هاي شب با هلي‌برد به روي جزاير مجنون در عمق هورالعظيم كه خود و شهيد باكري در اولين فرود در آن شركت داشتند در طول يك شب دو جزيره بسيار مهم نفتي را به نام جزيره مجنون شمالي و جنوبي از تصرف دشمن خارج نمودند و از آن عبور كرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگيني به دشمن وارد كردند. *فراق از شهيد مهدي باكري، حاج احمد را مدتي در بستر بيماري انداخت در عمليات بدر كه قريب همين جنگ بود او و دوست شهيدش باكري به دشمن تاختند و با عبور از رودخانه خروشان دجله جاده استراتژيك بصره ـ العماره را قطع كردند. اما در اين حين مهدي آهنگ رفتن كرد و با شهادتش احمد را در حسرتي جا‌ن‌سوز فرو برد. با شهادت باكري احمد به شدت ناراحت و عصباني بود و اين در حالي بود كه نيروها منطقه را تخليه كرده بودند و تنها چند نفر رزمنده در تاريكي شب باقي مانده بودند دشمن در حال پيشروي بود و هر لحظه به آنها نزديك مي‌شد. همه متعجب بودند اينها چه مي‌كنند! و به او اصرار كردند كه برگردد عقب ولي احمد حاضر نبود دوست صميمي خود را كه حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود، تنها بگذارد. به هر صورتي با اصرار شديد، احمد با چشماني مالامال از اشك سوار قايق شد و به عقب برگشت،‌ اما او از شدت دوري مهدي مريض شد و مدتي در سنگر در بستر بيماري افتاد. خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم فرصت به دشمن در تاريكي‌هاي شب و صحنه نبرد در كنار اين روح لطيف همه را متعجب ساخت. *ازدواج پيش از والفجر 8 و خطبه عقدي كه امام خميني (ره) جاري كردند آذرماه سال 64 او كه يكي از برجسته‌ترين فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح كشور بود؛ براي عمل به سنت نبوي (صلي الله عليه و آله والسلم) تصميم به ازدواج گرفت و براي اين امر خانواده مذهبي و فرهنگي آقاي ايزدي كه مورد توجه مردم متدين نجف‌آباد و اهل جبهه و جنگ بودند مورد توجه ايشان قرار گرفت. در فرصتي كوتاه فواصل عمليات‌ها ازدواج كرد و همسفر و همراه خود را براي يك مسير طولاني و سخت توأم با شهادت براساس حس مشترك معنوي و اعتقادي انتخاب نمود و در حاليكه به سختي گرفتار جنگ و آماده كردن مقدمات عمليات والفجر 8 بود به همراه خانواده جهت اجراي خطبه عقد به تهران آمده تا در جماران، پير و مرادش خطبه عقد زنديگ مشترك‌شان را بخواند و آنچه كه بر شادي اين وصلت افزود و هر دو خانواده را مسرور داشت حركت لبان مبارك امام (ره) بود كه كلمات خطبه را جاري مي‌كرد و بر ميمنت آن مي‌افزود و به نحوي تضمين مبارك و صميميت اين ازدواج بود. فرداي آن روز احمد مستقيم به طرف جبهه رفت. روزها مي‌گذشت و احمد سخت در تكاپوي مقدمات عمليات است كمتر مي‌تواند به نجف‌آباد برود و به خانواده‌اش سري بزند. عمليات والفجر 8 به خوبي و خوشي تمام شد و احمد از امتحاني ديگر سربلند بيرون آمد. احمد در اين عمليات شيمياي مي‌شود. هر روز كه مي‌گذرد احمد همانند آهن آبديده مي‌شود با آنكه فرماندهي با صلابت و شجاع است ولي در عين حال براي تك‌تك بچه‌ها دل مي‌سوزاند و به كوچك‌ترين مسائل واقف است چرا كه لشكر 8 نجف اشرف تجمع نيروهايي است كه از استان‌هاي مختلف آمده‌اند، يزدي، قزويني، تبريزي، زنجاني، كاشاني، نجف‌آبادي و اصفهاني بايد فصل‌الخطاب همه آنها باشد و چقدر سخت است. در همين روزها يعني تيرماه سال 65 احمد مي‌خواست به خدايش لبيك بگويد براي همين با همسر و به اتفاق بقيه دوستانش به مدينه‌النبي رفت تا به واسطه پيامبر (صلي الله و عليه و آله والسلم) و ائمه بقيع عليهم‌السلام بتواند محرم شود تا به ديدار دوست بشتابد و دست بيعت با خدا دهد. عمليات كربلاي 4 كه شروع شد احمد براي غواص‌ها و بچه‌ها خيلي صحبت كرد، ديدن آخرين لحظات همرزمانش در حالي كه مي‌دانست برخي از آنان تا ساعاتي ديگر نيستند و اين آخرين ديدار است او را به شدت منقلب كرد. به طوري كه نتوانست در مقابل بچه‌ها جلوي گريه‌اش را بگيرد و به شدت گريست و همه با او گريستند، ديدن اين صحنه تاريخي براي هر بيننده‌اي عجيب مي‌نمود، فرمانده‌اي كه فرمان‌هاي سخت صادر مي‌كند و مثل شير بر دشمنان مي‌تازد، چطور اين‌گونه در ديدار با دوستان خدا مي‌گريد. دي سال 65 است و لشكر براي اينكه در منطقه شلمچه وارد عمل شود خيلي تلاش كرده است. او مدت زيادي بود كه به خانه نرفته بود. در حين عمليات فرمانده‌اش آقا محسن به او تبريك گفت او كه فكر مي‌كرد براي پيروزي‌هاي به دست آمده تبريك مي‌گويد متقابلا تبريك گفت اما اينطور نبود آقامحسن گفت: «ابوالمحمد»‌ تبريك مي‌گويم؛ و احمد فهميد كه پدر شده است. اين خبر او را به ياد مردان جوان همراه خود انداخت كه در آخرين لحظات زندگي منتظر خبر تولد فرزند خود بودند و اين خبر را نشنيده، به لقاء‌الله پيوستند. يك بار ديگر پس از شهادت دوست صميمي‌اش مهدي باكري شاهد مصيبت سختي بود كه آخرالامر به او پيوست و هميشه او را به خود مشغول نموده بود و از اذكار دائمي او شد و آن شهادت دوست بسيار صميمي‌اش حسين خرازي بود و احمد از اين بابت خيلي متأثر گشت. *روزهاي پايان جنگ و اميد به پرواز 25 اسفندماه 66 لشكر 8 نجف بار ديگر با فرماندهي احمد كاظمي در عمليات والفجر 10 در محور دربنديخان حلبچه با تمام توان شركت كرد و با موفقيت به تمامي اهداف خود نائل آمد. سردار جنگ كه مسئول تصرف شهر حلبچه بود، نه تنها براي حفظ جان مردم عادي بلكه براي پرهيز از خوف زنان و كودكان دستور داد هيچ‌كس حق ورود به شهر حلبچه را ندارد. روزهاي جنگ به سرعت مي‌گذشت و احمد غمگين از اين بود كه چرا از كاروان دوستان شهيد خود عقب مانده‌ است اما او راهي جز پذيرش تقدير الهي نداشت. عمليات كربلاي 8 و تحركات دشمن مجدداً شرايط سختي را به وجود آورده و دشمن دست به تحركاتي در مناطق جنوب و غرب زد، وضعيت نابساماني بود، فرماندهان جنگ عمليات بيت‌المقدس 7 را در سال 67 برنامه‌ريزي كردند. محور شلمچه بار ديگر با احمد كاظمي دست بيعت داد و ياد و خاطره شهدا و دوستان شهيدش را لحظه به لحظه از جلوي چشمان مي‌گذراند. او منتظر بود كه در لحظات پاياني جنگ به دوستانش برسد اما اين ‌طور نشد و مصلحت چيز ديگري بود. منافقين هم در مرصاد نتوانستند در مقابل احمد بايستند و در حيله مكر خود گرفتار شدند. جنگ تمام شد. همه به دنبال زندگي بودند و در حال جبران گذشته، اما احمد بي‌قرارتر از هميشه به دنبال هدف عاليه خود بود؛ لذا با پذيرش مسئوليت‌هاي متعدد تلاش جديدي را براي آمادگي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي خصوصا سپاه به عمل آورد و اين نقش همانند دوران جنگ جنبه بنيان‌گذاري و محوري داشت. معاون عمليات نيروي زميني سپاه، فرماندهي سپاه زرهي 8 نجف‌اشرف، در اين مدت كوتاه وضعيت لشكر را سر و سامان داد. از جمله كارهاي احمد در طول دوران مسئوليتش در لشكر رسيدن به خانواده‌هاي بي‌بضاعت، رفع مشكلات مردم بالاخص بچه‌هاي سپاه و بسيج و حتي سربازاني كه با او ارتباط داشتند، برپايي هيئت‌هاي عزاداري در دوران دفاع مقدس و بعد از آن بود. عشق و علاقه او به اهل‌بيت عليهم‌‌ السلام به حدي بود كه در جزئي‌ترين امور مربوط به عزاداري دخالت مي‌كرد و از نكات حائز اهميت اينكه خود در برپائي خيمه ابي‌عبدالله (عليه‌السلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله عليها) پيش‌قدم بود و جلوي در مي‌ايستاد و به خيل عزاداران عرض خوش ‌آمد گويي مي‌گفت. سال هزار و سيصد و هفتاد و دو بود كه امنيت منطقه كردستان به هم ريخت؛ ناامني مردم را اذيّت مي‌كرد همه به اين نتيجه رسيدند كه احمد تنها مي‌تواند اين مشكل اساسي را حل كند. مقام معظم رهبري حكم دادند كه سردار احمد كاظمي برود فرماندهي قرارگاه حمزه سيد‌الشهدا (عليه‌السلام) را قبول كند تا هيبت، شجاعت و فرماندهي مقتدرانه او ريشه ظلم و ستم را در منطقه بخشكاند. رفتن او همه را خوشحال كرد. او توانست در مدت كوتاهي ضمن برقراري امنيت با حمايت دولت در دادن خدمات به مردم و توسعه عمران كردستان موفق شود. سرانجام وي تصميم گرفت براي خشكاندن ريشه‌هاي ناامني دست به عمليات فوق‌العاده حساس همچون حمله به قرارگاه اصلي ضدانقلاب در كردستان عراق بزند و آخرين ضربات را بر پيكر آنها وارد آورد؛ بنابراين ضدانقلاب را با اقتدار تمام وادار به تسليم و قبول شرايط جمهوري اسلامي و بر زمين گذاردن اسلحه كرد و براي سال‌ها مردم منطقه را از شرّ آنها آزاد ساخت. *ساختار و فرماندهي هوايي و موشكي نيروي هوايي با حضور احمد كاظمي تقويت شد وي هم‌چنين ضمن مجاهدت‌هاي پيوسته موفق به ادامه تحصيل و گذراندن دوره كارشناسي ارشد در دانشگاه تهران شد و به خاطر رشادت‌ها و مجاهدت‌هاي پيوسته، بار ديگر صفحه‌اي درخشان در كارنامه او افزوده شد و در سال يك هزار و سيصد و هفتاد و نه با حكم مقام معظم رهبري به مدت 5 سال به عنوان فرمانده نيروي هوايي سپاه منصوب شد. در اين مقطع هم مانند گذشته توانست در جهت بالا بردن توان و ارتقاء ساختار و فرماندهي هوايي و موشكي قدم‌هاي فوق‌العاده مهمي بردارد و بر ارتقاء كمّي و كيفي آن بيفزايد. وي براي نخستين بار نيروي هوايي سپاه را مجهز به هواپيماهاي جنگنده سوخو 24 كرد و سازمان هلي‌كوپتري را با خريد هلي‌كوپترهاي ام.آي 17 سازماندهي كرد و حتي موفق به ساخت هلي‌كوپتري شد كه امروز در سطح ملي مورد توجه واقع شده است. مدت مأموريت احمد در نيروي هوايي به شش سال و نيم رسيد. در دوران مأموريتش در نيروي هوايي حادثه اسفناك زلزله بم پيش آمد. احمد به محض خبردار شدن جزء نخستين كساني بود كه خود را به بم رساند و تا آخرين روزها در آنجا حضور داشت. تمام امكانات نيروي هوايي سپاه و كشور را در جهت كمك به مردم زلزله زده مهيا كرد. احمد كاظمي به روايت دوستان در طول روز و شب كمتر مي‌خوابيد و بيشتر كار مي‌كرد كه براي همه جاي تعجب بود كه او چطور توان استقامات دارد؛ او مرد عمل بود و دلسوز براي ستم‌ديدگان و مصيبت‌زدگان. احمد كاظمي به علت جراحت‌هاي زياد در طول دفاع مقدس به 55 درصد جانبازي نائل گشت و به جهت رشادت‌ها و توانمندي‌هاي خود از دست مبارك مقام معظم رهبري سه مدال فتح را به افتخارات خود افزود و در بيست و هفتم بهمن‌ماه سال 69 به درجه سرتيپ تمامي نائل آمد. *از خدا مي‌خواهم در نيروي زميني دوران شهادتم فرا برسد سال 1384 مي‌رفت تا سرنوشت احمد را مشخص كند؛ احمد با حكم مقام معظم رهبري فرمانده نيروي زميني سپاه شد. در مراسم توديعش در نيروي هوايي، گفت «واقعاً نمي‌دونم كه چرا از جنگ تا اينجا رسيدم ولي خدا را شاهد مي‌گيرم كه هيچ روزي نيست كه از واماندگي از اين كاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعاً گير در خودمه؛ از خدا مي‌خوام به حق فاطمه‌زهرا (سلام‌الله عليها) من دوست داشتم تو نيروهوايي شهيد بشم؛ ولي در نيروي زميني دوران شهادت ما فرا برسد و از خدا فقط همين رو مي‌خوام اگه كه كاري كردم، رزمنده‌اي بودم، اگر گناهكار هستم به خاطر دوستان شهيدم خدا ما رو ببخشه و ما شرمنده نشيم و سرافكنده نباشيم، نمي‌خواهم غير از شهادت به او دنيا وارد بشم.» او در اين مقطع توانست در آزمون ورودي دكتراي علوم استراتژيك نمره قبولي را كسب نمايد اما به دليل مشغله فوق‌العاده كاري از ادامه تحصيل منصرف شد. در طي سه ماه فعاليت ايشان در نيروي زميني بيش از صد سفر به كليه يگان‌ها جهت سركشي و بررسي امور در كارنامه خود ثبت كرد. او محور عمده فعاليت‌هاي نيروي زميني را تقويت و ارتقاء يگان‌هاي نزسا اعلام كرد و در اين راستا خدمات بي‌شائبه‌اي عرضه داشت. *پروازي كه ياد احمد كاظمي و يارانش را در دل ملت جاودانه كرد احمد كاظمي در آخرين روزهاي دنيايي‌اش ديگر تاب و توان نداشت؛ قلب او آينه‌اي شفاف از گذشته شده بود. هر لحظه انتظار مي‌كشيد و از دوستان مي‌خواست كه براي رفتنش دعا كنند. صبح نوزدهم دي‌ماه سال 84 احمد براي هميشه از خانواده و بچه‌ها خداحافظي كرد؛ به هنگام سوار شدن بر هواپيما، مهدي باكري را در افق ابرهاي آبي مي‌ديد. او مي‌رفت تا براي هميشه از تمام خستگي‌ها و ناملايمت‌هاي دنيا خداحافظي كند. يازده ستاره فروزان انقلاب در يك پرواز به سوي اروميه در سرزمين خاطره‌هايشان براي هميشه ماندگار و ثابت‌قدم در پيشگاه حضرت دوست شدند؛ او در كنار دوستان شهيدش حسين خرازي و مصطفي رداني‌پور در تكيه شهداي اصفهان جاي گرفت. سردار سرلشكر پاسدار شهيد احمد كاظمي به همراه يارانش رفت و آناني كه با عشق به آنها زندگي مي‌كردند در فراقشان چشم انتظار ماندند. روحشان شاد و يادشان سبز.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 570]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن