واضح آرشیو وب فارسی:مهر: خرد در سياست (4)ابعاد اجتماعي و سياسي ازخودبيگانگي
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: سرگذشت فلسفي مفهوم بيگانگي بهراستي از هگل آغاز ميشود . هگل مفهوم از خودبيگانگي را به معناي اساسي در مورد ذات مطلق به كار ميبرد . مثال يا ايده مطلق ( يا روح مطلق ) كه هگل هيچ حقيقتي جز آن نميشناسد،(ذات) يا (خويشتني) پوياست كه دائماً در دايره بيگانگي و بيگانگي زدايي دور ميزند.
اصطلاح بيگانگي در انديشه ماركس به مفهوم عملي است كه به وسيله آن ( يا وضعي كه در آن ) شخص يا گروه يا نهاد يا جامعهاي بيگانه ميشود ( يا بيگانه ميماند ) 1- از نتيجه يا محصول فعاليت خويش ( يا از خود آن فعاليت ) يا 2- از محيط طبيعي كه در آن به سر ميبرد يا 3- از ديگر آدميان – علاوه بر حالتهاي 1و2و3 از راه همه يا هر يك از آن حالات – همچنين بيگانه مي شود 4- از خويشتن ( يعني استعدادهاي انساني خود كه به طور تاريخي پديد آمده اند ).
بيگانگي وقتي از اين نظر لحاظ شود ، هميشه مساوي با از خود بيگانگي است : مساوي است با بيگانگي آدمي ( يعني خويشتن او ) از خود ( يعني استعدادهاي انساني او ) و از طريق خود ( يعني فعاليتهاي او ) . پس از خود بيگانگي همچنين به معناي دعوت به دگرگون سازي انقلابي دنياست ( يعني (( بيگانگي زدايي )) )، نه فقط يكي از مفاهيم توصيفي .
سرگذشت فلسفي مفهوم بيگانگي براستي از هگل آغاز ميشود . هگل مفهوم از خود بيگانگي را به معناي اساسي در مورد ذات مطلق بكار ميبرد . مثال يا ايده مطلق ( يا روح مطلق ) كه هگل هيچ حقيقتي جز آن نميشناسد ، ( ذات) يا (خويشتني) پوياست كه دائماً در دايره بيگانگي و بيگانگي زدايي دور ميزند. در تجلي طبيعي – يا در طبيعت كه شكل از خود بيگانه مثال مطلق است – با خود بيگانه ميشود، ولي از اين با خود بيگانگي در قالب روح متناهي ( يعني انسان ) بيرون ميآيد، زيرا آدمي در جريان بيگانگيزدايي، همان ذات مطلق است. پس، با خود بيگانه شدن و از بيگانگي در آمدن در اينجا صورت ثبوتي يا وجودي ذات مطلق است .
ماركس به ستايش از هگل ياد ميكرد كه دريافته بود، آدمي، خود خويشتن را ميآفريند ( شيئيت بخشيدن به معناي از دست دادن شي ء و بيگانگي و استعلا از اين بيگانگي است). ايرادي كه ماركس به به او داشت از اين جهت بود كه هگل شيئيت يا خارجيت را با بيگانگي يكي ميدانست و آدمي را مساوي خود آگاهي و بيگانگي انسان را به معناي بيگانگي خود آگاهي وي تلقي ميكرد. به نوشته ماركس: حيات انساني و انسان ، در نظر هگل ، مساوي با خودآگاهي است. بنابراين، هر گونه بيگانگي زندگي آدمي چيزي جز بيگانگي خودآگاهي نيست. از اين رو ، هر گونه تملك مجدد زندگي بيگانه شده و خارجيت يافته به مثابه بردن آن به درون خود آگاهي به نظر ميرسد.
اما بحث عميق و گسترده درباره بيگانگي پس از جنگ جهاني دوم آغاز شد . نه تنها ماركسيستها ، بلكه اگزيستانسياليستها و پيروان مكتب اصالت شخصيت، و علاوه بر فيلسوفان ، روانشناسان ( بويژه روانكاوان ) و جامعه شناسان و منتقدان ادبي و نويسندگان نيز در اين بحث شركت داشته اند . يكي از غير ماركسيستهايي كه رونق و اهميتي خاص به اين بحث داد ، هايدگر بود كه در كتاب "هستي و زمان" مفهوم غريبي ، پريشيدگي را در وصف وجه نا اصيل هستي بشر بكار برد و مفهوم آوارگي يا بيخانماني را به ميان آورد ، و در 1947 بر اهميت بيگانگي تأكيد كرد.
از ماركسيستها ، لوكاچ مطالعاتي راجع به بيگانگي در هگل ( خاصه در آثار جواني هگل ) و ماركس انجام داده و كوشيده است تصور خويش از بيگانگي ( و رابطه آن با شي ء شدگي ) را مشخص كند . از طرف ديگر ، بسياري از افرادي كه حاضر به پذيرفتن مفهوم بيگانگي در ماركس بوده اند، از قبول مفهوم بيگانگي زدايي سرباز زده اند و آن را به دليل اينكه مستلزم فرض فطرت يا ذات ثابت و دگرگوني ناپذيري براي انسان است، غير تاريخي و مردود دانستهاند .
مسئلهاي كه بخصوص بحث وسيع بر انگيخته اين بوده است كه آيا از خود بيگانگي يكي از صفات ذاتي و نابود نشدني آدمي از حيث انسان بوده است ، يا ويژگي تنها يكي از مراحل تكاملي بشر . برخي از فيلسوفان ( خاصه اگزيستانسياليستها ) معتقد بودهاند كه بيگانگي يكي از جنبههاي ثابت ساختار هستي آدمي است، و انسان گذشته از هستي اصيل ، هستي يا زندگي نا اصيلي را نيز مي گذراند و بيهوده نبايد دل خوش كرد كه روزي فقط به نحو اصيل زندگي كند .
مشكل رفع بيگانگي از حيات اقتصادي نيز صرفاً از طريق الغاي مالكيت خصوصي حل نخواهد شد. تبديل مالكيت خصوصي به مالكيت دولتي ، تغييري در ماهيت وضع كارگر يا توليد كننده نخواهد داد. بيگانگي زدايي از حيات اقتصادي مستلزم آن است كه مالكيت دولتي نيز ملغي و به مالكيت حقيقي اجتماعي مبدل شود ، و اين صورتپذير نيست مگر با سازماندهي كل حيات اجتماعي بر اساس خودگرداني توليد گنندگان بلا واسطه . اما خود گرداني توليد گنندگان نيز فقط شرط لازم رفع بيگانگي از حيات اقتصادي است ، نه في نفسه شرط كافي آن ، چراكه خود بخود مشكل بيگانگي را در توزيع و مصرف حل نمي كند و حتي براي بيگانگي زدايي در قلمرو توليد هم بتنهايي كافي نيست. پاره اي از اقسام بيگانگي در توليد ، از ماهيت وسايل امروزي توليد سرچشمه ميگيرند ، و از اين رو ، به صرف تغيير شكل مديريت توليد ، از ميان رفتني نيستند .
دوشنبه 15 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]