تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت (رهبرى اسلامى).
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815410335




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب انديشه - كشاندن جنگ به خانه


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: كتاب انديشه - كشاندن جنگ به خانه


كتاب انديشه - كشاندن جنگ به خانه

اميد مهرگان:1- قطعاتي كه در اين «كتاب كوچك» (جنبش دانشجويي در آمريكا: رويدادها و قطعاتي از دهه 60) گرد آورده شده‌اند، هرچند بنا نيست تصوير جامع و يكپارچه‌اي از جنبش اعتراضيِ جوانان در دهه شصت و هفتاد آمريكا به‌دست دهند، ليكن برخي سويه‌هاي اصليِ تجربه فوق را دربردارند. سويه‌هايي كه البته مهم‌ترين عرصه تجلي‌شان نه چندان سياست، بلكه فرهنگ، يا به‌تعبيري، ضدفرهنگ بوده است؛ چيزي كه راديكاليسم دهه شصتيِ آن را سرانجام به خوش‌باشي و كلبي‌مسلكي دهه هفتاد و سازش‌گري سياسي دهه‌هاي بعدي بدل ساخت. اكنون بسياري از آرمان‌هاي فرهنگي/ليبيدوييِ دانشجويان شورشي آن دهه برآورده شده است، آن‌هم دقيقاً توسط خود سيستم. سرمايه‌داري تمام انواع ميل‌ورزي و انحراف را مهار و بسته‌بندي و قابل‌عرضه ساخته است. اكنون آن لذت‌طلبي‌ و تخيلي كه ماركوزه از آن ستايش مي‌كرد به جزء پيش‌پاافتاده‌اي از زندگي روزمره بورژوازي غربي بدل شده است، و به‌عوضِ راديكاليزه‌كردنِ طبقات متوسط و پايين و تدارك انقلاب عليه سرمايه‌داري (كه جنبش دانشجويي بنا بود پيش‌قراول آن باشد)، آنها را هرچه بيشتر در رؤيا فرو برد. نتيجه كار عملاً چيزي جز غيرسياسي‌شدن فراگير نبود، كه با به ‌بن‌بست‌رسيدن سوسياليسم شوروي و فروپاشيِ نهايي آن كاملاً حاشيه‌نشين شد. جنبش چپ مجبور بود كابوس دهه نود را از سر گذراند، دهه‌اي كه همه چيز براي تركتازي ليبرال‌دموكراسي و بنيادگرايي و سركوفت‌زدن به چپ مهيا بود. ولي شورش‌هاي اخيرِ حاشيه‌نشينان و مهاجران و همچنين برخي طغيان‌‌هاي دانشجويي در فرانسه (در سالي كه گذشت)، به‌رغم همه‌چيز (بالاخص سويه محافظه‌كارانه و بي‌رمقِ تظاهرات دانشجويان سوربن به‌دليل قوانين جديد كار، كه اساساً خواسته‌اي بورژوايي بود)، مبين آن است كه هنوز چيزي به‌نام پيكار طبقاتي واجد معناست. و اين نكته، برخلاف باور مفسران محافظه‌كار و غرب‌ستيز، صرفاً مختصِ «جوامع ناعادلانه و فاسد غرب» نيست. برعكس، نفسِ اين‌كه در اين جوامع هنوز «مي‌توان» علناً دست به اعتراض زد نشان‌گرِ درجه بالايي از دموكراتيك‌بودن است. مقايسه فاجعه ميدان «تيان آن من» در چين با شورش دانشگاه بركلي در ايالات متحده يا يكي از زدوخوردهاي پاريس مؤيدِ اين حرف ماركوزه است كه فقط دموكراسي است كه امكان اين نوع اعتراض را فراهم مي‌كند. و اين تفاوت اصلي جنبش‌هاي دانشجويي در جهان سوم و غرب است. در غرب، نفسِ وجود قواعد بازيْ محتواي بازي را نيز تغيير مي‌دهد.

اما در كشورهاي بسته و نيمه‌استبدادي‌ـ‌نيمه‌دموكراتي، آنچه مهم است اصولاً اشاره به ضرورتِ وجود قواعدي براي بازيِ اعتراض و مداخله است، البته اين بازي‌اي است كه همواره جنبه‌اي سراپا جدي دارد. تظاهرات خيابانى در متروپليس‌ها، با آنكه جوهره‌اش را خشم و اعتراض بر مي‌سازد، نوعى بازى است در عرصه نمادين. دانشجويان شعار مي‌دهند، سنگ پرت مي‌كنند، سپرهاى پليس سنگ‌ها را دفع مي‌كند، پليس‌ها يورش مي‌برند و با حفظ فاصله، دانشجويان را مي‌رانند. بين آنها به‌رغم خشونتى كه برپاست، نوعى مبادله نمادين وجود دارد. كسى قصدِ كشتن ديگرى را ندارد. در جوامعِ بهره‌مند از عرصه نمادين فراخ و منعطف، اين بازى به‌خوبى بازى مي‌شود. ولي در چينِ مستبد، نفسِ حضور دانشجويان در ميدان بزرگ «تيان آن من» در پكن فاجعه‌اي تمام‌عيار را رقم زد. زيرا قواي قهريه دولتي واقعاً شليك كردند، و دانشجويان واقعاً كشته شدند. اين نكته بيشتر به فرمِ هر نوع جنبش يا حضورِ دانشجويان ربط دارد، فرمي كه درك تمايزش در جهان اول و جهان سوم بسيار تعيين‌كننده است.
با اين حال، شك نيست كه تجربه جنبش دانشجويي در غرب در حكم تكانه يا ضربه‌اي قوي بر بدنه سياسي و اجتماعي غرب بود، تكانه‌اي كه كمابيش همه سويه‌هاي يك «متوقف‌ساختن» را داشت. حتي كسي چون تئودور آدورنو نيز كه سخت با كنش‌گرايي و جنبه بي‌واسطه راديكاليسم دانشجويان در آن دوره مخالف بود، در نامه‌اي خطاب به هربرت ماركوزه مي‌نويسد: «من آخرين كسي خواهم بود كه محاسن جنبش دانشجويي را دست‌كم مي‌گيرد: اين جنبش توانسته است گذارِ بي‌دردسر و آرام به‌جانب يك جامعه تماماً اداره‌شده را متوقف سازد.» اينرسيِ شديدِ حاصل از اين توقف به‌راستي به بخش‌هاي مختلف جامعه اروپايي وآمريكايي شوك وارد ساخت، شوكي كه غرب همواره از آن، به هر معنايي كه بگيريم، سود برده است. و البته يكي از اين بخش‌ها خودِ اين جنبش بود. اكنون نزديك به چهاردهه پس از دهه 60، ما با استحاله تام ‌و‌تمام اين تجربه روبه‌روييم. تعداد زيادي از رهبران و فعالان دانشجويي آن دوران در حال حاضر يا سناتورند يا وكيل يا به هرحال مقامات عالي دولتي به‌دست آورده‌اند: تام هايدن و بيل كلينتون و جان كري در ايالات متحده، و يوشكا فيشر و كوهن ‌بنديت در اروپا. تام هايدن، چنان‌كه در گفت‌وگو با او در همين كتاب آمده، اكنون يك سناتور سالخورده، عاقل و سربه‌راه است كه مهم‌ترين دغدغه سياسي و تئوريك‌اش چيزي جز «حفظ محيط زيست» نيست. جالب اين‌كه در خود اروپا نيز تعداد زيادي از راديكاليست‌هاي جوان دهه 60 اكنون سر از حزب سبزها (آلمان) درآورده‌اند. اين قسم عقب‌نشينيِ نمادين دربرابر سرمايه‌داري و جامعه اداره‌شده، و گريز به فرهنگ و طبيعت، به‌خوبي گوياي وضعيت به‌گِل‌نشسته خودِ سياست در مختصات كنوني است.
اما سخن‌گفتن از جنبش دانشجويي درمقام بخشي از يك جنبش سياسيِ فراگير اتفاقاً در وضعيت حاضر واجد دلالت‌ها و پتانسيل‌هاي مهمي است، يعني در دوره‌اي كه سياستِ استوار بر توليد «دشمن بيروني» و پوپوليسم حرف اول و آخر را مي‌زند. در اين شرايط است كه، در غياب يك جنبش كارگري منسجم، نفسِ حضور دانشجويان در صحنه سياسي مي‌تواند بيانگرِ همان «كشاندن جنگ به خانه» باشد. اين مهم‌ترين ژستِ جنبش دانشجويي است. زيرا در آمريكا نيز، در هياهوي تبليغاتي حاصل از جنگ با ويتنام، دانشجويان راديكال دقيقاً انگشت بر اين نكته گذاشتند كه تضاد در درون خانه است، اين‌كه آنچه باعث مي‌شود جامعه كار نكند «نقصي دروني» است و نه يك دشمن تهديدگر بيروني.
2- آيا اصولاً مي‌توان از «جنبش جوانان» در مقام لوكوموتيوي براي جنبش‌هاي اجتماعي در جهان معاصر سخن گفت؟ آيا به‌راستي دانشجويان جايگاه پرولتاريا را گرفته‌اند؟ قدر مسلم اين است كه دست‌كم در ايران، تنها قشري كه هنوز گاه‌و‌بي‌گاه سنگ طبقه كارگر را به سينه مي‌زند بخش‌هايي از دانشجويان‌اند، كه البته اين هواداري نيز غالباً به‌شيوه‌اي خام، «ماقبل شصت‌و‌هشت»ي، و غيرانتقادي عمل مي‌كند.
به‌گفته ماركوزه، به‌رغم همه تفاوت‌هاي ديگر، جنبش‌هاي دانشجويي آمريكاي شمالي و آمريكاي جنوبي و اروپا دست‌كم در هدف نهايي‌شان مشترك بودند: مبارزه عليه سرمايه‌داري. ولي در كشوري همچون ايران، قراردادن سرمايه‌داري به‌عنوان هدفِ «بي‌واسطه» يك جنبش دانشجويي احتمالاً تناقضات و مشكلات متعددي خواهد داشت. اما حتي خود ماركوزه نيز ايده انقلابي‌بودنِ جنبش دانشجويي را مهمل مي‌دانست، زيرا از نظر وي اين جنبش درحكم يگانه كاتاليزورِ موجود براي تحقق انقلاب در سراسر جامعه بود. بنابراين به‌هيچ‌رو نمي‌توان عجولانه دانشجويان را جايگزينِ پرولتاريا تلقي كرد. اين‌كه هنوز چه پيوندي مي‌توان ميان دانشجويان و كارگران برقرار ساخت، خود پرسشي باز است. شايد دانشجويان ايران تنها دانشجوياني در دنيا باشند كه به‌نحوي هوادار جهاني‌شدن و خصوصي‌سازي‌اند. زيرا در اينجا هنوز دوگانگي سرمايه/ دولت وجود دارد؛ دوگانگي‌اي كه وضعيت و استراتژي جنبش دانشجويي را به‌غايت پيچيده‌تر مي‌كند.
اكثرِ دانشجويان ايراني 1968 را به چشم يك رخداد مي‌نگرند. 68 يك نام است كه زير آن مي‌توان دست به اعتراض زد. ولي دقيقاً چه اتفاقي مي‌افتد؟ پرسشي كه براي ما باربط است اين است كه شصت‌وهشت تا چه اندازه سياسي بود. با توجه به تمايزها و تفكيك‌هاي درونيِ جنبش‌هاي دانشجويي (حال در هر مقياسي) در ايران، به‌سادگي مي‌توان تشخيص داد كه دقيقاً آن بخشي از دانشجويان به فرهنگ شصت‌وهشت شيفتگي دارند كه غيرسياسي‌تراند. يعني همان قشري كه تغييردادن «سبك زندگي» را بي‌اندازه مهم مي‌دانند: از پوشش لباس گرفته تا موزيكي كه گوش مي‌دهند. براي اين افراد، جنبش دانشجويي به‌واقع جنبشي براي مستقرساختن سبك جديد و آزادانه‌اي از زندگي است، البته درچارچوب مرزبندي‌هاي موجود. البته اين خواست واجد عنصري از حقيقت است كه درقالب پيوند سياست، جواني و اروس تجلي مي‌يابد. هر نوع بررسيِ جنبش‌هاي دانشجويي ضرورتاً بايد اين پيوند را درنظر گيرد. (البته هر چه زمان مي‌گذرد، معلوم مي‌شود كه اين پارامترهاي ظاهراً غيرسياسي موجد تنش‌ها و دردسرهاي بيشتري براي دولت‌اند. ) ولي كل اين قضيه تا كجا به معناي دقيق كلمه سياسي باقي خواهد ماند؟ آيا جنبش دانشجويي واقعاً مهم است؟ آيا ويژگي خاصي دارد كه آن را از ديگر جنبش‌هاي اجتماعي، نظير جنبش زنان، اقليت‌هاي نژادي، اقليت‌هاي جنسيتي و غيره، متمايز مي‌كند؟ آيا پيكار طبقاتي يا همان جنبش پرولتري صرفاً يكي از همين پيكارهاي جزئي است؟ اين پرسش‌ها به‌واقع از مهم‌ترين دغدغه‌هاي هر نوع سياست راديكال در زمانه حاضر است. ولي تلقي جنبش دانشجويي صرفاً درمقام جنبشي «فرهنگي و زيباشناختي»، و لاجرم استوارساختنِ آن بر منطقِ «انحراف» (منطقي كه خود هنوز درگير ديالكتيك بيمارگونه قانون و ميل است)، اين جنبش را از سويه حقيقت خويش، كه اساساً سياسي است، تهي مي‌سازد. درست است كه يك جنبشِ اجتماعي مي‌تواند واجد جنبه‌ها و پيامدهاي فرهنگي، سياسي، هنري، اقتصادي، و غيره باشد. ولي جنبه «سياسي» (كه در تلقي ماركسيستي، نهايتاً به پيكار طبقاتي گره مي‌خورد) صرفاً يك جنبه در ميان ديگر جنبه‌ها نيست. سياست در عين آن‌كه يكي از جنبه‌هاست، خود در حكم همان جنبه برسازنده است. زيرا همه جنبش‌هاي اجتماعي محصولِ گشايش فضاي دموكراتيك‌اند، محصول آن امر جزئي‌اي كه وقوع‌اش زمينه را براي نفسِ به‌صحنه‌آمدنِ حذف‌شدگان فراهم كرد.

جنبش دانشجويي
در آمريكا
گردآوري و ترجمه:
نادر فتوره‌چي
نشر: فرهنگ صبا
1378
شمارگان: 1200 نسخه
قيمت: 2000 تومان
 يکشنبه 27 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن