تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بركت در مال كسى است كه زكات بپردازد، به مؤمنان مدد و يارى رساند و به خويشاوندان كمك نما...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812672213




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

موضوع انشاء


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: موضوع انشاء
تقي زاده

معلم ادبيات ما هميشه كفش هاي پاشنه بلند مي پوشيد، قامت لاغر و نحيفي داشت، چشم هايش ريز و خط اخم بلند و هميشگي اش تا وسط پيشاني كوتاهش مي آمد!

خيلي وقت ها شعرها را با صداي بلند و با حالتي عصبي مي خواند، تازگي ها از ادبيات خوشم آمده بود آن هم به خاطر تابستان پر مطالعه اي كه گذرانده بودم و آشنايي با يك آدم قلم به دست!

اما با اين شعر خواندن هاي معلم ادبيات فكر مي كردم يك روز از زبان و ادب فارسي متنفر بشم و قيد نويسنده شدن را هم بزنم اما همين معلم خشمگين وقتي سهراب مي خواند مثل يك فرشته زيبا و ستودني مي شد، شعرهاي سهراب مثل اين بود كه در هواي مه گرفته و ابري بدون چتر زير باران بدوي و تا بر آمدن دوباره خورشيد و هنرنمايي رنگين كمان تاب بياوري و خسته نشوي!

معلم ادبيات ما بر خلاف وقت هايي كه مولوي مي خواند و از عرفان حرف مي زد، آدم مادي و كلاغ صفتي بود!

چون از هر چيزي كه برق مي زد خوشش مي آمد و آن را به خودش آويزان مي كرد.صداي النگوهايش را اصلا دوست نداشتم و از برق خيره كننده سگك كفش هايش اصلا خوشم نمي آمد!

يعني اصلا به ادبيات ايران نمي آمد كه اين قدر مثل هندي ها و پاكستاني ها شلوغ و پر زرق و برق باشد و آدم را به اشتباه بيندازد!

معلم ادبيات ما عادت داشت مثل مادمازل هاي فرانسوي كيف كوچكي توي دستش بگيرد كه به گمانم به غير از دسته كليد و يك عطر كوچك و احيانا مقداري پول چيز بيشتري تويش جا نمي شد!

و مثل همان ها راه برود و حرف بزند!

خيلي وقت ها يادش مي رفت دفتر حاضر غايب را با خودش بياورد چون توي كيفش جا نمي شد.

بعضي وقت ها بعد از ورود به كلاس روي صندلي اش لم مي داد و به يك جا خيره مي شد و هيچ حرفي نمي زد، و هم زمان ناشنوا هم مي شد چون بچه ها از اين فرصت استفاده كرده و كلاس را روي سرشان مي گذاشتند اما معلم خم به ابرو نمي آورد (اين يعني كه نمي شنيد كه عكس العمل نشان دهد)

اما يكهويي خانم معلم از خواب غفلت بيدار مي شد و مشكلاتش را فراموش مي كرد و با همان دستش كه كلي النگو و انگشتر بيشتري داشت محكم روي ميز فلزي اش مي كوبيد!

اين صدا، يعني كه: لطفا همگي...! ما شاگردها هم علي رغم ميل باطني دست از طنزگويي و خاطره خواني و چرت و پرت پراني برداشته و آماده مي شديم كه كلي ادبيات پارسي بارمان كنند.

خانم معلم يك نفر را اتفاقي صدا مي كرد كه تاريخ بيهقي را روخواني كند، معمولا همگي در اين نوع ادبيات لنگ مي زديم اما از آن بدتر، معني كردن واژه هايي بود كه اصلا قابل معناكردن نبودند و يا معناي متضاد واژه را داشتند، تاريخ ادبيات و حفظ كلمه هاي سخت را هم مي شد يك جوري تحمل كرد اما دقيقا همان موقع كه داشتيم از معني شيرين تاريخ بيهقي و نثر و نظم حكايت هاي سعدي و ساير شاعران محترم كيفور مي شديم، دبير ادبيات با انواع سوال هاي بي مزه و ادبياتي اش حالمان را مي گرفت!

مثلا مي گفت (قيد جمله) را پيدا كنم يا اين كه (مسند) و (مسند اليه) را پيدا كنم و...

بعضي از بچه ها مثل بلبل قيد و فعل و فاعل... پيدا مي كردند و مثل نقل و نبات به معلم تحويلشان مي دادند، اما بعضي ها هم مثل بنده حقير هي دنده عوض مي كرديم و همچنان مثل چيز توي گل در جا مي زديم!

عجب بساطي بود اين كلاس ادبيات!

بالاخره هم نفهميديم عيب از مخ و مخچه و سلول هاي خاكستري رنگ ما بود يا اين كه معلم محترم خوب شيرفهممان نمي كرد!؟

خلاصه تا اومديم كه به حافظ و سعدي و نيما و سلمان هراتي و ساير بزرگان ادبيات كشورمان معرفي شويم، زدند توي ذوقمان و هي سوال هاي سخت طرح كردند و اين طور شد كه ما نفهميديم بالاخره ليلي زن بود يا مرد!

البته يك حسن هم اين معلم ما داشت كه معمولا كمتر معلمي همچين حسن بزرگي دارد و آن هم اصلا اهل امتحان گرفتن و نمره و ورقه امتحاني نبود و فقط كافي بود متوجه اين حقيقت مي شد كه شما اهل ادبيات هستيد و آن وقت بود كه مثل پروانه به دورتان مي چرخيد و تلاش مي كرد تا به شما كمك كند كه پيشرفت كنيد و ادبيات دوستي را هم به شعر حفظ كردن و ماضي بعيد پيدا كردن محدود نمي كرد.

بلكه براي بچه ها يك روز در هفته كلاس انشاء مي گذاشت و از جايي كه دوست داشت كلاس پرباري داشته باشد تمام مدت زندگي نامه شاعران و نويسندگان از جمله قصه عاشق شدن شهريار و آن شعر معروف آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرايش را برايمان تعريف مي كرد يا اين كه اصلا به كلاس نمي آمد و اجازه مي داد بچه ها خودشان ادبيات مدرسه اي شان را با نقل خاطرات روزهاي گذشته پر بار كنند!

البته ناگفته نماند اين دبير عزيز و محترم به هيچ وجه مثل معلم هاي ديگر ناغافل و بي خبر به كلاس نمي آمد چون همان طور كه در ابتداي مطلب عرض شد ايشان كفش هاي پاشنه بلندي به پا مي كرد كه موقع حركت در سالن مدرسه صداي گام هايش طنين انداز مي شد و هم زمان صداي جرينگ جرينگ النگوهاي ايشان هم توامان با اين صداي پا به گوش مي رسيد.معلم ادبياتمان را خيلي خوب و با تمام جزئيات رفتاري و آن نگاه نافذ و شكارچيانه اش و آن كلام غير متعارف و حركات اروپايي مآبانه اش خيلي خوب به ياد دارم.و هر كجا هست برايش آرزوي سلامتي مي كنم ولي اي كاش دست از بعضي رفتارهاي ضد ادبياتش برمي داشت و اين قدر درشتي نمي كرد، هر چند گذشته ها گذشته ولي چه خوب كه حافظ و سعدي و سهراب و رودكي و سايرين خودشان قند و نبات و عسل و شكلات و ديگر تنقلات و شيريني هاي مفيد را در شعرهايشان جاسازي كرده اند كه با كلام تلخ و نا صواب بعضي از دبيران باز هم آن حلاوت و شيرين زباني را حفظ كرده است.
 پنجشنبه 11 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن