واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: چيپس شيرين، شكلات شور جام جم آنلاين: به يقين شما هم هرگز به عمرتان چيپس شيرين نخوردهايد و يا شكلاتي نخوردهايد كه مزهاش شور باشد، اما حتم دارم فيلمها و سريالهايي را ديدهايد كه قرار بوده شما را بترساند در حالي كه بهدليل پرداخت ضعيف و ناشيانه صحنههاي وحشتناكشان، شما را به خنده انداختهاند. بعضي وقتها بعضي فيلمها و سريالها وضعيت و سرنوشتي متفاوت با آنچه از آنها انتظار ميرود، پيدا ميكنند. مثل همين مجموعه جاده دردستتعمير كه قرار بوده مجموعهاي كمدي باشد در حالي كه محصول به دست آمده بسختي در طبقهبندي مجموعههاي كمدي قرار ميگيرد. مجموعهاي بلاتكليف و پا در هوا كه رنگ و رخسار كارهاي كمدي را ندارد و از لطف و جنبوجوش و سرزندگي اينگونه مجموعهها بهرهاي نبرده است. واقعا از سريالي كه در ساخت آن از ناداني كاراكترها به عنوان عنصر اصلي توليد خنده استفاده شده است، چه انتظاري ميتوان داشت؟ با اين همه جاده در دست تعمير اين حسن را دارد كه مخاطبش را راحت ميگذارد تا ضمن تماشاي سريال، با آرامش و با خيال آسوده چاي و آجيل و ميوهاش را هم بخورد و اگر خواست با پهلودستياش درباره موضوعهاي معمول و روزمرهاي مثل وضعيت آب وهوا، گراني اجناس يا ناهار روز جمعه حرف بزند بيآنكه چيزي از قصه را از دست بدهد؛ آنهم چه قصهاي! قصهاي بشدت آشنا و تكراري كه بارها مورد استفاده فيلمسازان و مجموعهسازان قرار گرفته است. آقا بزرگي كه شب خواب خوشي ميبيند و صبح كه از خواب بلند ميشود احساس ميكند كبكش همچنان خروس ميخواند. پس تصميم ميگيرد بار ديگر پاي سفره عقد بنشيند و بله را از عروسخانم جواني بگيرد! با اين تفاوت كه عروس خانم اين مجموعه متاسفانه قادر به تكلم نيست... چاشني كمدي چنين قصهاي هم لابد انواع سوءتفاهمها و پيامدهاي مثبت و منفي ناشي از اين تصميم خردمندانه است. هر چند ميشودحدس زد كه آقا بزرگ اين سريال كاسهاي زير نيمكاسهاش دارد و قصد و نيت واقعياش چيز ديگري است. فيلمسازان و مجموعهسازان هموطن چند سالي است كه اين درس را هم آموختهاند كه به يمن حضور بازيگران محبوب و نامآشنا، با داستانهاي تكراري هم ميشود فيلمها و سريالهاي پر بينندهاي ساخت. هر چند اين واقعيت را هم نميتوان ناديده گرفت كه درگونه كمدي بازيگران عوامل تعيينكنندهاي به حساب ميآيند به طوري كه موفقيت يا ناكامي يك اثر كمدي قبل از هر چيز ديگر از تيپ و بازي بازيگرانش سرچشمه ميگيرد. دقيقا به همين دليل بخش عمده نقد فيلمها و سريالهاي كمدي به بازيگران آنها و چگونگي بازيشان اختصاص مييابد. شايد يك متني ضعيف و بيمايه كمدي توسط بازيگران زيرك و خوشطبع در اجرا تبديل به كمدي تمام عياري شود، اما بعيد به نظر ميرسد متني درجه يك و مالامال از موقعيتهاي شاد و شعفانگيز با اجراي بازيگراني ناوارد و كمتجربه چيز جالبي از كار در آيد. در اين ميان واي به حال سريالي مثل جاده در دست تعمير كه هم متنش ضعيف است و هم اين كه بازيگرانش نتوانستهاند ضعفهاي متن را جبران كنند و بپوشانند. جاده دردست تعمير تعدادي بازيگر نامآشنا هم دارد. مثل بهزاد فراهاني كه هر چند سن و سالي از او گذشته، اما انتخابش براي ايفاي نقش آقابزرگ اصلا درست و بجا نبوده است. بر خلاف تيپ و بازي خوبش در تله فيلم ميهمان ناخوانده كه يكي دو ماه پيش از عيد امسال از شبكه2 پخش شد، به نظر ميآيد در سريال جاده در دست تعمير اصلا دل و دماغ بازي كردن را نداشته و حتي ميشود گفت كه صدايش بر بازياش چربيده است. هر چند در بعضي صحنهها پيداست كه به ميل و سليقه خودش و خارج از متن بازي كرده است. لابد زورش به كارگردان رسيده است! شخصيتي هم كه مريم اميرجلالي در سريال مورد بحث بازي كرده است از بسياري جهات با شكوه خانم چارخونه مو نميزند. شيوه بازياش هم همان است. گويي شكوه خانم را از چارخونه برداشتهاند و آوردهاند جاي ديگري، توي خانه ديگري و در ميان خانواده ديگري... همان طرز حرف زدن، همان جوش آوردنها و همان آه و ناله كردنها و همان... به هر حال كم نمانده كه اطرافيانش او را شكوه صدا بزنند! درباره تيپ و بازي ثريا قاسمي ننوشتن هيچ چيز بهتر از نوشتن هر چيزي است... متاسفانه كيومرث ملكمطيعي هم براي ايجاد فضايي شاد و مفرح و خنداندن مخاطب هر كاري كه از دستش برآمده انجام داده است. تيپ و بازي ابوالفضل پورعرب نيز در مجموعه جاده در دست تعمير هيچگونه شباهتي با تيپ و بازياش در سريالهاي زيرزمين و يك وجب خاك ندارد و انتظارات شما را برآورده نميكند. در اين ميان لاله صبوري قابليتهايش را در ايفاي نقش نيمهجدي به خوبي نشان داده است: زني زيرك و زبر و زرنگ و كمي هم آب زير كاه. مجموعه جاده در دست تعمير مالامال از صحنههاي حيرتانگيزي است كه قبل از هر چيز اين سوالها را به ذهن ميآورند كه اولا چگونه مجوز ضبط گرفتهاند و ثانيا چگونه روي آنتن رفتهاند؟ مثل تمام صحنههاي مربوط به خلبازيهاي ربايندگان خودروي پليس يا نما صحنهاي كه كاراكتر قلچماق مجموعه را در گوشهاي از حياط خانه نشان ميدهد؛ در حالي كه ناگهان دستش را روي شكمش ميگذارد و دردناك با خودش ميگويد: «چرا دلم پيچ ميده...» و بعد هم بسرعت از كادر خارج ميشود... تو خود حديث مفصل بخوان... . و يا صحنههاي مربوط به ورزش كردن آقابزرگ و نوكرش و پيامدهاي ناشي از آن... گرچه اين مجموعه به سفارش و با همكاري نيروي انتظامي تهيه شده، اما ظاهرا عوامل سازنده در ساخت مجموعه به اين نكته مهم توجه نكردهاند كه فرق زيادي وجود دارد ميان شوخي كردن با پليس و دستكم گرفتن قدرت اجرايياش. هرچند از نگاه نگارنده در نقد مجموعههاي معمولي و بيادعا نبايد زياد سختگير بود، اما اين واقعيت را هم نميتوان ناديده گرفت كه ساختن يك سريال بيارزش يا كمارزش به مفهوم بر باد دادن بخش قابل توجهي از بودجه سالانه سازمان صداوسيماست و بخصوص براي كارگردان سريال به معني از كف دادن فرصت درخشاني است كه شايد ديگر هرگز نظيرش به دست نيايد. محمودرضا جغتايي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 635]