واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: داستان عاشقانهي آقاي ابر و خانوم آفتاب ... / یادداشتی بر "تنها دو بار زندگی می کنیم" سینمای ما - پویان عسگری: 1)((:آرامش انساني...اسمش همين بود ديگه دكتر..؟ آرامش انساني))* 2)تنها دو بار زندگي ميكنيم نه تنها بهترين فيلم جشنواره بلكه يكي از بهترين فيلمهاي اين چند سال سينماي ايران است.با انبوهي از جزئيات قابل توجه و ملموس.در اهميت فيلم همين بس كه زندگي پشت آن خوابيده.كه معلوم است كارگردانش، صاحب اين دنيا، خوب زندگي كرده و دنيا را درست ديده است.ايده ابر و آفتاب تنها يكي از چند معني پنهان و جذاب فيلم است.فيلمي كه براي دوست داشتنش، زندگي كردن و ديدن و زخم خوردن و تجربه كردن لازم است. 3)تنها دو بار زندگي ميكنيم درباره ابر و آفتاب است.تقابل ابر و آفتاب، پوشيده شدن آفتاب زير ابر و سر بر آوردن آفتاب.درباره نمايندگان ابر و آفتاب روي زمين است.نمايندگاني كه براي متعادل بودن و زندگي كردن به هم احتياج دارند.نماينده ابر خوابگردي است كه حوصله ماندن در ميان جمع را ندارد.مردي كه براي هيچ زنده است و ميخواهد تا چند روز ديگر به زندگياش پايان دهد.نماينده آفتاب يك شيداي رويا پرداز است.دختري كه انگار براي دوست داشتن بقيه زنده است.اين آفتاب و ابر نشانههايي هستند كه بهنام بهزادي به وفور از آنها در فيلم استفاده كرده.كل فيلم در يك فضاي ابري و گرفته اتفاق ميافتد.فضايي كه در آن از نور خبري نيست و آفتاب عالم تاب خودش را پشت ابر پنهان كرده است.دور آدمها، ماشينها و شهر در فيلم هالهاي از ابر است .يك نوع گرفتگي كه در شخصيت تمام آدمهاي فيلم وجود دارد و آن ها را بدبين و كدر كرده است.اما يك نفر ميخواهد كه در برابر كدري مقاومت كند و آن هم شخصيت شهرزاد است.شخصيتي كه تنها سكانس پر نور فيلم را رقم ميزند.جايي كه با گويهايش به درون ميني بوس برميگردد و آنها را به مرد ميدهد.حضور دختر ابرهاي دور و بر سيامك را از بين برده و نور جايگزين آن كرده است.اما خب ابر در برابر آفتاب مقاومت مي كند.آن هم موقعي كه قرار ساعت چهار مرد و دختر ميتواند همه چيز را عوض كند.ترديد مرد كه نميخواهد انزواي خود خواستهاش را رها كند، خود ابر است.نماي نقطه نظر مرد موقع ترديدهايش نشان ميدهد كه ابرها دارند روي آفتابي كه تازه درآمده را ميپوشانند.تابلوي چوبي دختر هم نشانه ديگري است در داستان ابر وآفتاب.تابلويي كه مرد شب قبل از مهمترين سكانس فيلم آن را درست ميكند و به تصوير آفتابي ميرسد كه از ميان كلي ابر بيرون آمده.در نبود دختر مقدمات از بين رفتن ابر اتفاق ميافتد و غلبه نهايي ديالوگي است كه شهرزاد به سيامك ميگويد.ديالوگي كه از فرط به جا بودن يكي از بهترينهاي اين چند سال است؛((: دوستت دارم)).نورها از پشت ابر پديدار ميشوند و مرد را به دنبال دختر و چيزي ميكشانند كه در دل آن برف محو، حكم يك آفتاب عالم تاب را دارد.گم شدن در يك مه غليظ به اميد يك آفتاب پر نور. 4)تنها دو بار زندگي مي كنيم سيامكي دارد كه در تمام سالهاي مهم زندگياش بند را آب نداده.احساساتش را كنترل كرده و خودش را منزوي.نخواسته كه جلوي چشمها و نگاهها قرار بگيرد.كه خودش باشد و خودش؛ پر از خلوت و راز و سوز.براي همين سيامك به رمانتيك خستهاي ميماند كه حضور در جمع آزارش ميدهد.آفتاب چشمش را مي زند.به ابر عادت كرده و ميترسد از تهاجم و شكست هايي كه ممكن است برايش اتفاق بيافتد.راه حل رمانتيك خسته، تنهايي است.تنهايي براي در خود فرو رفتن، فكر كردن و تصاوير خيالي ساختن.ممكن است كه آدمي وارد زندگي رمانتيك خسته شود، اما تنهاي دل سپرده به گذشته مي ترسد.نميتواند.ميترسد و پس ميزند، ورود هر كسي را به خلوت و تنهايياش.او به هيچ محرمي اعتماد ندارد.پس پيش ميرود و پيش ميرود تا هجده سال از زندگي اش سپري شود(پلاك خانه سيامك هم در فيلم هجده است..!)آن وقت است كه اتفاق ويژه ميافتد.لحظه جادويي فرا ميرسد.دختري كليد در خلوت مرد را پيدا مي كند و در خانه سيامك را باز.سيامك احتياج به زندگي كردن و زندگي كردن و زندگي كردن داشته تا لايق شود.لايق اين كه كسي محرم دلش شود و مومن خلوتش.آن وقت است كه اتفاق ويژه ميافتد(مثل فرم روايي فيلم، اين جمله براي بار دوم تكرار شد..!) و ديالوگ جاري ميشود((:سيامك...دوستت دارم))و خب هيچ چيز زيباتر از رمانتيك نفس بريده اي نيست كه به دنبال دليل زندگي، روي برف ها راه ميرود در دل مه گم ميشود. 5)((:من تازگيا به آفتاب فكر مي كنم.بيا تو هم به آفتاب فكر كن.اونوقت زورمون زياد ميشه و آفتاب درمياد))* *از ديالوگهاي فيلم منبع خبر : سینمای ما سه شنبه,23 بهمن 1386 - 13:13:45
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]