واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: تئاتر - علي مظاهري: نمايش «اتاق شماره 6» در مدتي كه روي صحنه بود بينندههاي زيادي را به سالن مولوي آورد. اين نمايش با ساختاري تازه و البته با بازي جعفر والي كه پس از 20 سال به صحنه برگشته بود، توانست مخاطبان خود را راضي نگه دارد. ناصر حسينيمهر كه كارگرداني اين نمايش را برعهده داشت از هنركده آناهيتاي تهران و مدرسه عالي هنر پاريس فارغالتحصيل شده و سالهاست به عنوان بازيگر، كارگردان، طراح صحنه و مدرس بازيگري فعاليت دارد. حسينيمهر به عنوان مترجم و مولف چند اثر از پيشروان تئاتر اروپا مانند «آخرين درس بازيگري»، «رخ در رخ» ستارگان در آسمان بامدادي، درناي شب و... را منتشر كرده است. اتاق شماره 6 فضاي خاصي دارد. شما به عنوان كارگردان چهطور اين فضا را شرح ميدهيد؟ سالهاي واپسين قرن نوزدهم و آغاز قرن پر از حادثه و جنجال بيستم در روسيه تزاري. مكان اين داستان يا نمايشنامه يكي از شهرستانهاي كوچك اطراف پترزبورگ است. بيشترين تمركز حوادث در اتاق يا بخش بيماران روحي – رواني تنها بيمارستان آنجا رخ ميدهد كه كارمند جواني به نام «گروموف» را ظاهراً به دليل جنون و عذابهاي روحي به زور بستري كردهاند. دكتر معالج او پيرمردي است به نام «راگين» كه در عين حال رياست بيمارستان را هم عهدهدار است، او در يكي از ملاقاتهايش با گروموف به گونهاي اتفاقي پي ميبرد كه بيمارش تنها فرد عاقلي است كه در سراسر آن شهر ميتواند با او به گفتوگو بنشيند. يدارهاي مكرر آن 2 باعث ميشود تا به مقولات مهم فلسفي – اجتماعي بپردازند، مسائل گوناگوني نظير مرگ، انسان، هستي و جامعه... اما از آنجا كه اين ملاقات و سخنان براي بسياري قابل درك نيست هر دوي آنها مورد سرزنش قرار ميگيرند و مغضوب واقع ميشوند و اين قضيه تا آنجا پيش ميرود كه دكتر راگين را هم يك ديوانه مينامند و با دسيسه چيني و توطئه او را در همان بخش زنداني ميكنند. چه شد كه اين اثر را براي اجرا انتخاب كرديد؟ آنچه در اين اثر ما را تحت تاثير قرار ميدهد آن است كه هم براي تماشاگر و هم براي دكتر راگين به تدريج اين پرسش در ذهن به وجود ميآيد كه بيمار او – گروموف- آيا واقعا يك روانپريش است، يا چون به دليل اينكه بيپرده و با صراحت حقايق را بيان ميكند او را روانپريش ميپندارند؟ آيا در اين اثر شباهتهايي بين چخوف و شخصيتهايش ديده ميشود. به عبارت ديگر به متن وفادار بوديد؟ شايد، شايد هم شباهتهايي با بخشي از شخصيت ديگر اين نمايشنامه به نام «گروموف» داشته باشد يا با بسياري از شخصيتهاي آثارش، مثل آستروف، تروفيموف، ورشينين و پروفسور داستان ملالانگيز... . چخوف به خاطر فروتني شگفتانگيزش هرگز خود را در آثارش به طور مستقيم نشان نميدهد، او همواره مردمي را تصوير ميكند كه جامعه منحط روسيه روحشان را افسرده كرده و اجازه نميدهد زندگيشان به سوي بالندگي و سازندگي حركت كند و روشنفكران دلتنگ چنين جامعهاي نظير «ترپلف» يا «گروموف» ميان 2 قلمروي خيال و عمل سرگردانند. اما چخوف اينطور نبود، او به خوبي سرزمين و مردمش را ميشناخت و در سراسر عمر كوتاهش فقط كار كرد و به مردم خدمت كرد. يكي از دلايل آنكه چخوف، زندگي و مردم روسيه را به خوبي ميشناخت همين سفرهاي مكررش بود در اين سرزمين پهناور، حال آنكه بسياري از نمايشنامهنويسان ما حتي چند خيابان دورتر از محلهشان را هم نميشناسند چه برسد به سير و سفر در نقاط مختلف كشور و آشنايي با مردم و قومهاي گوناگون. به هر حال چخوف در همين سفرها بود كه در حافظه ذهنياش دائرهالمعارفي از نه تنها انسانها با شرايط اقليمي – فرهنگي گوناگون، بلكه تصاوير متنوعي از طبيعت و نقاط مختلف گردآورد و همه آنها به تدريج در داستانها و نمايشنامههايش جان گرفتند. به طور مثال عنصر «ابر» يا «دريا» در آثار گوناگونش ويژگيهاي متفاوتي دارد يا كاراكتر «پزشك» در داستانها و نمايشنامههايش يكسان نيست، چنانكه شخصيت «دكتر راگين» در «اتاق شماره 6» به هيچ وجه خيالگونه و ساختگي نيست، يا به پزشكهاي ديگر آثارش نظير «آستروف» يا «دكتر ئيونيچ»،... شباهت ندارد، چخوف كمي پيش از نوشتن «اتاق شماره 6» مدتي رئيس بيمارستان شهر «زواني گرود» بود و از نزديك با زندگي پزشكان، پرستاران، بيماران و نوع روابط مردم آن شهر آشنا شده بود و در همان ايام هم اين داستان را نوشت. روند تبديل داستان «اتاق شماره 6» به نمايشنامه به اتفاق خسرو حكيمرابط چگونه صورت گرفت؟ تبديل داستانهاي چخوف به نمايشنامه آسان نيست، به اعتقاد من اين كار از كساني برميآيد كه هم چخوف را عميقاً دوست داشته باشند، هم دنيا و زمانه او را به خوبي فهميده باشند و هم با تكنيكهاي نگارش و اجراي آثارش آشنايي داشته باشند، بعد مرحله تازهاي به ميان ميآيد: چرايي اقتباس يا اجراي اين اثريا آن اثر او در شرايط موجود؟ وقتي همه اينها فراهم شد نوشتن نمايشنامه به راحتي صورت ميگيرد و كار به سرعت پيش ميرود. در امروزي كردن «اتاق شماره 6» آنچه توجهام را جلب كرد تجربيات گوناگون و عميق خسرو حكيمربط در سراسر زندگي بود كه وجه مشتركي با زندگي كساني نظير آنتوان چخوف دارد. به هر حال در اين كار مشترك بسيار آموختم و لازم است بگويم كه بافت ادبي نمايشنامه بيشتر توسط ايشان صورت گرفت و وجوه دراماتيك و تصويري آن پيشنهادهاي من بود. 2 هفته از تمرينات «اتاق شماره 6» نگذشته بود كه احساس ميكردم جايي در متن نمايشنامه ميلنگد، عجيب بود، همه صحنهها محكم و منسجم بودند، ولي دائم به خودم ميگفتم پس اشكال در كجاست؟ در كار من يا بازيگران؟ چندين بار تمرين سراسري داشتيم، اما جايي، مناسب نبود. تا اينكه يك روز ناگهان متوجه شدم كه پرسناژ محوري ما «دكتر راگين» بغضي پنهان دارد كه در نمايشنامه بيان نشده است. تمرين را زودتر از موعد تعطيل كردم و خودم را به گوشهاي از پارك شهرك اكباتان رساندم و نشستم مونولوگي براي «راگين»نوشتم و بعد بلافاصله آن را با ذوق و شوق در تلفن براي آقاي حكيمرابط خواندم و او با خونسردي مونولوگم را يادداشت كرد. وقتي به خانه رسيدم روي پيغام گيرم صداي او بود، خسرو حكيمرابط، كه گفته بود: «رسيدي خونه، دستگاه فاكست را روشن كن!» روشن كردم، پس از چند لحظه متني رسيد كه نه متن من بود، نه متن چخوف و نه هاملت شكسپير. ديالوگ كوتاهي از حكيمرابط بود كه مطمئن هستم روزي اجرايش كليد ورود به آزمون بازيگري در مدارس تئاتري ما خواهد شد. از صحبتهاي شما نتيجه ميگيرم كه زندگي امروز را در اين متن پياده كرديد؟ همه ديدهها و تجربههاي زندگي در كار يك كارگردان يا هر هنرمندي موثر است و روزي، لحظهاي به طور ناخودآگاه نمود بيروني پيدا ميكند. در «اتاق شماره 6» هدف ما چيزي نبود جز اجراي ساده 9 كاراكتر چخوف و دنياي پررمز و رازشان. ما در اين نمايشنامه در پي بررسي و نتايج علمي، اجتماعي و سياسي نبوديم، ما نمي خواهيم اشك تماشاگران را دربياوريم يا آنها را بشورانيم. اگر اينطور باشد با تاكيد ميگويم كه شكست خوردهايم و چخوف را به درستي بازي نكردهايم. هر گروه بازيگري اگر در طول تمرينات و اجرا از يك روح مشترك و جمعي نسبت به دنياي چخوف برخوردار نباشد اجرايش بيترديد شكست خواهد خورد، اين رمز اجراي آثار چخوف است. چنان كه اين موضوع در زمان حيات چخوف پيش آمد و اجراي نخست «مرغ دريايي» او توسط تئاتر الكساندرينسكي در پترزبورگ شكست خورد، زيرا اين تئاتر كاملاً حرفهاي با بازيگران بزرگ و سرشناس فاقد روح مشترك بر صحنه بودند، آنان هنرمندان بزرگ تجاري بودند كه با افكار و دنياي چخوف فاصله زيادي داشتند. نكته ديگري را اضافه كنم كه در اين كار ما به هيچ وجه قصد نداريم و ادعا هم نداريم سبك جديدي ميخواهيم ايجاد كنيم مثلا به شيوه بروك يا گروتوتسكي و ديگران كار كنيم، نه، ما فقط با سادگي ميخواهيم اثري از نويسندهاي كه دوستش داريم را به صحنه ببريم، و از يك مجموعه لذت ببريم، درست مثل چند نوازنده كه با هم قطعهاي را اجرا ميكنند و دنياي قشنگشان را دارند. پس از 2 دهه بازيگري جعفر والي در «اتاق شماره 6» حاضر شد، چطور به اين انتخاب رسيديد؟ يكي از ويژگيهاي اين استاد بازيگري انعطافپذيرياش در طول تمرينات و اجراي كار ما بود و هست، او پا به پاي ما انرژي صرف كرد، جعفروالي شخصيتي نرم است و مهربان، و در انسجام گروهمان نقشي ارزنده ايفا كرد و همه اعضاي گروه دوستش دارند. والي هنرمندي است انديشمند و متعهد و تئاتر امروز جهان را به خوبي ميشناسد. براي من همكاري با او شعفانگيز است و مرا به ريشههاي تئاتر ايران پيوند ميزند. نكتهاي كه ذهن مرا درگير كرد، اين بود كه چرا بازيگران در پايان نمايش به تشويق تماشاگران پاسخ نميدهند؟ اميدوارم دريافت شما از عدم حضور بازيگران در پايان اجرا بيحرمتي آنان به تماشاگران نباشد، بلكه درست برعكس، هدفمان احترام به دنياي درون آنهاست و مخدوش نكردن تصاويري است كه از اين اثر چخوف در ذهنشان به وجود ميآيد؛ تصاوير و ادراكي كه با خود به خانه ميبرند، به ويژه پس از صحنه تراژيك پاياني كه به تابلويي نقاشي ميماند و حيف بود با آمدن بازيگران بر صحنه همه آن تاثير و تاثرات به دست آمده فرو ريزد و از بين برود. يدانيد، تئاتر امروز در جهان همه قراردادهاي كهنه را دگرگون ميكند و متناسب با هر اثري صحنهاش را برپا ميكند و همانگونه كه آغاز نمايش در شيوههاي گوناگون طراحي ميشود براي پايان آن هم تدابيري نو ميانديشند. آنچه در پايان «اتاق شماره 6» در نظر داشتيم، ماندگاري تصاوير و درونمايه اثر در ذهن تماشاگر بود. نكته ديگري كه در اين اجرا از نگاه و قلم منتقدين پوشيده ماند ولي تماشاگران آن را تجربه كردند نوع چيدمان جايگاه تماشاگران بود كه سبب ميشد تا آنها يكديگر را چشم در چشم ببينند و شاهد واكنشها، احساسها و تاثرات متقابل باشند، چنانكه تماشاگري به من گفت: «برايم حضور و دقت باورنكردني كودكي 12-10 ساله در جايگاه روبهرويي شگفتانگيز بود». در واقع تماشاگران شاهد 2 نمايش بودند، نمايشي كه بر صحنه اجرا ميشد و نمايشي از چهره واقعي انسانها كه براي تماشاي بازي انسانهاي ديگر آمدهاند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]