تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بنده اى نيست كه به خداوند خوش گمان باشد مگر آن كه خداوند نيز طبق همان گمان با او ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815659648




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اورهان پاموک چگونه می‌نویسد؟ / دوست دارم همه چیز راتغییر دهم


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > چهره‌ها  - اورهان پاموک عادت دارد داستان​هایش را خارج از خانه بنویسد،چون معتقد است مسائل زندگی روزمره جلو خلاقیتش را می​گیرد. به گزارش خبرآنلاین، اورهان پاموک نویسنده 58 ساله اهل ترکیه است و در حال حاضر در دانشگاه ادبیات تطبیقی و نویسندگی تدریس می‌کند. تا کنون بیش از هفت میلیون نسخه از آثار او به فروش رفته و کتاب‌هایش به بیش از 50 زبان ترجمه شده‌اند. او در سال 2006 برنده نوبل ادبیات شد. وی اولین نویسنده ترک بود که این جایزه را دریافت کرد. ویژگی اصلی نثر پاموک تغییر زاویه دید مکرر و همچنین نگاه او به تاریخ و گذشته مملکتش است. از این نویسنده بزرگ معاصر «قلعه سفید»، «زندگی نو» (هر دو به ترجمه ارسلان فصیحی) و «نام من سرخ» به ترجمه عین‌الله غریب به فارسی ترجمه شده‌اند. اورهان پاموک در گفت‌وگویی با مجله «پاریس ریویو» در شماره پاییز و زمستان سال 2005 شیوه نوشتن خود را چنین توصیف کرد: همیشه فکر کرده‌ام جایی که آدم می‌خوابد و استراحت می‌کند باید با جایی که در آن می‌نویسد فرق کند. مسائل زندگی روزمره و جزئیات آن یک جورهایی خلاقیت را می‌کشد. شیطان درونم را می‌کشد. امور روزمره با قید و بندهایش نیاز به دنیایی دیگر را که خلاقیت در آن زمام را به دست می‌گیرد محو می‌کند. به همین دلیل سال‌هاست یک دفتر یا جایی کوچک بیرون از خانه دارم که آنجا کار می‌کنم. همیشه ساختمانی جدا برای کار دارم. اما یک بار نیم ترم را در آمریکا گذراندم، آن موقع همسر سابق من در دانشگاه کلمبیا دکترا می‌گرفت. ما در اتاقی ویژه متاهلین زندگی می‌کردیم و جای زیادی نداشتیم، برای همین باید در یک جا زندگی می‌کردم و می‌نوشتم. ناراحتم می‌کرد. هر روز صبح با همسرم خداحافظی می‌کردم انگار سر کار بروم. از خانه بیرون می‌زدم و چند خیابان پایین می‌رفتم و برمی‌گشتم خانه مثل کسی که به اداره رسیده باشد. ده سال پیش آپارتمانی پیدا کردم رو به بخش قدیمی شهر. شاید یکی از بهترین منظره‌های استانبول را داشته باشد. فاصله‌اش تا خانه بیست و پنج دقیقه پیاده‌روی است. پر از کتاب و میز کارم رو به منظره‌ای که توصیف کردم است. هر روز بطور میانگین حدود 10 ساعت کار می‌کنم. آدم سخت‌کوشی هستم. لذت می‌برم. مردم می‌گویند بلندپرواز هستم و شاید در این مورد هم درست باشد. اما من عاشق کاری هستم که می‌کنم. نشستن پشت میز همان لذتی را برایم دارد که بازی با اسباب بازی برای یک کودک. این کار من است اما مفرح است و شبیه یک بازی. متاسفانه در طول زمان نوشتن برایم ساده‌تر نشده است. گاهی احساس می‌کنم شخصیت داستانم باید وارد اتاقی شود، اما با این حال نمی‌دانم چگونه باید وارد شود. شاید اعتمادبه‌نفسم بالا باشد که این گاهی مضر است چون دیگر دست به تجربه نمی‌زنی و فقط آنچه را نک قلمت می‌آید می‌نویسی. سی سال است داستان می‌نویسم پس باید پیشرفت کرده باشم. با این حال باز هم گاهی به بن‌بست می‌رسم، آن هم جایی که فکرش را نمی‌کردم. کاراکتر نمی‌تواند وارد اتاق شود و نمی‌دانم چه کار کنم، آن هم پس از سی سال! فصل‌بندی کتابم برای شیوه فکر کردنم بسیار مهم است. وقتی رمانی می‌نویسم، اگر خط داستان را از پیش بدانم که اغلب چنین است آن را فصل‌بندی و بعد فکر می‌کنم در هر کدام چه اتفاقی رخ بدهد. الزاما نوشتن را از فصل اول شروع نمی‌کنم و به ترتیب ادامه نمی‌دهم. وقتی به بن‌بست می‌رسم با هر چه میلم بکشد ادامه می‌دهم. ممکن است از فصل اول بنویسم تا فصل پنجم و بعد اگر لذت نبرم سراغ فصل پانزدهم می‌روم و از آنجا ادامه می‌دهم. همه چیز از پیش مشخص است. مثلا در کتاب «نام من سرخ» چندین شخصیت داشتم و برای هر کدام تعدادی معین فصل اختصاص داده بودم. وقتی می‌نوشتم گاهی دلم می‌خواست یکی از شخصیت‌ها باشم. به همین دلیل وقتی یکی از فصل‌های «شکور» را نوشتم که فکر کنم فصل هفتم بود رفتم سراغ فصل یازدهم که باز هم مربوط به «شکور» بود. از اینکه «شکور» باشم لذت می‌بردم. همیشه فصل آخر، آخرین بخشی است که می‌نویسم. این مسلم است. دوست دارم خودم را تحریک کنم که در انتها چه می‌شود. فقط یک بار می‌شود پایان را نوشت. نزدیک پایان کار، پیش از تمام شدن کتاب برمی‌گردم و فصل‌های دیگر را بازنویسی می‌کنم. همیشه آنچه می‌نویسم را برای شریک زندگی‌ام می‌خوانم. همیشه از این که این شخص به من بگوید امروز چه نوشتی خوشحال می‌شوم. این کار نه تنها فشاری لازم بر آدم می‌آورد مثل این می‌ماند که مادر یا پدر روی شانه‌ات بزند و بگوید آفرین. خیلی وقت‌ها می‌شود این شخص بگوید ببخشید اما آنچه نوشتی باورپذیر نیست. این خیلی خوب است. فرمولی همیشگی ندارم. اما هیچ وقت دو رمان را با یک حال روحی نمی‌نویسم. دوست دارم همه چیز را تغییر دهم. به همین خاطر است که بسیاری از خوانندگانم می‌گویند این کتابت را دوست داشتم چرا دیگر اینطور ننوشتی، یا برخی می‌گویند آثارت را دوست نداشتم تا اینکه فلان کتاب را نوشتی. تجربه کردن با فرم و سبک، زبان و شخصیت و نگاه متفاوت به هر کتاب مفرح و چالش‌برانگیز است. موضوع یک کتاب ممکن است از چند جا بیاید، مثلا در «نام من سرخ» می‌خواستم درمورد اشتیاقم به نقاش شدن بنویسم. شروع اشتباهی داشتم، رمانی نوشته بودم تک‌صدایی درمورد یک نقاش. بعد نقاش را به چند نقاش در یک آتلیه تبدیل کردم. زاویه دید تغییر کرد چون نقاشان دیگر هم حرف می‌زدند. اول می‌خواستم درمورد نقاشی معاصر بنویسم بعد دیدم شاید خیلی تحت تاثیر غرب باشد به همین دلیل در زمان عقب رفتم و درمورد نقاش مینیاتور نوشتم. این‌طور به موضوع رسیدم. برخی موضوع‌ها نیازمند ابداعات فرمی و استراتژی‌های روایی هستند. مثلا بعضی وقت‌ها چیزی می‌بینی، چیزی می‌خوانی یا به سینما می‌روی یا مقاله‌ای در روزنامه می‌خوانی و بعد به خودت می‌گویی یک سیب‌زمینی یا درخت یا سگ در داستان حرف می‌زند. به محض اینکه به موضوع رسیدی در مورد تقارن و تداوم در رمان فکر می‌کنی. کیف می‌کنی چون قبلا کسی این کار را نکرده. سال‌ها روی مسائل فکر می‌کنم. شاید ایده‌هایی داشته باشم. آن‌ها را به دوستان نزدیکم می‌گویم. دفتر یادداشت‌های بسیاری برای رمان‌هایی که روزی ممکن است بنویسم دارم. گاهی این ایده‌ها کتاب نمی‌شوند، اما اگر دفترچه را باز کنم و یادداشت بردارم ممکن است آن رمان نوشته شود. به همین دلیل ممکن است وقتی نوشتن رمانی تمام شد دلم بند یکی از این پروژه‌ها شود و دو ماه بعد نوشتن رمان بعدی را شروع کنم. ترجمه: حسین عیدی‌زاده 52141




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن