تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1847227670




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سه رفيق 30 ساله


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: تلويزيون - مريم درستاني: بعد از مدت‌ها انگار شبكه يكي‌ها تكاني درست و حسابي به خودشان داده‌اند. آن از صاحبدلان و «معجزه»‌اش و اين هم از زير تيغ و چهارشنبه شب‌هايي كه همه منتظر هستند ساعت 10 شب بشود تا ببينند چه بلايي سر محمود و جعفر و... مي‌آيد و ادامة داستان به كجا مي‌رسد. البته اول قرار بود اين سريال، ويژة ماه رمضان توليد شود، ولي به اصرار هنرمند، پخش اين سريال، هفتگي شد. چون به نظر هنرمند، اين قصه آن‌قدر كشش داشت و بهانه دست تماشاگر مي‌داد كه لزومي نداشت هر شب روي آنتن باشد. حدس محمدرضا هنرمند كارگردان موميايي 3، مرد عوضي و كاكتوس‌ها در همين ابتداي راه، درست از آب درآمد. به هر حال، كاري كه دوستان 30 ساله‌اي مثل محمدرضا هنرمند ، پرويز پرستويي و فاطمه معتمدآريا را دور هم جمع كند، معلوم است كه بايد همچين غوغايي هم بكند. با بعضي از عوامل اين كار، يعني محمدعلي اسلامي (تهيه‌كننده)، علي‌اكبر محلوجيان (نويسنده) و پرهام مشيري (دستيار اول كارگردان و برنامه‌ريز) صحبت كرديم تا از ريز و درشت اين سريال موفق تلويزيون، بيشتر سر در بياوريم. گفت‌وگو با بازيگران اين سريال هم ماند براي بعد. فيلم‌نامه، ساروج يك توليد! به گفتة علي‌اكبر محلوجيان، ساروج يك كار، نويسندة آن و يا فيلم‌نامه‌اي است كه نوشته مي‌شود. اگر گيج زده‌ايد كه ساروج يعني چه، خدمتتان بايد عرض كنيم كه ساروج، يك جور ملات است. «طرح و ايدة اوليه براي من است. سال 81 طرح آن را نوشتم. اما سال 82 اين قضيه جدي شد.» محلوجيان مي‌گويد چون ما نويسنده‌ايم، معمولا طرح‌هايمان نوشته مي‌شود. ولي همين‌طور كنار مي‌گذاريم تا مشتري براي آن پيدا شود. «اصلا فكر نمي‌كردم مشتري براي اين كار پيدا شود. اما هميشه حس مي‌كردم اين قصه عمقي دارد كه زماني به چشم خواهد آمد.» تا اين كه فرصت آن فرا رسيد. «محمدعلي اسلامي(تهيه كننده) با توجه به تجربه‌اي كه در اين عرصه دارد، جوهرة اصلي اين سريال را ديده و من از سال 82 تا 85 بر روي فيلم‌نامه كار مي‌كردم.» ولي اتفاق اصلي زير تيغ (كشته شدن جعفر) از كجا به ذهن محلوجيان رسيده است؟ «من يك مثال براي شما مي‌زنم. تا حالا وقتي بيرون هستيد، نديده‌ايد و يا جايي نخوانده‌ايد كه مثلا يك شاگرد شوفر و يك مسافر بر سر 50 تومان با هم دعوا كنند و يك دفعه يكي، ديگري را بكشد؟ اتفاقي كه ممكن است در همه جا يا حتي در خانواده‌هاي اطراف ما بيفتد. اين، طرح و ايدة اصلي من براي اين سريال بود.» محلوجيان مي‌گويد درست است كه خيلي‌ها مي‌گويند سوژة تازه‌اي نيست اما مهم پرداخت كار است. «البته اگر قصه را از نگاه ديگري ببينيم، قصه، ماجراي رفاقت دو دوست (اوس جعفر و اوس محمود) است. در محيط كارمندي، پشت پا زدن و زير آب زدن، بيشتر است.ولي اين قضيه ميان كارگرها كمتر است. توي محيط كارگري، مرام و معرفت و رفاقت‌ها بيشتر است، چون معمولا آن‌ها آدم‌هاي معمولي‌تر و متوسط جامعه هستند.» همان‌طور كه گفتيم، زير تيغ قرار بوده در ماه مبارك رمضان پخش شود. ولي وقتي قرار شد هفتگي باشد، كار بازنويسي شد: « با كششي كه آقاي محمدرضا هنرمند در اين قصه ديدند، نظر دادند كه اين جذابيت داستان مي‌تواند مخاطب را در 45 دقيقه در هفته نيز با خود همراه كند. به خاطر پخش در ماه رمضان، هر قسمت را، 30 دقيقه‌اي نوشته بودم. ولي براي پخش هفتگي بايد پايان كار را براي هر قسمت 45 دقيقه مي‌نوشتم. به اين خاطر، بازنويسي انجام شد. همراه با كارگردان بازنويسي كرديم ولي چهارچوب اصلي قصه را تغيير نداديم.» البته تغييراتي هم در حين كار در فيلم‌نامه رخ داد: «من شخصيت‌‌هاي مربوط به همة بازيگرها و ديالوگ‌هاي آن‌ها را نوشته بودم. اما آن جلاي حرفه‌اي را محمدرضا هنرمند به عنوان كارگردان بر روي كار صورت داده است و به اين شكل توانسته حق مطلب را ادا كند. اين قضيه حتي در پشت صحنة كار و براي آن كسي كه چاي به همه تعارف مي‌كرد نيز وجود داشت.» جاي فرهنگ اصلي ما خالي بود «اواخر سال 82 آقاي فرجي (مديرگروه) طرحي را براي ماه مبارك رمضان از من خواستند. من با‌ آقاي محلوجيان صحبت كردم و جلسه گذاشتيم و يك طرح اوليه داديم. دو سال و خرده‌اي روي اين فيلم‌نامه، زيرنظر آقاي فرجي و عسگرپور كار شد. در واقع، فضايي كه الان در كار هست، فضايي است كه هم من هم آقاي محلوجيان به آن تمايل داشتيم، يعني فضايي ساده در زندگي سنتي؛ چيزي كه فرهنگ اصيل خودمان است.»شخصيت‌ها هم خوب با داستان جفت و جور شده‌اند و همه دست در دست هم دادند تا به گفتة تهيه‌كننده ما ميراث فرهنگي و اصيل خودمان را كه امروزه كمتر به آن توجه مي‌شود، نمايش بدهيم. «مردم با اين شخصيت‌ها بيگانه نيستند و اتفاق‌ها و حرف‌ها و رفتارهاي اين آدم‌ها هم براي مردم ناآشنا نيست.» چيزي كه علاقة خود اسلامي هم بوده است: «فكر كنم جاي فرهنگ ما كه خود من هم علاقة زيادي به آن دارم، در برنامه‌هايمان خالي بود و شايد اين كار در پايان بتواند آن خلأ را پر كند.» هشدارهاي زيرپوستي با سه چهار قسمت شيرين و لذت‌بخشي كه دو خانوادة متوسط ايراني و خانه‌‌‌هاي قديمي حوض‌دار را ديديم، معلوم بود كه بايد منتظر اتفاقات ناگواري هم باشيم: «همه فكر مي‌كنند فقط اتللو و هملت تراژدي هستند، در صورتي كه تراژدي در زندگي‌هاي معاصر هم اتفاق مي‌افتد.شخصيتي شيرين و دلنشين مثل اوس جعفر كه مخاطب به او علاقه‌مند شده، ديگر نيست و اين خيلي تأثيرگذار است. چون جاي خالي او تا پايان داستان با اتفاقاتي كه براي همسر و خانواده‌اش رخ مي‌دهد، حس خواهد شد.» اما هدف اصلي در ذهن نويسندة زير تيغ را شايد كسي نتواند حدس بزند: «مي‌خواستم بگويم اتفاقي كه مي‌افتد، مثل سنگي است كه در حوض آبي مي‌اندازند و امواج كوچك و بزرگي از آن متصاعد مي‌شود و همه را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد، چه مستقيم و چه غيرمستقيم. اين كه اگر يك كلمه پس و پيش شود، همه چيز به هم مي‌ريزد. فكر كنم اين داستان، هشدارهاي زيرپوستي دارد براي كساني كه اين تجربه را حس نكرده‌اند.» دستمزدها را قبول كردم ديگر سريالي با اين گروه حرفه‌اي و باتجربه مسلما رقم‌ بودجه‌اش هم سر به فلك خواهد كشيد. تهيه‌كننده از ابتدا پرچم سفيد نشان داد و در مورد دستمزدها و حتي سقف آن‌ها هم صحبتي نكرد و ترجيح داد چيزي نگويد. چون معتقد بود عنوان كردنش خوشايند نيست. فقط به اين اشاره كرد كه حضور پرستويي و معتمدآريا در كار، با توجه به دوستي ديرينه‌اي بوده كه با كارگردان داشته و به خاطر فيلم‌نامه بوده است. «مسلم است كه بحث هزينه در اين كار با كارهاي ديگر خيلي تفاوت دارد، اما من قبول كردم ديگر.» اما محلوجيان ( نويسنده فيلم نامه)كلا از دستمزدي كه به فيلم‌نامه‌نويس‌ها داده مي‌شود، راضي نيست و مي‌گويد در جامعة هنري نويسنده‌ها مظلوم‌‌ترين آدم‌ها هستند: «در كشور ما به اين شكل است، ولي طبيعي است كه كم است. چون وقتي سه سال بر روي يك فيلم‌نامه كار مي‌شود، يك نويسنده به اندازه هفت هشت سال پير مي‌شود. چون نويسنده با لحظه لحظة آدم‌هاي قصه‌اش رنج مي‌كشد و گريه مي‌كند.» آيا براي شما هم اين اتفاق زمان نوشتن زير تيغ رخ داد؟ محلوجيان مي‌گويد: «روزهاي پياپي 4 صبح يك مرتبه صداي گرية من در مي‌آمد و خانواده‌ام بيدار مي‌شدند و مي‌پرسيدند چي شده؟ پس اين دروغ نيست كه نويسنده با رنج شخصيت‌هايش رنج مي‌كشد و با شادي آن‌ها شاد مي‌شود.» وقفه‌اي 17 روزه اما اطلاعات مربوط به پيش‌توليد و بعد از توليد در دفتر دستيار اول كارگردان و برنامه‌ريزش ثبت شده است. «27شهريور يك پيش‌توليد داشتيم و بعد از وقفه‌اي 17روزه (به خاطر تغيير رئيس شبكه يك و آمدن عليرضا برازش) مجددا پيش‌توليد، در تاريخ 28آبان شروع شد. اول دي ماه 1384 هم فيلم‌برداري شروع شدو دقيقا 19 تيرماه كار تمام شد.» او چيزي حدود پنج شش سال است كه به عنوان دستيار كارگردان با محمدرضا هنرمند همكاري دارد. مثلا در عزيزم من كوك نيستم، دستيار دوم كارگردان بوده، در كاكتوس2 هم دستيار دوم بوده. ولي از كاكتوس3 به اين طرف، دستيار اول هنرمند بوده است. مشيري همكاري خودش را با او و گروهش طي هفت هشت ماه مثل يك زندگي خوب و شيرين مي‌داند كه هيچ حاشية تلخ و بدي هم نداشته. سخت‌ترين سكانس‌هاي زيرتيغ مشيري مي‌گويد هيچ سكانس سختي نداشتيم. «اگر سختي‌اي هم بود، به خاطر مكان‌‌هاي شلوغي بود كه تصويربرداري داشتيم. مثلا يكي از اين سكانس‌هاي شلوغ كلانتري 106 خيابان سرباز (ميدان قصر) بود آن هم به خاطر شلوغي جمعيت.» سكانس‌هاي شلوغ ديگرچي؟ «سكانس تشييع جنازة اوس جعفر به خاطر شلوغي سخت بود اما دچار مشكل نشديم. يا سكانس پاياني روبه‌روي زندان قزل حصار. ولي واقعا به غير از اين موارد، هيچ مشكل و تلخي در كار نبود و همه مثل يك گروه واحد كار مي‌كردند. صحنة حلق‌آويز شدن ليلا دختر اوس محمود هم بدون هيچ مشكلي و اتفاقا به راحتي گرفته شد.» هنوز قصة اصلي شروع نشده! اما اتفاق خوب ديگري نيز در اين سريال رخ داده است. حسين عليزاده يكي از ياران باتجربة محمدرضا شجريان براي اولين بار در تلويزيون، موسيقي يك سريال را ساخته است كه مثل حضور پرستويي و معتمدآريا باز هم به خاطر دوستي ميان او و كارگردان بوده. تدوين اين كار هم با حسين غضنفري است و هنوز هم تدوين اين كار ادامه دارد. به اين ترتيب زير تيغ شد، زير تيغ. بايد دنبال كنيد و ببينيد چقدر جاي خالي اوس جعفر حس مي‌شود و چقدر مخاطب براي اوس محمود غصه مي‌خورد. ولي حواستان باشد، هنوز داستان اصلي شروع نشده است. قصة اصلي چيزي غير از اين‌هاست و اوس محمود به بهانة ديگري به زندان مي‌افتد و... ماجراي پر دردسر انتخاب بازيگر براي اين سريال مشيري (دستيار اول محمد رضا هنرمند )اطلاعات خوبي دربارة انتخاب بازيگرها و تغييراتي كه در بازيگرهاي اول اين سريال رخ داده، دارد، «پرستويي و معتمدآريا كه رو شاخش بودند، اما انتخاب‌هاي اول ما براي نقش رضا و مريم، گلشيفته فراهاني و پژمان بازغي بودند. براي نقش خسرو (شاگرد اخراجي جعفر) كه الان رامين راستاد آن را بازي مي‌كند هم قرار بود كامبيز ديرباز بيايد.» اين‌جاست كه به خاطر تغيير مديريتي سازمان، كار متوقف مي‌شود و اصلا اعلام مي‌شود كه ممكن است توليد آن كلا قطع شود. «براي همين، تمام بازيگرهايي كه با آن‌ها قرارداد بسته بوديم، مشغول كار ديگري شدند. مثلا كامبيز ديرباز مشغول بازي در «در چشم باد» شد و پژمان بازغي و گلشيفته فراهاني هم سر كار ديگري رفتند. البته بعد از سه چهار هفته، مشكلات حل شد و رفتيم سراغ آن‌ها. اما كار از كار گذشته بود و حالا ديگر نه رضا داشتيم و نه مريم. در اين مدت، حدود 180 تا بازيگر و غير بازيگر و دانشجو و غير دانشجو و... آمدند و تست دادند.» كانديداي هنرمند به جاي گلشيفته فراهاني براي نقش مريم از ابتدا الهام حميدي بود كه در پايان هم او انتخاب شد. اما براي نقش رضا گروه به سراغ مهدي پاكدل رفتند و با او قرارداد بستند. ولي او گريم اولين شب آرامش را داشت و عبدالله اسكندري (طراح گريم) نمي‌توانست كاري بر روي موي او انجام دهد. بعد، از مهدي پاكدل پرسيديم كه بازي‌اش كي تمام مي‌شود. او هم گفت اواخر بهمن و اوايل اسفند. برنامه‌ريزي كرديم كه رج بزنيم تا بتوانيم صحنه‌هاي بازي مهدي پاكدل را به 10 بهمن يا 20 بهمن بيندازيم. ولي ديديم نمي‌شود و پاكدل هم گفت نمي‌شود. قبل از مهدي پاكدل، يكي از كانديداها كورش تهامي بود. به همين خاطر زنگ زدم به كورش تهامي و پيغام گذاشتم و گفتم: «كورش خودت رو برسون» ولي هيچ خبري نشد، غافل از اين كه كورش تهامي هم فرانسه است. چارة ديگري نداشتيم و دوباره رسيديم به مهدي پاكدل. در همين گير و دار بود كه كورش تهامي از خارج برگشت و به من زنگ زد. بعدا كورش تهامي به من گفت: «وقتي خبر اين كار را تو روزنامه‌ها خوانده بودم، خيلي دوست داشتم تو اين كار باشم، كه بالاخره هم قسمتم شد.» اما اوس جعفر (آتيلا پسياني) چطور انتخاب شد؟ «اول قرار بود نقش او را اكبر عبدي بازي كند اما نشد و بعد پسياني انتخاب شد.» و پرويز دوباره پرستويي شد توي تاكسي نشسته است. با مدير كارخانه حسابي دعوا كرده و حالا دارد مي‌رود تا وسايل‌اش را از كارخانه بردارد و برود. جواب سال‌ها امانتداري او را با اتهام دزدي داده‌اند. مي‌خواهند با آبروي او كه با چنگ و دندان در اين سال‌ها حفظ كرده، بازي كنند. برادر دوست قديمي‌اش، برايش پاپوش دوخته. اين را ديگر انتظار نداشت. آن هم توي همين هفته كه قرار است دخترش با پسر همان دوست قديمي‌اش عروسي كند. توي اين اوضاع چي كار كند؟ به زن و بچه‌اش چه بگويد؟ تنها صورت او را مي‌بينيم و همة اين‌ها را داريم از چهره‌اش مي‌خوانيم. هيچ كار خاصي نمي‌كند. فقط نشسته است و به جاي نامعلومي نگاه مي‌كند. ولي همه چيز در چشمانش وجود دارد، ‌همة غصه‌ها و ترس‌ها و آشفتگي‌هاي اين چند ساعت. به چشمانش نگاه مي‌كنيم و كم‌كم يادمان مي‌آيد. كم‌كم او را به جا مي‌آوريم. پرستويي دوست داشتني‌مان دوباره بازگشته است. پرستويي در آژانس شيشه‌اي به اوج خود رسيد. حاج كاظم اين‌قدر پرطرفدار شد كه به فهرست بيست شخصيت محبوب تاريخ سينماي ايران از نظر منتقدان مجلة فيلم وارد شد، سيمرغ بلورين جشنوارة فيلم فجر را از آن او كرد و بعد از آن پرستويي، پرستويي شد. با اينكه بعد از بازي در «روبان قرمز»‌گفته بود: «از تكرار كردن خود بيزارم»، ولي سايه حاج كاظم اين‌قدر بزرگ بود كه گروگان او باقي ماند. صداي زمخت و موها و ريش بلند داوود «روبان قرمز» هم كاري نكرد. در «موج مرده» هم همان حاج كاظم بود. حتي در نقش متفاوت يك نويسندة عاشق در «آب و آتش» هم حاج كاظم حلول كرده بود. چشم‌هاي گريان او، بدجور آدم را ياد حاج كاظم مي‌انداخت. در نقش پدر توده‌اي دورمانده از دختر در «خاك سرخ» هم نشانه‌هاي حاج كاظمي مانده بودند. طرفدارانش لحظه‌شماري مي‌كردند براي يك نقش كاملا متفاوت، نقشي كه هيچ نشانه‌اي از كارهاي قبلي او را نداشته باشد و به اندازة همان‌ها استخوان‌دار باشد. خودش گفته بود كه در هر كار جديدي، با شخصيت جديدي روبه‌رو مي‌شود كه بايد پي‌ريزي شود تا ساختمان محكمي دربيايد. ولي نقش‌هاي جديدش انگار بر ته ماندة نقش‌هاي قبلي او بنا مي‌شدند. تلاش‌هاي او در «بيد مجنون» و «كافه ترانزيت» هم اگرچه قابل تقدير بودند، ولي «پرستويي»‌اي نبودند. آدم از پرويز پرستويي انتظار ديگري دارد. تكرار دوبارة حاج كاظم در «به نام پدر»، آخرين ميخ تابوت رؤياهاي بعضي از طرفداران پرستويي بود: او در گرداب حاج كاظم گرفتار شده است، او نمي‌تواند رها شود، پرستويي تمام شده است. به پشتي تكيه داده است و تكان نمي‌خورد. تنها در اين اتاق نيمه تاريك نشسته است و فكر مي‌كند... سكوت‌هاي پرستويي دارد بيچاره‌مان مي‌كند، چشم‌هايش دارد ويران‌مان مي‌‌كند، همه چيز را داريم از چشمانش مي‌‌خوانيم، از سكوتش از راه رفتنش، از ايستادنش. چهارشنبه شب‌ها برايمان كلاس بازيگري راه انداخته است. دارد دوباره يادمان مي‌آورد، پرويز پرستويي را. داريم هر هفته ميخ‌‌هاي تابوت رؤياهايمان را يكي‌يكي درمي‌آوريم و دوباره دل مي‌بنديم به قدرت بازيگري او. شايد همه چيز زير سرِ بازي در تئاتر «فنز» بوده. خودش گفته بود به بازي كردن سالي يك نمايش احتياج دارد تا خودش را آب‌ديده و پاكسازي كند. انگار بازي در فنز، او را تصفيه كرده و همة ته‌مانده‌هاي نقش‌هاي قبلي‌اش را با خود برده است. اين‌جا باز هم با يك جنوب شهري طرف‌ايم؛ ولي نه از رضا مارمولك خبري هست، نه از جواد كولي و نه از حاج كاظم. محمود «زيرتيغ» يك ساختمان جديد است با يك پي جديد. معلوم است كه اين‌جا دوباره از صفر صفر شروع كرده و كارگردان و نقش هم به او اين فضا را داده كه بال و پر بگيرد. محمدرضا هنرمند خوب قدر سكوت‌هاي پرستويي را فهميده و خوب هم آن‌ها را به تصوير كشيده است.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 510]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن