-موضوع انشاء
تقي زاده
معلم ادبيات ما هميشه كفش هاي پاشنه بلند مي پوشيد، قامت لاغر و نحيفي داشت، چشم هايش ريز و خط اخم بلند و هميشگي اش تا وسط پيشاني كوتاهش مي آمد!
خيلي وقت ها شعرها را با صداي بلند و با حالتي عصبي مي خواند، تازگي ها از ادبيات خوشم آمده بود آن هم به خاطر تابستان پر مطالعه اي كه گذرانده بودم و آشنايي با يك آدم قلم به دست!
اما با اين شعر خواندن هاي معلم ادبيات فكر مي كردم يك روز از زبان و ادب فارسي متنفر بشم و قيد نويسنده شدن را هم بزنم اما همين معلم خشمگين وقتي سهراب مي خواند مثل يك فرشته زيبا و ستودني مي شد، شعرهاي سهراب مثل اين بود
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان