تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشان منافق سه چیز است: 1 - سخن به دروغ بگوید . 2 - از وعده تخلف کند .3 - در اما...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815607010




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعترافات مجتبی محرمی- ذغال خوب ، رفیق بد و ...


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
[تصویر: dp33npx0dentzw8y8cj7.jpg]

« حالم به هم می خورد از اینکه همیشه شب داربی زنگ می زنند آقا مجتبی بگو چه جوری با مشت زدی تو دهن فلانی...»
و او مجتبی محرمی است. یکی از نوابغ فوتبال ایران. مجتبی به بهانه نوروز ساعاتی را مهمان خبرآنلاین بود و سیر تا پیاز زندگی اش را بازگو کرد. خواندن این مصاحبه شاید بیش از همه برای فوتبالیست های جوان پر از درس هایی بزرگ باشد. اسطوره ای که پای بساط نابود شد و حالا هرچه می کوشد برایش سخت است که بتواند به زندگی عادی برگردد. او که نامش برای همه عزیز است اما خودش به این چوب که روزگاری را به تباهی گذرانده باید کنجی خزیده باشد.
من ریزه را می گذاشتند تو گل
جثه ریزی داشتم. از بچگی خیلی ریزه ، میزه بودم. چون کوچولو بودم می گفتند بچه تو وایستا تو دروازه . بچگی و فوتبال با توپ پلاستیکی ، این شروع فوتبالم بود. از صبح ول بودیم تو کوچه و می دویدیم دنبال توپ پلاستیکی . راستش اصلا فکر نمی کردم فوتبالیست بشوم . کم کم پایم باز شد به زمین خاکی های پایین محل مان تو خیابون استخر. از همه کوچک تر بودم برای همین می گذاشتندم توی دروازه. شروع فوتبالم اما اینجوری شد که رفتم تمرین تیم راه آهن تو زمین اکباتان . آقای امیر ابوطالب داشت تست می گرفت. تا فرستادم توی زمین و اولین توپ را زدم گفت بچه بیا برو بیرون. فکر کردم ردم کرده ، گفتم بابا من که تازه اومدم. واقعا همان اولین توپی بود که داشتم می زدم. واقعا بی دلیل نیست می گویند طرف با یک بغل پا می فهمد بازیکن می شوی یا نه!
اینجوری شدم دفاع چپ
بعد از چند وقت که تو راه آهن بودم ، رفتم به تیم شاهین. در شاهین من فوروارد بازی می کردم. آن موقع مهدی دینورزاده در تیم چپ بازی می کرد و شکورزاده هم سمت راست بود. یک بازی ها شکورزاده مصدوم مصدوم شد ، دینورزاده رفت راست و من را هم گذاشتند چپ و الکی ، الکی از بازی من در این پست خوش شان آمد و من شدم دفاع چپ . اصلا چپ پا نبودم. راست پا بودم اما با پای چپ هم می توانستم ضربه بزنم . ولی بعد ها طوری شد که همه فکر می کردند مجتبی از بچگی چپ پا بوده .
قصه من و پرسپولیس
چند وقتی در شاهین بازی کردم که سن سربازی ام رسید. رفتم عشرت آباد ، گفتن باید بروی سیرچ کرمان. نشستم کنار کسی که مامور گرفتن دفترچه ها بود و کلی التماس کردم تا دفترچه ام را پس گرفتم و توانستم خودم را بیاندازم زندان قصر. رسته ام شده بود دژبانی و باید کشیک می دادم. با هر زحمتی بود توانستم بروم در تیم نیروی زمینی . خدمتم را در این تیم گذراندم. بازی های نیروی زمینی در امجدیه انجام می شد. علی آقا هم چون اتو سورتمه به ورزشگاه نزدیک بود ، می آمد و بازی های تیم ر می دید. او از بازی من خوشش آمده بود و وقتی خدمتم تمام شد خواست که به پرسپولیس بروم. برای من هم چی بهتر از اینکه به خواست علی آقای پروین بروم پرسپولیس؟






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن