محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827205109
گفتگوی خواندنی با مهدي فخيم زاده«بي صدا فرياد کن»
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: مهدي فخيم زاده: سري دوزي نمي کنم ایراسان/ حسن محمودي «تنهاترين سردار»، «ولايت عشق»، «خواب و بيدار»، «حس سوم» و «بي صدا فرياد کن» نشانگر کارگرداني است که به تدريج از سينما کنده شده و با مديوم تلويزيون اخت گرفته و مخاطب نيز او را با مولفه هاي خاصش درک کرده و پذيرفته. اگر خواب و بيدار را نقطه اوج فخيم زاده در سريال سازي تلويزيوني بدانيم، سريال هاي ديگر فخيم زاده با نقاط قوت و ضعفش چندان نقاط فرودي ندارد و از استانداردهايي قابل تامل برخوردار است که نمي توان آنها را در سريال سازي اين سال ها در تلويزيون ايران ناديده گرفت. بي شک فخيم زاده به شهادت کارنامه اش يکي از معدود سريال سازاني است که مولفه هاي يک توليد تلويزيوني را مي شناسد و بر آن وقوف دارد. اگر بهترين فيلم فخيم زاده در سينما (همسر) همواره نام او را به عنوان کارگرداني که قادر به ساخت فيلمي خوش ساخت و قابل تامل است، مطرح مي کند، «خواب و بيدار» او در تلويزيون ارزش سازنده اش را به مراتب خيلي بالاتر مي برد. اين گفت وگو با توجه به همزماني آن با پخش سريال بي صدا فرياد کن در روزهاي چهارشنبه از شبکه دو معطوف به رويکرد فخيم زاده در سه اثر اخيرش در تلويزيون شد و بيشتر پرسش ها حول و حوش چند و چون توليد در ژانر پليسي صورت گرفت. - در اين گفت وگو بخشي از کارنامه هنري شما مد نظر است که با سريال«خواب و بيدار» شروع مي شود و دو مجموعه «حس سوم» و «بي صدا فرياد کن» به دنبال آن توليد مي شود. در نگاه نخست، ژانري موسوم به پليسي توجه را جلب مي کند که در تلويزيون ايران با اين سبک و سياق با خود شما شروع مي شود و با خود شما نيز ادامه پيدا مي کند. اين سه مجموعه، آثاري خوش ساخت و پرمخاطب است که استانداردهاي مجموعه سازي را رعايت مي کند، و آن گونه که طبيعي نيز هست، با افت و خيزهايي همراه است. ژانر پليسي در سريال سازي جهان، از اهميت زيادي برخوردار است و طرفداران زيادي دارد. با اين حال در تلويزيون ايران با وجود حجم زيادي از توليدات نمايشي، هنوز در ابتداي راه است. مي خواهم تحليل و توضيح شما را درباره اين ژانر مورد علاقه تان ارائه بدهيد. «تنها ترين سردار»، اولين سريال تلويزيوني من، سريالي بود که قبل از من شروع شده بود و به مشکلاتي برخورده بود که من براي ساخت آن در تلويزيون مامور به خدمت شدم و در واقع من براي ساخت آن از پيش دورخيزي نداشتم. وقتي فيلمبرداري تمام شد و داشتم آن را تدوين مي کردم، ديدم قرار است اين کار از تلويزيون و قاب آن پخش شود، آن وقت بود که حاصل کارم، به دل خود من نمي نشست. ما بچه هايي بوديم که از سينما آمده بوديم. نگاه ما، دکوپاژ، ميزانسن ها و قاب بندي ما مربوط به سينما بود. در تجربه اول متوجه شدم که اين نوع دکوپاژ مربوط به سينماست. طبيعي بود کساني که مثل من از سينما به تلويزيون آمده بودند، پس از کارهاي اول متوجه شوند که نوع نگاه آنها مربوط به سينماست. ما با مديوم تلويزيون چندان آشنا نبوديم. تجربه اول مرا متوجه اين نکته کرد که هر پلان را بايد از پشت مانيتور ببينم، نه با تصور پرده بزرگ سينما. کلاً سينماي ما، جنس ملودرام است. اين هم دليل دارد که مربوط به دلايل اقتصادي است. از منظر اقتصادي، در سينماي حرفه يي ما قصه هاي ملودرام، بيشتر رايج است و طرفدار دارد. در سينماي تجربي و جشنواره يي البته اوضاع به دلايلي ديگر فرق مي کند. تلويزيون نيز راغب به ملودرام است. اغلب قصه يي است که در خانه اتفاق مي افتد و کسي مي خواهد زن بگيرد، يا کسي فوت کرده و مسائل عاطفي و... ملودرام ژانري است که نسبت به ژانرهاي ديگر توليدش از منظر اقتصادي راحت تر است. به اين دليل هم ملودرام پا گرفت که شرايط اقتصادي خودش را داشت و سينماي ما بيشتر از ملودرام، قدرت هزينه کردن را نداشت. يعني قدرت هزينه کردن براي ژانر تاريخي را نداشت. حتي قبل از انقلاب براي ژانر جنگي هم قدرت هزينه کردن وجود نداشت. بعد از انقلاب به دليل وقوع جنگ و مسائل مربوط به آن تا حدودي اين ژانر مورد توجه قرار گرفت و از سوي نهادهاي حامي و پشتيبان جنگ، براي آن هزينه شد. ژانرهاي پليسي، جنايي و وحشت چندان جايي در سينماي ما نداشتند. ملودرام خصوصيت هاي خود را دارد و بيشتر جنبه راديويي دارد. آنچه مهم است و حرف اول را مي زند، فيلمنامه است که يا مي گيرد يا نمي گيرد. اينکه بازيگرها چگونه بازي کنند يا پلان ها به چه صورت گرفته شود، مهم نيست، مهم اين است که قصه چگونه و چطور گفته شود. با اين اوصاف وقتي قرار است ژانرهاي ديگر تجربه و کار شود، مسلم است که توان و قدرتش را نداريم و براي همين اين ژانرها در سينما پا نگرفت. در تلويزيون به جهت امکاناتي که وجود داشت، برخي از اين ژانرها شکل گرفت؛ مثلاً ژانر تاريخي با هزينه هايي که در تلويزيون شد، با چند سريال پا گرفت و توليدش رواج پيدا کرد. ژانر جنگي نيز با همت و پشتوانه نهادهاي مربوطه شکل گرفت. اين ژانر بنابر هزينه هايي که نياز داشت، در بخش خصوصي چندان نتوانست ادامه پيدا کند و همچنان متکي به نهادهاي دولتي باقي ماند. اينها را به طور مقدمه گفتم تا برسم به پاسخ پرسشي که مطرح کرديد. يکي از ژانرهايي که در دنيا بيش از پنجاه درصد از توليدات را به خود اختصاص مي دهد، ژانر پليسي و اقمارش مثل حادثه يي، تريلر و جنايي است. در کشورهاي ديگر وقتي نگاه مي کني اين ژانر حجم زيادي از توليدات را به خود اختصاص مي دهد. در اروپا درصد زيادي از توليدات متعلق به ژانر پليسي و انواع مختلفش است. مثلاً در کشور فرانسه توليدات متعلق به ژانر پليسي اش در دنيا خيلي معروف است. اين ژانر در کشور ما به چند دليل پا نگرفت؛ يکي به لحاظ مسائل اقتصادي و ديگري به دليل عدم تجربه هاي موفق ما در اين ژانر و نيز به دليل درک نادرستي که متوليان توليد در سينما و تلويزيون از آن داشتند. اين عوامل باعث شد فيلم هاي پليسي در کشور ما چندان توليد نشود و مورد توجه قرار نگيرد. در حالي که وقتي سينما دچار بحران مي شود، مي توان از سينماي پليسي به عنوان راه حل بهره برد و مثلاً وقتي تماشاچي از سينماي ملودرام زده مي شود، به جاي اينکه پناه ببريم به فيلم هاي کمدي خيلي سطحي مثل کمدي لهجه، کمدي پوف و کمدي هاي نازل ديگر، مي توان دست به توليد سينماي پليسي زد و فيلم هاي خوبي را به تماشاچي و مخاطب عرضه کرد. اين ژانر قابليت جذب مخاطبان جوان زيادي را دارد. ما به عنوان کارگردان آن تجربه را نداشتيم و تهيه کنندگان مان نيز جرات نزديک شدن به آن را نداشتند. از سوي ديگر متوليان پليس، شناخت درستي از اين ژانر و مديوم نداشتند. خود من وقتي با سينما آشنا شدم و به سينما براي تماشاي فيلم مي رفتم، اين نوع فيلم ها را خيلي دوست داشتم و از اين سينما به آن سينما مي رفتم تا فيلم هاي پليسي را تماشا کنم. سينما زياد مي رفتم، اما اين ژانر بخصوص را خيلي دوست داشتم. در سينماي قبل از انقلاب که ما تجربه کار کردن در آن را داشتيم، اصلاً زمينه يي براي کار کردن در اين ژانر وجود نداشت. سينماي قبل از انقلاب، فرمول خاص خودش را داشت و به فيلم هاي پليسي اصلاً اهميت نمي داد. انقلاب که شد در همان سال ها من فيلم «ميراث من جنون» را ساختم که اگرچه صد درصد پليسي نيست، اما يک فيلم جنايي رواني است. آن موقع که سانسور و بازبيني نبود و نهادهاي کنترل کننده يي وجود نداشت، من بلافاصله اين فيلم را ساختم. بعد از آن دوباره سينما دچار يک سري دستور العمل ها شد. مسوولان يک سري تبصره ها داشتند براي سينما. - عامل محرکي که باعث شد شما در توليدات تلويزيوني تان به سمت سريال هاي پليسي برويد چه بود؟ زماني که قاليباف رئيس پليس بود، مرا صدا زد و گفت در اين زمينه کار کنم. خود من نيز علاقه مند بودم که کار کنم و در تکاپو براي ساختن فيلم در اين ژانر بودم. ايشان گفتند که ديگر نه پليس ما، پليس سابق است و نه دزد ما همان آفتابه دزد قديم است. در حالي که مردم چنين تصوري دارند و فکر مي کنند جامعه هنوز همان جامعه پنجاه سال پيش است، اما جامعه ما يک جامعه صنعتي است و جرم و جنايت هاي آن نيز مدرن شده و پليس ما نيز مدرن شده. توصيه ايشان اين بود که در کارم، پليس مدرن را معرفي کنم. از اين فرصت استفاده کردم و براي همين، بزهکاري منطبق بر ايده هاي آنها، مثل ناتاشا را خلق کردم و پليس 110 و غيره را به گونه يي وارد کارم کردم که طبيعي جلوه کند. اين اولين سريالي بود که خود پليس براي ساخت يک توليد نمايشي، راساً اقدام مي کرد. - پيشنهاد توليد سريال پليسي از سوي پليس به شما بنابر سابقه تان در ساخت فيلمي مثل «ميراث من جنون» بود يا اينکه سابقه حرفه يي شما در مقام يک فيلمساز برايشان اهميت داشت؟ در آن موقع کسي کاري به فيلم «ميراث من جنون» نداشت و پيشنهاد توليد اثري پليسي به من بيشتر براي سابقه حرفه يي ام در امر فيلمسازي بود. فيلم ميراث من جنون با توجه به ضوابط اول انقلاب يک سال بيشتر پروانه نمايش نداشت و بعد از آن هم کسي آنچنان آن را نديد. کساني که به من پيشنهاد ساخت فيلم پليسي را دادند، کارهاي من را ديده بودند و از آن طريق مرا مي شناختند. در ساخت کار اول يعني «خواب و بيدار»، نيروي انتظامي در سرمايه گذاري و در اختيار قرار دادن تجهيزات و مشاوره ها کمک زيادي به پروژه کرد و در واقع استارت را آنها زدند اما در کارهاي ديگرم؛ «حس سوم» و «بي صدا فرياد کن»، نقش سرمايه گذار و حامي را ندارد و هر دو کار متعلق به تلويزيون است و بنابر علاقه و پيشنهاد خود من ساخته شده. زرنگي که آنها داشتند اين بود که اين حرکت را شروع کردند و آغازگرش بودند. آنها متوجه شدند پس اين ژانر خوب جواب مي دهد. بعدش خود تلويزيون بود که راغب به ادامه توليد سريال هايي در اين ژانر بود. در هر دو کار نيروي انتظامي نه تنها هزينه يي نکرد، بلکه پول هم بابت وسايلي که در اختيار ما قرار دارد، گرفت. - يعني در ساخت اين دو پروژه مشارکت هم نداشتند؟ اصلاً. با من که نداشتند و چون من خودم تهيه کننده بوده ام، براي هر کاري که انجام دادند يا تجهيزاتي که در اختيارم قرار دادند، مبلغي را دريافت کردند؛ مثلاً بي صدا فرياد کن متعلق به شبکه دو است و تمام هزينه هايش را اين شبکه داده. ما هرچه تجهيزات پليسي در اين سريال استفاده کرديم، بابتش هزينه پرداخت کرديم. - البته فکر کنم هنوز حمايت ها در جاهايي ديگر ادامه دارد. الان برخي از نهادها در توليد پروژه هايي مثل مواد مخدر و قاچاق کالا و ارز مشارکت هايي دارند. امکان دارد در برخي جاها مشارکت داشته باشند، اما من هيچ اطلاعي ندارم. درباره خودم بايد بگويم که آنها فقط در «خواب و بيدار» مشارکت کردند و بعد از آن هيچ کمکي نکردند، حتي در برخي موارد که هزينه شان را دريافت نکنند، امکان دارد چيزي در اختيار من قرار ندهند. بابت همان بي سيم و دستبند و اسلحه يي که مي دهند، پول دريافت مي کنند. حتي امکان دارد اگر پول ندهي، تجهيزات نيايد. اين کار الان راه افتاده و روي غلتک است. مشکل اين ژانر اين است که بايد قصه داشته باشي و نمي شود پشت جشنواره و حرف هاي فلسفي و جامعه شناسي و اين چيزها قايم شد. اين ژانر بايد قصه گو باشد و از نظر درام مشکلي نداشته باشد، دکوپاژ و کارگرداني و بازي ها درست باشد. حرکت ها و تکنيک درخور خودش را داشته باشد تا جواب بدهد و نمي شود غلط کار کرد. با ولنگاري هيچ رابطه يي ندارد. اگر ولنگاري بکنيم به قيمت زمين خوردن کار تمام مي شود. - يعني با هنرپيشه ها نمي شود کار را جمع و مخاطب را علاقه مند به دنبال کردن مابقي ماجرا کرد؟ حرف خوبي گفتي. با هنرپيشه ها نمي شود مخاطب را گول زد. هنرپيشه بايد جاي خودش باشد. نمي شود يک سوپراستار آورد و بي خيال باقي ماجرا بود. هنرپيشه مي خواهد آن لحظات ملتهب را دربياورد. لحظات عادي زندگي نيست و اغلب لحظات ملتهب زندگي است. در يک فيلم پليسي اکثر لحظات يا هنرپيشه وارد و درگير واقعه يي مي شود يا ترکش ها و بازتاب هاي آن واقعه او را درگير مي کند و اين لحظات درآوردن شان نياز به هنرپيشه کارکشته و باتجربه دارد. اينجاست که به آدم کار بلد و کارکشته بيشتر از هنرپيشه و سوپراستار نياز است. - ما در سينما و تلويزيون پيشينه چنداني در ژانر پليسي نداريم. از سوي ديگر در ادبيات و هنرهاي ديگرمان نيز سابقه درخشان و قابل تاملي سراغ نداريم. با اين اوصاف قبول داريد فيلمنامه در اين نوع کار حرف اول را مي زند و براي به دست آوردن فيلمنامه يي خوب، فاقد پشتوانه يي قابل تامل در ادبيات مان هستيم؟ فيلمنامه يکي از رکن هاي اساسي اين کار است. اگر روابط و شخصيت ها در ماجرا به صورت سهل انگارانه يي نوشته شده باشد، به کار لطمه وارد مي کند. هرچقدر هم ميزانسن و بازي ها و کارگرداني خوب باشد، باز هم نمي توان ضعف فيلمنامه را با آن برطرف کرد. اين وجه اساسي کار پليسي است. - شما تاکنون سه مجموعه پليسي ساخته ايد و در کار سوم اين خطر برايتان وجود داشته که به تکرار خود برسيد. همان طور که مي گويي در اين کار به زودي مي توان به تکرار رسيد. خيلي از فيلم هاي پليسي جهان مثل پوآرو يا فيلم هاي آلماني به صورت سري دوزي است. شما در اين کارها شخصيت پردازي که نمي بينيد. شخصيت هايي خلق شده اند که چندان هم عمقي ندارند. هر دفعه هم قصه يي اتفاق مي افتد که شبيه هم اند. اين دامي است که ممکن است در کار پليسي دچارش شوي. من تمام تلاشم را کرده ام که از سري دوزي فاصله بگيرم و دچار آن نشوم. کاري که مي کنم زياد اکشن نيست، بلکه شخصيت هايم خيلي اکشن هستند. مثلاً همه خيال مي کنند ناتاشا در خواب و بيدار خيلي آدم کشته است، در حالي که اين طور نيست و او انگيزه زيادي در کشتن دارد. او از انگيزه تحرک برخوردار است. در بي صدا فرياد کن خيلي تجهيزات خواب و بيدار در اختيارم نبود. براي همين سعي کردم اکشن در خود شخصيت ها باشد. در اين کار شخصيت هايي مثل چنگيز و غلام، آدم هاي پرتحرکي هستند. من در حس سوم رفتم به دنبال قصه زني که حس و مشام قوي براي بو کشيدن مواد مخدر دارد و قصه از ايده و طرح نويي برخوردار بود. در بي صدا فرياد کن زني است که دکتر است و کار پليسي هم مي کند و عده يي نيز در توليد قرص هاي تقلبي اکس دست دارند. دکتر زن متوجه مي شود که قرص هاي اکس تقلبي چند نفري را کشته است و کنجکاو مي شود سرنخ ماجرا را به دست بياورد. از اتفاق خانواده اش نيز درگير اين ماجرا مي شوند و برادرش با قرص هاي اکس تقلبي مي ميرد. در اينجا انگيزه هاي شخصيت ها براي کاري که دارند انجام مي دهند خيلي قوي است و همين باعث شده شخصيت ها از تحرک بالايي برخوردار باشند. - احتمالاً خود شما نيز متوجه برخي نقدها و واکنش ها بر کار بي صدا فرياد کن شده ايد که معتقدند شما در اين کار اخيرتان، به تکرار کارهاي قبلي رسيده ايد. البته از منظري نيز مي توان گفت تجربه هاي قبلي شما باعث شده در سومين اثر پليسي تان به مرزهاي استانداردي رسيده باشيد و خيلي چيزها ديگر براي تماشاگر عادي شده باشد. به عبارتي شما در سومين کارتان تبديل به رقيبي براي خودتان شده ايد. مي خواهم واکنش و تحليل خودتان را از تعبير تکرار براي کار اخيرتان از سوي برخي منتقدها بدانم. برچسب زدن يک امر متداولي است. اين امر در مورد هنرپيشه ها نيز صدق مي کند که وقتي چند کار انجام مي دهند، مي گويند ديگر دارد خودش را تکرار مي کند. بي صدا فرياد کن يک کار پليسي است، حس سوم هم يک کار پليسي است و همين طور خواب و بيدار نيز سريالي پليسي محسوب مي شود. وقتي اين سه کار در يک ژانر هستند، خود به خود در آنها پليس هست، بزهکار هم هست و... اينها چيزهاي مشترک آنها هستند. اگر صد کار پليسي ديگر هم انجام بدهم بايد اين مولفه هاي مشترک را داشته باشند، ولي چيزهايي است که مشخصه کار من است و چه کار پليسي انجام بدهم، چه کار تاريخي يا خانوادگي در آنها ديده مي شود و امضاي اثري است که ساخته ام و مي سازم. اگر کسي مرا نشناسد و کارهاي مختلفم را بررسي کند، متوجه مي شود که تمامي کارهايم از يک ريتم و تمپوهاي واحدي برخوردار است. اينها مختصات واحد يک کارگردان است که وارد کارهايش مي شود و ديگر نمي شود به آنها تکرار گفت. ولي اگر من کاري را انجام دادم با شخصيت ها و قصه مشخصي که جواب داد و بعد همان ها را دوباره دستمايه کارهاي بعدي قرار دادم و سري سازي کردم، آن وقت مي شود گفت من به تکرار رسيده ام و دارم خودم را تکرار مي کنم؛ مثلاً اينکه بعد از خواب و بيدار سريال ديگر مي ساختم که در آن ناتاشا دوباره پيدا مي شد و داستان درباره او و عبدالله پلنگ و خانواده اش ادامه پيدا مي کرد. در حالي که بعد از خواب و بيدار چند نفري درباره زن هاي بزهکار کار کردند، ولي من نکردم. کارهايي شد که دوست داشتني هم نبود و نگرفت. من در «حس سوم» رفتم سراغ قصه يي که کمي هم کمدي بود و طنز موقعيت ايجاد مي کرد. به نظرم نبايد زياد به برچسب ها توجه کرد، چون در آن صورت از کار خود بازمي مانيم. يک سري برچسب ها هست که نبايد زياد جدي گرفت و آنها را دنبال کرد چون نظرات مختلف و متضادي در اين رابطه وجود دارد و گوش دادن به آنها باعث سردرگمي مي شود. هرکسي بايد راه خودش را طي کند، اما به سربالايي. من سعي مي کنم راه خودم را بروم. از تکرار خوشم نمي آيد و دوست ندارم خودم را تکرار کنم. ولي مثلاً در ژانر پليسي اگر بزهکار نباشد که آن ديگر ژانر پليسي نيست. - در مواجهه با کارهاي شما به نظر مي رسد همه چيز قبل از تصويربرداري محاسبه شده و کارگردان تمامي پلان هاي کارش را از پيش مشخص کرده و در مرحله تصويربرداري و تدوين، انگار عملي مکانيکي از پيش تعيين شده صورت مي گيرد. اين فرض قبل از هرچيز مربوط به نوع کاري مي شود که شما تاکنون ارائه داده ايد. تصور خود من اين است که در کارهاي شما به شدت همه چيز از قبل در ذهن شما يا روي کاغذ اتفاق افتاده. مي خواهم درباره روند کارتان برايمان توضيح دهيد. اين پرسش خوبي است. جالب است بدانيد من هيچ وقت سر صحنه دکوپاژ دستم نيست. سر صحنه هم ميزانسن مي دهم و هم حرکت. همه چيز سر صحنه صورت مي گيرد، ولي معنايش اين نيست که از پيش ندانم قرار است چه کار بکنم. من هرکاري کرده ام، سناريويش را خودم نوشته ام و کارگرداني ام در سناريو اتفاق افتاده. وقتي مي نويسم هم ميزانسن، هم حرکت دوربين و هم نور و چيزهاي ديگر در آن مشخص است. ممکن است البته اگر کسي ديگر آن را بخواند متوجه نشود و مثلاً کلمه دوربين اصلاً در آن به کار نرفته باشد، اما براي خودم مشخص است. به فرض اگر من بگويم صبح است، علي از خانه بيرون مي آيد. براي خودم مشخص است که يک لانگ شات داريم و بعد کات مي شود به کلوزآپ علي که از خانه بيرون مي آيد. اما اگر نوشته باشم علي از خانه بيرون مي آيد. صبح است. معلوم است که اول نماي درشت علي را داريم و بعد فضاي صبح ديده مي شود. فيلمنامه يي که مي نويسم از اين لحاظ بسيار دقيق است و توضيحات زياد است. - مي خواهيد بگوييد دستور زبان خاص خودتان را در فيلمنامه يي که مي نويسيد، داريد؟ تمام صحنه ها با ميزانسن هايشان را مي نويسم و چون رسانه را با شرايطش کاملاً مي شناسم، آن چيزي که مي نويسم و مي سازم، صد درصد توليدي است. در نتيجه وقتي مي آيم سر صحنه انگار اين فيلم را يک بار ساخته ام و تماشايش کرده ام. ديالوگ ها و ميزانسن ها و چيزهاي ديگر را از حفظم و شروع مي کنم به گرفتن کار. - ايده اين سه کار اخير شما مال خودتان است يا اينکه از سوي شبکه ها داده مي شود يا نهادهاي حمايت کننده؟ هيچ کدام از کارهايي که انجام داده ام، به جز کارهاي تاريخي، ايده و طرحش را ديگران به من نداده اند. اما در کارهاي تاريخي ايده و طرح و پيشنهاد مربوط به سفارش دهنده بوده است. حتي محورهايش را هم پيشنهاد مي دادند که از کجا شروع کن و به کجاها برو. اما درباره کارهاي پليسي اين طور نبوده. خواب و بيدار همه چيزش مربوط به خودم بود و آقاي قاليباف فقط زمينه کار را پيشنهاد داد. حس سوم را نيز که مال خودم بود و دکتر پورحسين رئيس وقت شبکه دو از من تنها خواست يک کار پليسي برايشان بسازم. طرح را نوشتم دادم و آنها تصويب کردند و بعد سناريو را دادم تا مراحل توليد شروع شد. - با توجه به اين وسواسي که اشاره کرديد نسبت به فيلمنامه داريد، نوشتن يک فيلمنامه برايتان چقدر طول مي کشد؟ بستگي به حجم کار دارد. مثلاً «حس سوم» را در عرض شش ماه نوشتم، اما «بي صدا فرياد کن» چيزي حدود هفت هشت ماه زمان برد. الان درباره کار جديدم- «بازپرس» - به من پيشنهاد کردند که درباره قوه قضائيه يک سريال بسازم. در مورد سه کار ديگرم نيز پيشنهادها تنها در همين حد بوده است که يک کار پليسي انجام بدهم و حتي نگفته اند که پليسي بزهکاري باشد يا مواد مخدر. - فيلمنامه يي که مي خواهيد مثلاً درباره پليس بسازيد، به هرحال بايد به گونه يي باشد که منطبق با واقعيت پليس جامعه ما شکل بگيرد و واکنش پليس را در پي نداشته باشد. مي خواهم بپرسم براي نزديک شدن به واقعيت موضوعي که قرار است کار کنيد چقدر تحقيق مي کنيد؟ اين مولفه ظريفي است. آيا مثلاً وقتي فيلمي درباره اف بي آي ساخته مي شود، آنها مي گويند فيلمي که ساخته شده، واقعاً فيلم ماست و ما دقيقاً همين طور هستيم؟ هيچکاک بحثي در اين باره دارد که کاري که انجام مي دهيم بايد قابل باور باشد، نه حقيقت. در همسر من براي اولين بار پليس زن را آوردم. اين به ضرورت قصه بايد صورت مي گرفت. در حالي که آن زمان ما پليس زن نداشتيم و بعدها صاحب پليس زن نيز شديم. آن موقع مي گفتند ما چنين پليس زني نداريم. پليس زن در همسر در واقع حقيقت نما بود. خود حقيقت هميشه چندان چيز خوبي در کار ما نيست. برخي از حقيقت هايي که در زمينه دادگستري و پليس و بزهکاري در جامعه ما صورت مي گيرد، اصلاً در کار ما قابل طرح نيست؛ مثلاً مردي چهار تا بچه اش را سربريده. هميشه اين طور نيست که شما بتوانيد خود حقيقت را به نمايش درآوريد. - در خيلي از سريال هايي که مثلاً درباره پزشکي و داستان هاي مربوط به آن ساخته مي شود با اعتراض صنف پزشکان يا پرستاران روبه رو هستيم که مدعي هستند واقعيت زندگي و شغل آنها تحريف شده و اغلب معترض هستند، در حالي که پليس در سريال هاي شما به گونه يي به تصوير درمي آيد که تصور مي شود پلان به پلان سريال تحت نظارت پليس و طبق دستور العمل او گرفته شده. پرسش من از اين زاويه است که چقدر شما براي کارتان تحقيق مي کنيد که تا اين حد تصور مي شود همه چيز کپي برابر اصل است و اعتراض پليس را در پي ندارد؟ براي کارهايي که انجام مي دهم تحقيق زيادي انجام مي دهم. همسر را که مي خواستم بسازم، رفتم در خانه سالمندان و در آنجا با وضعيت سالمندان آشنا شدم و تحقيق کردم. براي سريال تاريخي تنهاترين سردار، شورايي از تاريخدان هاي اسلامي مشورت مي دادند و به تحقيق کار کمک مي کردند. در کارهاي پليسي که انجام دادم يک افسر متخصص تحصيلکرده پليس به انتخاب خودم با من بود. در خواب و بيدار هم دو افسر بودند که من چيزهاي مد نظرم را مي گفتم و آنها چيزهايي را مي گفتند که هم وجه سينمايي داشت و هم از لحاظ پليسي ايرادي بر آن وارد نبود. آنها خيلي زود متوجه شدند چه چيزهايي به درد من مي خورد و همان ها را مي گفتند. آنها اگر چيزي خطا بود؛ ايرادش را مي گفتند و اگر جايز بود، تاييد مي کردند. در حس سوم سرهنگي را صدا زدم که از لحظه تحقيق با من باشد و کمکم کند. در بي صدا فرياد کن، همان افسر با من بود و راهنمايي مورد نياز را انجام مي داد. فيلمنامه را بهش دادم خواند و راهنمايي خوبي را انجام داد. ايشان در تمام لحظات ساخت قسمت هاي مربوط به پليس حضور داشت. بعد از مونتاژ هم از او خواهش کردم بيايد کار را با دقت ببيند و خطاهاي احتمالي اش را بگويد، براي اينکه نمي خواستم اشتباه کنم. ولي اگر در کارهايم متوجه مي شويد که هيچ بي حرمتي نسبت به پليس صورت نمي گيرد، مربوط به خودم است که نمي خواهم هيچ بي حرمتي نسبت به پليس صورت بگيرد و براي پليس شأن و جايگاهي خاص قائل هستم. وقتي پليس را در يک سريال تضعيف کني به اين معني است که بزهکار را تقويت کرده يي و من ترجيح مي دهم پليس را تقويت کنم تا اينکه بزهکار را تقويت کنم. در برخي جاها نيز انتظار دارند من پليسي را نشان دهم که خلافکار است و مثلاً رشوه مي گيرد. من گفتم وقتي ما هنوز براي پليس، کارهاي زيادي نساخته ايم، چرا بايد درباره کارهاي خلاف برخي از پليس ها کار توليد کنيم و اين نيرو را تضعيف کنيم. بنابراين قداست پليس در کارهاي من در وهله اول حاصل نوع نگاه خود من به آن است و دلم مي خواهد آن را تضعيف نکنم تا بزهکار تقويت نشود. اين را هم در نظر بگيريد وقتي به پليس احترام گذاشتي، باعث مي شود احساس حرمت کند و بنابر همين حرمتي که برايش گذاشته يي خودش را موظف مي داند که وظيفه اش را خوب انجام دهد. - يک پليس زن در فيلم سينمايي همسر شما سر و کله اش پيدا مي شود و بعدها در سريال خواب و بيدار حضور پررنگ تري پيدا مي کند. احساس نمي کنيد سر و کله اين پليس زن در بي صدا فرياد کن به شدت زياد شده و حتي حالت اغراق پيدا کرده؟ در خواب و بيدار که پليس زن، لادن طباطبايي بود. در حس سوم که پليس زن نداشتم. اما در بي صدا فرياد کن پليس زن حضور پررنگي دارد. ضرورت هاست که پليس زن را در کارهاي من کم رنگ يا پررنگ مي کند. در خواب و بيدار وقتي بزهکار زن است ضرورت ايجاب مي کرد که يک سرگرد زن را به وجود بياوريم که اين دو رو در روي هم قرار بگيرند و لحظاتي نمايشي را به وجود بياورند که با ضوابط پخش منطبق باشد. اگر ناتاشا مرد بود به احتمال زياد آن خانم پليس هم سر و کله اش در سريال پيدا نمي شد. در حس سوم شاهد حضور پليس زن نيستيم، براي اينکه ضرورت ايجاب نمي کرد و خلافکار يک مرد بود. در بي صدا فرياد کن، پليسي را مي خواستم که هم پليس باشد و هم دکتر. انتخاب يک مرد براي اين شخصيت چندان برايم جذاب نبود. مردي که هم دکتر باشد و هم پليس در سريال تا اندازه يي بخشنامه يي و کليشه يي به نظر مي رسيد. - به نظر مي رسد شخصيت ها در بي صدا فرياد کن در يک سطح از بازي و نقش نگه داشته و کنترل مي شوند تا بيشتر از ديگري ديده نشوند. مي خواهم بدانم شخصيت ها و بازيگران را کنترل کرده ايد تا برجسته تر از ديگري نشوند؟ اين کار بيشتر روابط است و موقعيت. آدم هايي بوده اند که داشته اند زندگي خود را مي کرده اند. يک موقعيت پيش مي آيد که همان نقطه برخورد است. آدمي که هيچ ارتباطي با مواد مخدر نداشته، ماشين اش را با ماشين يک باند مواد مخدر اشتباه مي گيرد و آن را برمي دارد. ماجرا از همين جا شروع مي شود. آنها فکر مي کنند دار و دسته يي وارد کارشان شده اند و اينها دست و پا مي زنند از اين ماجرا بيرون بيايند. يعني در اين سريال بيشتر روابط حاکم هستند؛ روابط مرد با زنش، رابطه مرد با داماد و دخترش و... در «خواب و بيدار» اين شخصيت ها بودند که قصه را شکل مي دادند، اينجا در« بي صدا فرياد کن» روابط هستند که حاکم اند. - يعني مي خواهيد بگوييد در بي صدا فرياد کن اين رابطه ها هستند که قرار است براي مخاطب برجسته شود و درگير آنها شود؟ مخاطب به جاي اينکه چنگيز برايش مهم باشد، رابطه چنگيز با دخترش را دنبال مي کند و به ياد مي سپارد. رابطه مونا با پدرش رابطه يي عجيب است و مخاطب درگير تماشاي آن مي شود. اين دختر توسط شوهري که عاشق اش است، کتک مي خورد. مادرش را پدرش کشته و بعد پدرش قصد سر به نيست کردن شوهر او را دارد. دختر مي داند پدرش قاچاقچي است و مي داند مادرش به دست پدر کشته شده و حالا حس مي کند شوهري را که کتکش مي زده و دوستش داشته، پدرش کشته است. - با اين اوصاف به نظر مي رسد مثلاً شما بازي بازيگر نقش مونا را کنترل مي کنيد تا در نزد مخاطب به عنوان يک شخصيت برجسته نشود و بازي او به گونه يي شکل بگيرد که رابطه مونا با شخصيت هاي ديگر اهميت پيدا کند و براي مخاطب کشش ايجاد کند تا کنجکاو پيگيري چگونگي رابطه ها و موقعيت ها باشد؟ مسلم است. - فکر نمي کنيد مخاطب فکر کند قابليت بازيگرها بيشتر از اين چيزي که ارائه داده اند، نيست؟ در روابطي که وجود دارد، شخصيت ها قدم به قدم رشد مي کنند و روابط شان شکل مي گيرد و آشکار مي شود. در قسمت هاي باقي مانده شما رشد شديدي بين رابطه هاي شخصيت ها مشاهده خواهيد کرد. در همين قسمت هاي اخير اگر ديده باشيد، دختر در درون خانه پدرش توطئه مي کند. تمامي اين روابط رشد پيدا مي کند؛ رابطه نقشي که من بازي مي کنم با افراد خانواده اش و رابطه مونا با پدر و عمويش. رابطه بين پدر و دختر به مرز فاجعه باري مي رسد. - در خبرها آمده که مشغول سريال ديگري به نام بازپرس هستي که گويا نگارش فيلمنامه اش را به اتمام رسانده يي. علاقه منديم درباره بازپرس بدانيم. «بازپرس» با کارهاي ديگرم کاملاً فرق مي کند. - حتي از لحاظ ژانر؟ اصلاً ژانر فرق مي کند. به اين شکل پليسي اصلاً نيست. جنس کار فرق مي کند. در «بازپرس» يک قاضي محور ماجراست. - احتمالا خانوادگي تر است؟ بله. داستان بيشتري دارد. وجه روانشناسي آدم ها و ماجراهايي که اتفاق مي افتد، بر وجه هاي ديگر غلبه پيدا مي کند. ماجرايي پيش مي آيد که پاي قاضي را به ميان مي کشد و ترکش هاي آن به آدم هاي ديگر نيز اصابت مي کند و پاي آنها را هم به ماجرا مي کشاند. منبع: اعتماد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3216]
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها