واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: من از اون آدمهایی هستم که دوست دارم با همه چیز منطقی و درست رفتار کنم که بعدا از کرده خودم پشیمان نشم برای همین مخصوصا جدیدا چون خیلی جاها ضرر کردم راجع به همه چیز اطلاعات بیشتری بدست می اورم یکی از چیزهای که در انجامش شک دارم درباره رابطه با دیگران مخصوصا مثلا زنداداش ، می باشد من یک زنداداش دارم که راستش را بخواهید هیج سنخیت اخلاقی با هم نداریم و اصلا ازش خوشم نمی اید و هر وقت می بینمش چون خیلی دلمردست منهم حس خوبی بهم دست نمی ده حالا می خواهم ببینم اگر رابطم را باهاش خیلی خیلی کم و رسمی بکنم بعدا از کرده خودم پشیمان نمی شم اصلا با باید با کسی که سنخیتی نداریم چون فامیله باید رابطه داشته باشیم یا این فکر اشتباهه خوشحال می شم نقطه نظرتون را بدونم.ممنون
عزیزم
من که از بودن با اقوام هیچ وقت احساس بدی ندارم
زن داداش منم همینجور بود
کلا خشک بود
ولی آدددددددددددددددددددددددددددمش کردیم
انقدر رفتیم و اومدیم تا حالش جا امود و به خود اومد
البته
ما به خاطر برادرم و بچه هاش میرفتیم
به اونم کم محلی نمیکردیم
کمکم درست شد
و حالا حداقل در هفته 2 شب میاد خونه ما
البته به خاطر دیدن روژان میاد
ببخشید یعنی بنده خدا از اولش آدم نبود که داداش شما انتخابش کرد و بعش شما تونستین آدمش کنین...
این لحن درست نیست ها.خوب بعضی ها ذاتا اهل رفت و آمد زیاد نیستن.بذارین آزاد باشن مردم...
قطع رابطه با فاميل درست نيست. از نظر شرعي هم به صله رحم توصيه شده . ولي خوب بعضي ها تنهايي و انزوا رو دوست دارن و خيلي اهل رفت و آمد نيستن. اخلاقشون اينجوريه
به نظر منم آدم باید توی رفت و آمدهاش حد و مرز رو رعایت بکنه تا مشکلی پیش نیاد بعداً
برای من همیشه روش دوری و دوستی جواب داده
منم معتقدم باید حدومرز رو نگه داشت بعضی ها خیلی اهل رفت و امد و ارتباط نیستن چه اشکالی داره ارتباطمون رو باهاشون کمتر کنیم و بذاریم اونها هم راحت باشن و از زندگیشون لذت ببرن نمیشه که همه رو مثل خودمون کنیم.البته الان اینقدر گرفتاری زیاد شده و هزینه ها بالاست و خانمها هم اکثرا شاغل دیگه وقت رفت و امد اونطوری نیست
سروناز نوشته است:
ببخشید یعنی بنده خدا از اولش آدم نبود که داداش شما انتخابش کرد و بعش شما تونستین آدمش کنین...
این لحن درست نیست ها.خوب بعضی ها ذاتا اهل رفت و آمد زیاد نیستن.بذارین آزاد باشن مردم...
نه عزیزم
آدم بود
ولی از نوع خشک و رسمیش
ولی الان آدم هست از نوع نرم و لطیف
بعد هم
ما اینجا امدیم نظر خودمون رو در این مورد بگیم
نه اینکه به هم انتقاد کنیم
ببین عزیزم دل به دل راه داره
همینطور که شما از اون بدت میاد اونم از شما بدش میاد
من اگه جای زن داداشت بودم دوست داشتم باهات رفت امد نکنم چون ازم خوشت نمی اومد
پس مطمئن باش که اون اینطوری راحت تره و پشیمون نمی شی
در ضمن اینها همش در صورتیه که شما همینطور که دوست داری رابطتو باهاش کم کنی باید هیچ دخالتی هم تو امور زندگیش نکنی چه اون چه برادرت
به نطرم آدم باید با کسی رفت و آمد کنه که هم ازش چیزی یاد بگیره هم براش منفعت داشته باشه نه اینکه از طرف اون اشخاص بهت ضرر برسه
یلدا جون من اگه می خواستم دخالت بکنم که این تایپیک را نمی گذاشتم من اگر زنداداشم یکه آدم غریبه بود که بدون هیج فکری راحت کنارش می ذاشتم همانطوری که با خیلی آدما راحت این کار را کردم شک داشتم چون نسبت داریم وگرنه زندگی من اینقدرشاد و پر تحرک و پر انرژی و پر از دلخوشیهای زیاد و لذت و هیجان و زیبائی که اصلا وقت ندارم که به امور دیگران حتی فکر هم بکنم زندگی را خدا به من هدیه داده و می خوام نهایت استفاده را ازش بکنم ولی در کنار کسانی که از بودن باهاشون عشق می کنم نه کسانی که دلمرده و غمزده هستند و همش غر می زنند و به زمین و زمان فحش می دندو از دیگران توقعات بیجا دارند. ولی چقدر خوب میشد ما ایرانیها اینقدر در قید وبند رابطه های اجباری حتی اگه برادرمون هم باشند نمی شدیم و اینقدر به خاطر دیگران زندگی نمی کردیم و خودم معتقدم به جز پدر و مادر هر شخصی دیگه مانع شادی زندگی ما می شه باید قیچی بشه .
يه جمله مشهوري هست يادم نيست مال كدوم فيلسوفي بود كه ميگه "آدم ها مثل جوجه تيغي ها ميمونن وقتي از هم دور ميشن سردشون ميشه و وقتي به هم نزديك ميشن تيغ هاشون ميره تو هم"
واقعا ما هم همينطوريم
منم فکر میکنم ادم باید با اونایی رفت و امد داشته باشه که باهاشون راحتتره بیشتر بهش خوش می گذره ازشون چیزی یاد میگیره ... و به قول تو دوست خوبم انرژیشون حداقل منفی دیگه نباشه
اما گاهی تو واقعیت زندگی رابطه با فامیل یه اجبار میشه ....مخصوصا اگر همسرت مثل تو فکر نکنه
من اگرچه از اونایی که دوست نداشتم باهاشون رابطه ی زیادی داشته باشم ( خواهر شوهر نیمه محترم ) دور شدم ولی گاهی باید غر غر کردنای همسرم را تحمل کنم
ای بابا کلی نوشتم همش پرید . ولی عیب نداره دوباره می نویسم .
ما چون تو شهر غریب و دور از خونواده و فامیل زندگی می کنیم ارتباطمون محدود می شه به عید و هر وقت بریم شیراز . البته من خودم هم آدم زیاد بجوشی نیستم و با هر کسی هم دوست نمی شم و کلا آزادی و آرامشی رو که دارم دوست ندارم از دست بدم . چون اول زندگیم با یکی دو تا از همکارای شوهرم که متاهلن رفت و آمد داشتیم که من دیدم عوض اینکه از تنهایی دربیام بیشتر دارم آزار میبینم و کلا رابطه خوبی نبود اصلا با هم جور نبودیم .(چون من از اون دسته آدم هایی هستم که رابطه ام با بقیه بر اساس احترامه و متاسفانه خیلی ها اینو رعایت نمی کنن . ) دیگه هم ادامه ندادیم . شوهرم هم گفت هر جور تو راحتی . اونم زیاد از شلوغی و رفت و آمد های زیاد خوشش نمیاد .
وای منم با خواهرشوهرام مشکل دارم با یکیشون خیلی زیاد
منم سعی میکنم ناراحتی را فراموش و توقعاتم را کم کنم اما این یکی خیلی رو nervame مثلا" یه بار دعوتمون کرد بعد نودو بوغی منم کار داشتم نمیتونستم برم هرچی گفت گفتم نمیتونم عروسی دعوتم بعد که تلفن را قطع کرد یه اس ام اس بی تربیتی برام فرستاد که دود از سرم بلند شد اما خوب کاری از دستم بر نمیآمد ازش متنفرم..............
سمانه جون اخه میدونی الان شما ناخودآگاه چون ایشون زنداداشت هست یه نگاهی دیگه داری روش
باید فکر کنی مثل یه دوستی میمونه که غمزدست یا به قول خودت دل مردست شاید اونم دلایلی واسه رفتارش داره به نظر من که شایدم اصلامهم نباشه باید نسبت بهش بی خیال باشی و به چشم زنداداشت بهش نگاه نکنی من خواهر شوهر ندارم ولی فکر می کنم اگه داشتم شاید رابطه خوبی باهاش نداشتم این چیزی هستش که جامعه ما شکل گرفته
به خاطر داداشتم که شده می تونی یه رابطه ی خیلی کم داشته باشید خانواده هیچ وقت از هم بریده نمی شن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 348]