واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سينما - رعايت فاصله ايمني
سينما - رعايت فاصله ايمني
فرانك بيور:يادم ميآيد در كلاس نويسندگي دانشگاه بحثي در اينباره مطرح كردم كه نويسنده براي بازتوليد داستان به شكل يك روايت تخيلي و يا يك شرح حال چقدر بايد به لحاظ زماني ميان خلق اثر و رويداد واقعي فاصله بگذارد. هيچكس نتوانست جواب دقيقي به سوالم بدهد اما همگي قبول كردند كه رعايت يك فاصله زماني معين قطعا براي نويسنده و نويسندگي مفيد است. مشابه اين سوال در حيطه فيلمسازان و فيلمهايي كه اخيرا درباره جنگ در افغانستان و عراق توليد شدهاند مصداق دارد كه البته پاسخ به آن دشوار است.
تلاشهاي اخير فيلمسازان آمريكايي براي دست و پنجه نرم كردن با درگيري ارتش آمريكا در عراق و افغانستان تا حد زيادي شكستهايي هستند كه با تبليغ زيادي عرضه شدهاند و ظاهرا بيشتر از آنكه فيلمبينها را راضي كنند منتقدها روزنامهنگاران را به خود جذب كردهاند. در واقع كارگردانها و ستارهها با مشاركت در چنين فيلمهايي استعدادهاي خود را خرج داستانسراييهاي متمركز بر خاور ميانه ميكنند كه حتي تماشاگران بالقوه اينجور داستانها هم به آنها كمتوجهي ميكنند. به عنوان مثال ميتوان از «قابل انتشار» برايان دي پالما نام برد و يا «شيرها در كمين برهها» كه با مضمون افغانستاني خود و ابرستارههايي مانند تام كروز، مريل استريپ و رابرت ردفورد (كه البته كارگردان فيلم است) نتوانست آنطور كه انتظار ميرفت تماشاگران را به سينماها بكشاند. و يا فيلم «در دره الاه» به كارگرداني پل هيگس با بازي تامي لي جونز، سوزان ساراندون و چارليز ترون؛ و يا فيلم جديدتري مانند «تمديد خدمت» (Stop-Loss )كه كارگردانش كيمبرلي پيرس پيش از اين با فيلم «پسرها گريه نميكنند» تحسين زيادي برانگيخته بود.
اين فيلمها داستانهاي متنوعي دارند اما با ديدي جمعي همگيشان درباره رنجهاي فردي و پيامدهاي اخلاقي حضور سربازان جوان آمريكايي در جنگ هستند كه ماموريت نظامي خود را در خاورميانه ميگذرانند؛ ماموريتي كه به نظرم تاريكترينش در فيلم «قابل انتشار» برايان دي پالما نمود داشت كه البته بيشتر از فيلمهاي فوق مهجور ماند و ديده نشد. در «قابل انتشار» بر اساس يك داستان واقعي توليد شده است؛ نيروهاي آمريكايي براي يك دختر 14 ساله عراقي مزاحمت ايجاد ميكنند و والدين و خواهر بزرگتر او را به قتل ميرسانند.
شيرها در كمين برهها هم به مسئله دستكاري رسانهاي و تعهدات يك سرباز ايدهآليست ميپرداخت كه گرفتار در راستاي انجام ماموريت نظامي در افغانستان با مخاطراتي مواجه ميشد. «در دره الاه» و «تمديد خدمت» هم همين مضامين را مطرح ميكردند كه البته اينبار داستان در آمريكا ميگذشت. در «در دره الاه» يك سرباز آمريكايي كه به تازگي از جنگ برگشته است به طور مرموزي ناپديد و كشته ميشود. «تمديد خدمت» هم شامل دو داستان تند و تيز درباره سربازاني است كه به خانهشان در تگزاس برميگردند. يكي از سربازها از فشارهاي رواني ناشي از حضور در جنگ رنج ميبرد و ديگري هم به بيراهه كشيده ميشود. شكست اقتصادي تاسفانگيز اين فيلمها در زمينه جذب مخاطب، تهيهكنندگان و توزيعكنندگان را گيج و پريشان كرده است. اين پريشاني به حدي است كه شركت لايونز گيت تاريخ نمايش فيلم نيمه جدي نيمه شوخي «خوششانسها» را تا ماه اكتبر به تعويق انداخت. «خوششانسها فيلمي است كه در شرايط عادي ميتواند به يك فيلم پرفروش تبديل شود. اين فيلم به كارگرداني «نيل برگر» (كارگردان «شعبده باز») از فيلم «آخرين گروه / 1973» به كارگرداني هال اشبيـ يكي از بهترين فيلمهايي كه درباره همرزمانِ دوران ويتنام توليد شدهـ الهام گرفته است.
واقعيت اين است كه فيلمهاي جنگي هرگز در زمان جنگ با اقبال مواجه نشدهاند. حتي يكي از مهمترين فيلمهاي درباره جنگ جهاني اول يعني «قلبهاي جهان» كه به كارگرداني دي. دابليو. گريفيث در سال 1917 توليد شده بود در ماه مارس سال 1918 به نمايش درآمد. در خلال جنگ جهاني دوم وزارت اطلاعات فدرال براي فيلمهاي جنگي مانعتراشي ميكرد و به همين دليل در خروجي فيلمهاي آن سالها تعداد معدودي فيلم جنگي به چشم ميخورد. در ميان فيلمهاي حائز اهميت آن دوران ميتوان از «ببرهاي پرنده / 1942»، «خانم مينيور / 1942» و مهمتر از اينها مجموعه مستند هفت قسمتي فرانك كاپرا با نام «چرا ميجنگيم / 1942 -1945» نام برد.
شخصا به عنوان سربازي كه در جنگ ويتنام حضور داشتهام 15 سال صبر كردم تا فيلمهاي آمريكايي به واقعيتهاي جنگ و واقعيتهايي كه من از جنگ ميشناختم نزديك شوند. اين نكته بدان معنا نيست كه هاليوود براي 15 سال ويتنام را فراموش كرده بود بلكه از اين مسئله ناشي ميشود كه فيلمسازان آن دوران با احتياط با جنگ مواجهه ميشدند و به ندرت از اسلوبي سرراست و مستقيم استفاده ميكردند. «كلاه سبزها / 1968» گرچه با كمك نيروي نظامي ايالات متحده توليد شد اما ستاره و كارگردان فيلم جان وين اصرار داشت فيلمش يك مسئله جدلي نشود و صرفا در حد يك داستان كابويها عليه سرخپوستها باقي بماند. حتي پوشش رسانهاي جنگ ويتنام در اخبار شبانه تلويزيوني آن زمان هم كشدار و ملالآور به نظر ميآمد. به همين دليل گمان ميكنم فيلمسازان و سينماروها در آن سالها تصورش را هم نميكردند كه به تماشاي يك فيلم درباره جنگ ويتنام بروند كه اثر جذابي باشد. شايد آنها درست فكر ميكردند. وقتي اخبار و رسانه مملو از تصاوير مربوط به جنگ هستند طبيعتا يك فيلم داستاني جنگي هم چنگي به دل نميزند.
تاريخ نشان ميدهد كه مهمترين و قابل اعتناترين فيلمهاي جنگي در سالهاي پس از جنگ توليد شدهاند. اولين فيلم فوقالعاده آمريكايي درباره جنگ جهاني دوم «بهترين سالهاي زندگي ما» بود كه در سال 1946 به نمايش درآمد. اين روند در سالهاي اخير هم ادامه داشته است و نتيجهاش فيلمهاي درخشاني مانند «نجات سرباز رايان / 1998» و «پرچمهاي پدران ما / 2006» بوده است. در زمينه فيلمهاي مربوط به جنگ ويتنام هم شاهد اتفاق مشابهي هستيم: سال پيش شاهد فيلم تاثيرگذار «سپيده دم نجات» بوديم كه داستان گرفتار شدن در حصار دشمن را به تصوير ميكشيد. قبل از اين فيلم در سال 2002 شاهد نسخه بازسازي شده «آمريكايي آرام» بوديم كه در نوع خود فيلم باشكوهي است. لحن و ديالوگهاي «آمريكايي آرام» تا حد زيادي يادآور تجربياتي است كه شخصا در سالهاي اقامتم در سايگون با آنها دست و پنجه نرم كردهام؛ تجربياتي كه تنها چند سال پس از سال 1955 و زماني كه گراهام گرين رمان را نوشت كسب كردهام.
منبع: Michigan Today
دوشنبه 8 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]