تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن مجتبی (ع):خردمند به کسى که از او نصیحت مى خواهد، خیانت نمى کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815299213




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روز شمار محرم


واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: روز شمار محرم؛ ورود عمربن سعد به كربلا برای قتل پسر پیامبر(ع)


http://www.aftab.ir/news/2008/jan/12/images/0ac8a6d4dd20cf989c45b55a00bae6d4.jpg


۲۲ دی ۱۳۸۶هجری شمسی برابر است با سوم محرم ۱۴۲۸ هجری قمری مصادف است با ورود عمربن سعد با چهار هزار سوار به كربلا برای قتل پسر پیامبر(ع).
در چنین روزی ۲۲ دی سال ۱۳۸۶ هجری شمسی برابر با سوم محرم ۱۴۲۸ هجری قمری، عمر بن سعد با چهار هزار سوار برای قتل پیامبر (ع) وارد كربلا شد و در مقابل
آن حضرت لشكرگاه ساخت و خیمه برافراخت.
"عمر بن سعد" یك روز پس از ورود امام حسین علیه‏السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.
امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی كرد و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.
در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "كثیر بن عبداللّه‏" ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. كثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی كه وی نزدیك خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏كنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم كوفه مرا دعوت كرده‏اند و پیمان بسته‏اند، بسوی كوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."
با تشکر فریبا

روز شمار محرم؛ منع آب از امام حسین(ع) و یاران با وفایشان


http://www.aftab.ir/news/2008/jan/16/images/e4e31a4345be4a05a1bdac93719da93a.jpg



۲۶دی ۱۳۸۶هجری شمسی برابر است با هفتم محرم سال ۱۴۲۹ قمری مصادف است سالروز منع آب از امام حسین(ع) و اهل بیت سید الشهدا(ع).
در چنین روزی ۲۶ دی سال ۱۳۸۶ هجری شمسی برابر با هفتم محرم ۱۴۲۸ هجری قمری در این روز هفتم محرم سال ۶۱ عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با ۵۰۰ سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند.
در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفت و گو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می‏آشامید تا شكمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فریاد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ولی سیراب نمی‏شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.
با تشکر فریبا

روز شمار محرم؛ قحط آب در خیمه های اباعبدالله الحسین(ع)


http://www.aftab.ir/news/2008/jan/17/images/75a9e0f7fde4556f212711b2dc0893cd.jpg



۲۷دی ۱۳۸۶هجری شمسی برابر است با هشتم محرم سال ۱۴۲۹ قمری در این روز آب در خیمه های سید الشهدا(ع) نایاب شد.
در چنین روزی ۲۷ دی سال ۱۳۸۶ هجری شمسی برابر با هشتم محرم ۱۴۲۸ هجری قمری در این روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری قمری آب در خیمه های سید الشهدا(ع) نایاب شد.
"خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشك ها را پر كردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه می‏كَند و آب به دست می‏آورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.
در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏ السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنها مضایقه می‏كنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه می‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.
امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظهٔ" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با ۲۰ نفر و عمر بن سعد با ۲۰ نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام كه فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب كنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی كه می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‏السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملكت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.
با تشکر فریبا






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن