تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1805233210
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: ظرفيتهاي استفاده نشده شعر نيمايي refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
ظرفيتهاي استفاده نشده شعر نيمايي
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ظرفيتهاي استفاده نشده شعر نيمايي
![](http://www.ettelaat.com/new/newdata/2008/09/09-18/11-41-01.jpg)
اشاره:سيد علي ميرافضلي از شاعراني است كه علاوه بر شعر در حوزه تحقيقات ادبي نيز فعاليتهاي شاخصي انجام داده است. نظر به توجه خاص ايشان به شعر نيمايي، اين گفتوگو فرصت مغتنمي براي بحث درباره ظرفيتهاي شعر نيمايي فراهم كرد. ماهنامه شعر صميمانه از شاعر جوان كرماني حامد حسينخاني به خاطر ياريشان در انجام اين مصاحبه سپاسگزاري مينمايد.
او متولد 1348 رفسنجان است و ليسانس زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران (1373) دارد.
از وي تاكنون اين عناوين كتابها منتشر شده است:
1373 تقويم برگهاي خزان، مجموعه شعر، تهران، نشر زلال
1382 رباعيات خيام در منابع كهن، تهران، مركز نشر دانشگاهي
1383 گنجشك ناتمام. گزيده شعرهاي كوتاه، تهران، نشر همسايه
1383 ديوان حيدر شيرازي. تصحيح و توضيح، تهران، نشر كازرونيه
1383 گوشه تماشا: رباعي از نيما تا امروز. تهران، نشر كازرونيه
1386 دارم به ساعت مچيام فكر ميكنم. تهران، نشر نزديك
1386 شاعران قديم كرمان.
(زير چاپ)
-- شما از شاعراني هستيد كه به شعر نيمايي اهتمام خاصي داشتهايد و داريد، اجازه بدهيد با اين سوال شروع كنيم كه امروز شعر نيمايي چه جايگاه و قابليتهايي دارد؟
سيد علي ميرافضلي: بايد اذعان داشت كه امروز شعر نيمايي آن اقبال گذشته را ندارد و كم هستند شعرهاي نيمايي كه تمايز و برجستگي خاصي داشته باشند و به گمان من، از ظرفيتهاي اين قالب استفاده كاملي نشده است. و به نظر ميرسد با انقراض نسل دوم شاگردان نيما و مرگ يك يك آنها، اين قالب بيش از پيش يتيم و متروك شود. از اين گروه، تنها محمدرضا شفيعي كدكني و محمد علي سپانلو باقي ماندهاند كه هر دو شيوه سي سال پيش خود را با پرداختگي بيشتر اما با اوج و فرودي بسيار نامحسوس يا چشمگير ادامه ميدهند. شفيعي كدكني اگر مجموعه هزاره دوم آهوي كوهي را منتشر نميكرد، همگان بر اين تصور كه او شعر را كنار گذاشته و بيشتر مشغول پژوهش است، راسخ ميشدند. بنابراين، در اين نسل، شاعري كه اختصاصا شعر نيمايي بگويد يا شعر نيمايي وجه غالب كارهايش باشد، جز شفيعي كدكني و سپانلو كس ديگري نداريم. البته اسماعيل خويي هم هست كه چون از جريان شعر امروز ايران دورافتاده و در جزيره اوهام و افكار خويش زندگي ميكند، او را شاعر تاثيرگذاري نميتوان به حساب آورد. شاعران ديگري مثل منصور اوجي و جواد مجابي و مفتون اميني هم بين شعر سپيد و نيمايي در رفت و آمدند. منصور اوجي البته تا اواخر دهه هفتاد سماجتي در اين قالب داشت و مخصوصا در شعرهاي كوتاه نيمايياش به تشخصي رسيده بود، اما اكنون چند سالي است كه سوداهايي ديگر هم دارد. ايضا منوچهر آتشي كه بعد از شروع آتشين خود در شعر نيمايي و دو سه دهه اقتدار، در دهه هفتاد دچار سردرگمي زباني شد و ميل به جوان ماندن، او را اسير جريانات شعري روز كرد.
- شاعران نسل انقلاب در قالب نيمايي چه كردهاند؟
در نسل اول شاعران انقلاب، يعني شاعراني از قبيل مرحوم قيصرامينپور و مرحوم سيدحسن حسيني و مرحوم سلمان هراتي و عبدالملكيان اقبالي بدين قالب ديده ميشد، اما اكنون شاعر مهمي كه پرچم شعر نيمايي را در دست داشته باشد، وجود ندارد. فيالمثل، محمدرضا عبدالملكيان هم كه داشت به تدريج به زبان خاصي در شعر نيمايي دست مييافت، دنباله كار را رها كرد و الآن تقريبا هيچ خبر جديدي از او نيست. ايضا ميرشكاك و ديگران. از ميان اين شاعران، تنها قيصر امينپور بود كه در شعر نيمايي جديتي داشت و ميتوان گفت به زباني ويژه رسيده بود و تا آخر عمر نه چندان بلند خود، در كار صيقل دادن همين زبان بود. البته ديگراني هم هستند كه شعر نيمايي ميگويند، اما اينكه شاعر تاثيرگذاري باشند يا به جايگاه چشمگيري رسيده باشند، نه.
- يعني از اين همه شاعري كه شعر نيمايي ميگويند، كسي كه قابل ذكر باشد وجود ندارد؟
مهمترين نكتهاي كه براي داوري وجود دارد، دو چيز است. يكي استمرار و جديت است و ديگر، تلاش براي رسيدن به شخصيت زباني و ساختمند كردن شعر ولو در حد متوسط. وگرنه، در مجموعههاي شعر، و يا مجلات ادبي، ما با شعرهاي نيمايي مواجهيم. اما نظر من اين است كه كسي كه جديت داشته باشد در اين قالب و به يك تشخص نسبي هم رسيده باشد، در حال حاضر نداريم. البته اين را من براساس مشهودات خودم و قراين بيروني ميگويم و بعيد نيست اين عزيزان در خلوت خود كارهاي مهمي انجام داده باشند كه هنوز عرضه نشده است.
- به نظر شما اين وضعيت چه علت يا علتهايي دارد؟
دلايل مختلفي ميتواند داشته باشد. يكيش، احساس اشباع كاذبي است كه به شاعران دست داده و فكر ميكنند اين قالب ظرفيتش تمام شده است. در ميان نسل اول بعد از نيما، سه شاعر با سه گرايش متفاوت در شعر نيمايي ظهور كردند. اخوان ثالث، سهراب سپهري و فروغ فرخزاد كه زبان شعريشان تقريبا اغلب شاعران بعدي را تحت تاثير قرار داد. در دهه چهل و پنجاه، زبان اخوان بر ذهن و ضمير بسياري از شاعران به ويژه شاعران حوزه خراسان، مسلط شد. از شفيعي كدكني و م.آزرم و اسماعيل خويي و ديگران. زبان فروغ هم كمابيش تاثيرگذار بود. در شعر م.آزاد و رويايي و رضا براهني مثلا. تاثير زبان سهراب سپهري بيشتر بر شاعران پس از انقلاب بود و در دهه پنجاه به دليل فضاي انقلابي كشور، زبان شعري او خريدار چنداني نداشت. اما چند سال بعد از انقلاب يك مرتبه اين زبان كشف شد و تعداد زيادي به سمت آن رفتندو البته توفيق زيادي هم به دست نياوردند. در كنار اين شاعران، كساني مثل اسماعيل شاهرودي و نصرت رحماني و فريدون مشيري و سياوش كسرايي و حميد مصدق و محمد علي سپانلو و مفتون اميني و محمد حقوقي هم حضوري جدي داشتند. چهار دهه بعد از نيما، مجموع فعاليت اين شعرا كه هركدام در شاخههاي جدا يا نزديك به هم فعاليت ميكردند، اين تلقي را در ذهن نو آمدگان يا مخاطبان شعر ايجاد كرد كه ظرف شعر نو تكميل شده است و ديگر هيچ راه نرفتهاي وجود ندارد.
- از شاملو اسمي نبرديد.
ميتوان گفت شعر دهه پنجاه و شصت، تقريبا تحت تسلط شعر سپيد و زبان شاملويي بود. اين زبان آن قدر جذابيت داشت كه تا حدودي شعر نيمايي را به حاشيه برد. اين جذابيت البته در دهه هفتاد و با بروز جريانات جديد در شعر فارسي كاهش يافت و تقريبا امروز كمتر كسي سودا و هوس گفتن شعر به زبان شاملو را در سر ميپزد. اما به هرحال، شعر شاملو در كم رنگ شدن شعر نيمايي نقش موثري داشته است.
- در مورد وضعيت شعر نيمايي در دهه هفتاد چه نظري داريد؟
همانطور كه گفته شد، شعر دهه هفتاد كوشيد خود را از تسلط غولهاي دهه چهل و پنجاه برهاند. و آنچه كه به عنوان شعر پست مدرن و متفاوت مطرح شد، در شعر نيمايي مجالي براي ظهور و بروز نميديد و بلكه آن را مخل مباني خود ميدانست.
در واقع، ظهور شعر موسوم به پست مدرن كه البته براي خودش نحلههاي مختلفي هم دارد، يكي ديگر از دلايل كمرنگ شدن و عدم اقبال شاعران امروز به شعر نيمايي است. در واقع، رفتن به سمت شعر نيمايي به نوعي شنا كردن برخلاف جريان رودخانه است.
اعلام برائت رضا براهني از شاعر نيمايي بودن، اين توهم را ايجاد كرده است كه وزن و قالب شعر نيمايي توان هم حركتي با زبان شعر امروز را ندارد. در حالي كه نگاه براهني بيشتر معطوف به نوع نگاه و نحوه شعري است تا وزن. وزن شعرهاي جديد براهني به رغم ادعاهاي خود او و ديگران، در بستر شعر نيمايي بزرگ شده و رشد كرده است و تا حدودي، ادامه پيشنهادهاي فروغ فرخزاد است و م.آزاد، در پايان بندي وزني خود و يا حركت رفت و برگشتي در دو يا چند وزن. و البته با توسع بيشتر. نكته مهمي كه در كارهاي اخير براهني به چشم ميخورد، اصرارش در طولاني كردن سطرهاست. تقريبا ما در اغلب شعرهاي دفتر با سطرهايي مواجهيم كه با دليل و بيدليل كش آمدهاند. يعني، آن پرهيزي كه نيما از طولاني كردن سطرها داشت و اخوان و شاملو و سپهري گاهي با احتياط و به ضرورت به طرف آن ميرفتند، در شعر براهني تبديل به يك اصل مهم شده است.
با اين وصف، فكر ميكنيد شعر نيمايي چه ظرفيتهاي ديگري دارد كه هنوز كشف نشده است؟
اگر بتوانيم خود را از سايه سنگين بزرگان شعر نيمايي برهانيم، بيشك ظرفيتهاي ديگري هم هست كه آن بزرگان دنبال آن نرفتهاند. چه در اوزان مرسوم و چه نامرسوم، هنوز راههاي نرفته زيادي هست كه اگر با يك بينش شاعرانه جديد تلفيق شود، امكانات زيادي را پيش پاي شعر امروز خواهد گسترد. البته من دقيقا نميتوانم بگويم چه كارهاي ديگري ميشود در شعر نيمايي كرد. اما از تجربههاي خودم ميتوانم مثالي بزنم. وزن رباعي را نيما در تعدادي از شعرهاي خود بكار گرفته است.
اما در اين چند تا شعر، پيشنهادهاي خود را كمتر به كار بسته و از آن اوج و فرودهاي وزني در آنها خبري نيست، اغلب شاعران نيمايي در وزن رباعي، كاري براي گسترش وزن نكردهاند. بلكه بيشتر در جهت كاهشي كار كردهاند، يعني در اين نوع شعرها، ما بيشتر با تقليل اركان و افاعيل سر و كار داريم و كمتر كسي به سراغ گسترش اركان رفته است. يعني حدمجاز را براي خودشان همان تعداد چهار ركن رايج در وزن رباعي گرفتهاند و وزن را به سمت ركنهاي بيشتر نبردهاند البته به ندرت در بعضي از شعرهاي سپانلو و مجابي اين رفتار صورت گرفته است. اما وجه غالب همان است كه گفتم. از طرف ديگر، وزن رباعي به جهت همسايگي اركان وزني آن با چند وزن ديگر، امكان ايجاد تنوع زباني فضاهاي متعدد در يك شعر واحد را، البته اگر ضرورت داشته باشد، فراهم ميكند. كاري كه براهني هم در يك دو شعر خود از دفتر خطاب به پروانهها كرده است. البته شرح و تفصيل اين موضوع خودش محتاج يك بررسي جداگانه است و از حوصله اين گفتگو خارج است.
- در مورد شعر جوان امروز چه نظري داريد؟
اگر بخواهيم شعر جوان امروز را با شعر جوان دهه سي تا پنجاه مقايسه كنيم، به نظر من، شعر جوان امروز داراي زبان محكمتر و حس نوجويي بيشتري است. از نظر عدهاي ممكن است اين يك ويژگي طبيعي به حساب بيايد كه به خاطر استفاده نسل امروز از تجربيات دو سه نسل قبل از خود باشد. اين تا حدودي درست است. فيالمثل، كتابهاي اول بسياري از شاعران جوان ما، از كتابهاي اول شاعران بزرگ نسلهاي پيشين يك سر و گردن بالاتر است. اما شعر جوان ما به رغم اين ويژگي، در نحلههاي مختلف، دچار نوعي يكنواختي در زبان و بيان شعري خود است، به حدي كه ميتوان پاي بسياري از شعرها، اسمها را عوض كرد و اتفاقي هم نميافتد. يعني، با اينكه شاعران جوان به سطح قابل قبولي از كمال و اقتدار دست يافتهاند، اما به شيوه دستگاههاي تكثير مدل بالا شعر ميگويند و تمايز و تشخص خاصي براي بسياري از شعرهاي آنها نميتوان قائل شد. البته اين هم تا حدودي طبيعي است، يعني نبايد انتظار داشت كه شاعران جوان در همين مراحل آغاز، به تشخص برسند و مهر ويژه خودشان را بسازند. بايد به آنها زمان داد تا خطهايشان پررنگتر يا رنگ خطوطشان متفاوت شود.
- اگر بخواهيم اين جريان را آسيبشناسي كنيم، بيشتر بايد روي چه موارد انگشت بگذاريم؟
به نظر من، جوانهاي ما و بعضي پيران جوان نما، ترجمه تئوريهاي ادبي به خصوص جريان پست مدرن را بيش از حد جدي گرفتهاند. يعني بعضي وقتها فكر ميكنم كه بايد به عدهاي شاعران جوان نصيحت كنيم كه كتاب نخوانند! آن هم كتابهايي كه معلوم نيست مترجمينشان هم آنها را درست فهميده باشد. اگر بخواهيم لحن پيرمردي به خودمان بگيريم، بايد بگوييم كه همين ترجمههاي دست و پا شكسته است كه جوانهاي ما را از راه بدر برده و يا لااقل آنها را دچار سوءتفاهم شديدي كرده است. واقعيت تاريخي به ما ميگويد كه تا همين امروز، هيچ كسي از روي كتابهاي نظري و تئوري، شاعر خوبي نشده است. تئوريهاي ادبي بلاي جان شعر امروز است و جريان بدهبستان ميان شعر راستين و نظريات ادبي دگرگون شده است. قبلا منتقدين سعي ميكردند با اتكا به اشعار شاعران بزرگ، نظريه صادر كنند و الان شاعران كوچك سعي دارند كه از روي دست نظريه پردازان شاعر شوند.
- يعني نميتوان هيچ منتقدي پيدا كرد كه شاعر خوبي هم باشد و بالعكس؟
به اين صراحت نميتوان گفت كه چنين اصلي صد درصد محكم و خدشهناپذير است. بسا كه در سنوات آتي خلاف آن ثابت شود.
نكتهاي كه من دوست داشتم دنباله بحث شعر نيمايي بگويم و مجالش فراهم نشد و الان شايد وقت خوبي باشد براي طرح آن، اين است كه براهني كه از نظر من بزرگترين منتقد حال حاضر ماست، در مقاله نكته جالبي مطرح ميكند و آن تناقضاتي است كه نيما و شاملو در حرف و عمل و به عبارت دقيقتر در نقد شعر و آفرينش شعر به آن دچار بودند.
براهني، خيلي ظريف به اين دوگانگيها اشاره كرده است. فيالمثل، نشان ميدهد كه آن ايرادي كه شاملو برنيما وارد ميداند، دقيقا بر شعر خود او نيز وارد است و آنچه كه نيما به عنوان نقص شعر قديم برميشمارد و آن را مينامد، يكي از ويژگيهاي زبان شعرهاي خود نيما هم هست. و حتي نقطه قوت او و اصلا لازمه حركت شعري اوست. به عبارت ديگر، آنها شعرهاي زيبايي گفتهاند كه ربطي به حرفهاي زيبايشان ندارد و يا حرفهاي زيبايي گفتهاند كه نمودي در شعرهاي آنها ندارد. يعني نتوانستهاند شارح خوبي براي شعرهاي خودشان باشند اما در مورد براهني اين نقيصه مطرح نيست.
مشكل براهني دقيقا اين است كه تمام نظرياتش را در شعرش به طور دقيق اجرا كرده و لاجرم، شعرهاي ساختني او كه از سطرهاي فطري درخشان و يا كشفهاي غافلگيركننده نيز خالي نيست، تا حدود زيادي از شور عاطفي تهي است و به درد مثال آوردن براي همان نظريات شعرياش ميخورد تا التذاذ هنري، و حتا مجبور ميشود مثل محمد حقوقي مو به موي ظرايف و صناعات شعرياش را خودش تشريح كند تا خواننده خداي نكرده از آنها غفلت نورزد و بداند با چه شعر لايه لايه و دقيق و حساب شدهاي سر و كار دارد. ما اين تجربه را در دهه پنجاه نيز از سر گذرانديم و شاعران جواني كه بيانيه شعر حجم را امضاء كردند، شعرشان به رغم متابعت از مفاد بيانيه، اصلا شعر از كار درنيامد و فقط به درد الصاق به بيانيه ميخورد و بس. و كسي مثل احمدرضا احمدي كه كاري به تئوري شعر حجم نداشت، نمونههاي به مراتب بهتري براي مدعاهاي اين طايفه عرضه كرد.
- وضعيت نقد را چگونه ميبينيد؟
نقد ادبي ما در دو دهه گذشته پيشرفت نسبتا خوبي داشته و حتي به اعتقاد من در بعضي جاها از شعر امروز ما نيز جلوتر رفته است. در اين سالها، ما هم شاهد آن بودهايم كه منتقداني با اشراف و تسلط بر ادبيات جديد و قديم اين كشور از يك طرف، و آشنايي با مباني نقد و تئوريهاي نوين آدبي و اصول بلاغت جديد توانستهاند بين اين دو مقوله آشتي موزوني ايجاد كنند و به نوعي به بوميسازي نظريههاي نوين فكري بپردازند. از اين رهگذر، قرائتهاي تازهاي از متون كهن ما ارائه شده كه هم درك ما را از اين متون گسترش ميدهد و هم ميراث كهن ما را براي امروزيان دست يافتنيتر و دلپذيرتر ميكند. همچنين منكر اين قضيه نميتوان شد كه تغيير حركت شعر فارسي در دهه هفتاد، تا حدود زيادي محصول كارگاههاي نقد ادبي است. حال كاري نداريم كه اين حركت كجاها به بيراهه رفته است. بحث من در مورد نقش منتقدان در ايجاد اين حركت است.
با اين همه، نميتوان انكار كرد كه هنوز هم قبيلهگرايي در ميان قشر منتقدان ما وجود دارد و هرگروهي، تنها به مشاهده و مكالمه با آثار ادبي مربوط به محفل يا قبيله خود بسنده ميكند و خطكشيهاي نامبارك در اين عرصه هنوز از بين نرفته است. اين طرفيها و آن طرفيها و خوديها و غيرخوديها هنوز واقعيت بسياري از نشريات ادبي ماست كه بيماريي است مزمن كه هنوز براي آن درماني پيدا نشده است.
- اگر ممكن است به كارهايي كه خودتان در اين عرصه انجام دادهايد، اشاره كنيد؟
به غير از تهمت شاعري كه بدان گرفتارم، كارهايي نيز به صورت كتاب و مقاله از من چاپ شده كه كمتر در حوزه نقد ادبي جاي ميگيرند. عمده كار من از 15 سال پيش تا امروز بيشتر پژوهش در حوزه تاريخ رباعي بوده است. كتاب كه سال 1382 از سوي مركز نشر دانشگاهي منتشر شد، برآمده از تحقيقي ده ساله بود كه به شناخت و بررسي منابع مربوط به رباعيات خيام اعم از چاپي و خطي ميپردازد. اين كتاب كه صبغه نسبتا آكادميك دارد، در همين مدت به عنوان يكي از مراجع شناخت تاريخي رباعيات منسوب به خيام شناخته شده است. در اين كتاب، من 28 منبع كهن را كه در فاصله 100 تا 300 سال بعد از مرگ فراهم آمده به دقت و با ذكر سوابق امر شناسانده ام. ازاين 28 منبع، هشت منبعش را خود من براي اولين بار معرفي كردهام. مجموع رباعيات منسوب به خيام در منابع بيست و هشت گانه، با حذف رباعيات تكراري، به 120 رباعي ميرسد. براي اين رباعيات، فهرست تطبيقي با پنج مجموعه رباعي معروف خيام فراهم شده و اين فهرست نشان ميدهد كه 47 رباعي ازاين 120 رباعي در هيچ كدام از اين پنج مجموعه رباعيات خيام وجود ندارد و 24 رباعي نيز فقط در يكي ازاين پنج مجموعه درج شده است.
كتاب ديگر من، يعني ، گزارشي است از رباعي امروز ايران از زمان نيما تا اوايل دهه هشتاد. اين كتاب، يك مقدمه شصت صفحهاي دارد كه در آن ابتدا در مورد پيشينه و منشا رباعي، تحولي كه حذف قافيه مصراع سوم رباعي در شكل و لحن و حالت آن صورت داده و مشكل ديرينه و پابرجاي به اجمال و اختصار سخن رفته است و در بخش دوم آن، فراز و فرود رباعي در هشتاد سال گذشته بررسي و بهتر است بگويم گزارش شده است. بخش عمده كتاب را البته گزيده رباعيات 175 شاعر پارسي زبان امروز تشكيل ميدهد.
- فكر نميكنيد اين تعداد شاعر براي يك دوره هشتاد ساله زياد باشد؟
اين نكته را دوست عزيز آقاي آرش شفاعي نيز در يادداشتي كه براي اين كتاب نوشته، يادآور شده است. ببينيد بخش گزيده رباعيات كناب، عملا به پنج بخش تقسيم شده كه مبتني بر دورههاي زماني يا گرايشهاي متفاوت شاعران هر بخش است.
با اينكه هر گزيدهاي ريشه در سليقه انتخاب كننده دارد، سعي من براين بوده كه اين گزيده بتواند سبكها و شيوههاي و گرايشهاي مختلف را در تاريخ هشتاد ساله رباعي امروز بازتاب دهد و همان طور كه در مقدمه كتاب گفتهام، اين گزيده صرفا در بردارنده بهترين دوران معصار نيست و نگرش تاريخي نيز در انتخاب بعضي رباعيات دخيل بوده است، جامعيتي كه مدنظر من بوده است ممكن است حجم رباعيات كتاب را زياد كرده باشد اما سرمايه خوبي است براي قضاوت خوانندگان، بخصوص با اين دشواريهاي طاقتسوزي كه بر سر راه تهيه منابع لازم براي تدوين چنين كتابهايي هست. ممكن است سليقه من يا شما كيفيت تعدادي از رباعيات انتخاب شده را تاييد نكند، اما براي عدهاي ديگر خلاف اين مسئله باشد.
- رباعي از قالبهايي بود كه بعد از انقلاب مورد اقبال و توجه شاعران نسل انقلاب قرار گرفت، اما تب آن خيلي زود فروكش كرد. علت آن از نظر شما چه بود؟
همانطور كه ميدانيد نيما يوشيج از ميان قالبهاي سنتي به رباعي و دوبيتي توجه ويژهاي داشت و گواه آن 600 رباعيي است كه در مجموعه آثار او به چاپ رسيده است. با اين حال، حس نوگرايي نيما كمتر در رباعياتش بروز و ظهور يافت و زبان كهنه و زمخت و پردازش نشده او، تا مدتها مانع از آن بود كه شاعران نوپرداز گرايشي به اين قالب كهن داشته باشند. در اواسط دهه پنجاه و در ايام نزديك به پيروزي انقلاب، منصور اوجي با مجموعهاي كوچك اما تاثيرگذار از رباعياتش، در احياي اين قالب نقش مهمي ايفا كرد و با پيروزي انقلاب، رباعي به يكي از قالبهاي مطلوب شاعران دوران انقلاب بدل شد و اين توجه تقريبا يك دهه ادامه يافت. قيصر امينپور و حسن حسيني و جمعي ديگر از شاعران انقلاب، كساني بودند كه كارهاي ماندگاري در اين قالب به جا گذاشتند.
مرحوم امينپور يك بار براي من از تاثير رباعيات اوجي در كتاب در توجه شاعران اين نسل به رباعي سخن گفت. شاعران انقلاب مفاهيم جديدي را وارد حوزه پر سابقه رباعي كردند. اما با پايان يافتن جنگ، دوران افول رباعي هم آغاز شد و تقريبا رباعي تا چندين سال از خاطرها فراموش شد. علت افول رباعي را نخست ميتوان در تقليدها و كپي كاريهاي مكرري دانست كه شاعران ريز و درشت از روي دست بزرگان اين عرصه انجام دادند و رمق اين قالب را گرفتند و ديگر، تغيير ذائقه علاقهمندان شعر در فضاي بعد از جنگ و فرو خوابيدن هيجانات ناشي از آن نيز يكي از دلايل افت رباعي محسوب ميشود اما خوشبختانه، بعد از يك دهه خمول و خموشي، رباعي در سالهاي اخير جان دوباره گرفته است و شاعران جوان ظرفيتهاي جديد آن را مورد توجه قرار دادهاند.
- به نظر شما اين حركت تا چه حد جدي است؟
در سالهاي اخير چندين مجموعه مستقل رباعي چاپ شده و بعضي از آنها به چاپ دوم و سوم هم رسيده است.
* به نقلازماهنامه تخصصي شعر،شماره55
پنجشنبه 28 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]
-
گوناگون
پربازدیدترینها