واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: مجله نوروز > فرهنگ - سیدعلی صالحی بعد از گذراندن بیماری با مجموعه شعر «ما نباید بمیریم، رویاها بیمادر میشوند» به دنیای شاعریاش برگشته است. زینب کاظمخواه: صالحی چند وقتی بود با بیماری دست و پنجه نرم میکرد. او حالا بلند شده و دوباره همه چیزش شعر است. «ما نباید بمیریم، رؤیاها بیمادر میشوند» تازهترین مجموعهاش را منتشر کرده است. کتابی که با سه دفتر همراه است: «فرستاده شفانویس اردیبهشت»، «گفتوگو در محراب» و «خوشباشان عهد کیمیافروش». در مقدمهاش هم نوشته باید زنده بمانیم. هنوز هم باران هست. راه، رؤیا، روشنایی هست. شب فقط استعاره است، شب هرگز دشمن کسی نبوده است. ما در ستایش زنده ماندن به شادمانی رسیدهایم. امتحان کن، شعر... خوب است، امید است، رضایت است، آزادی است. با او درباره شعرش به گفتوگو نشستیم. شعرت را بگو راهت را بروسیدعلی صالحی سال سختی را گذراند، سالی که به گفته خودش «سال پررنج و شکنجی بود، از هر حیث! اما این دو کلمه، سرنوشت من است: «شعر» و «مردم»!» شعرهای صالحی شعرهایی ساده است، شعرهایی که خود شاعر نمیداند چرا مخاطبانش دوستش دارند و میگوید: «کسانی که شعر مرا دوست دارند اکثراً از کلمات و عناوین مثبت استفاده میکنند. من فقط با صبوری به این حرفها گوش میدهم، بعد در خلوت خودم، به خودم میگویم: «واقعاً ...!؟» پاسخی که از درونم میشنوم، پاسخ متفاوتی است: «شعرت را بگو، راهت را برو، رؤیاهایت را بنویس!» شاید به این سبب است که من با مردم رؤیاهای مشترکی دارم.» او در عین حال اعتقاد دارد: «مردم تاریخی یعنی همان جمعیت بیزمانی که حافظ را می خوانند هنوز. اگر شعر تو آن گوهری باشد که هم عوام بفهمند و هم خواص بپسندند، یقیناً استقبال خارق العاده یعنی تاثیرگذاری. رسیدن به چنین اقبالی، کمتر از معجزه نیست، خاصه در عصری که بی اعتمادی به یک ایدئولوژی افسرده و عمومی تبدیل شده است.» من توی دهن «نومیدی» خواهم زداو بعد از روزهای بیماریاش حالا دوباره به کار و زندگی برگشته است، کارگاه شعرش همچنان برقرار است، هنوز هم شعر محور زندگیاش است باز هم کار باز هم کلمه، اما حالا نمیتواند مثل قبل بنویسد، «متأسفانه هر بار فقط میتوانم یک ساعت پشت میز کار بنشینم، خسته میشوم، باید نیمساعت دراز بکشم تا تجدید قوا شود. از این که این جسم خسته با روان پرتکاپویم همراهی نمیکند، عصبانی میشوم. من توی دهن «نومیدی» خواهم زد، با خشونت خالص! من حق ندارم پیر شوم! ما نباید بمیریم، رؤیاها بیمادر میشوند. شاعران امانتدار آزادیاند، فقط امید ...» صالحی هر چند قصد نداشت خبر کتاب جدیدش را بدهد، اما حالا که کتابش منتظر دریافت مجوز است ترجیح میدهد درباره کتاب شعر تازهاش سخن بگوید، «زیارتنامه مرغ سحر و همخوانی دختران خرداد ماه» که قرار است نشر چشمه آنرا منتشر کند.این شاعر میگوید: «امیدوارم دایره کتاب وزارت ارشاد، این دفتر را مثل مجموعه شعر «ردپای برف ...» این همه با علاقه نزد خود نگه ندارد. این آثار، امانت مردمند!» انسان همسایه ماستاو اخیرا سه شعر برای انقلاب مصر، لیبی و تونس سروده است. صالحی درباره این شعرها میگوید: «در کودکی، در آن محلههای به شدت فقیر مسجدسلیمان، یکی از کارهای من، مثلاً خرید نان و پیاز و ... برای همسایههای کهنسال و زمینگیر بود. همان توجه، امروز به این شیوه خودش را نشان میدهد. ما همسایه بشریت هستیم. انسان همسایه ماست، چه فرقی دارد. در آن محلههای دوزخی و فقیر من فرزند خردسال همه از پاافتادگان بودم، امروز محمد ابوعزیزی شهید شعلهور تونس، فرزند من است. لابهلای کلمات امروزی زبان مادری ما، برای بیان چنین «حسی» هیچ واژه کاملی وجود ندارد، چه رسد به عناوین سیاسی و مدنی و اجتماعی و فلسفی و آرمانی.» مدتهاست سفر نمیکند، اما میگوید: «فعلاً بین مصر و تونس و لیبی و بحرین، همراه مردم در سفرم. لحظه به لحظه حوادث را دنبال میکنم. زندهباد مردم، زنده باد مردم! اگر جوان بودم، به سوی لیبی راه میافتادم. همه میگفتند این سرهنگ دیوانه است، من تردید داشتم! در 20 سالگی یعنی سال 1354 قصد داشتم به سمت لیبی یا فلسطین بروم. در آن زمان آموزگاری به نام «ی.ع.ب» مرا توجیه کرد که ما به شاعر خوب نیاز داریم نه به رزمنده در طرابلس یا نوار غزه. الآن در حیرتم از فساد قدرت و اشارات ابلیس، مردم خود را بمباران میکند، اما کار ظالمان جهان تمام است. این «رستاخیز مطالبهمحور» حرکتی جهانی است. فکر نکنید تنها در جهان پیرامونی رو به پیشروی است. سراسر گیتی را درمینوردد. بشریت به دورهای دیگر پا میگذارد. پایان استبداد ... برای همیشه. با جنگ و جنگ داخلی نمیتوان مسیر آن را منحرف کرد. تاریخ و عصر نیمه اول قرن بیستم را بخوانید و به یاد آورید. خیزش جهانی مردم در مستعمرات! آزادی و استقلال مردم و کشورهای دربند! از هند تا آمریکای لاتین، آسیا، آفریقا، خاورمیانه و حالا این «انقلاب شادی» در آغاز قرن بیستویکم، تازه شروع شده است. ممکن است حرکت کند شود، حتی ظاهراً در مقطعی متوقف به نظر برسد، اما نه، این «انقلاب معطر» از وزیدن بازنخواهد ایستاد.» او شعر را بر فراز همه اینها میداند، زیرا معتقد است: «این شعر است که زمینه و پسزمینه را برای آزادی و دادخواهی و صلح مهیا میکند. به تکلم مردم بحرین دقت کنید در میدان مروارید (لؤلؤ)، روح سخنشان ریشه در شعر دارد. انتخاب روزی به نام «دعای رهایی» زیباست، حیرتآور است، شعر است!» راه دراز شاعریاو بعد از اینکه اولین شعرهایش در سال 50 در مجله محلی شرکت نفت چاپ شد، راه درازی را در شاعری طی کرده است. سال 1353تا 1354 صالحی همراه چند نفر از شاعران همنسل خود جریان«موج ناب» را در شعر سپید پیریزی میکند. منوچهر آتشی و نصرت رحمانی از این جریان پیشرو حمایت میکنند، اما در سال 1357 صالحی از گروه «موج ناب» فاصله میگیرد. او در این باره گفته است: «حس میکردم همه ما شاعران موج ناب داریم شبیه هم میشویم...» در سال 1363 با نقض تقطیع سنتی و سطربندی کلاسیک در شعر سپید، پیشنهاد «تقطیع هموار و مدرن» را مطرح کرد. سرانجام موفق میشود این روش تقطیع را همهگیر کند. یک سال بعد «جنبش شعر گفتار» را با ساده کردن زبان شعر معرفی میکند که با آغاز دهه هفتاد به جریانی مقبول در شعر فارسی تبدیل شد. وی در این باره گفته است: «ریشه شعر گفتار به گاتهای اوستا بازمیگردد. معمار نخست آن حافظ است و نیما و شاملو هم چند شعر نزدیک به این حوزه سرودهاند، اما فروغ دقیقا یک شاعر کامل در شعر گفتار است. من تنها برای این حرکت عنوانی درست یافتم و سپس در مقام تئوریسینِ مولف، مبانی تئوریک آن را کشف و ارائه کردم. همین!» او زبان ساده و عمیق گفتاریاش را حاصل زیستن در مردم و با مردم بودن میداند. در این راه دراز شاعر به قول خودش «کوهها، درهها، راهها، رودها، شبها، روزها، رنجها، شادمانیها، شورها، شعفها، سرمستیها، امیدها، خستگیها، از پا افتادنها و دوباره و دوباره برخاستنها و شهرها و آدمهای بسیار و بسیار دیدهام. این یعنی زندگی بیشمار که در آن بارها مردم و دوباره زاده شدم و اگر شعری دارم، حتماً مولود چنین سرنوشتی است.» تنها درد شفای درد من استصالحی شاعری است که میگوید «تنها درد، شفای درد من است!» انگار که با درد زندگی میکند. او اعتقاد دارد: «تجربه دانشگاه عجیبی است! اما برای فهمیدن این معنا نیازی به دانشگاه و تحقیق نیست، کافی است میان مردم زندگی کنی و هرگز از آنها جدا نشوی، در هر شرایطی.» او بعد از اینکه کتابهایش چاپ میشوند دیگر آنها را دنبال نمیکند، گاهی نمیداند کتابش به چاپ چندم رسیده است؛ دلیل این موضوع را ترس نگاه کردن به پشت سر میداند. او 40 سال است شاعری را پیشه کرده، شاعری که خود را در این سرزمین، همان فرزند کوچک درماندگان میداند و دیگر هیچ! او خود را بدهکار مردم و تاریخ میداند. تنبلی عین کفر استصالحی بدون رو در بایستی یکی از خصلتهای خود را تنبلی می داند. البته میگوید تنبلی عین کفر است. این موضوع از بیحوصلگیاش ناشی شده، باز هم همان بیماری که از سر گذارند. او میگوید، «سال 1389 سال بدی بود. زندگی، مرا سرکوب کرد. تنبل و ناتوانم کرد این حملههای لعنتی! حملههای پیاپی قلبی، قرار نیست به زانو درآیم. مرگ باید بمیرد!» او شاعری است که در نوجوانی سعدی و پروین اعتصامی به شدت برایش جذاب بوده است. از دوره بلوغ تا امروز به ندرت از شعر حافظ و کلام مولانا دور شده و انگشت شماری شعر از نیما و فروغ را هم دوست دارد و معتقد است سپهری شاعر شریفی است و شاملو برایش محترم است.54144
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]