تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد (ص) رها کنید، مبادا دوستى آل محمد (ص) ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804737365




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

باورنمی کردم پرنده هم پیر می شود


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: ارتباط ما با هم گاه و بی گاه برقرار بود. حالا دیگر راحیل بزرگ شده بود. عروسکهایش را کنار گذاشته بود و جای آنها کتاب های شعر را برداشته بود. با صفارزاده گاهی صحبت از او بود. یک روز صفارزاده به طنز و نقد گفت: «دخترت وقتی خوب شعر خواهد خواند که بتواند اشعار مرا درست بخواند!» من به او گفتم: «خواندن اشعار شما با آن اصراری که بر عدم علامت گذاری های نگارشی دارید، برای من هم سخت است.»!
البته شعر او پس از پیروزی انقلاب، بسیار راحت و خوش هضم شده بود. شاعران پیشکسوت معتقد بودند که بداهه سرایی او در انقلاب باعث شده است او شعر را در حد شعار، همه فهم کند. من معتقدم او برای پیوند با مردم، عرصه های تازه ای را می آزمود که اگر عمر وفا می کرد، بعد از فراغت از کار عظیم ترجمه ی قرآن و نهج البلاغه، با شکل فردی شده ی هنرمندانه ای، به میدان شعر برگردد.

«… الهام

آن ستاره ی نامرئی ست

قلب تو در تصرف نامرئی بود…»(۱۴)

او سالهای بعد از انقلاب را به عنوان یک سکوی پرش، از درگیری های مادی ذهن به سمت عوالم کشف و شهود، انتخاب کرده بود. درست که اخراجی سال ۱۳۵۵ دانشگاه ملی، حالا به فاصله ی کمتر از ۲ سال رئیس این دانشگاه بود، درست که او به این نتیجه رسیده بود که بعد از مدتهای مدید روی کار متون ترجمه شده نظر بدهد و به ترجمه ی تخصصی در دوره های دانشگاهی، فکر کند، درست که او با تمام اهتمام خود، زبان عربی را به طور کامل آموخت تا دانش و آگاهی خود را در خدمت ترجمه ی قرآن به زبان انگلیسی قرار بدهد؛ اما هیچ کدام از این فعالیت های وقت گیر مانع از سلوک روحی او نشد.
او در سال ۱۳۵۹ با دکتر عبدالوهاب وصال، نوه ی وصال شیرازی شاعر معروف اواخر قاجاریه، ازدواج کرد و با او به کار تصحیح و تحقیق و پژوهش پرداخت. یکی از کارهای مهم آن دو، یافتن مزار امامزادگان بود که در کتاب تحت عنوان هزار مزار، نام آنها درج است. گویا به هنگام تصحیح و دوباره خوانی همان کتاب بود که دید حروفچین نام الله را به اشتباه اله چیده است. ثمره ی غلط زدایی صفارزاده از جان آن کتاب، شعری است با نام غلط زدایی در کتاب دیدار صبح:

«اصحاب راه

فرمان خواندن و دیدن را

به پیش من آوردند

*

در شرح هستی آن اولیاء

مرد حروفچین

یا کاتب نخستین

از رهگذار نسنجیدن

الله را

اله

دیده و چیده…

و من شتابزده

با ضربه ی قلم

لفظ اله را

الله می کنم

فرمان حرکت این خط

از پایگاه حضرت ابراهیم

از پایگاه پاک رسول

از خاستگاه اولیاء خدا آمده

ای مرد چاپ

معذوردار

کاین زحمت دوباره

اجر تو را باز می خرد…»(۱۵)

باور نمی کردم پرنده هم پیر می شودحالا از مرگ او، بیش از یک ماه می گذرد. باز من در پاییزم و از آن پاییز سال ۷۵، دوازده سال می گذرد. طی این دوازده سال دوستی، و همنشینی من با او و شعرش، خیلی چیزها تغییر کرده اند؛ چه در دنیای بیرون و چه در اندیشه ی من. او هر که هست، استاد دانشگاه است. شاعری نوآور است. مترجم بزرگ قرآن کریم است، بانوی جهان اسلام در سال ۲۰۰۶ است، مادر یک پسر کوچک از دست رفته است، ناکام بازی با نوزادی است که تنها سه روز هم بازی او بوده، نمی دانم. من فقط این را می دانم که او، رفیق شفیق پرنده ای بود که معتقد بود هر نیمه شب به پشت پنجره اش می آید، به شیشه هایش نوک می کوبد تا او را برای نماز شب بیدار کند. چه دل سنگی باشد که حرفهای طاهره را باور نکند! چه دل سنگی باشد که تلاش برنده را نبیند!
همین اواخر، یک روز دیدم او سوتی را از زنجیری آویخته و انداخته است به گردنش. پرسیدم این سوت برای چیست. خندید و با احتیاط گفت: «این سوت مخصوص روزهای پرنده است. آن وقتها که دلم برایش تنگ می شود، آن وقتها که می خواهم خارج از نوبت قرارهای شبانه، به سراغم بیاید، با این سوت، خبرش می کنم.» چه دل سنگی باشد که صدای سوت و صدای قناری را نشنود.
یاد پاره ای شعر بلند عبدالملکیان می افتم که در سوگ قیصر امین پور، آن را سروده است. آقای شاعر آیا من، می توانم آن را در قفای رحیل طاهره ی صفارزاده به کار بگیرم؟

«حالا که رفته ای

سر در پرهایش فرو برده است

نه آوازی

نه پروازی

باور نمی کردم

پرنده ها هم پیر می شوند





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن