واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: خبرگزاري فارس: «آوازهاي مردخاكستري» ساخته اميرشهاب رضويان، همراه فيلم پشت صحنه و همچنين بخشهايي از فيلم ميناي شهر خاموش روز يكشنبه هفتم مهرماه (28 سپتامبر 2008) از ساعت 17 تا 19:30 در كتابخانه مركزي ريچموندهيل در تورنتو كانادا به نمايش در آمد. به گزارش خبرنگار سينمايي فارس،اين برنامه توسط مركز آفرينشهاي هنري و فرهنگي منطقه يورك برگزار شد و پس از آن اميرشهاب رضويان كه براي نمايش عمومي فيلم ميناي شهر خاموش به تورنتو رفته است در يك جلسه پرسش و پاسخ درباره اين فيلم حضور يافت. با توجه به نمايش عمومي فيلم ميناي شهر خاموش از روز جمعه پنجم مهرماه در سينما EMPRESS WALK شهر تورنتوي كانادا، برگزاركنندگان برنامه به جاي فيلم ميناي شهر خاموش كه تماشاي آن در سالن سينما ممكن است، ترجيح دادند كه فيلم آوازهاي مرد خاكستري را نمايش بدهند كه از تجربههاي خوب رضويان در سينماي كوتاه ايران است. رضويان در اين جلسه از چگونگي ورودش به سينما گفت و در فضايي صميمي با حاضران به تبادل نظر پرداخت، وي در پاسخ به يكي از تماشاگران درباره تم بازگشت به ميهن گفت: تم اصلي ميناي شهر خاموش بازگشت به ميهن و ريشهها است. ما از زادگاهمان انرژي ميگيريم و مي توانيم به آن عشق بورزيم و از آن آرامش بگيريم. فيلم كوتاه 35 ميليمتري آوازهاي مرد خاكستري را اميرشهاب رضويان در سال 1377 ساخته كه از فيلمهاي كوتاه شاخص پس از انقلاب است. اين فيلم در بخش سينماي آينده هفدهمين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد و جايزه ويژه هيإت داوران اتحاديه تهيه كنندگان و توزيع سينماي ايران را دريافت كرد. آوازهاي مرد خاكستري همچنين در پانزدهمين دوره جشنواره بينالمللي فيلم كوتاه هامبورگ 1378- در بخش 6 فيلم كوتاه ايراني به انتخاب عباس كيارستمي، جشنواره بينالمللي فيلم توكيو 1378- شانزدهمين جشنواره فيلم سينماي جوان 1378 (برنده جايزه شبكه اول سيما) - هفته فيلمهاي مستند ايراني در آمريكاي شمالي 1378 - هفته سينماي مستند ايران و جهان (رسانه بين المللي اينتر نيوز و انجمن مستند سازان ايران) 1379 - چشم انداز سينماي كوتاه ايران، پاريس، فرانسه 1380 - چشم انداز فيلم كوتاه ايران، جشنواره ماردل پلاتا، آرژانتين اسفند 1380- جشنواره فيلم تاهو، آمريكا خرداد 1381 - هشتمين جشنواره فيلم پورتوبلو، لندن، انگلستان مرداد 1382 - پنجاه و دومين جشنواره بين المللي فيلم هاي كوتاه و مستند بلگراد، صربستان 29 فروردين تا 4 ارديبهشت ماه 1384 به نمايش درآمده است. رضويان در يادداشتي براي فيلم آوازهاي مرد خاكستري نوشته است: رفتيم خرم آباد به ديدار آقا ماهيچي، در اتاقش خوابيده بود، در زديم، داخل شديم و كمي بعد آشنا شده بوديم. خرم آباد شهر پر آبي است ، آقا ماهيچي را بيشتر اهالي خرم آباد ميشناسند، تنها كسي است كه واردكانالهاي آب جاري زير خيابانهاي شهر ميشود و گرفت و گيرهاي تونلها را باز ميكند.پيرمرد است و با دو دانگ صدايي كه از جواني برايش مانده، مرتب آواز ميخواند.حقوقي از شهرداري ميگيرد، كه بيشترش خرج خريد لباسي ميشود كه از جنس تيوپ است و در انزلي براي ماهيگيرها ميسازند. آقا ماهيچي هر لباس را حدود 40 هزار تومان ميخرد اما شهرداري چيزي از اين بابت به او نميپردازد. باقيمانده پول هم خرج زندگي تنهايش ميشود و خريد سماورهاي بزرگ كه براي دوستان و كس و كارهايش به تهران سوغات ميبرد. مهربان است، بسيار مهربان، آرام است و دوستداشتني، تنهاست و غريب. عشق ناكامش در جواني،او را از خراسان به اين سو كشانده، جدش از علماي مشهد بوده و در صحن امام هشتم(ع) مدفون است. خاطراتش عجيب و غريب است از دورههاي رضا خان و بعد.... سادگي و بيريايياش گاه كار دستش داده و گاه با شاپور غلامرضا دوستش ساخته.... خاطره كه ميگويد بينظم و انتظام است. از شاپور عليرضا كات ميكند به درشكهچي رضا خان كه به عقيده آقا ماهيچي پدر واقعي عليرضا بوده و از آنجا به جنگ لرستان و سپهبد امير احمدي و بعد آلوده شدن رودخانه خرمآباذ بدليل ورود فاضلاب كارخانه كفش و بيكارشدن او... اسم آقا ماهيچي از دورهاي كه ماهيگيري ميكرده برايش باقي مانده... رودخانهها كه آلوده ميشوند و ماهيها ميميرند، اجبارأ ميشود مقني شهرداري خرمآباد، به صورت كارگر روزمزد. الان هشتاد و چند ساله است، سختترين كارها را انجام ميدهد، بدون آنكه به حقوق خود آگاه باشد. بيشتر عاشق است تا عاقل... حدود يكسال از اولين ديدارمان ميگذرد، اما هنوز اسمم را به خاطر نسپرده. وقتي به سراغش ميروي به يادت ميآورد و هنگامي كه نيستي تصويري كمرنگ مي شوي در خاطرههايش.. فيلمبرداري را اوايل ارديبهشت ماه 77 شروع ميكنيم، پيرمرد همراهمان ميآيد، تمامي روزها كنارمان است، با همه گروه حسابي رفيق شدهاست. سعيد پوراسماعيلي فيلمبردار را هم گاهي مورد لطف قرار ميدهد. به خاطر سر و صداي زياد محيط مجبوريم نيمه شبها فيلمبرداري كنيم، پيرمرد آرام وبيهيچ مزاحمتي كنارمان مينشيند، بازياش را ميكند، تا صبح همراهمان است و بعد از پايان كار سوار دوچرخهاش شده به خانه ميرود. عزيزاله كشاورز كه معلم است و از فيلمسازان سينماي آزاد خرمآباد، نقش مقابل پيرمرد را بازي ميكند. بسيار با محبت است و آرام.... آقا ماهيچي گاهي كه كشاورز قرار است ديالوگهاي صحنه را با او تمرين كند كلافه شده، كشاورز را دعوا ميكندكه: ًانسان بايد مجلس شناس باشد يك جمله را چند بار مى گويي؟ فيلمبرداري كه تمام ميشود، آقا ماهيچي را با خودمان به تهران ميآوريم تا بدست فرزندانش بسپريم، ده تا پسر و دختر دارد كه همه بزرگ و صاحب خانواده و متمولند، اما با تمام محبتي كه به آقا ماهيچي دارند او ترجيح مى دهد كه در خرم آباد تنها زندگي كند. در بين راه ميپرسم: آقا ماهيچي فكر ميكني اين فيلمي كه از شما ساختيم براي چه بود؟ ميگويد: اين فيلم به درد آيندگان ميخورد. ميگويم: يعني چي؟ ميگويد: براي اين كه بفهمند يك پيرمرد چقدر زحمت ميكشيده! يكي از سماورهاي بزرگي كه خريده سوغات آورده كه براي يكي از دوستانش به قاإمشهر ببرد . چند روز پيش پسرهايش ميماند و بيآنكه خبر شويم به خرمآباد برميگردد، تلفني تماس ميگيرم و ميپرسم كه چرا به خرمآباد برگشته است؟ ميگويد: آب زير خانهها در جريان است، اگر نباشم شهر خراب ميشود. برگشته است سر زندگي تنهاي خودش. انتهاي پيام/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]