محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845453748
متن کامل برنامه «مثلث شیشهای» با حضور هنگامه قاضیانی
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: به گذشتهام وابستهام سینمای ما - به نام خداوند بخشنده مهربان خانمها ، آقايان، دخترها و پسرها سلام شب مثلثي شما به خير خيلي ها از ما ايراد مي گيرند كه برنامه مان كسل كننده است برنامه مان ريتم ندارد برنامه مان جذابيت و هيجان ندارد فقط يك پاسخ كوتاه عرض مي كنم اگر اجازه بفرمائيد كه در روند رو به رشدي قرار بگيريم و بتوانيم كم كم برنامه مان را در منظر نگاه تيزبين شما يك جوري جا بدهيم حتما با ما همراه خواهيد شد و شبهاي مثلثي جديدمان را بيشتر خواهيد پسنديد محبت مي كنيد اگر اين فرصت را در اختيار ما قرار بدهيد همراهي بفرمائيد تا بتوانيم با استفاده از نقطه نظر شما، انتقاد شما، پيشنهاد خوب و سازنده شما مثلث شيشه اي را به اوجي كه مد نظر شماست به هيجاني كه مد نظر شماست برسانيم و در كنار همديگر شبهاي خوب بهاري را تجربه كنيم . 30 ارديبهشت 1387 خورشيدي مثلث شيشه اي را از شبكه پنج تماشا مي كنيد. ساعت حدودا ده و پنج و شش دقيقه است با احتساب اينكه ساعت من ممكن است خيلي دقيق نباشد زنده تماشا مي كنيد اين برنامه را دو تا ديدگاه وجود دارديك عده اي مي گويند اصلا اين سامانه هاي خودپرداز بانك هاي مختلف براي سيستم ما ايراني ها طراحي نشده اينها سيستم هاي اروپائي هستند كه مردم در روز نهايتا ده دلار، بيست دلار به پول نقد احتياج دارند مي روند از اين خودپردازها مي گيرند به همين خاطر آن ميزان پولي كه در صندوق اين خودپرداز است كفاف مي دهد كه همه مراجعين بتوانند از آن استفاده كنند . نه مثل ما كه روزانه به دويست هزار تومان پول نقد حالا آن ها كه جيب شان ماشااله گرم است احتياج داشته باشيم و همه كارهايمان با اسكناس باشد و اين فشاري كه روي خودپردازها مي آيد باعث مي شود كه صندوقشان خالي شود و error بدهد بگويد كه دستگاه مورد نظر شما فعلا نمي تواند به شما پولي دهد ، شما همينجوري علاف هستي، بگرد دنبال يك دستگاه خودپرداز ديگر ، اين ديدگاه اول است. ديدگاه دوم ميگويد نه بهرحال سيستم بانكي كشور ما با در نظر گرفتن اينكه ما خريد الكترونيك به آن صورت كه بايد و شايد در كشور ما جا نيافتاده سامانه هاي مربوط به اين قضيه خوب مستقر نشده مردم نياز به اسكناس دارند خيلي وقت ها پيش مي آيد كه نيازهاي ضروري دارند، نصف شب خداي نكرده يكي از اعضاي خانواده شان بيمار مي شود، نه بيائيد بهتر نگاه كنيم مهماني براي شام مي رسد مي خواهيم چهل و پنجاه تومان از خودپرداز يكي از اين بانكها بگيرند كه بتوانند مشكلشان را يك جوري حل كنند حتما شما هم مثل ما هزاران بار ، هزاران بار كه اغراق است، ده ها بار برايتان اتفاق افتاده كه تشريف برديد و ديديد كه دستگاهها سيستم پرشتاب، كم شتاب هرچي هست ايراد دارد و شما بدون پول مانديد مجبور شديد از يكي دستي قرض بگيريد تا آن خودپرداز درست شود. 120 ثانيه امشب مثلثي ما در همين ارتباط است. يك كارشناس محترم امور بانكداري الكترونيك 120 ثانيه فرصت خواهند داشت كه به ما بگويند كه ايراد كار در كجاست جناب آقاي محسن كچويي عزيز سلام شب به خير، 120 ثانيه توضيح شما را گوش مي دهيم. **سلام من هم شب به خير عرض مي كنم خدمت شما و بينندگان محترمتان ببينيد موضوع اي اتي ام ها يا دستگاه خودپرداز مثل هر موضوعي ديگري مي شود از جوانب مختلف مورد بررسي قرار بگيريد هر دو ديدگاهي كه شما به آن اشاره كرديد شايد درست باشد و در عين حال كامل نيست از اين جهت كه ضرورتا ما هم در مسير تغييرات و تحولاتي كه در تمام دنيا انجام شده يا دارد مي شود قرار داريم و چاره اي نداريم جز اينكه بهترين راه را انتخاب كنيم ولي همواره بايداز اينكه راه را ناقص و به شكل در حقيقت خود ساخته از آن استفاده كنيم پرهيز كنيم در موضوع خودپردازها ما كم و بيش به اين سمت رفتيم. واقعيت اين است كه بله ما پول ملي مان ارزشش پائين است در حقيقت دستگاههاي خودپرداز در ايران چيزي حدود شانزده برابر از دستگاه هاي خودپرداز ساير كشورها بيشتر كار مي كند دليل اش هم كاهش يا پائين بودن ارزش پول ملي كشورمان است و طبيعتا اسكناس هاي بيشتري بايد براي هر نوبت در اختيار مردم قرار بگيرد و اين به فرسايش اين دستگاهها و بعضا ناكارآمديشان منجر مي شود سواي اينكه اين موضوع به مسايل مخابراتي و ارتباطات بين اين دستگاهها و مراكزي كه اطلاعات حساب مردم را نگهداري ميكنند هم در حقيقت دچار اشكال ميشود و گاهي همين موضوع باعث ناكارآمدي مي شود اما راهكارهاي كه در خيلي از كشورهاي شبيه به ما استفاده شده همين سامانه هاي پرداخت در فروشگاههاست كه - خب 120 ثانيه تمام شد ما در راه حل اول باقي مانديم سامانه هاي پرداخت در فروشگاهها كه هرچند مي بينم تلاش هايي مي شود اما به نظرم اگر با همين سرعت ادامه پيدا كند راه به جايي نخواهد برد. نظرسنجي امشب مثلثي ما شايد بسيار حائز اهميت باشد براي اهالي بانك ها كه بدانند مردم رضايت دارند از اين دستگاههاي خودپرداز يا خيرشما تصاوير مربوط به نظرسنجي سوال را تماشا مي كنيد تا برگرديم مهمان همنشيني امشب مثلث شيشه اي را به شما معرفي كنم. بفرمائيد خواهش مي كنم. سوال نظر سنجي به نظر شما ارائه خدمات بانكي و پولي از طريق سامانه بانكداري الكترونيك (ATM) در حد مطلوبي ارائه مي گردد؟ 1- بلي 2- خير كسي كه امشب به برنامه مثلث شيشه اي شبكه پنج سينما آمده است از اهالي ارزشمند سينماي ايران است. او يك بانوي سينمايي در بين هنرمندان ايراني است كه در همين نزديكي ها يك موفقيت بسيار بزرگ در سينماي ايران كسب كرد نه اينكه تنها دليل ايشان به اين برنامه موفقيت بزرگشان باشد بلكه فيلم هايي كه از ايشان روي اكران است نشان از حضور يك بازيگر زن ارزشمند ، توانا و تحصيل كرده دارد .الان گفتگوي تلفني ديروز بعدازظهر بنده با ايشان پخش خواهد شد احتمالا از روي صدا تشخيص خواهيد داد كدام يك از عالي مقام مان هنرمند عرصه سينما ميهمان برنامه امشب مثلث شيشه اي است. - سلام خانم، رشيدپور هستم. سلامتيد؟ بدموقع مزاحم شدم ** سلام عليكم ، ممنون از لطفتان، نه اصلا -زنگ زدم كه برنامه فردا شب را يادآوري كنم **حتما در خدمتتان هستم -ديشب ديديد برنامه را؟ خو ب بود؟ ** باهيجاناتي كه شما بوجود مي آوريد برنامه خوب است. - نكته خاصي نيست. **نه فردا خدمتتان ميرسم و اميدوارم برنامه خوبي داشته باشيد. او متولد 30 ارديبهشت سال 1349 در مشهد مقدس است. كارشناسي ارشد فلسفه غرب را از دانشگاه سانفرانسيسكو امريكا دريافت كرده، كارشناسي جغرافياي انساني اقتصادي را از دانشگاه آزاد شهر ري و او برنده آخرين سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن از آخرين جشنواره بين المللي فيلم فجر است يعني سركار خانم هنگامه قاضياني سلام شب مثلثي به خير، بسيار خوش آمديد به برنامه *شب شما هم به خير و شب تمامي بينندگان عزيز، بينندگان عزيز مثلث شيشه اي -بسيار سپاسگزارم سركار خانوم خيلي خوش آمديد شبهاي قبل پيگيري مي فرمائيد به نظرتان بهترين شب مان كدام يكي از اين برنامه ها بوده، كدام يكي را ديديد * برنامه اي كه من از خانوم اسكندري دنبال مي كردم و دوست داشتم ادامه بدم كه برق خانه رفت. - اتفاقا اين يك معضلي شده كه بي ارتباط با پديده خشكسالي نيست .اين كمبود آب و خشكسالي روي نيروگاههاي ما تاثير مي گذارد و قحطي هاي مكرر برق حتي در پايتخت هم وجود دارد طبعات همين قضيه اره ولي درست زماني بود كه هيجان داشت مي گرفت صحبتتان ، همان جا برق رفت و من چك كردم مناطق ديگرمثلا قسمت اول مصاحبه را از دست داده بودند. - يك خواهش كوچولوي كه ميشود از مردم كرد انقدر كه تكرار كرديم تبديل به شعارهاي كمرنگ شدند يك خورده صرفه جويي بيشتر كنيد، يك لامپ را خاموش كنيد يك ذره آب كمتري را مصرف كنيد مي دانم كه حق داريد كه بگوييد چقدر صرفه جويي يك ذره بايد پتانسيل مان را تبديل به انرژي جنبشي كنيم در بخش ساختن نيروگاه فرمايش شما درست اما الان در اين بحران خشكسالي بهرحال مردم هم بايد يك محبتي بفرمايند خوب شد بحثمان به اينجا كشيد. خيلي ممنون از محبتتان بهرحال برنامه خيلي خوبي بود كه شما قسمتهايي اش را تماشا فرموديد. - نمي دانم با سوال سخت شروع كنم يا سوال آسان، بگذاريد با سوال سخت شروع كنم. شما زماني كه براي دريافت سيمرغ روي سن اختتاميه جشنواره فجر رفتيد خيلي كم رمق تشويقتان كردند و براي خود من هم يك ذره تعجب برانگيز بود گفتم الان يك لحظه خودم را جاي شما قرار بدهم شما چقدر حتما الان بهتان برخورده يا دلسرد شديد، من چون كارم همين است، خيلي روي صحنه قدم ميذارم دوست دارم مردم خيلي تشويقم كنند وقتي ادم ميرود روي صحنه، بعد ادم غمگين مي شود يك دفعه، اين اتفاق افتاد برايتان در اختتاميه جشنواره فجر؟ * از ابتدا كلمه صادقانه مي گذاريم كه هي تكرار نكنيم دچار شعار صادقانه بودن كلام باشيم چون من سعي ام بر اين بوده كه هميشه حرفم را خيلي رو راست بزنم امشب هم سعي مي كنم كه حتما اين كار را انجام بدهم. انقدر اذيت نشدم آقاي رشيدپور بخاطر اينكه حتما ادم هميشه نبايد كه بايد فكر كند يك دلايلي را پيشاپيش بداند براي همين در واقع كنش هاي خودش را كنترل كند. يك دليل مشخص اين بود كه خانم گلشيفته فراهاني و خانم الناز شاكر دوست بيشتر از من كار كرده بودند.امسال سينمايي ما كمتر در سالن حضور داشتند نمي دانم شما خودتان متوجه اين عدم حضور شديد يا نه و حضور مردم را خيلي ميديدم. حضور مردم هر سال حضور متخصصين بيشتر بود از بازيگران از كارگردان ها اصلا گروه سينمايي و تئاتري و از قبل اين من را آماده كرده بود كه خانم گلشيفته فراهاني هست خانم الناز شاكر دوست هست و اين ها شناخته شده تر از من هستند حتي مني كه خيلي به اين مسئله نزديك بود كه گلشيفته فراهاني جايزه را خواهد برد . - يعني خودتان حدستان خانم فراهاني بود؟ * بله بخاطر اينكه براي دو كار كانديدا شده بودند من گفتم كه حتما مال خانم فراهاني است و خب همين اندازه كه من كانديدا شدم اين هم واقعا شكسته نفسي الكي نيست براي من خيلي بود همان موضوع جو گير نشدن است . من خودم ازش خيلي پرهيز مي كنم چون احساس مي كنم كه در جهان براي هركس يك سهمي گذاشته و اگر اندازه من باشد و زمان براي من مقتنم بداند حتما به من داده خواهد شد اينها همه در ناخودآگاه ادم است يعني چيزي كه راجع بهش فكر نمي كند يكي اين دليل بود و دوم اين بود كه انقدر آن لحظه هيجان زده بودم روراست بگويم در گوشهام يك صداي نمي دانم حتما همه اين را تجربه كردند خيلي جاها، يكي شايد در تصادف تجربه مي كند ،يكي در بردن يك مسابقه ويا امتحان سختي كه مي گذراند من اصلا احساس مي كردم سرم بزرگ شده بود براي اينكه هي ادامه مي دادند تا اين كارت را بياورند بيرون من دست هايي كه زده مي شد و اسمهايي كه برده مي شد خانم فراهاني بود خانم الناز شاكر دوست و اسم من اصلا نبود و دو سه تا تك و توك مي شنيدم كه هنگامه قاضياني ولي آن لحظه وقتي كه اسم من برده شد خب براي طي آن مسير تا به پلكان برسد خودش يك حجمي را داشت كه انگار كر شده بودم و اگر بخواهيم يك مقداري عدل را تعريف كنيم و حق را در واقع، اينكه من نمي توانم جاي مردم باشم كه به آنها بگويم شما براي من كف بزنيد اگر خودخواهي ديده نشود شما خودتان فرموديد هيچ انساني از تشويق نمي شود بگويد كه ناراحت شود براي اينكه خانم نونهالي اين سودا هميشه در سر بازيگرها است كه ديده شوند و اين كف چيز خيلي زيبايي است منتها اصلا تئاتر سينمايي هم نميخواهم كنم اين مسئله ولي من فكر مي كنم براي تئاتريها يك سري از مسائل انگار حل مي شود من احساسم اين است و اصلا نمي خواهم هيچ ديواري بين تلويزيون ، سينما و تئاتر بگذارم ولي ناخودآگاه سه تا مقوله مختلف در جغرافياي ما يعني در ايران ، سه تا مقوله مختلف است در تئاتر كه انقدر كف برايمان مي زنند انقدر كف شنيديم كه شما حساب كنيد.. -نيازي احساس نكرديد؟ * نه نيازش هست. اصلا دروغ آدم بگويد آدم بي نياز اصلا وجود ندارد. - ولي من مي گويم سركار خانم قاضياني شايد با يك حضور جدي نمي خواهم بگم اولين حضور جدي چون قبلا حضور متعدد سينمايي حداقل براي اين اطلاعاتي كه من نوشتم داشتيد اما همينكه سيمرغ به اين زودي به شما تعلق مي گيرد نشان مي دهد كه يك تشويق بزرگي براي شما است. حالا حضار دست زدند يا دست نزدند شايد زياد محل ايراد و اشكال نباشد. * نه ، چون شايد هم حق دارند من را نمي شناختند. -چرا شما را نمي شناختند در حالي كه قبلا خيلي فيلمها داريد، سايه روشن، تاريكخانه، بازنده، اينها فيلم هاي بدي بودند؟ روايت هاي ناتمام، به آهستگي * به آهستگي كه يك قسمتهايي حذف شد كه من از خانم شهابي ديدم چون هميشه برايم سوال بود از ايشان سوال كردم گفتند كه كار من بود بخاطر اينكه اصلا آن قسمتي كه ما در واقع من بازي كرده بودم آن دو سه سكانس كه ابتدا بود كه نوار پيدا مي شود اصلا در طبيعت بود گفتند به رنگ فيلم از لحاظ فيلمسازي اصلا نمي خورد چون فضاي فيلم اگر يادتان باشد خاكستري بود. اصلا نمي خورد. دوست داشتم دليل را بدانم واقعا برام خيلي مهم بود. -دليل واقعي هم همين بود؟ ضعف بازي و اينها نبود *از آقاي ميري پرسيدم اگر صادق باشند و خانم شهابي حتما لزوم ندارد كه بخواهند به من دروغ بگويند هردو اين توضيح را به من دادند . نه اينكه به علت حضور من چون اصلا يك عده بوديم يك عده دانشجو يعني انجا نقش دانشجوها را داشتيم. - ميخواستم علتش را بپرسم كه مي فرمائيد آقاي ميري هم فرمودند چون رنگ آن سكانس به بقيه سكانس ها نمي خورد. * علت جوابتان ناتمام ماند كه علت ناشناخته بودن من شايد بخاطر اينكه من اولا از سال 79 فعاليت هنري را شروع كردم. - اصلا كي به ايران برگشتيد؟ * سال 77 به ايران برگشتم از سال 77 تا 78 براي كتاب سرزمين مرد سرخ پوست، قانون مرد سفيد پوست بخشي را گذاشتم براي ترجمه آن كتاب چون در واقع يك جور سفرنامه براي من بود چون من شايد سواد و معلوماتي انقدر در مدت زماني كه امريكا بودم راجع به تاريخ سرخپوستان نميدانستم. - شما چند سال امريكا بوديد؟ *5 سال و شش ماه براي گذراندن دوره كارشناسي ارشد - حالا هي سوال داخل سوال است، ولي جذاب تر مي كند مي توانم سوال كنم كه چطور شد تصميم گرفتيد برگرديد؟ چون بعضي ها سوداي زندگي در آن سوي مرزها را در ذهنشان مي پرورانند شما كه رفتيد پنج سال انجا بوديد من شنيده بودم كه حتي شاغل هم شده بوديد و زندگي داشتيد چطور شد برگشتيد به ايران؟ * من دليل موجه ام اين بود كه دوست نداشتم بچه ام آنجا بزرگ شد. حالا بچه من بيست ساله است، اشكان يغمايي عزيز حالا اشكان مي تواند مي تواند تصميم بگيرد تا يك سني شما براي بچه تان تصميم مي گيريد ولي از يك سني ديگه شما نيستيد كه براي بچه تان تصميم مي گيريد بخصوص در قرن عجيبي كه ما فقط در جغرافياي خودمان تجربه اش نمي كنيم. - چرا دوست نداشتيد كه اشكان آنجا بزرگ شود؟ *ببيند مدرسه عمومي وقتي كه من مي ديدم مثل مدرسه عمومي كه ما داريم نه اين غيرانتفاعي و خصوصي ها و مدرسه هاي عمومي خيلي مسائلي را داشتند كه حتما خيلي از كساني كه متخصص هستند مطالعه دارند تحقيق دارند انجا زندگي كردند حتما مي دانند . يك مسايلي داشت كه هر مادري مي توانست هراس اش را داشته باشد حتي اگر مادري باشد كه خودش خيلي جسارت در زندگي داشته و دليل دوم اينكه اگر شما بخواهيد مدرسه خصوصي بچه تان را در آنجا بگذرايد كه مدرسه خصوصي اكثر مدارس كاتوليك بود يك فرم خاصي را براي بچه در نظر مي گرفتند و من وقتي مي نشستم و نگاه مي كردم چون من پسرعموهايم همه انجا درس خواندند از سنين خيلي كوچيك خانواده ما در واقع مهاجرت كردند به آن طرف، اصلا قبل از انقلاب هم بود و ربطي به انقلاب نداشت وقتي من نگاه مي كردند حالا نه به ديدگاه يك ادمي كه خيلي عالم است چون من چيزي نمي دونستم الان هم چيزي نمي دونم وقتي به زندگي بچه ها نگاه مي كردم مي ديدم كه دچار يك دوگانگي شدند كه اين دوگانگي شايد براي آنها خوب باشد نه براي خودم مي پسنديدم و نه براي فرزندم. حالا امروز اشكان مي تواند تصميم ديگري بگيرد. تا مثلا اگر دروغ نباشد هشت روز پيش اين باب صحبت ما بود راجع به همين من دوست داشتم محك اش بزنم يك كوچولو غرهاي خاص خودش را زد گفتم كه دوست داشتي من مي ماندم و تو مي آمدي گفت نه من دوست دارم در مملكت خودم اين غر را بزنم اين كمبودهايي كه دارم راجع بهش صحبت كنم و اينجا سرزمين من است تا اينكه در محيط بيگانه حالا اين عقيده امكان دارد ، من اين را هم دارم به شما ميگويم به نظر من و چيز ديگري كه هست اينكه يك انسان واقعي به نظر من غير قابل پيش بيني است غير قابل پيش بيني ، اين در يك عبارت است .يعني من هميشه به اشكان كه از سن بلوغش رشد مي كرد هروقت من اين حركت را انجام نمي دهم من هميشه بهش مي گفتم اشكان من اين كار را كردم نه اينكه من داناي كل بودم از روزي كه به جهان پا گذاشتم و زندگي زميني ام را شروع كردم حتي تا ديشب من يه چيزي را گفتم كه امروز يك چيزي آن را نقض كرده ما بهتر است كه كلي نگويم اين حكم را ندهيم كه نه من هرگز اين كار را نمي كنم . شايد من اين حكم را دادم شايد اشكان اين حكم را امروز مي دهد و دو روز ديگر تصميم مي گيرد كه برود جهان را ببيند -طبيعتا هر تصميمي برخاسته از شرايطي است وچه تصميم خوبي بودن در شرايطي كه بوديد گرفتيد و وطن چيز ديگر است بودن در خاك وطن چيز صادقانه بپرسم در يكي از زيباترين مناطق امريكا بوديد براي تحصيل، ميخواهم بپرسم آن شهرستان اطراف مشهد را كه متولد شده بوديد فراموش كرده بوديد ياخير؟ اين را صادقانه بگويد . ادم گاهي اوقات در زرق و برق آن محيط قرار مي گيرد شايد اگر رشيد پور باشد يك ذره درگير شود و فراموش كند كه متولدخيابان سرسبيل تهران است. مي خواهم ببينم شما چي؟ *من خيلي عاميانه جواب مي دهم اصلا نمي روم در مباحث فلسفي و اين جور چيزها ، من يادم است كه وقتي وارد امريكا شدم عمه بزرگ من امدند دنبال من با مادربزرگم كه خدا بيامرزدش روحشان شاد باشد كه بسيار تربيت ايشان روي من تاثيرگذار بوده واقعا روحشان شاد باشد امشب، و همه شبهاي زندگي آن طرفشان، من يادم است فرودگاه سنفرانسيسكو، من هيچ وقت در راه سانفرانسيسكو تا ... كه پايتخت كاليفرنيا است. يك مسير يك ساعت و نيم با ماشين دارد من هيچ وقت اين عبارت عمه ام را فراموش نمي كنم كه به من گفتند كه تو هيچ هيجاني در نگاهت نيست هيچگونه احساسي كه كشور را ترك كردي و آن سالها يادم است كه ما شرايط خيلي خاصي داشتيم. مثلا يادم است كه من شهر ري دانشگاه مي رفتم، دانشگاه ديگر اينجوري نبود ولي در دانشگاه شهر ري ما چادر سر مي كرديم من چادري نبودم هيچ ايرادي نمي گيرم چرا چادر سر من كردند يا چرا يك سري ادم چادر سرشان مي كنند، چون ما اين را قبل از انقلاب هم داشتيم ادمها منتخب هستند در زندگي ولي براي من سخت بود ولي باز اين مسئله براي من يك دوران خاص خودش داشت من انقدر به گذشته ام وابسته ام كه يكي از ايرادهايي كه به من گرفته مي شود توسط خانواده ام اين است كه از گذشته ام بيام بيرون، ولي من حرفم هميشه نميتونم اين را توضيح بدهم آنها از محبت چون نگران هستند اين را مي گويند ، من خيلي درگير گذشته ام خاطرات تصويري ام خيلي قالب است. - شايد خانم قاضياني اين گذشته نيست، ريشه است، شما چرا تعبير به گذشته مي كنيد .ريشه هيچ وقت تاريخ مصرفش نمي گذرد * شايدم كه نه حتما شايد همين باشد. من حوض لقمان را هيچ وقت نديدم ولي يادم است كه پسرعمه من در دانشگاه بركلي نقاشي مي خواند و آن تا هشت سالگي در حوض لقمان بوده و بعد مي روند به يك منطقه .. - پس شما متولد حوض لقمان هستيد؟ *بله من در بيمارستان آريا به دنيا آمدم ولي دوران نوزاديم در واقع در محله قديمي حوض لقمان گذراندم. -من همين برايم مهم بود كه در سانفرانسيسكو امريكا شما محله حوض لقمان مشهد را فراموش كرده بوديد ؟ * يك تابلوي بسيار زيبا پسر عمه ام آقاي كوروش بهار كشيدند و حوض لقمان را هديه كردند به من ، من هر وقت مي ديديم حتما حوض لقمان همين تعريف را دارد يا عكس هاي بچگي من از آن قاب پنجره آن قابي كه با مادرم ايستاده بودم با مادر بزرگم هر تصويري كه دارم - خيلي از كساني كه از كشورهاي غربي يا اروپايي به ايران بر مي گردند نقطه نظرات خيلي جذابي در مورد بازتعريف آن ريشه ها و اصالت ها در شهر و كشور خودشان دارند ميگم وقتي شايد راجع به اين قضيه شعاري صحبت بشود تاثيرش را از دست مي دهد ولي وقتي خانم محترم هنرمندي با صداقت كه اول برنامه تاكيد كردند اين مسائل را براي من بازگو مي كنند حداقل براي من خيلي شيرين است. از اين بحث وطن و مهاجرت بر ميگرديم به يك زاويه اي ديگر * اگر اجازه بدهيد ، با سايت هنرمندان مصاحبه داشتم چون شايد الان اين ايراد را در ذهن آدمها باشد هرچند كه ادمها حق دارند هر چيز در ذهنشان تفسير كنند دو تا جوان بودند همسن پسر من بودند اخر مصاحبه به من گفتند كه چرا وقتي راجع به وطن صحبت مي كنيد به ماها اميدمي دهيد بعد خودتان رفتيد،چرا رفتيد؟ * گفتم ببينيد من كه نگفتم نرفتم ، بيوگرافي من نشان مي دهد كه من رفتم و من دارم راجع به آن صحبت مي كنم اما چيزي است اين كه من برگشتم و به شماها نمي گويم نرويد، زمين خدا پهناور است و خداوند خودش در قران گفته زمين من پهناور است برويد سفر كنيد. تجربه كسب كنيد. اين عقيده شخصي من است من اين را نسخه براي هيچ كس نمي پيچم اما چيزي كه تجربه شخصي من بوده يعني مني كه شايد اين من ارزشي ندارد شايد درجا از بين برود اين من . تجربه شخصي هنگامه قاضياني در آن مقاطع سني اش و الان كه بر ميگردد اصلا پشيمان نيست. - اتفاقا ميخواستم بپرسم پشيمان نيست؟ * اصلا بخاطر اينكه من اصلا شهر سانفرانسيسكو كه فرموديد شهر زيبايي است نفي نمي كنم بخاطر اينكه مثلا وقتي شما فيلم زندان الكانزانس را مي بينيد بعد مي رويد توي انجا توي خود زندان راه مي رويد اين خودش يك موقعيتي است كه خدا براي تو آن موقعيت گذاشته است تو نمي تواني ناسپاسي كني بگوي من واي در ديروز را به روي خودم مي بندم من سپاس مي گويم به خاطر ديروز اما مي توانم اين ديروز را براي خودم شكلش را عوض كنم . همينجا هم ذكر كنم كه خانواده من شبي كه قرار بود من از امريكا برگشتم هيچ كدامشان خبر نداشتند. من گفتم يك ضبط صوت مي رسد فقط لطف كنيد از خانه نرويد بيرون كه اين ضبط صوت را از دبي من براي رضا و برادرم فرستادم برسد به دستتان ، كه مادر من روي تراس بود كه من را پائين در ديد. - بجاي ضبط صوت خانم قاضياني به اتفاق اشكان كه آن موقع هفت هشت سالش بود؟ * اشكان ايران بود، قبل از من آمده بود. - خيلي جالبه شايد بدانيد كه الان اشكان خان بيست ساله است چه رشته اي مي خواند؟ * سال دوم رشته آي تي مي خواند دانشگاه فردوسي مشهد - رشته خيلي مهمي كه الان در كشور ما به توسعه و تحول بيشتر كمك مي كند. خانم قاضياني بر ميگرديم به سينما. شما رشته تان تقريبا رشته اي است كه مي شود از زاويه خاصي به اين قضيه نگاه كرد، فيلم معناگرا، فيلم خاص، فيلم هدفمند يا بگذار از يك زاويه ديگر بپرسم اصلا به نظر شما اولين مولفه سينما چيست؟ *اولين مولفه سينما به نظر من اين است كه قهرمان پردازي در آن صورت بگيرد يعني اينكه وقتي كه ما از در سينما مي آئيم بيرون اگر قرار باشد پشت ماشين بشينيم اگر قرار است در خيابان راه برويم. ذهنمان را درگير كند. من اصلا درگير منظورم اين نيست كه ما درگير يك چيز پيچيده بشويم يك مقوله پيچيده بشويم يعني حتما همه سر در گريبان خودشان فرو ببرند. يعني اگر حتي اگر كمدي و طنز قرار است كار كنيم بايد آدمها درگير شود ذهنشان. - پس شما معتقديد كه سينماي قهرمان ساز سينماي جذابي است؟ * من دوست دارم - پس اولين مولفه سينما جذابيت است .يعني بايد جذاب باشد تا اينكه شما بخواهيد حالا پيام دهيد يا هر كاري دهيد؟ *بله - به نظر شما فيلم به همين سادگي فيلم جذابي است؟ * خب اين فيلمي است كه من دوستش دارم من نميتوانم بگويم كه دوستش ندارم. آره چون ببينيد فيلمي است كه لحظه به لحظه من در آن فيلم يكساعت و نيم خودم هستم نمي توانم بگويم به خاطر حضور خودم دوستش دارم ولي به خاطر اينكه لحظه به لحظه اين فيلم را من زندگي كردم خب من قاعدتا اين فيلم را دوست دارم. -براي كساني كه به همين سادگي را نديدند ميگويم كه در طول شصت و سه روز سركار خانم هنگامه قاضياني نقش يك زن خانه دار را براي يك روز بازي كردند يعني مقطعي از زندگي يك زن خانه دار است در يك روز اتفاق مي افتد كه شصت و سه روز فيلمبرداري اش طول كشيده است. رها مي كنم به همين سادگي را . پس قبول كرديد كه جذابيت اولين عنصر سينما است، ذات سينما شايد جذابيت است. پس چرا ما فيلمهايي مي سازيم كه مردم از آن استقبال نمي كنند مي گوييم اينها فيلم خاص بود، مردم نفهميدند، مردم كوتاه فكر هستند، مردم اين فيلم را چون نمي فهمند نمي آيند نگاه كنند نمي گويم چون جذاب نبود. مي گويم چون نمي فهمند خيلي معنا گراست خيلي خاص است خيلي فيگور فيلسوفانه دارند مردم هم سوادشان نمي رسد كه بيايند ببيند مي خواهم ببينم شما با اين نوع سينما موافقيد يا مخالفيد يا اسمش را چي مي گذاريد؟ * نه اگر قرار باشد كه مردم را دور بكنيم از خودمان كه ديگر اصلا خيلي بي فايده است، ولي اگر قرار باشد كه براساس ذائقه مردم آن چيزي كه يك زماني يك فرهنگي باب مي شود اگر قرار باشد اين فرهنگ يك زماني مثل مد لباسي كه ما در ايران داريم كه هيچ تعريفي به نظر من اصلا ندارم. موج است، يك دفعه مي آيد بدون هيچ طراحي يك دفعه مي بينيم كه همه شدند همان شكل .اگر قرار باشد كه سينما هم به شكل جذب به صورت يك مد در بيايد آن موقع ديگر اصلا اين اتفاق وجود ندارد. و اگر برويم سراغ آن سينمايي كه بخواهيم به معني معناگرايي باشد كه بگويم نه مردم نمي فهمند كه نفهمند نه من اين را قبول ندارم مثلا بعد از به همين سادگي من خودم زماني كه اين كار را كار مي كردم، الان اصلا براي دفاع از فيلم نيست، دفاع از موقعيت ديده شدن اين نقش است از موضع خودم صحبت مي كنم من خيلي برايم جالب بود كه آدمهايي كه مي آمدند وارد روزمرگي شده بودند چون بحث ما بحث كسالت بود. يعني يادم است كه يك روز يكي از خبرنگاران خيلي عزيز از من پرسيد شما فكر نمي كنيد فيلم يك مقدار كسالت آور است؟ گفتم اگر ما به اين كسالت رسيده باشيم به هدف رسيده ايم چون هدف من حداقل اين است . هدفي كه به من توسط گروه داده شده. توسط فيلمنامه نويس ها و توسط كارگردان - كه فيلم كسالت آور باشد يا پيامش كسالت باشد؟ * كسالت انساني را ما بگيريم حالا ما زن و مرد را مي گذاريم كنار . - خب الان دو تا بحث است شما مي گويد آن خبرنگار گفت من از ديدن فيلم كسل شدم؟ * نه نگفت كسل شدم گفت شما فكر نمي كنيد فيلم يك مقدار زيادي به كسالت پرداخته ؟ يعني اتفاقا خودش جزو كساني بود كه فيلم را خيلي دوست داشت من احساسم اين است كه اين آقا دوست داشتند بداند كه من چه جوابي دارم. من گفتم اگر ما به اين كسالت برسيم من فكر ميكنم آن اتفاق افتاده چون واقعا طاهره از آن روزمرگي در آن سن كسل بود . - من مي گويم اين كسل شدن نبايد منجر به كسل كننده بودن فيلم هم شود. * خب اين را بايد از مردم بپرسيد. بايد ببينيم آيا واقعا كسل شدند؟ * من هم جزو مردم هستم. شما كسل شديد ؟ - پس نظر نمي دهم . * شما كسل شديد. - اتفاقا آقاي ميركريمي كارگردان بسيار خوبي است اصلا قضاوت نمي كنم اصلا راجع به آقاي ميركريمي صحبت نميكنم چون خيلي بهشان ارادات دارم از اينجا اگر برنامه را مي بينند سلام مي كنم . خانم قاضياني من اصلا در جشنواره متعدد وقتي فيلم هايي را مي بينم كه نمي فهمم رويم نمي شود بيايم بيرون كه من اصلا اين فيلم را نفهميدم چون كارگردان مي گويد خيلي بي سوادي كه فيلم من را نفهميدي . فيلم من اتفاقا خيلي جذاب بوده تو نفهميدي فيلم من. من ميخواهم بدانم اين چه نوع سينمايي است كه گاهي وقتها اتفاقا از بزرگان سينمايي سر ميزند يا واقعا من كوته فكر هستم يا يا آن فيلم خيلي بزرگ است يا اين وسط يك اشتباهي رخ مي دهد ؟ * آن اشتباه فكر مي كنم شايد اين باشد وقتي كه مي گويند با زمان خودت زندگي كن فرزند زمان خودت باش اين جمله از حضرت علي (ع) است يعني از كسي در واقع نقل مي شود در زمان خودش به گونه اي زندگي مي كرده اما به ما مي گويد كه زمانه طي مي شود سالها اين كتاب مي ماند تو بايد فرزند زمان خودت باشي. من فكر ميكنم اشتباه شايد اينجا رخ مي دهد كه ما براي اندازه هاي خودمان ،براي موقعيت اجتماعي خودمان، براي موقعيت اقتصادي كه تاثير مي گذارد روي روان ادمها فيلم نسازيم. يعني يك جور مشاركت است سينما. ببينيد به چه علتي من به قهرمان پردازي اشاره كردم و به جادوي سينما حالا مثلا صحنه يك جادوي خاص خودش دارد. چون سينما چون شما ببيند به عنوان يك بازيگر، سينما حالت جادويي دارد چرا؟ چون بازيگر حضور متكثر دارد يعني همان زمان كه بازيگر در پرده ديده مي شود مي تواند همان موقع از در وارد شود بيايد بنشيند روي صندلي. پس سينما چون حضور متكثر در آن ديده مي شود يك راز و يك جادو است. من مي گويم اگر قرار باشد اين جادو به گونه اي ديگر انسان ها را جادو نكند خب يكجاي كار مشكل دارد. جاي مشكل اينكه من فكر مي كنم كه ما حساسيت مان خيلي كمياب شده يعني نگاهايمان به همديگر كم شده ، بيشتر افتاديم توي رقابتي كه من فكر مي كنم اين رقابت اصلا رقابت قشنگي نيست. يعني بجاي اين رقابت بيائيم با هم حرف بزنيم اين حرف زدني كه من نظر مخالف خودم را بگويم، شما نظر مخالف خودت را بگويي ديگري بگويد. - خب اخه در اين سطح فيلمسازي تحمل مخالف هم خيلي سخت است. وقتي فيلمهاي خاصي ساخته مي شود منتقدي مثلا جوان چهار خط مطلب مي نويسد كه حضرت استاد ما اين فيلم شما را نفهميديد وااسفا، از آن طرف كه اصلا تو چه كاره بودي كه راجع به اين فيلم من نظر دادي يعني اين گسسته نسلي كه بين مخاطب سينما و بعضي از فيلمسازان رخ ميدهد من فكر ميكنم به ضرر طرفين است چون آنها واقعا بلدند فيلم بسازند اما فيلم را براي بيينده الان نمي سازند، براي تصورات خودشان مي سازند بيننده الان هم باهاش ارتباط برقرار نمي كند پس اين چاله عميق باقي مي ماند؟ هم آن كنده مي شود و رها مي شود و هم اين جدا مي شود. *در صورتي كه ما از فيلم هايي كه مي توانيم نام ببريم مثلا يك فيلم هايي خيلي عميق و سينمايي قوي داشتيم مثلا در سال 1367 از دهه شصت كه شروع شد مثلا در سال 71 فيلم مسافران آقاي بيضايي يادتان است چه صفي در سينما شهر فرهنگ براي آن كار بسته مي شود. من خودم احساسم اين است كلا مي شينيم نسلي كه ما صف مي بستيم نسل هفده هيجده بيست ساله بوديم همين نسلي كه امروز براي اين گونه فيلم ها شايد صف ببندد شايد صف نبندد هرچند كه براي آقاي بيضايي صف مي بندند. براي اينگونه فيلم ها كه آن زمان توليد مي شدصف مي بستند بخاطر اينكه من فكر مي كنم بچه هايي كه آن نسل بودند بچه هايي بودند كه هم انقلاب را تجربه كرده بودند حالا در نه سالگي ديده بود آن تصاوير را، جنگ تجربه كرده بودند حالا هركسي در آن خط ضربدر روي شيشه يا در دالان هاي سياه پاركينگ ها يا زيرزمين ها اين ها يك تجربه اي را داشتند اين نوع سينما هم ساخته مي شود و اتفاقا سينماي فهيمي بود خيلي سينماي فهيمي بود واقعا به تفكر وادار مي شد باعث مي شد كه فكر كند. من هيچ وقت يادم نمي رود كه سوداهاي من همان زمان بود كه در من هي بيشتر و بيشتر ميشد يعني اگر من داشتم با سينماي آن سالها عروسي خوبان، شايد وقتي ديگر، باشو غريبه كوچك ، مسافران با اينها اصلا شكل مي گرفت حتي سريال هايي كه آن زمان ساخته مي شد گل پامچال ، يعني آن قدر همه چيز با زندگي نزديك بود يعني چيزي كه مي فرمايد سينما نقش هاي جوان ديگر كمتر بهت بدهند - مي خواهم به اين جمع بندي برسم كه ما جذابيت را با مفهوم در سينما آميخته كنيم يك بخشي فقط سمت جذابيت رفته در كارهاي طنز و عجيب و غريبي كه مصداق هايش خودش را مي بينيد تا ما نتوانيم يك راه حل بينابين و به يك جمع بندي برسيم من شنيدم ديروز آقاي مجيد مجيدي يك سخنراني در سينماي ايران كه واقعا بتوانيم پيوند بدهيم سينماي معناگرا را با سينماهاي جذاب. - خانم قاضياني بعضي ها بعد از اينكه سيمرغ مي گيرند خيلي ديگر حساس تر مي شوند در انتخاب نقش چون يك رسالت ديگر به هرحال چون شما يكبار خوب درخشيديد اين حساسيت در وجود شما هم پيدا شده سخت گير تر خواهيد شديد براي انتخاب نقش تان؟ فكر مي كنم نشديد چون الان يك چيزي ديدم اينجا نيلوفر آماده كار است؟ * دو تا اتفاق كه ثابت مي كند يكي انتخاب نيلوفر بود كه وقتي به من پيشنهاد شد از طرف خانم ... بود ايشان با اينكه فرانسوي لبناني بودند، عجيب شرقي بود و خيلي غليظ بود يعني من يك سري آداب شرقي را من از اين خانوم آموختم در آن جهتي كه با ايشان كار كردم حالا گروه كه بيشتر در جنوب مستقر بودند زماني كه فيلمنامه را به من دادند من دچار توهم صادقانه بگم شدم كه گفتم طاهره و اندازه طاهره و بعد ديدم كه فيروزه نقش اول نيست سه تا نقش زن بود خانم رويا نونهالي يك نقش زن بازي مي كردند و خانم معتمد آريا و من ولي وقتي كه فيلمنامه را خواندم با سابين صحبت كردم احساس كردم كه فيروزه شخصيت دارد هدف من هم كه امكان دارد يك روز اين هدف دچار خطا بشود يعني راه خودش را يك راه خطا برود چون ماها گاهي با خطاهايمان آزمايش مي شويم همان زمان كه فكر مي كنيم خيلي مي دانيم . من هميشه اين اتفاق براي خودم افتاده . من وقتي كه با سابين صحبت كردم و ازش خواستم گفتم ببين من فكر ميكنم فيروزه جاي كار ندارد وقتي او توضيحات بيشتر را به من داد من احساس كردم كه فيروزه شكل گرفت و امروز وقتي كه عكس ها را نگاه مي كنم و فيروزه را بهش يك نگاه دوباره ميكنم انقدر فيروزه را دوست دارم كه حد و اندازه ندارد. - يعني مهم نبود برايتان كه بعد ا زگرفتن سيمرغ باز نقش اول بازي كنيد؟ * نه آخه قرار است ما عاشق حرفه مان باشيم و عاشق اين باشيم كه ميخواهيم يك شخصيتي را زنده كنيم و يكي از ارواح درونمان خلق كنيم. مهم اين كه نقش باشد تيپ نباشد و بعد از آن من يك فيلم كوتاه بازي كردم. - دو تا فيلم كوتاه؟ * يك فيلم كوتاه - خيابان بدون شماره * نه نه اون مال سال 1381 بود - مي شود دو تا فيلم ديگر؟ * نه بعد از سيمرغ - دستمزدتان را چقدر افزايش داديد بعد از سيمرغ؟ * هنوز چون پيشنهاد كاري نداشتم به آن شكل كه بخواهم بروم صحبت كنم. - نيلوفر كه بوده؟ * بعد از آن من سپردم به خود خانم طائر پور -بيشتر از به همين سادگي دريافت كرديد؟ * يك كوچولو خيلي كوچولو بيشتر از به همين سادگي، رقم هيجان انگيزي نبود. - اين كوچولو خيلي بزرگ است چون شما آن مبلغ را براي نقش اول گرفتيد و اينجا بيشترش را براي نقش دوم گرفتيد پس روند صعودي داشته است؟ * البته من يك چيزي راجع به نيلوفر توضيح بدهم هيچ كس نقش يك نبود در اين كار، نقش يك اين فيلم دختر نه ساله اي بود به نام مبيناي عزيز كه اگر الان اين فيلم را ببيند و ما همه اطراف نيلوفر - نقش اول وجود نداشت. بسيار خوب سركار خانم قاضياني دو سه تا اطلاعات جالب اينجا يادداشت كردم كه شما خيلي تلاش كرديد زمان آذري را براي به همين سادگي لهجه اش را حداقل در بياريد خيلي سخت بود برايتان؟ *بله سخت بود . چون زمان خيلي كم بود ما تازه پارسال با يك خانواده آذري زبان وصلت كرديم همسر برادرم هستند من حتي يادم است زماني كه انتخاب شدم به مادرزن برادرم گفتم كاش زودتر با ما وصلت مي كرديد چون دارند لهجه، صحبت شان هم خيلي براي من جالب بود. - من هم آذري زبان هستم الان ميخواهم لهجه آذري شما را محك بزنم يك چند تا جمله با لهجه آذري به ما مي گوييد. * نه ديگر اين كار را نكنيد. يك توضيحي دارم لهجه از من خواسته نشد از من خواسته شد يك آوايي را در صداي خودم يك آوا فقط بوجود بياورم درست مثل آدمي كه مثلا من الان مشهدي هستم از سن هفت سالگي هشت سالگي هم تهران بودم ولي خودم احساس مي كنم كه من ته لهجم يك آواي مشهدي دارم. - من هم همينطور ، هميشه اين آواي آذري را احساس مي كنم در كلامم هستم. * شايدم خيلي خودآگاه حفظش كردم چون ميتوانيم كار كنيم و نداشته باشيم و من ميگويم چرا نداشته باشم - حيف است اين همان ريشه است كه داشتيم صحبت مي كرديم در اول برنامه * خيلي وقتها به من گفتند كه تو شيرازي هستي؟ مشهدي هستي؟ و من گفتم مشهدي هستم حالا خيلي سال من خارج از مشهد بودم اما اين ريشه من است. حتي برادر من دو سالش بوده كه ما از مشهد خارج شديم من احساس مي كنم به اين ريشه به اين مشهدي بودن چقدر بيشتر از من حتي وابسته است. قرار بود كه يك آوا براي طاهره بوجود بيايد كه وقتي صحبت مي كنيم يك طنيني از يك زن ترك زبان داشته باشيم از خطه آذربايجان و نمي دانم من موفق بودم يا نه -بله خيلي موفق بوديد شما نقش آفريني تان در اين فيلم انصافا درجه اول بوده . خانم قاضياني اگر قرار باشد كه در زندگيتان فقط از يك نفر خيلي سپاسگزاري كنيد. آن يك نفر، آن يك قشر يا آن يك طبقه چه كساني يا چه كساني هستند ؟ * آن قشري كه به من بدي كردند چون باعث شد كه من خيلي چيزها را از آن ها بياموزم. من بداهه جواب مي دهم اين الان آمد در ذهنم . براي اينكه نمي توانيم بگويم ما جايز الخطا نيستيم و من خيلي انسان توانمندي هستم در نگاه داشتن فضيلت ها اما ميتوانم بگويم الان همه مي دانيم كه اين برنامه زنده است ما هيچ سوالي را بين هم رد و بدل نكرديم من بدون فيلتر هر آنچه كه بداهه مي آيد به ذهنم حتي اگر به ضررم باشد اين كار را حتما انجام مي دهم چون احساس مي كنم بهتر است خيلي خودم باشد در اين عمر دو روزه تا بخواهم چيزي باشم كه همه مهر تائيد روي من بزنند. چون آن چيزي كه جالبه من پريشب نشستم نوشتم روي يك كاغذ يك نوشته اي دارم يك كتابچه دارم براي فرزندم مي نويسم كه بماند بعد ا زمن براي آن. نوشته هام و نامه هام براي اشكان كه شايد امشب لو رفت آن حالا مي داند. - الان اشكان مي بيند تلويزيون را؟ *نمي دانم چون اشكان دانشجوي مشهد است و كانال 5 مشهد نميدانم اينها ميتوانند ببينند يا خير. - احتمالا زبانم لال به طريق ماهواره مي شود ديد. * اميدوارم كه بتواند . ولي اين دقيقا يكي از چيزهايي كه در آن دو سه صفحه اي كه براي اشكان نوشتم ،نوشتم كه هميشه دعا ميكنم و فكر مي كنم كسايي كه من را مي شناسند و الان دارند برنامه را مي بييند اصلا نمي گويند چقدر دروغ گوي بزرگي است چون هميشه بخاطر اين صفت من گاهي اوقات زير سوال مي برند كه چطوري ميتواني ببخشي، ولي من هميشه احساس مي كنم من يك انسان ام انقدر گناه كردم در اندازه خودم يك كسي اون بالا دارد من را مي بخشد من چرا نبخشم كه آسمان بي ستون را نگه داشته با ستون هاي نامرئي من كي هستم كه نبخشم يك ، و دوم اينكه ما اصلا تعاريفمان از خوب و بد بودن آدمها خيلي فرضي است يعني من الان يك نفر مطابق ميل من رفتار نمي كند من مي گويم آن ادم بدي است من مطابق ميل كسي رفتار نمي كنم و من يك دفعه آدم بدي مي شود پس ما نمي توانيم به اين مقوله اينقدر راحت نزديك بشويم. - خيلي ممنون از جواب كاملتان ولي اگر بخواهيد به همين كاملي جواب بدهيد بقيه سوالاتم را نمي توانم بپرسم. سه تا بازيگري كه در سينماي ايران بهتر از شما هستند چه كساني هستند؟ * خانم معتمد آريا – خانم رويا نونهالي -بدترين فيلمي كه در سينماي ايران ساخته شده چه فيلمي بوده ؟ * اين سوالها را نكنيد . ميتوانم جواب ندهم. -بفرمائيد اگر شما اين قدرت را داشتيد كه يكي از خيابونهاي شهر تهران را به نام خودتان نامگذاري كنيد كدام خيابان را انتخاب مي كرديد؟ * خيابان بهار -چرا خاطره اي داريد؟ *اصلا من تنها خاطره اي كه دارم در اين دو سه سال شكل گرفته و خاطره اي كه خيابان بهار به نظر من يك خيابان قديمي است من خودم اينجوري فرض مي كنم به خاطر كوچه و پس كوچه اي كه مدام ميروم و جستجو مي كنم. منطقه ي خيلي اصيل نشيني بوده مردمان خيلي قديمي انجا زندگي مي كردند و بافت خيابان يك جوري، بقالي ، ميوه فروشي و پر زندگي است -پرزندگي چه تعبير جالبي ولي چقدر براي مردم سخت مي شود چون تلفظ خيابان بهار خيلي راحت تر از هنگامه قاضياني است. * خب من نبايد اسمم برود رو خيابان. - اگر يك چك سفيد به شما داده شود بگويند هر مبلغي دلت ميخواد بنويسي بنويس، اولا چقدر مبلغ مينويسي روي آن چك، ثانيا خرج چه كاري ميكنيد؟ * من خب معلومه زياد مي نويسم. - زياد از نظر شما چقدر است * مثلا مي نويسم پنجاه ميليون -با پنجاه ميليون چكار مي كنيد؟ * بگذاريد نگويم. فقط يك چيز شخصي نيست و يكي از آرزوهام است كه شايد يك روزي خداوند كمك كند آن كار انجام شود. - بزرگترين آرزوئي كه به آن رسيديد چي بوده؟ *بزرگترين آرزوئي كه رسيديم اين بوده كه تمام آن چيزهايي كه تحت عنوان آزمايش در زندگي ام انجام شد و نقطه نقطه و يا واژه هاي زندگي آنها را سعي كنم واژه هاي از منفي به مثبت كنم فكر مي كنم اين موفقيت بزرگي براي من بود. -يعني تجربه هاي منفي زندگيتان را به مثبت تبديل كنيد ؟بزرگترين آرزوئي كه بهش نرسيديد چي بوده؟ * نمي شود راجع به آن صحبت كرد. مثلا شايد من خيلي آرزوها داشته باشم آرزو داشته باشم خانواده ام عاقبت به خير شوند. اين مال دراز مدت است مال آينده است . - نه بيشتر مي خواستم راجع به حسرتتان صحبت كنم.آرزوئي كه نرسيديد يعني مهمترين حسرت زندگيتان چي است؟ *شايد اينكه يك دختر دوست داشتم در زندگي ام داشته باشم. چيزي كه امروز بهش فكر كردم. - خوب است كه اشكان نشنيد. خدمتتان عرض كنم كه بدترين اخلاق ما ايراني ها چيست؟ * بگويم، صادق نيستيم با هم . اين خيلي بد است. اين ريشه خيلي از نابهنجاريها را بوجود مي آورد. - من ميگويم كه به تمام ايران تعميم نديد بيشتر در جوامع شهري دچار اين قضيه هستيم . هنوز جاهايي داريم كه خيلي ناب و صادق است. * بله صد در صد البته شما گفتيد ايران. ما در مثلا روستاي .. كه ما كار نيلوفر را انجام مي دهيم يك آرامشي به من حداقل منتقل شده بود من احساس ميكردم كه مال صراحت اين آدمها است. انقدر راحت يك خانمي آمد من گفتم كه همسرتان اينجا نيستند كه من همسر و بچه تان را ببينيد. خيلي راحت به من گفتند من را ترك كرد رفت . گفتم كجا گفت من خبري ازش ندارم به همين سادگي - به همين سادگي را تكرار مي كنيد مشخص است كه تاثير روي خود شما گذاشته بعد بفرمائيد كه سه تا خاصيت از ما ايراني ها كه شعاري نباشد و واقعا خاصيت خوبمان باشد. * مهمان نوازي نمي توانيم منكرش باشيم چون ديدم از دشمنانشان هم جلوي چشمان من پذيرايي مي كنند. دوم اينكه در هر حال يك معرفت شرقي كه نمي توانيم منكرش شويم واقعا نمي شود منكرش شد اينم اصلا نه شعار نه عنوان كردن يك مكتب خاص. يك معرفت شرقي كه نهادينه شده انگار از من به فرزندم ناخودآگاه مي رسد من دارم اين را مي بينم مثلا اينكه اگر كنار خيابان ماشين من دچار اتفاق بشود در امريكا كسي براي شما نگه نمي دارد اما در ايران اين حركت را براي شما انجام مي دهند. معرفت شرقي در بخشي اين مثال بود ميرسيم به بخش هاي ديگر سومي اين كه... سومي چيزي در ذهنم نيست چيزي را بايد بسازم كه ميشه دروغ يا شعاري -بزرگترين دروغي كه تاحالا گفته ايد چي بوده؟ * اينكه من آدم خيلي خوبي هستم. - حداقل شما بسيار خوش بيان و منطقي صحبت مي كنيد و از اين بابت بهتان تبريك مي گويم. گفتگوي خيلي خوبي با سركار عالي بود ما ميخواستيم كه بينندگان تلويزيون اين بازيگر سيمرغ گرفته جشنواره فجر را بيشتر بشناسند فكر مي كنم به هدفمان رسيديم و از اينكه دعوت ما را بپذيرفتيد خيلي از شما سپاسگزاريم ما فردا رئيس سازمان ايرانگردي و جهانگردي ميراث فرهنگي جناب آقاي رحيم مشاعي عزيز ميهمان برنامه مان خواهند بود فكر ميكنم برنامه خيلي چالشي خواهيم داشت.شما يك سوال الان به من بگويد كه از طرف شما از آقاي رحيم مشاعي رئيس سازمان ايرانگردي و جهانگردي بپرسم. ميخواهيد فكر كنيد؟ * نه اصلا فكر نميخوام كنم بگويد چرا آثار قشنگ ما حفظ نمي شود كه حداقل وقتي توريست ها را دعوت مي كنيم به اينجا مثلا به دوستانمان مي گويم بيايند مي بينيم آثاري كه چهار سال ديديم ديگر وجود ندارد، ناگهان مي بينيم وجودندارد سوال از پيش تو ذهنم است. چرا آثار باستاني ما حفظ نمي شود؟چرا ساختمانهاي قديمي كه بازسازي مي كنند، حتي بازسازي را بلد نيستند بازسازي خودش يك رشته خيلي خاصي است و احتياج به متخصص دارد چرا ما از اين استفاده نمي كنيم .و من يك چيزي را در كل اين مجموعه از سيمرغ تا امروز بدهكارم به مادرم ، مادر من چون در بانك كار كردند سي سال براي بانك صادرات زحمت كشيدند و امشب حرف بانكداري بود و مصادف شد با شب تولد من - من فراموش كردم بگويم كه امشب شب تولد خانم قاضياني هم است اول برنامه اشاره كردم كه ايشان متولد 30 ارديبهشت ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4469]
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها