واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: دانش - پژوهشهای باستانشناسی نشان میدهد جنگ و مهاجرت بیشاز دیگرعوامل، تکامل رفتارهای انسانی را جهت داده است مجید جویا: محققان در هنگام بررسی نحوه تکامل رفتارهای انسانی، معمولا به تغییرات شدید بیولوژیکی و فرهنگی توجه میکنند. ولی به تازگی دو مقاله علمی منتشر شدهاند که دموگرافی (اندازه، چگالی، و توزیع جمعیت) را در مرکز توجه خود قرار دادهاند. به گزارش نیچر، ساموئل باولز؛ رفتارشناس انستیتوی سانتافه در نیومکزیکو، تحقیقات خود را برای یافتن جواب این معما متمرکز کرده که انسانها چگونه توانستهاند ویژگی رفتاری بیمانند نوعدوستی نسبت به افراد غریبه را کسب کنند. این ویژگی، انسانها را قادر ساخته که با یکدیگر تعامل گروهی داشته باشند و در نهایت، زمین را به صورت مجموعهای از جوامع انسانی در بیاورند. آدام پاول و همکارانش در کالج دانشگاهی لندن این احتمال را مطرح میکنند که دموگرافی میتواند سببساز شکلگیری رفتارهای نوین انسانی باشد؛ چیزهایی مانند ساخت و کاربرد ابزارهای پیچیده، هنر، خودآرایی و دیگر نحوههای نمایش افکار و احساسات که از فرهنگی به فرهنگ دیگر منتقل شدهاند. به گفته باولز، وقتی که تمام افراد عضو یک گروه نوعدوست باشند، گروه در کلیت خود بهتر عمل میکند. ولی در عمل چنین گروههایی در مقابل هجوم و تباهی افراد خودخواهی که خیرخواهی دیگران را میپذیرند و در عوض هیچ چیز نمیدهند، به شدت آسیبپذیر است. خودخواهی به مرور غالب میشود و در نهایت جایگزین نوعدوستی میشود. خودخواهی یا نوعدوستی؟ولی راههایی برای مقابله وجود دارند. کارهای نظری قبلی نشان دادهاند که نوعدوستی درونگروهی میتواند تکامل یابد و با نزاعهای بین گروهی در هم بیامیزد. هنگامی که خطر نابودی توسط یک گروه دیگر بالا باشد، خودخواهی افرادی که از خیرخواهی دیگران سوء استفاده میکنند، تحتالشعاع تلاش همگانی برای نجات گروه قرار میگیرد و خیرخواهی در داخل گروه تقویت میشود. باولز، اطلاعات دموگرافیک گزارشهای تاریخی و قوم شناختی موجود را استخراج کرده که به گفته خود وی، نشان میدهد که تضادهای میانگروهی در بین نیاکان شکارچی ما امری معمول بوده و تخمین میزند که این امر، مسبب تقریبا 14 درصد از تمام مرگ و میرها در آن دوران بوده باشد؛ رقمی که از میزان مرگ و میر در جنگهای دوران ما خیلی بیشتر است. باولز همچنین نشان داده است که تحت این شرایط، حتی خیرخواهی و همکاری درونگروهی نیز ارج و قرب داشته است. او میگوید: «این احتمال وجود دارد که یک ذات و طبیعت خیرخواه خالص انسانی در این میان شکل گرفته و تکامل یافته باشد و این، تاحدی به تمایل عمومی برای مشارکت در درگیریهای بین گروهی نیز بستگی دارد». یک ویژگی قابل ذکر مدل باولز این است که بر مبنای خیرخواهی ژنتیکی بنا نهاده شده و انتخاب گروههای ژنتیکی؛ بر مبنای ویژگیهایی است که و به رغم مضر بودن برای بعضی اعضای گروه مضر، برای گروه سودآور است. یستشناسان فراوانی بر این عقیدهاند که در عمل، این فرایند در جوامع انسانی غیر قابل اجرا است، زیرا آنها به لحاظ ژنتیکی تا آن اندازه با هم تفاوت ندارند که بتوان در آنها دستهای از خصایص را تشخیص داد. ولی باولز فکر میکند که اطلاعات ژنتیکی از نیاکان شکارچی نشان میدهد که آنها این معیار را برآورد میکردند و بر مبنای تفاوتهای ژنتیکی قابل تشخیص بودهاند. او میگوید: «من نمیگویم که حتما به این ترتیب اتفاق افتاده، ولی این یک احتمال است که باید آن را خیلی جدی گرفت». پیتر ریچردسون از دانشگاه کالیفرنیا، با تردید به این نظریه نگاه میکند: «در این مدل هیچ چیز غلطی وجود ندارد؛ من فقط فکر میکنم که او بیش از اندازه بر تفاوت ژنتیکی تمرکز کرده است، چرا که تفاوتهای فرهنگی بین گروههای متفاوت معمولا خیلی بیش از تفاوتهای ژنتیکی است». جمعیت و فرهنگدر همین زمان، پاول و همکارانش نقش دموگرافی را بر ظهور و بروز رفتارهای نوین انسانی مطالعه کردهاند. به گفته استفان شنان، «گرایش عمومی بر این بوده که به دنبال یک گلوله جادویی ژنتیک بگردند که ناگهان، انسانها را به دنیای مدرن پرتاب کرده است». شنان باستانشناسی است که در نوشتن این مقاله همکاری داشته است. کار آنها این استنتاج را به چالش کشیده است و او، چنین استدلال میکند که دموگرافی، مخصوصا چگالی جمعیت و مهاجرت، میتواند نکته تعیینکننده کلیدی در درک این باشد که رفتار نوین انسانی کی و کجا شکل گرفته است. شواهد باستانشناسی بیان میدارند که اولین نمونههای هنر و خودآرایی احتمالا بین 70 تا 90 هزار سال پیش در آسیا و آفریقا رخ داد، ولی تا زمان شروع عصر سنگ در 40 تا 50 هزار سال پیش ناپدید شدند. اینکه بدست آوردن و از دست دادن بعضی ظرفیتهای شناختی بتواند این انقطاعها را در تمدن توضیح دهد، نامحتمل است. ولی آیا دموگرافی میتواند این را توجیه کند؟ جمعیتهای کوچک میتوانند به راحتی دانش و مهارتهای فرهنگی خود را از دست بدهند؛ همان گونه که در 8 هزار سال گذشته در تاسمانی اتفاق افتاد. برای اینکه فرهنگ و رفتارهای مدرن بروز کنند و باقی بمانند، جوامع باید به حد مشخصی از چگالی برسند؛ از همین رو نویسندگان چگالی جمعیتها و مهاجرتها را در طول تاریخ بررسی کردند. آنها همچنین از تحلیلهای ژنتیکی مبتنی بر دی.ان.ای میتوکندری برای تخمین جمعیتهای انسانی در دورانهای متفاوت و در مناطق مختلف جهان استفاده کردند. این تحلیلها نشان میدهد که در ابتدای شکلگیری تمدنها در افریقا (یکصدهزار سال پیش) و اروپا (45هزار سال پیش)، جمعیت این مناطق با هم قابل مقایسه بود. ولی ریچارد کلین، از باستانشناسان دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا میگوید که این تحقیق بیش از حد متکی بر مدلسازی است و از دیگر شواهد باستانشناسی چشمپوشی میکند، مواردی مانند بقایای حلزونها و لاکپشتهایی که به نظر او میتوانند میزان جمعیت انسانی را در یک منطقه نشان دهند. بهنظر او، این گونهها بهعنوان غذا شکار میشدند. شکارچیان به طور طبیعی به شکار جانوران بزرگتر تمایل داشتند، در حالی که در جوامع بزرگتر، به غذای بیشتری نیاز بود و به همین دلیل، آنان حیوانات کوچکتر را نیز شکار میکردند که به کاهش بقایای این جانوران کوچک منجر میشد. به گفته کلین، بررسی چنین بقایایی «تفاوتی را بین جمعیت گروههایی که به گفته پاول و همکارانش، نشاندهنده رفتارهای انسانی نوین بودهاند و دیگر جوامع، نشان نمیدهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]