واضح آرشیو وب فارسی:مهر: خرد در سياست (1)آرمانگرايي سياسي كانت
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: شرط استقرار نظم متكي به اراده جمهور مردم و صلح جاويد و جامعه جهاني، وفاداري بيقيد وشرط به آرمان يا ايده حق است . كانت در مورد آنچه هست واقعبين است و در مورد آنچه بايد باشد آرمانگراست. كانت اعتقاد راسخ دارد كه زندگي بدون آرمان، شايسته هيچ موجود عاقلي نيست و اگر مفهوم حق از جهان رخت بر بندد ، ديگر معنا و ارزشي براي حيات انسان متصور نيست.
كانت يكي از بنيانگذاران و پيشوايان ايدهآليسم آلمان است كه با انحرافهايي از طريق هگل به دو جناح تقسيم شد . از جناح راست بهوسيله افرادي مانند مورخ آلماني هاينريش فون ترايچكه ، به فاشيسم و نازيسم انجاميد ، و از جناح چپ ، از راه افكار ماركس ، موجد ماركسيسم و لنينيسم شد.
فلسفه كانت عموماً و انديشه هاي سياسي او خصوصاً هنوز نيروي زنده وبالنده در صحنه عالم است. همه اجزاي نظام فلسفي او به يكديگر مرتبطند و بدون گذشتن از مراتب قبلي نميتوان به مراتب بعدي رسيد و هر چيز را بايد با توجه به آنچه پيشتر به اثبات رسيده است درك كرد.
كانت انديشههاي خويش را درباره جامعه و سياست در چارچوب نگرشي كه نسبت به تاريخ دارد ميپروراند و چون معتقد است سياست شاخهاي از علم اخلاق است وچون اخلاق به نظر او ناگزير به خدا شناسي ميرسد ، پس بايد تاريخ هم با اخلاق ارتباط پيدا كند. هم با خدا شناسي وهم با علم به غايات . حاصل كلام اينكه فلسفه سياسي و فلسفه تاريخ كه پايه سياست است، با حكمت عملي وخصوصاً با فلسفه دين مرتبط ميشود. كليه عناصر و اركان فلسفه تاريخ در چارجوب منطق حاكم بر كل منظومه فلسفي كانت پرورانده شده است.
در فلسفه دين و فلسفه تاريخ در هر دو مورد ، كانت جامعه اي بالاتر از آنچه تا كنون وجود داشته مطمح نظرش است . با اين تفاوت كه ملكوت خداوند ابدي است و وصول به آن در نتيجه كردار نيك ما وبه لطف ياري ايزدي ممكن مي شود .
جلوه ديگر و جالب غايت طبيعي در مسير تكامل بشر ، تنازع و ستيزه افراد آدمي با يكديگر است. ضديت و عنادي كه بشر نسبت به همنوعان خويش بروز ميدهد، علت نظم قانونمند جامعه قرار ميگيرد. بدين ترتيب، در طول تاريخ ، شر سرچشمه خير ميشود و هماهنگي اخلاقي از بطن تفرقه به دنيا ميآيد. طبيعت بهوسيله ضديت در جامعه ، به پرورش قواي فطري و تعالي اخلاقي انسان كمك ميكند تا عاقبت اين ضديت و عناد اساس نظم قانونمند جامعه قرار گيرد. ضديتي كه كانت از آن بحث ميكند بعدها در هگل به لباس تضاد ديالكتيكي و در ماركس به شكل پيكار طبقاتي ظاهر ميشود.
جوهر نظريه كانت در تاريخ عبارت از تضاد بين اين دو قضيه است كه راه وحدت حقيقي و آرماني بشر بايد بوسيله ستيزه هموار شود و تنها طريق وصول به آزادي ، الزام و اجبار است. كانت سه ركن اساسي را تشخيص داد : آزادي و قدرت و قانون . اين سه هميشه بايد باهم توأم باشند . آزادي و قانون بدون قدرت به معناي هرج و مرج است ، قدرت و قانون بدون آزادي مساوي استبداد است ، قدرت بدون آزادي و قانون ، بربريت است.
باري ، تا اينجا كانت درباره تأسيس حكومتي بر پايه حق و عدالت سخن ميگفت كه ضامن آزادي فرد باشد و بهترين محيط را براي پرورش استعدادهاي آدميان ايجاد كند . ولي او توجه دارد كه تضاد و ستيزه منحصر به صحنه داخلي كشورها نيست و اگر بنا باشد جنگ با وجود نقشي كه در پيشرفت بشر داشته ، بالاخره از ميان برود تا آمال انسان هر چه بيشتر به مرحله عمل نزديك شود ، مناسبات بين المللي نيز بايد تغيير كند و صلح و آرامش نه تنها بر هر كشور بتنهايي ، بلكه بر جامعه جهاني سايه بيفكند . همانگونه كه ستيزه و پيكار همگاني افراد با يكديگر ايشان را به تشكيل جامعه مدني واداشت ، خطر دائمي جنگ نيز ميتواند دولتها را به همگروه شدن وادارد. همان گامي را كه انسان آزاد ولي نا منضبط و سركش برداشت ، دولتهاي آزاد ولي نامنضبط و سركش نيز بايد بردارند.
در جمع بندي فلسفه تاريخ و فلسفه سياسي كانت ميتوانيم چنين بگوييم كه تنش بين آنچه هست و آنچه بايد باشد- يا به اصطلاح خود وي ، بين تجربه و ايده – محور انديشه اوست. تجربه ممكن نيست هرگز به غايت برسد : غايت هم به معناي انتها و پايان و هم به معناي مقصود و غرض از نظم خلقت. واقعيت وجود آدمي – يعني انسان مقيد به زنجير زمان و مكان- هيچگاه به حد كمال نميرسد .
اكنون شايد كلام شاهوار كانت را بهتر بفهميم كه از همان اول كار در فلسفه نقدي مي گويد :مي بايست شناخت را حذف كنيم تا جا براي ايمان باز شود. شرط استقرار نظم متكي به اراده جمهور مردم و صلح جاويد و جامعه جهاني ، وفاداري بي قيد وشرط به آرمان يا ايده حق است . كانت در مورد آنچه هست واقع بين است و در مورد آنچه بايد باشد آرمان گراست.
كانت اعتقاد راسخ دارد كه زندگي بدون آرمان ، شايسته هيچ موجود عاقلي نيست و اگر مفهوم حق از جهان رخت بر بندد ، ديگر معنا و ارزشي براي حيات انسان متصور نيست. آدمي تنها موجودي است كه از پذيرش آنچه هست سر باز مي زند. چكيده فلسفه سياسي كانت همين است و بس.
شنبه 6 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]