واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: آموزش و پرورش و سراب تحول - ابراهيم اصلاني
در همين روزنامه در تاريخ 20/9/86 مقالهاي به مناسبت رفتن محمود فرشيدي از وزارت آموزش و پرورش نوشتم با عنوان و در تاريخ 23/11/86 تنها يك هفته قبل از راي اعتماد مجلس شوراي اسلامي به عليرضا علياحمدي، مقاله ديگري با عنوان نوشتم و گفتههاي سرپرست آن موقع وزارت آموزش و پرورش و وزير آينده را تحليل كردم. اين مقاله بازتاب گستردهاي در وزارت داشت كه البته من هم از تبعات آن بيبهره نماندم! اينك در فاصلهاي 7 ماهه، كار به استيضاح وزير رسيده است. عجله علياحمدي در بيان ايدههايش و مهمتر از آن سادهانگاريهاي وي در مورد تحول در آموزش و پرورش، چنين آيندهاي را متصور ميساخت.
آموزش و پرورش مدتها است كه به محل بازيهاي سياسي تبديل شده است. از زماني كه خاتمي، حسين مظفر را بهعنوان وزير آموزش و پرورش اولين كابينهاش انتخاب كرد و در كابينه دوم، مرتضي حاجي را جايگزين وي كرد، اين بازي رسميت بيشتري يافت و اينك كار به جايي رسيده كه محمود فرشيدي به وزارت آموزش و پرورش ميرسد و عليرغم گرفتن راي اعتماد مجدد از مجلس شوراي اسلامي در جريان استيضاح، توسط دولت كنار گذاشته ميشود و جاي او را كسي ميگيرد كه حتي ديدگاههاي غيرتخصصياش را مخفي هم نميكند.
چندوقت پيش اجلاس سراسري روساي آموزش و پرورش برگزار شد و طبق معمول، رئيسجمهور كلي درباره شأن و منزلت معلم و جايگاه او در كشور حرف زد، كاري كه خاتمي هم انجام ميداد و بهنظر ميرسد راحتترين كاري است كه براي معلمان امكان انجام آن وجود دارد. در جريان بازي با آموزش و پرورش تنها چيزي كه نصيب آموزش و پرورش و معلمان ميشود كلي حرف و شعار درباره شأن و اهميت معلمي است به همراه وعده تحولات اساسي، كه معلوم نيست كي و چگونه تحقق مييابد.
وزير كاردان
چه كسي براي وزارت آموزش و پرورش مناسب است؟ وزير كاردان كيست؟ به نظر ميرسد در كنار سوابق مديريتي و اجرايي، وزير اين حوزه بايد تخصصي حداقلي در زمينه آموزش و پرورش داشته باشد. از حداقل سخن ميگوييم چون ظاهرا توقع بيشتر از اين نميتوان داشت. نميتوان انتظار داشت كه اساتيد و صاحبنظران تعليم و تربيت وزير بشوند يا حتي مشاوران بلندپايه وزارت آموزش و پرورش باشند چراكه به دلايل زيادي، شرايط و بسترهاي اين امر فراهم نميشود.
در دهم شهريورماه انجمن آثار و مفاخر فرهنگي در نودوسومين برنامه خود، مراسم بزرگداشتي براي استاد تعليم و تربيت، دكتر علياكبر شعارينژاد برگزار كرد. چقدر جاي استادان اين چنيني در آموزش و پرورش ايران خالي است. آموزش و پرورش ما به شدت از ضعف انديشه رنج ميبرد و براي جبران اين نقيصه آشكار و بزرگ، نهتنها كاري انجام نميدهد بلكه به صورت غيرمستقيم، درها را براي ورود انديشههاي تخصصي و بنيادي ميبندد. در شرايطي كه ما استادان شايستهاي داريم كه حتي اگر نشود مقام وزارت را به آنها واگذار كرد ميتوان از انديشههايشان استفاده كرد، اما بنا به مصالحي كه بخش مهمي از آن، پنهان كردن ضعفهاي دروني آموزش و پرورش است تصدي امور اين وزارتخانه عريض و طويل را به كساني ميسپاريم كه قرابتي تخصصي با آموزش و پرورش ندارند. صرف معلم بودن به معناي تخصص در آموزش و پرورش نيست چه برسد به اينكه كسي معلم هم نبوده باشد و فقط با بازيهاي سياسي، وزير آموزش و پرورش ميشود.
آنگونه كه بهنظر ميرسد معضل وزير كاردان در آموزش و پرورش حلناشدني است و همچنان بايد آمدورفت وزيران را به نظاره بنشينيم و فراموش نكنيم كه تحول در آموزش و پرورش، سرابي بيش نيست.
مقايسه رفتار مديريتي علياحمدي در ايام رياست دانشگاه پيام نور با وزارت آموزش و پرورش بيانگر نگرش به شدت سادهپندارانه به آموزش و پرورش است. ايكاش نمايندگاني كه طرح استيضاح علياحمدي را ارائه كردند بدانند كه معضل اصلي آموزش و پرورش، يك نگرش است؛ نگرشي كه طبق آن آموزش و پرورش كاري ساده، نهچندان مهم و غيرتخصصي تلقي ميشود. البته حرفها و شعارها چيز ديگري ميگويند اما در ميدان عمل، آن چيز كه عيان است چه حاجت به بيان است. اگر نگرشي واقعا تخصصي و جدي به آموزش و پرورش در مجلس شوراي اسلامي نيز وجود نداشته باشد نهايت قضيه اين ميشود كه فرشيدي ميرود و علياحمدي ميآيد و فردا هم علياحمدي ميرود و ديگري ميآيد.
نميدانم در كميسيونها و فراكسيون مجلس كه با آموزش و پرورش مرتبط هستند تاكنون كدام يك از اساتيد و صاحبنظران تعليم و تربيت كه صاحب انديشه و تاليف باشند براي چارهجويي و گرهگشايي از مشكلات آموزش و پرورش كشور دعوت شدهاند. گفتههاي نمايندگان هم كمتر چنين چيزي را نشان ميدهد. وقتي در طرح استيضاح، حرفهاي كلان و كلي با نكتههاي ريز و جزيي آميخته ميشوند و احساسات بر منطق غلبه مييابد اين نگراني بهوجود ميآيد كه در نهايت بايد منتظر گزينه جايگزين علياحمدي بود و هيچ اتفاق خاص ديگري نخواهد افتاد.
موج روزمرگي
آموزش و پرورش مدتها است كه در روزمرگي گرفتار آمده است. آمدورفت وزيران و ايدههايي كه كاركردي در حد طول وزارت وزير دارند از يك طرف و مشكلات هميشگي كمبود بودجه از طرف ديگر، آموزش و پرورش را به ركود و يكنواختي كشانده است. تفكر و انديشهاي كلان كه بتواند فارغ از آمدورفت وزيران، چارچوبهاي مديريت و عملكرد در آموزش و پرورش را تعيين كند وجود ندارد. شوراي عالي آموزش و پرورش هم حتي اگر ادعاي چنين جايگاهي را داشته باشد فرسنگها با اين ادعا فاصله دارد و بيشتر نقش تشريفاتي ايفا ميكند. مجموعه مديريتي و ذاتي هم متوجه شدهاند كه بايد با آمدورفت تغيير موضع داده و در بازي جديد همراه شوند. تقريبا همه در آموزش و پرورش متوجه شدهاند كه هر وزير با وعده تحولات از نوع اساسي! ميآيد و با اين شعار پيش ميرود تا عمر وزارتش به سر آيد و نوبت به نفر بعد برسد.
وقتي نگرشي تخصصي و دلسوزانه بر آموزش و پرورش حاكم نيست متاسفانه معاونان و مديران ارشد اين وزارتخانه هم با هر شرايطي سازش ميكنند و با تغيير رفتار سريع، خود را با وزير جديد همراه نشان ميدهند. در اين باغ بيبرگي، هر كس كه پست و مقامي به دست ميآورد، حفظ آن را به هر گونه تخصص و تحول ترجيح ميدهد. عجيب است كه طي چند دوره تغيير وزير در وزارت آموزش و پرورش، قريب به اتفاق معاونان و مديران ارشد نه اعتراضي كردهاند و نه رفتهاند؛ آنها ماندهاند و فقط با عزل يا بازنشستگي كنار رفتهاند.
بدنه انديشهاي وزارت آموزش و پرورش مدتهاست كه نحيف و رنجور شده و اين بيماري با حضور مديراني كه نه درمان بلدند و نه حوصله آن را دارند رو به وخامت گذاشته است.
با سر كار آمدن علياحمدي، اغلب به اصطلاح متخصصان وزارت آموزش و پرورش كه بر پستها تكيه زدهاند طبق معمول با اين وزير متخصصتر از خودشان سازش كرده و با ايدههاي وي همراه شدند. جالب است كه بعد از دو، سه ماه به نسبت، سر و صداي علياحمدي هم خوابيد. شايد او تازه متوجه شده بود كه كجا آمده و بر چه مسندي تكيه زده است. علياحمدي كه داغتر از وزراي پيشين دم از تحولات با فرمولهاي خودساخته ميزد به تدريج دريافت كه مشكل كمبود و كسري بودجه وزارت آموزش و پرورش با وزارتخانههاي ديگر به هيچ وجه قابل مقايسه نيست. اقدامات عجولانه علياحمدي با كمترين مقاومت در داخل وزارتخانه روبهرو شد و به اين ترتيب اگر هم كاري انجام شد نه به لحاظ ضرورت و درك تخصصي، بلكه به خاطر سكوت مديران ارشد وزارتي بود.
آموزش و پرورش ايران مدتهاست كه از وظايف تخصصي و اصلي خود به دور افتاده و فقط نظارهگر اتفاقها است. نظام سال تحصيلي در حال از بين رفتن است و مدارس سرخود و بدون توجيه تربيتي، براي تابستان هم برنامههاي آموزشي ميگذارند، انواع آزمونها و كنكورهاي آزمايشي با فشار تبليغاتي موسسههاي كنكور به ضروريات آموزشي تبديل شدهاند، انواع كتابهاي كمكدرسي به صورت پديدهاي عادي درآمده است، درس خواندن حفظي و كليشهاي كاملا موضوعهايي مانند خلاقيت و يادگيري را فعال را از رده خارج كرده است، امتحانات همچنان اهميت فوقالعادهاي دارند، ايدههاي جديد به تدريج تغيير حالت داده و لوث ميشوند و ... آنگاه وزير آموزش و پرورش از معلم خلاق، تفكيك جنسيتي كتابها، تغيير چارت وزارت، ادغام بخشهاي مختلف و... حرف ميزند.
حاصل نگاه سادهانگارانه و غيرتخصصي به آموزش و پرورش چيزي غير از اين نخواهد بود. وقتي وزير تعاون، وزير آموزش و پرورش ميشود و وزير آموزش و پرورش ميتواند احتمالا وزير نيرو و وزير بازرگاني هم از آب دربيايد نتيجه ديگري نبايد انتظار داشت.
ناتواني در سهمخواهي
تلويزيون داشت مجلس دانشآموزي را كه رئيسجمهور هم در آن حضور داشت نشان ميداد. يكي از دانشآموزان گفت كه خواستهاي دارد و اين خواسته به نمايندگي از همه دانشآموزان است. خوشحال از اينكه دانشآموزان ما از فرصت حضور رئيسجمهور استفاده كرده و ميخواهند مشكلي مدرسهاي، تربيتي يا اجتماعي را حل كنند با اشتياق گوش دادم. آن دانشآموز از رئيسجمهور براي همه اعضاي مجلس دانشآموزي اجازه سفر خواست و رئيسجمهور هم موافقت كرد. دو نكته در اين قضيه بسيار جالب بود: اول موافقت رئيسجمهور با خواسته شخصي كساني كه به نمايندگي از ديگران آمدهاند. اين يعني اقدامي برخلاف اصول تربيت، يعني تاييد فرصتطلبي و سهمخواهي شخصي، يعني امتياز دادن به كساني كه به جهت امتياز گرفتن براي همه آمدهاند و نه فقط خودشان. دوم زرنگي و فرصتطلبي نسل امروز كه ميدانند كجا و چگونه ادعاي سهم كنند. انگار اينها دارند براي مجلس فردا تمرين ميكنند و جا پاي عدهاي از نمايندگان ميگذارند كه به محض رسيدن به مجلس دنبال سهم و ميراث خودشان هستند.
من نميدانم كجاي اين اتفاق شايسته بود كه تلويزيون با شور و شوق آن را نشان داد اما در عالم قياس، نتيجهاي ميشود گرفت و آن اينكه اي كاش، آموزش و پرورش هم ميتوانست مانند دانشآموزان يادشده در مجلس و دولت سهمخواهي كند. تصور اين بود كه حداقل كار حسن علياحمدي اين است كه اعتبارات زيادي را با خود با آموزش و پرورش ميآورد اما نه اين اتفاق افتاد و نه علياحمدي فرشته نجاتي شد كه ميتوانست حداقل مشكلات مالي عادي آموزش و پرورش را حل كند.
تصور شخصي من بر اساس سوابق علياحمدي در دانشگاه پيام نور و نوع ارتباط دوستانهاش با رئيسجمهور كه ظاهرا در دولت نهم مهمترين برگ برنده است اين بود كه شايد با حضور وي در آموزش و پرورش اندكي اوضاع مالي بهتر شود و حتي با توجه به افزايش قيمت نفت، در حق و حقوق معلمان گشايشي حاصل شود، اما اين وزير چندماهه به جمع وزراي سابق آموزش و پرورش پيوست و شروع به شكايت و شكوه از نداري و كمبود بودجه كرد.
اين سوال هميشگي براي من باقي است كه افراد با چه توجيه شرعي و عقلاني، كاري را قبول ميكنند كه نه تخصصاش را دارند و نه توانايياش. علياحمدي بماند يا برود فرق زيادي به حال آموزش و پرورش نميكند. با روندي كه وجود داشته و همچنان ادامه دارد، تصور نميشود كه بازي با آموزش و پرورش به اين زوديها تمام شود؛ اين رفت يكي ديگر ميآيد اما با كدام ملاكها و با چه شايستگيهايي؟
اي كاش نمايندگان هم به جاي آنكه از سرخط و ربطهاي سياسي به استيضاح وزير بپردازند، با اين نگرش وارد بحث شوند كه آموزش و پرورش و تعليم و تربيت كاري ساده، غيرتخصصي و پيش پاافتاده نيست. آموزش و پرورش مسالهاي راهبردي و بسيار پيچيده و تخصصي است.
به عمل كار برآيد به سخن داني نيست...
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
سه شنبه 19 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 194]