تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815411563




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب در گذر روزگاران /جوان‌ترين نويسنده‌اي كه كتابهايش در انظار مردم سوزانده شد


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: ادب در گذر روزگاران /جوان‌ترين نويسنده‌اي كه كتابهايش در انظار مردم سوزانده شد
خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب: فردا 20 مرداد 87 و دهمين روز از ماه آگوست 2008 ميلادي است.

انديشمند قزاق

آباي ابراهيم قونانباي اوغلي متفكر، شاعر مردمي و فيلسوف قزاق در اين روز به سال 1845 در تپه شينگيس در شرق قزاقستان پا به عرصه وجود نهاد.

او فرزند دوم خانواده اي ثروتمند بود كه با ملاحظه علاقه و استعداد غيرعادي فرزندشان به راحتي زمينه رشد او را فراهم كرده و ابراهيم نوجوان را براي تحصيلات به مسكو فرستادند. ابراهيم در اين محيط از امكانات گسترده مسكو در آن سال ها حداكثر استفاده را برد و به گفته خودش در آثار ادبي روسي و به خصوص اشعار بزرگاني چون پوشكين و لرمونتوف غوطه خورد.

صيقل يافتن روح و قريحه ادبي ابراهيم او را در بازگشت به وطن مالوفش به خوبي ياري كرد و باعث شد كه در اوج دوران تحولات اجتماعي او از اين همه راه خود را به سلامت برده و فارغ از موج گرايشات متعدد و به ويژه تاثر شديد محيط فرهنگي از اروپا به كار خود بپردازد.

ابراهيم با نگره ملي گرايانه اش در اين دوران به سرودن شعر به زبان قزاق پرداخت كه اين مسئله در قزاقستاني كه جز اشعار محلي و ترانه هاي رقص ها، هيچ اثر مكتوب منظومي نداشت يك واقعه تكان دهنده محسوب مي شد. جالب اينكه ابراهيم در اين زمان به هيچ وجه بر موج محبوبيت ناگهاني اش در ميان مردم قزاق سوار نشده و از تعصب هاي خشك قومي هم خود را بر حذر داشت و به مدد هوش سرشار، توانست در عين حال از حركت نوين گرايش به فرهنگ اروپايي كمال استفاده را كرده و مطالعات موثري را در فرهنگ اروپايي و آثار برجسته ادبي و فلسفي آن داشته باشد.

آثار برجسته اي كه او بعد از اين دوره ها نوشت علاوه بر دگرگون كردن نگاه معاصران به ادبيات و فرهنگ قزاقستان زمينه اي را براي تفكر فلسفي در اين كشور پديد آورد كه به گواه صاحب نظران هنوز هم دنباله روان و طرفداران جدي در اين عرصه دارد. دولت قزاقستان پس از مرگ او در پنجم جولاي 1904 با نامگذاري دانشگاه مركزي اين كشور در آلماتي به نام او و برافراشتن مجسمه هايش در تمام شهرهاي اين كشور سعي كرد گوشه اي از خدمات ابراهيم قونانباي اوغلي را به فرهنگ ملت قزاق جبران كند. نام او در ميان مشاهير فرهنگي روسيه درج شده و ميداني هم با نام و پيكره او در شهر مسكو وجود دارد.

شاعر مردم تهيدست

تولد خورخه آمادو، نويسنده و شاعر مدرنيست برزيلي در اين روز به سال 1912 در همان مزرعه و در ميان همان مردمي رخ داد كه بعدها قهرمانان قصه هاي او شدند و او توانست اولين نفري باشد كه زندگي اين مردم را در آثار ادبي تحسين برانگيزش به ميانه جامعه بياورد.

آمادو در ميان نويسندگان آمريكاي جنوبي چهره شاخصي است كه آثارش تاكنون به بيش از 30زبان زنده دنيا ترجمه شده و چند رمان او هم به فيلم هاي مهمي بدل شده اند. كودكي او در ميان مزرعه هاي كوكا و كارگران فقير شهر ساحلي ايهه ئوس گذشت و در همين شهر بود كه با نوشتن در روزنامه هاي محلي پا به عرصه ادبيات گذاشت و در سال 1931 اولين رمان خود را چاپ كرد و با نقدهاي مثبتي مواجه شد. دومين رمان آمادو با نام "كاكائو" در سن 20سالگي او را در اوج شهرت قرار داد و به نويسنده اي تمام وقت تبديل كرد كه به خاطر گرايش هاي مردمي و مواضع تندي كه نسبت به عدالت اجتماعي داشت، نمي توانست زياد مطبوع زمامداران وقت باشد. آمادو توقيف و محاق مطلق را خيلي سريع تجربه كرد و در سال 1937 - دو سال پس از اولين دستگيري اش - او جوان ترين نويسنده تمام جهان بود كه كتاب هايش در انظار مردم در خيابان ها سوزانده شد.

اما قصه هاي آمادو از ميان شعله هاي ديكتاتوري جتيليو بارگاس - مستبد وقت - راه خود را به اروپا باز كرد و در آنجا بود كه او طعم شهرت و محبوبيت جهاني را با نقدهاي و توجه بزرگاني چون آلبر كامو چشيد و از غربت تبعيد در اروگوئه و آرژانتين، نتيجه ايستادگي خود را ديد. اگرچه مدتي بعد با تغيير رژيم آمادو با احترام تمام به برزيل بازگشت و مقام فرهنگي دولتي را نيز اختيار كرد اما تبديل و تبدل ناگزير دولت هاي مستعجل به زودي او را دوباره به تبعيدي خودخواسته به فرانسه، چكسلاواكي و شوروي كشاند.

آمادو در بازگشت از شوروي به سال 1955 با نظرگاهي جديد در اولين گام از تمام مشاغل رسمي استعفا كرد و با نگارش بيانيه اي رسمي از عضويت و وابستگي به تمامي احزاب، اعلان استقلال كرد و تنها و تنها به نوشتن پرداخت و تا زمان مرگش در ششم آگوست 2001، بيش از 15 رمان درخشان نوشت. شاهكار عمرش "گابريلا" كه ژان پل سارتر آن را بهترين رمان عاميانه تاريخ ناميده هم در ميان اين آثار قرار دارد.

سرآغاز اكسپرسيونيسم آلماني

پدر آلفرد دوبلين نويسنده آلماني همانند اغلب هم كيشان يهودي اش به سال هاي پاياني قرن 19، پيله ور دوره گرد ساده اي بود كه به واسطه طبيعت شغلش مجبور بود دائما در حال مهاجرت باشد و در اين مهاجرت ها خانواده اش را هم به همراه ببرد. در يكي از مسافرت ها بود كه آلفرد دوبلين در دهم آگوست در شهر كوچك استتين به دنيا آمد. سفر خانواده به برلين باعث شد كه آلفرد دوبلين در اين شهر به مدرسه برود و بعدتر هم در همان جا ماندگار شود.

در طول زمان تحصيل در رشته پزشكي در دانشگاه برلين، مطالعه آثار بزرگاني چون كانت، شوپنهاور و فردريش نيچه را آغاز كرد و تحت تاثير آنها به فلسفه پرداخت. پس از فراغت از تحصيل همزمان با آغاز تجربياتش در روانكاوي، در جرايد برلين مقاله مي نوشت. حاصل دوران اشتغال جدي او به روانپزشكي نوشتن چندين رمان بود كه تا سال 1915 جرات انتشار آنها را در خود نديد اما با چاپ اولين رمانش و گرفتن يك جايزه مهم ادبي، ديگر به نويسنده شناخته شده اي بدل شد. تمام قصه هاي كوتاهي را كه پيش از آن گاه به گاه در گوشه و كنار چاپ مي كرد، برايش شهرت بيشتري مي آوردند و در همين سال ها اگرچه به عنوان پزشك در جنگ جهاني اول شركت كرد اما همچنان به نوشتن و انتشار آثارش ادامه مي داد و تا زمان مرگ بيش از 40 قصه كوتاه و رمان نوشت و منتشر كرد.

حاصل دوران بين دو جنگ، آشنايي و همكاري او با برتولت برشت، چهره بي بديل تئاتر جهان و چاپ آثار متععدي بود كه روي كار آمدن دولت نازي و تبعيد ناخواسته به سوئيس و آمريكا هم نتوانست از تاثير و اقبال اين آثار بكاهد. در دوران تبعيد دوبلين مدتي را براي شركت متروگلدوين مه ير فيلمنامه نوشت و تحت تاثير آراي اسپينوزا و كيركه گارد به مذهب كاتوليك گرويد.

در بازگشت به اروپا مدتي را در فرانسه اقامت گزيد و در بازگشت به وطن، به سبب رنجش از جو سياسي آلمان در سال هاي پس از جنگ، دوباره به فرانسه برگشت و مهمترين آثار عمرش را با نام "هملت" و "نوامبر 1918" در همين سال ها نوشت. اين آثار بعدها به عنوان بيانيه هاي ادبي اكسپرسيونيسم آلماني تلقي شدند و تاثير فضاي تلخ و تيره آنها بعدتر در آثار شاخص اين مكتب هنري منعكس شد.

رجعت دوباره او به وطن درحدود ده سال بعد رخ داد. بازگشتي كه چندان هم براي او لذت بخش نبود چون ناملايمات سرگشتگي دائمي و سفرهاي متعدد و بي پايان دوبلين را در سال 1956 به كلي از پا درآورد و با بيماري پاركينسون پيشرفته به بيمارستاني در فرايبورگ انداخت و يك سال بعد در روز 26ژوئن جانش را گرفت.
 شنبه 19 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 228]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن