تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):گويا مؤمنان همان فقيهان (فرزانگان دين فهم) و اهل انديشيدن وپند گرفتن هستند. شنيد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804702786




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یادداشت نیما حسنی نسب درباره اكران «رئيس»


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: در آستانه بيست و چهارمين باري كه فيلمي از مسعود كيميايي روي پرده سينماها مي‌رود چه بايد گفت و نوشت؟ كسي كه بي‌اغراق در هر كدام از اين بيست‌وچهار مرتبه، در طول چهار دهه حضور مداوم، اكران هر فيلمش خبرساز بوده و براي سينماي ايران حكم يك اتفاق را داشته است؛ اتفاقي كه، در كمال تعجب، ربط چنداني به كيفيت اين 24 فيلم نداشته و هميشه مثل بار قبل تكرار شده است. حرف‌زدن درباره مسعود كيميايي هر روز سخت‌تر مي‌شود. در اين همه سال آن‌قدر درباره او و فيلم‌هايش گفته‌اند و شنيده‌ايم كه اولش فكر مي‌كنيم چيزي براي نوشتن باقي نمانده باشد. اما اين فقط يك فرض غلط ابتدايي است كه مي‌شود آن را كنار بي‌شمار سوتفاهم و خلط مبحث‌هايي گذاشت كه درباره خودش و سينمايش وجود داشته و دارد. واقعيت اين است كه كميت حرف‌ها درباره كيميايي به هيچ وجه در حد و اندازه كيفيت‌شان نبوده و اگر بخواهيم به روشي رياضي آمارمان را بازنگري كنيم و گفته‌هاي تكراري را به قرينه هم حذف كنيم، چيز زيادي باقي نخواهد ماند. نويسندگان و گويندگان اين حرف‌ها، هميشه با پيش‌فرض يك جنگ از پيش اعلام نشده وارد صحنه شدند و بسته به جناح و خط‌كشي‌هاي اين جنگ در يك طرف خط ايستاده‌اند. اين طرف خط عده‌اي را ديده‌ايم (و مي‌بينيم) كه هر بار با طرح نكاتي درباره واژه‌هايي مثل «بي‌حوصلگي»، «دور بودن از زمان و مكان و مخاطب»، «شلختگي»، «لكنت» و ... مي‌خواستند (و مي‌خواهند) چيزهايي را اشاره يا يادآوري كنند كه قطعاً فيلمساز كهنه‌كار و باهوشي مثل كيميايي همه‌اش را از بر است و بهتر از بقيه بر چرايي و دلايلش اشراف دارد. در مقابل، در طرف ديگر اين خط‌كشي، اقليتي بودند ( هستند هنوز؟) كه در پاسخ آن‌وري‌ها قطاري از كلمات و تعبيرهاي مستعمل به راه مي‌اندازند تا بگويند اين چيزها كه مي‌گوييد، اصلاً در فيلم‌هاي كيميايي نيست. اين طوري است كه وقتي فيلمساز خودش جايي به صراحت اعلام مي‌كند كه اين شلختگي‌ها و درهمي را قبول دارد، يك طرف ميدان جنگ به شكل نااميدكننده‌اي خلع سلاح مي‌شوند، چون متاسفانه باروت تمام شده و انگار موقع تسليم رسيده است. اين وسط اما كسي هنوز نپرسيده كه اين چيزهايي كه مي‌گويند، اين صفت‌ها و ويژگي‌هايي كه به فيلم‌هاي اين سال‌هاي كيميايي سنجاق مي‌كنند، محصول چه شرايط و اوضاع و احوالي است؛ چه شرايط بيروني و پيراموني و چه شرايط دروني و خصوصي كه آدمي با دوز بالاي آسيب‌پذيري كيميايي هميشه بيش از همه در معرض و هدف آن‌ها بوده (و هست). كسي نپرسيده كه بر كارگردان «قيصر» و «داش آكل» و «گوزنها» در اين سال‌ها چه گذشته كه فيلم‌هايش گاهي هيچ نشانه‌اي از اين اوج‌هاي بلند مرتبه نداشته و هر نوجوان تازه از مكتب سينماي جوان آمده‌اي مي‌تواند ايرادهاي خط فرضي ازشان بگيرد يا شلختگي و گسست‌ها و اشكالات روايتش را گوشزد كند. فيلمساز هم در آوار اين هجوم‌ها، در موضع دفاعي كه اصلاً به آن احتياجي نداشت، جواب مي‌داد كه « من از اين‌جا تا قم فيلم گرفته‌ام. حالا تو داري به من خط فرضي ياد مي‌دهي؟» وقتش رسيده كه قبول كنيم ( يا كند) آن فيلم‌ها گاهي حتي مشكل خط فرضي هم داشت، اما روش رعايت خط فرضي را نهايتاً در پانزده دقيقه مي‌شود به هر آدم كم‌هوشي ياد داد و خلاص. پس اگر فيلم‌ها دچار اعوجاج مي‌شدند (و مي‌شوند)، بايد دلايل و ريشه‌هايش را جاي ديگري پيدا كرد. جاهايي كه هيچ‌كس در اين سال‌ها دنبالش نگشت، چون آن‌قدر به دلايل واهي -_ اما به ظاهر بديهي _ فكر كردند (و مي‌كنند) كه اين ريشه‌ها را كشف كرده‌اند؛ كه كيميايي «بي‌حوصله» است، كه گاهي «حس و حال» فيلم‌ساختن ندارد، و حرف‌هايش «از جنس زمانه» نيست. اين كاشفان نه چندان فروتن اغلب يادشان مي‌رفت (و مي‌رود) كه نگاهي به دكوپاژ بي‌نظير «قيصر»، ميزانسن‌هاي درجه يك «داش آكل» و انسجام روايي «گوزنها» بيندازند و بعد به اين موضوع فكر كنند كه سينماگرمان (شان؟) را چه شده كه اين طور سرگشته و گيج و حيران فيلم مي‌نويسد و مي‌سازد و بعد هم همين طور درباره‌شان حرف مي‌زند و گفت‌وگو مي‌كند تا ابهام‌ها بيش‌تر شود و كاشفان از تصور اثبات اكتشافات‌شان حظ ببرند. اگر تحليل سينماي مسعود كيميايي در اين سال‌ها كمي واقع‌بين‌تر بود، و اگر موافق و مخالف كمي از اين قطعيت و حق‌به جانبيِ خنده‌دار به مستدل‌بودن حرف‌هاي‌شان كوتاه مي‌آمدند و جور ديگري مي‌ديدند، اتفاق‌هاي خوبي مثل «سرب»، «دندان مار»، «ردپاي گرگ» و «حكم» بيش‌تر مي‌شد و «سلطان» و «ضيافت» هم جواهرشان را لاي خزف نمي‌پيچيدند. شايد من هم دارم زيادي با اطمينان حرف مي‌زنم؛ اطميناني كه هم خنده‌دار است و از آن مهم‌تر خطرناك است. اما شك ندارم كه همه‌مان در آماس اين همه سوتفاهم و شائبه و حرف و حديث درباره فيلمساز سهيم بوديم و انگار كه تاب داشتنش را نداشته باشيم، در هر مقامي در حد وسع كوشيديم كنارش بزنيم و بگذاريمش داخل ويترينِ خاطرات خاك گرفته‌ي گذشته‌اي كه بي‌دليل فكر كرديم نوستالژيك و دست‌نيافتني است. قبول كه «قيصر» ديگر تكرار نخواهد شد، اما اين چه ربطي به مسعود كيميايي دارد؟ در آستانه چهل‌سالگيِ اين يادگار عزيز قديمي، لحظه‌اي هم به اين فكر كنيم كه مگر اين دوره و زمانه، «قيصر» مي‌خواهد و مي‌پذيرد؟ اصلاً مگر فيلمساز كارگاه سري‌دوزي دارد كه فتوكپي برابر اصل بيرون بدهد؟ كيميايي آگاهانه مي‌دانست (و مي‌داند) كه دوره و زمانه عوض شده و حرف و قصه و حكايت امروز ديگر از جنس آن فيلم‌هايش نيست. منتها اين وسط يك دوره گذار لازم است (حيف كه اين همه طولاني و پر پيچ و خم و آزارنده) كه زبان تازه پيدا شود و قالب بگيرد و صيقل بخورد. زبان و قالبي كه شايد دوباره به دست نيايد، اما كيميايي نشان داده كه دنبالش مي‌گشته (و مي‌گردد) و گاهي كه به چنگش مي‌آورد، آن قدر بلد هست كه قدرش را بداند و استفاده‌اش كند. منزلت كيميايي _ به جناس اسمش _ شاءن كيمياگري است. سال‌ها در پي اكسير بودن و (شايد) نرسيدن، چيزي از منزلت كيمياگر كم نمي‌كند. اما اگر آن اكسير جادويي كار كند، هر فلزي را مي‌شود طلا كرد. كارنامه كيميايي مي‌گويد كه او (در كمال حيرت) گاه و بي‌گاه به آن اكسير رسيده و فيلم‌هايش طلا شده است. در عوض خيلي وقت‌ها هم همه را از «طلا بودن» پشيمان كرده و استمداد «مِس‌كردن» شنيده است. *** «رييس»، بيست و چهارمين فيلم بلند مسعود كيميايي، محصول اين شرايط است. كيفيت اجرايي فيلم در هر قاب و لحظه و سكانس مي‌گويد كه كيميايي «از اين‌جا تا خيلي دورترها» فيلم ساخته و اين كار را خوب بلد است. «رييس» يك فيلم است و در روزگاري كه اين گزاره‌ي خبريِ ساده را درباره خيلي از توليدات سينماي ايران نمي‌شود گفت، جايگاه ويژه‌اي دارد. چون اتفاقي كه روي پرده در جريان است، بوي سينما مي‌دهد و به دلتنگي سينمارفتن جواب مي‌دهد، و اين ابداً چيز كمي نيست. «رييس» قصه‌اي دارد كه با ابزار سينما تعريف شده است. اگر قصه گاهي لنگ مي‌زند و آدم‌هايش گاهي لكنت دارند، محصول همان حيراني است. محصول شرايطي كه آدمي در مقام و موقعيت كيميايي را خيلي بيش‌تر از هر كس ديگري تحت تاثير قرار مي‌دهد و اين تاثير طبعاً در محصولش جاري مي‌شود. در سينماي آسيب‌پذير و مساله‌دار كيميايي، حكايت پدري با گذشته‌اي تاريك و مبهم كه بعدِ سال‌ها سراغ پسرِ در حال نابودي‌اش آمده تا نجاتش بدهد، دچار مسائلي مي‌شود كه اگر با همان حرف‌ها و تعبيرهاي كليشه‌اي و نخ‌نماي قديمي سراغش برويم، به اشتباه مي‌افتيم. تحليل و توصيف «رييس» دقيقاً از دل مناسباتي ميسر است كه فيلم به ايما و اشاره و كنايه ازش حرف مي‌زند (و نمي‌زند) و مي‌گذارد و مي‌گذرد. از دل شرايط و از منظر آدم‌هايي كه تصويرشان در فيلم چنين شمايل‌هاي غيرعادي و عجيب و غريبي پيدا كرده است. رييس ماردوش فيلم، پدر مساله‌دار قصه، مامور معذور اما با مرام داستان، و جوان‌هاي زباله‌خواب يا در قفسِ ماجرا را فقط با نگاهي اين‌چنيني مي‌شود بررسي كرد و فهميد (يا نفهميد) و دوست داشت (يا نداشت). خوبي يا بدي فيلم «رييس» هيچ ارتباطي به آن حرف‌هاي قديمي و هميشگي ندارد، چون اين دوره گذارِ تازه انگار زبان خاصش را هم با خودش آورده است؛ زباني كه فيلم «حكم» هم با آن حرف مي‌زد و قصه مي‌گفت (مي‌گفت؟). زباني كه هنوز در ابتداي مسيري تازه قرار دارد و گويا متاسفانه قرار هم نيست كه ادامه پيدا كند و گرامر و فرهنگ لغت درست و قابل ارجاعي داشته باشد. چون يكي از اقتضائات دوران اين است كه دوره‌ي گذارهاي زيادي (شايد بدون گذشتن از هيچ چيز و هيچ كس) پيش مي‌آيد و بعد هم جايش را به دوره‌ي گذار ديگري مي‌دهد. اين شكلي است كه فيلم‌ها حتي فرصت نمي‌كنند تا گرامر و لغت‌نامه پيدا كنند، چه رسد به نغزگويي و كرشمه‌هاي زباني و احياناً شاعري در اين زبان تازه. شعر و كرشمه‌اي هم اگر هست، مال هوش و استعداد و توانايي‌هاي غير قابل كتمان سينماگري است كه هنوز دارد سعي مي‌كند به زبان هر دوره‌اي حرفي بزند و فيلم و اثر آن دوره و زمانه و روزگارش را به جا بگذارد. در اين شتاب غيرعادي تغيير و تحول زبان‌ و كلمه و روايت و آدم‌ها، همه آن‌ها كه مي‌خواهند باشند و كار كنند و فيلم بسازند، محكوم به لكنت و تغييرند و سينماي ايران و فيلم‌هايش گواه روشن اين ادعاست؛ چه بزرگان قديم و جديد و چه تازه‌كارهاي مستعد و بي‌استعداد، همه مسافران اين قطار سريع‌السير بي‌ايستگاهند. هر كس كه بهتر سواري بلد باشد، هر كس كه با خودش و دور و برش صادق‌تر باشد، مسلم است كه بهتر مي‌تواند اين زبان (زبان‌ها) را به كار بگيرد و فيلم بسازد. كيميايي در همه اين سال‌ها مانده و كنار آمده و كار كرده است. او هميشه با سينما و از سينما زندگي گذرانده و خوشبختانه كار ديگري بلد نيست (لااقل به اين خوبي بلد نيست). اين كه فيلم‌ها گاهي نشانه‌اي از اين بلدي با خودشان ندارند، همه‌اش تقصير شرايط و زمانه و قطار تندروي روزگار نيست. كيميايي به دست خودش (خواسته يا ناخواسته) آسيب‌پذيرترين فيلمساز (هنرمند( اين دوران شده است. خودكرده را تدبير نيست و كيميايي محكوم است كه در شرايط خودساخته باشد و در همين شرايط و با همين شرايط كار كند. او نه مثل بعضي هم‌نسل‌هايش قدرت دست‌كشيدن داشته و نه مثل بعضي ديگر توان دل‌كندن. كيميايي نه بلد است دوربينش را فرسنگ‌ها دور از ايران روشن كند (فيلم «تجارت» و چهار سال دوري بي‌حاصل به قصد فيلمسازي در خارج گواه اين ادعا)، نه موج‌سوار قابلي است (معدود دفعاتي كه سعي كرد بر موجي سوار شود، تومار فيلم با سنگيني موج در هم پيچيد) و نه هنوز توانسته تناقض‌ها و گيجي‌ها و درهمي‌ها را هضم كند تا آرام بگيرد. «ماندنِ» كيميايي در هر شرايط و دوره‌اي ، مثل راه رفتن روي طناب، هم هيجان‌انگيز و هم پر خطر و با دلهره بوده و هست. او ريسك اين راه‌رفتن پر مخاطره را به گوشه‌اي نشستن و تماشاگرِ بندبازي ديگران بودن ترجيح داده و خوب و بد روزگار را با هم خواسته و ساخته است. نه فخر كارهاي نكرده و شاهكارهاي بالقوه‌ي نساخته را فروخته و نه شرايط را به نفع خلق يك چهره مظلوم اپوزيسيونيِ جعلي برگردانده است. او اغلب مثل شخصيت‌هاي فيلم‌هاي خوبش به دلِ خطر زده و به ظاهر هم ناكام مانده؛ مثل «قيصر» كه گوشه امن كار و بار و آينده را كنار گذاشت و گفت: «پليس اونا رو مي‌گيره، درسته. سزاشونم مي‌ده، درسته. اما مي‌دوني چي ميشه ننه؟ اصلاً تو چي مي‌دوني ننه؟» يا مثل سيد «گوزنها» حق به جانب و بي‌ترديد گفت:«تو مثل اين كه حاليت نيست، خونه‌مه»... و اين طرز فكر و رفتار و زندگي سرنوشت محتومي دارد؛ يا زخمي و تنها گوشه واگنِ درب و داغان و يا سوختن و دود شدن در انفجار خانه‌اي كه گوشه گوشه‌اش در محاصره است. اين وسط چيزي كه دلخوشي فيلمساز و طرفداران اوست، همان لبخند تلخي است كه در چنين شرايطي گوشه لب قهرمان‌هايش نقاشي شده است. پوزخند به روزگاري كه شكل تو نيست و تو هم شكل آن نيستي، اما بايد كه درش باشي و كار كني و ادامه بدهي تا... سینمای ما




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 384]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن