تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):حق، سنگين و تلخ است و باطل، سبك و شيرين و بسا خواهش و هوا و هوسى كه لحظه اى بيش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830817218




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصاحبه طولاني با گل‌شيفته فراهاني درباره دو فيلم روي پرده‌اش


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: زن‌هاي سينماي ايران منفعل‌اند سينماي ما - گلشيفته بعد از ظهر يكي از روزهاي داغ به روزنامه آمد، وقتي آمد خسته بود و دلگير. حرف‌هايش بوي يأس و نااميدي مي‌داد. از وضعيت سينما گله داشت و از اتفاق‌هايي كه براي هنرمندان مي‌افتد، دلخور بود. ‌ در آغاز گفت‌وگو دوست نداشت درباره سينما و فيلم‌هايي كه روي پرده دارد، حرف بزند. او فكر مي‌كرد كه حرف‌هاي مهم‌تري را بايد بگويد اما كمي‌ بعد يادش آمد كه فيلم ديوار همين حديث و حكايت را مي‌گويد؛ حكايت مانع‌هايي را كه پيش پاي نسل جوان سبز مي‌شود و گاهي مثل همين روزها اين مانع‌ها بيشتر و بلند‌تر است و بحث به ديوار كشيد و ديوارهايي كه رو‌به‌روي نسلي مي‌رويند. ‌ او اين روزها دو فيلم روي پرده دارد؛ به كارگرداني كمال تبريزي و به كارگرداني محمدعلي طالبي. او به خاطر حال و هوايش بيشتر دوست داشت درباره ديوار حرف بزند. ما از يك شوخي شروع كرديم. در هر فيلمي‌‌ مي‌شنويم كه سر صحنه اتفاقي برايش افتاده است. شنيده بوديم كه در ديوار مشكل كمي‌ حادتر بود. پرسيديم مثل اينكه اين دفعه هم براي شهيد شدن رفته بودي؟ و مصاحبه با اين پاسخ شروع شد؛ خيلي ديوار را دوست داشتم. خيلي نقش را دوست داشتم. ‌ خب چه چيز آن را دوست داشتيد؟ قطعا متفاوت بودن نقش و هيجان زياد كار هم جزوشان بوده است؟ عشق من به از يك هفته قبل از آغاز كار شروع شد. وقتي كه داشتيم كار را به همراه آقاي حسندوست و آقاي طالبي بازنويسي مي‌كرديم. آنجا بود كه من عاشق كار شدم. قبلش نبودم. با طرح اوليه مشكل داشتم. ‌ مگر طرح اوليه همين‌طوري نبود؟ ‌ نه، آن پسري كه در كار است، دوست و شاگرد اوس محمود بود كه در طول كار عاشق ستاره مي‌شود. كاري كه ما كرديم اين بود كه نقش پسر را تبديل به برادر كرديم. اين بالطبع كل قصه را عوض كرد. در آن فيلمنامه اوليه كه من خواندم ستاره دختر معصوم و حتي مظلومي‌بود، اما در اين فيلمنامه يك ذره حالت پسرانه داشت. من در مراحل ساخت بيشتر و بيشتر ستاره را پيدا كردم. ‌ خوشحالي كه يك شخصيت جديد را بازي كردي؟ ‌ فكر مي‌كنم در ايران كاراكتر و شخصيت جديد به ندرت خلق مي‌شود و خوب بالطبع بازي يك شخصيت جديد جرات مي‌خواهد. چرا؟ ‌ چون همين الا‌ن خيلي از نقدها گفته‌اند اين يك بازي غلوشده است. اما اينطور نيست. اين يك تيپ ساخته شده است. شخصيتي است كه تيپ هم دارد، طور خاصي حرف مي‌زند، رفتار مي‌كند، راه رفتنش مثل پسرهاست و حركاتش و ميميك صورتش هم غلوشده است مثل خيلي از دخترهاي ديگري كه مي‌بينيم و مي‌شناسيم. اما منتقدان اسمش را گذاشتند بازي غلوشده. در صورتي كه اين‌گونه بازي تعريف خودش را دارد، معني‌اش مشخص است، يعني بازي بيش از حد. اما من در هيچ يك از لحظه‌هاي بازي‌ام اغراق نكردم. يك شخصيت ساخته شد و من آن شخصيت را بازي كردم. ‌ آقاي طالبي مي‌گفتند كلي تحقيق درباره اين شخصيت شده، اما خود شما كه چنين شخصيتي را نديده بوديد و نمي‌شناختيد، پس چطور در خلق اين آدم كمك كرديد؟ اصلا‌ اين شخصيت چطور خلق شد؟ ‌ اين‌قدر اين شخصيت دوباره و مجدد ظريف خلق شد كه يادم نمي‌آيد چطور و چگونه اين اتفاق افتاد. چون اين شخصيت قبل‌تر يك بار خلق شده بود. شايد هم آقاي طالبي از قبل در ذهن‌شان همين بوده است، من نمي‌دانم! شايد اگر توي كار مي‌رفتيم ايشان همين‌ها را و همين جزئيات را از من مي‌خواستند. اما براي من در مراحل بازنويسي و به مرور زمان اتفاق افتاد و چيزي كه شخص آقاي طالبي مي‌دانستند و مي‌خواستند و مدام در طول بازي از آن جلوگيري مي‌كردند، اين بود كه مثل دخترهاي معمولي كه در فيلم‌هاي امروز مي‌بينيم باشد. قرار بود يك شخصيت جديد باشم. ‌ پس بايد خوشحال بود كه اين اتفاق افتاده است، ما اين دختر را در زندگي روزمره مي‌بينيم اما در سينما و تلويزيون نمي‌بينيم. اين اتفاق براي شخصيت‌هاي مرد نمي‌افتد، ما شخصيت‌هاي مرد متنوع و متفاوتي داريم كه اتفاقا خيلي هم درست‌اند، هيچ كس هم نمي‌گويد اگزجره است. اما نمي‌دانم چرا وقتي يك زن شخصيت جديد خلق مي‌كند، مي‌شود اگزجره. به خاطر اينكه شخصيت جديد است كه تا حالا‌ نديده‌اند. مثلا‌ تا حالا‌ كمتر ديده‌اند يك بازيگر زن با بدنش كار كند، با صدايش يك شخصيت درست كند كه البته محدوديت‌هاي فراواني وجود دارد. در بعضي از صحنه‌هاي خوشحالي‌ام من چرخ و فلك مي‌زدم كه بنا بر دستور ارشاد حذف شد. نمي‌دانم چرا؟ ‌ به نظرت چرا اين اتفاق در سينماي ما مي‌افتد؟ ‌ چون بيشتر نويسنده‌ها و كارگردانان ما مرداني هستند كه شناخت كامل و درستي از زنان ندارند. ‌ به نظر مي‌آيد وجه پسرانه اين دختر خيلي زياد بود. با وجود اين خيلي از مخاطبان عادي اين شخصيت را دوست داشتند و باور كرده بودند. ‌ فكر مي‌كنم باز هم به دليل اين است كه اين مسائل كمتر ديده و به تصوير كشيده شده است. خود من در دوران هنرستان حداقل سه برابر پسرانه رفتار مي‌كردم. من اينجا كاملا‌ خودم را كم كردم. من مي‌توانستم چنان اگزجره بازي كنم كه نگو و نپرس. لا‌تي‌بازي كردن خيلي كار راحتي است. اما من بايد آن را آنقدر ظريف درمي‌آوردم كه از درون شخصيت آن بيرون نزند. مادر من در دوران هنرستان از اينطور حرف زدن من تعجب مي‌كرد؛ مني كه در خانواده‌اي فرهنگي بزرگ شده‌ام. ‌ به خاطر اين رفتار با سوال جامعه روبه‌رو نمي‌شديد؟ ‌ پدر خودم مي‌گفت چرا؟ اما هستند خيلي از دخترها كه اينطوري هستند، ولي ما نديده‌ايم. چون بر خلا‌ف عرف است سرپوش رويش گذاشته شده است. از آن چيزهايي است كه‌ هاشور زدند، اما وجود دارد. ‌ ‌ يعني در واقع راه‌حلي است كه دخترها در جامعه مردسالا‌ر ناگزير مي‌شوند براي حضور و موفق شدن وجهه مردانه به خودشان بگيرند؟ ‌ اين بحث مدام در كار ما مطرح بود كه چرا ستاره به عنوان يك دختر موفق نمي‌شود. مي‌توانست مثل يك دختر باشد و موفق شود. اين به نظرم پيام زيباتري داشت كه يك دختر با حفظ كردن تمام ويژگي‌هاي دخترانه‌اش در كارش موفق شود، اما ما اين شخصيت را در نظر گرفتيم. البته آخرش مي‌بينيم وقتي موفق مي‌شود به شمايل دخترانه‌تر برمي‌گردد. روسري رنگي سرش مي‌كند. حتي در آخر در اوج موفقيتش كه با ماشين داخل ديوار مي‌رود زيباتر شده است. ‌ پس اين كار كاملا‌ آگاهانه انجام شده است. ‌ بله، اين رفتار يك گارد بود در مقابل ناهنجاري‌هاي اجتماع، مثل زمان نوجواني‌هاي خودم. من وقتي آنطوري رفتار مي‌كردم، خودم نبودم. زير ظاهر بيروني خيلي هم دختر بودم. ‌ پس اين حفاظي است كه او در برابر جامعه مي‌گيرد و از آن طرف دختري كه اين حفاظ را ندارد مجبور است به شرايط جامعه تن بدهد. ‌ اتفاقا الا‌ن خيلي از دخترها دوست دارند كه اين گارد را نداشته باشند و كاملا‌ برعكس عمل مي‌كنند. دخترها مانتوهاي تنگ‌تر مي‌پوشند، آرايش غليظ‌تر دارند براي اينكه مورد توجه قرار گيرند. اين رفتار براي آن دسته از آدم‌هايي است كه دوست ندارند از آن منظر مورد ديده شدن قرار گيرند. دوست ندارند ابزاري ديده شوند. وقتي دختري هنري دارد، توانايي دارد و آگاهي دارد، ديگر نيازي ندارد كه فيزيكش را به رخ بكشد. آن چيزي كه در حال حاضر در جامعه مي‌بينيم از همان پايين كه من براي فيلم ديوار آنجا مي‌رفتم تا بالا‌ي شهر اين است كه برخي دخترها مي‌خواهند ديده شوند، مهم هم نيست چطوري؟ كه البته طبيعي است و قابل درك. ‌ پس اين دختر از اول اين‌قدر رفتارش پسرانه نبوده است؟ ‌ بعد از مردن پدرش او خودش را جانشين پدر در خانواده كرده است. ‌ مگر برادر نداشت؟ لزومي ‌ندارد در يك خانواده سنتي اين اتفاق بيفتد. قاعده اين است كه برادر اين وظيفه را بر عهده بگيرد. ‌ نكته همين‌جا است. توي فيلم هم گفته مي‌شود - عين باباي خدا بيامرزش است- اين دختر عين باباش است و چون آدم مسووليت‌پذيري بوده، همه را زير بال و پرش گرفته است، حتي برادر خودش را. ‌ اما بدي‌اش اين است كه با ديدن فيلم مي‌شود گفت يك برادر دست و پاچلفتي! يا برعكس مي‌توان گفت يك دختر حامي. برادر كوچك‌تر است. چه كسي مي‌گويد در جامعه ايران وقتي اتفاقي مي‌افتد پسر حتما بايد حامي ‌و سرپرست خانواده باشد؟ نه! او دست و پاچلفتي نيست فقط برادر كوچك‌تر است. ‌ اما اين خانواده كاملا‌ سنتي است. ‌ مي‌خواهم همين سنت‌ها را بگويم. كما اينكه برادر هم نمي‌پذيرد و نمي‌تواند قبول كند، اما اين دختر آنها را زير بال و پر خودش گرفته و توانسته است. او حتي نمي‌تواند گريه كردن مادرش را تحمل كند. اين همان نكته‌هايي است كه به آن عادت نداريم و در سينما نديديم. هر چند در زندگي واقعي بارها ديديم. مثل اينكه شما هم بيشتر شخصيت‌هايي را بازي مي‌كنيد كه رفتاري متفاوت دارند. ‌ جالب اين است كه در جامعه ايران بازي‌ها ديده نمي‌شوند بلكه شخصيت‌ها ديده مي‌شوند. چرا شخصيت من در فيلم سنتوري ديده نشد. چون شخصيت در اين فيلم مورد قبول آقايان نبود. اما را همه دوست دارند، چون آرزو دارند چنين زني داشته باشند، ولي چه كسي مي‌خواهد زني مثل‌ هانيه داشته باشد كه براي يك زندگي بهتر شوهرش را رها مي‌كند و مي‌رود؟ اما اين حقيقت دارد. مردي كه معتاد است تا يك جايي پايش مي‌ايستند نه بيشتر. هم همين‌طور است. فكر نكنم او را دوست داشته باشند و مورد قبول باشد. ولي خيلي از زن‌ها عاشق اين فيلم هستند، اما مردها نه! زناني مثل را دوست ندارند كه حقشان را از جامعه مي‌گيرند و توسري‌خور نيستند. به همين خاطر شخصيت را از بازي جدا نمي‌كنند و حتي بازي آن را نمي‌بينند. نمي‌گويند اين يك شخصيت است كه بازي شده است. ‌ خب پس نبايد انتظار هيچ جايزه و برگزيده‌شدني را براي اين زن‌هاي متفاوت داشته باشيد. ‌ صددردرصد. اصولا‌ نقش زن فاعل در سينماي ايران كم داريم. نقش زن هميشه بايد منفعل باشد. زن تصميم‌گيرنده و زن قوي، زني كه حق خودش را از جامعه مي‌گيرد كم داريم، زني كه در واقع دارد به نوعي مبارزه مي‌كند. ‌ در واقع تعداد زيادي بازيگر زن داريم كه در تمام فيلم‌ها كمرنگ، ابزاري و حاشيه‌اي ظاهر مي‌شوند نه به عنوان نقش اول. ‌ اينكه چرا اين‌قدر بازيگر زن داريم و اين‌قدر كم نقش اول، يك معضل است. نقش‌ها آنقدر محدود است كه هر چه باشد همه بازي مي‌كنند. عمر بازيگري براي زنان خيلي كوتاه است، مثل فوتباليست‌ها كه از يك سني به بعد حذف مي‌شوند. در دنيا هم همين‌طور است اما برعكس مردها تا آخر عمرشان مي‌توانند ادامه دهند. ‌ هميشه ترس ديده نشدن و فراموش شدن هست. به همين خاطر هر نقشي پيش مي‌آيد بازي مي‌كنند، اما در يك دور باطل مي‌افتند، چون با اين نقش‌ها زودتر از ياد مي‌روند. زيرا تكراري مي‌شوند و فيلم هم فقط در همان مقطع ديده مي‌شود و از ياد مي‌روند. اصولا‌ در سينماي ما اغلب دو نوع زن وجود دارد يا مادر است يا ابزار. ‌ به همين خاطر در رفتار ستاره در فضاي سنتي كمتر ديده شده و كمتر باورپذير است. ‌ ما جامعه‌اي هستيم كه تغييرات را به راحتي نمي‌پذيريم. اين گره‌ها در وجود ما است. در يك خانواده مدرن چون پول وجود دارد پس هر كاري انجام مي‌گيرد بنابراين يك جور رفاه و بي‌دردي است. در خانواده فقير است كه آدم گرسنه مجبور مي‌شود رفتاري را انجام دهد كه با اصول خانواده‌اش كاملا‌ متفاوت است. از روي درد است. معلوم است كه اين كار درخانواده سنتي اصلا‌ پذيرفته شده نيست، اما از روي نياز است. ‌ چرا هانيه مثل مادرش رفتار نمي‌كند، مثلا‌ سبزي پاك نمي‌كند؟ راهي ندارد، از اين كار پولي در نمي‌آيد. در فيلم نشان داده مي‌شود كه او سبدهاي سبزي را اين طرف و آن طرف مي‌برد، خريد مي‌كند. اين كار را هم مي‌كرده است. اول فيلم مي‌گويد: اما از سبزي پاك كردن نمي‌توان پول درآورد اما بايد اتفاقي در مورد ستاره بيفتد كه او راه متفاوت را انتخاب كند. اين اتفاق از نظر شما فقط همين بي‌پولي و بيكاري است؟ ‌ اجبار است، فشار است. شايد حتي مجبور مي‌شد كار نادرستي انجام دهد، دزدي كند يا از ديوار خانه‌ها بالا‌ رود يا قالپاق ماشين‌ها را باز كند و يا... اما اين ديوار وجود داشت. شرايط به آدم‌ها مي‌گويد چه كار كنند. در شرايط سخت آدم‌ها تصميم‌هايي مي‌گيرند كه شايد در شرايط ديگر هرگز نمي‌گرفتند و فكر نمي‌كردند اين كار را انجام دهند. ‌ اين نكته‌ها در فيلم نيست، اما اين شخصيت را خيلي خوب مي‌شناسيد. اين ضعف سينماي ما، فيلمنامه و پرداخت‌هاي ما است كه اين نكته‌ها در نمي‌آيد، اما اينها وجود دارند. ‌ اما اين فيلمنامه، فيلمنامه خوبي است. شخصيت‌ها و پيشينه‌شان بدون اينكه در فيلم بيان شود، معلوم است. شخصيت مادر كاملا‌ درآمده است. ‌ تغييرات اين فيلمنامه در 10 روز اتفاق افتاد. ‌ شما در تمام فيلمنامه‌ها اين كار را انجام مي‌دهيد؟ ‌ نه فقط اين فيلمنامه خاص بود كه چون خط اصلي را عوض كرديم، نشستيم و دوباره آن را از اول كامل نوشتيم. تغيير كلي داديم. ‌ اين يكي از قبلي بهتر است، ديگر از اين فيلم‌هاي دختر- پسري نيست. من نمي‌دانم اين بهتر است يا آن، اما اين تغييرات را داديم. البته همه آن نكته‌ها به مشكلا‌ت سينماي ما هم بر مي‌گردد. ما هيچ‌وقت آماده كار نيستيم. هميشه تا آخرين لحظه هزاران چيز كم است، اما ما مي‌توانيم با اين كمبودها فيلم بسازيم و سرمان را بالا‌ بگيريم. فيلم ديوار مي‌توانست بهتر از اين باشد اما حالا‌ نبايد از فيلم ايراد بگيريم، بايد بگوييم چرا سينماي درست و حسابي نداريم؟ ‌ خب هر چيزي را بايد خودمان درست كنيم. ‌ پس چرا در برخي مسائل با دنيا برابري مي‌كنيم، مثلا‌ دانش بچه‌هاي المپياد فيزيكمان با دنيا برابري مي‌كند، اما زندگي‌هايشان آنقدر خوب نيست. چطور اين همه پول صرف فوتبال مي‌شود ولي صرف سينما نمي‌شود؟ ‌ اما چرا جلوي همين سينما كه با همه محدوديت‌ها و امكانات كم در دنيا شناخته شده است را مي‌گيريم؟ حكايت ما همان حكايت فيلم ديوار است كه تا يك نفر مي‌آيد بزرگ شود، پرواز كند و بالا‌ برود جلويش را مي‌گيرند. ‌ چرا در كشورهاي ديگر اينطور نيست؟ چرا در هند كه بزرگ‌ترين خانواده هند - خانواده تاتا- يك پارسي، يك ايراني هستند كه 150 سال پيش از ايران به آنجا رفته‌اند جزو پولدارترين آدم‌هاي دنيا هستند. چطور در آنجا يك خارجي مي‌تواند اين‌قدر پيشرفت كند، اما در ايران، در كشور خودمان خيلي سخت اين اتفاق مي‌افتد؟ انگار چشم نداريم موفقيت همديگر را ببينيم. به هر چه داريم محكم مي‌چسبيم كه آن را از دست ندهيم. اين يك بيماري در جامعه ما است. شايد به خاطر اينكه سال‌ها تحت فشار بوديم. ‌ اما حتي اروپايي‌ها هم به مرور به خيلي از مسائل رسيدند، ما هم در حال گذار هستيم. هر كاري هست خودمان بايد انجام دهيم. بايد پرسيد اگر آدم مي‌كشي كه به چيزي نرسي كه بيفتي ته چاه، چرا مي‌كشي؟ اصلا‌ اين خود از كجا مي‌تواند اين فرهنگ را به دست بياورد؟ اين خود در شهرستان‌ها، روستاها از كجا مي‌تواند اطلا‌عات را، فرهنگ را، به دست بياورد؟ بايد كار شود. بايد يك سري روشنفكر كه در سطح بالا‌يي هستند برنامه بريزند كه روي فرهنگ جامعه كار كنند. وقتي كمترين بودجه كشور براي ساخت فرهنگ گذاشته مي‌شود. هيچ انتظاري نمي‌توان داشت. مي‌توان روي آموزش و پرورش ما كار كرد. اولين قدم همين بچه‌ها هستند، نسل‌هاي آينده. چرا در جامعه‌اي مثل كانادا بيشترين حقوق را مربيان مهد كودك و دبستان‌ها مي‌گيرند؟ اما اينجا اين توجه‌ها نمي‌شود. ‌ چه چيزي در فيلم كم بود، چه چيزي اگر بود شرايطتان بهتر بود؟ يا اگر شرايط بهتري بود فيلم بهتري هم ساخته مي‌شد؟ نمي‌دانم. نمي‌دانم اگر شرايط بهتر بود فيلم هم بهتر مي‌شد يا نه؟ آنقدر پيچيده و آنقدر بزرگ است كه دقيق نمي‌تواني بگويي چي هست. چرا سينماي ما اينطور است؟ چرا 10 تا سينما هم نساختيم؟ شايد اگر اينطور بود بودجه سينما هم بيشتر بود. شايد ما در شرايط بهتري مي‌توانستيم كار كنيم. هزاران هزار چيز. اولين‌هاي آن نبودن پول و نداشتن آگاهي و تحصيلا‌ت نسبت به سينما است. ‌ يعني سختي‌هاي فيلم و نقشي كه بازي كردي برايت مهم نيست؟ ‌ جزئيات هيچ وقت مشكل نيست. بله، موتور حفاظ نداشت، من شايد با مخ مي‌خوردم زمين. فيلمبردار در وسط ديوار بود من مي‌توانستم با موتور از روي همه‌شان رد شوم. اينها به نظر من جزئيات است. اينكه پرده گوش من سر فيلم آقاي فرهادي پاره شد، در دستم بريد، اگر شاهرگم مي‌بريد چي مي‌شد؟ در نزديك بود سكته كنم. در هر فيلم اتفاقي در حد مرگ براي من مي‌افتد. نه فقط براي من، براي پگاه و خيلي‌هاي ديگر هم افتاد. آدم‌ها حتي سر پروژه‌هاي سينمايي مي‌ميرند. مثل آقاي سجادي فقط به خاطر اينكه گلوله مشقي در تفنگ نبود. اينها مي‌شود جزئيات وقتي به جان انسان‌ها اهميت داده نشود. هنرمندان ارزشي كه بايد را ندارند. ‌ شايد هم شما خيلي جدي مي‌گيريد؟ ‌ البته! من هم زياد جدي گرفتم. اين‌قدرها هم جدي نيست. دقيقا درست است. نبايد اين‌قدر جدي گرفت. براي كي، براي چي؟ شما الا‌ن برويد حساب بانكي من را بعد از 18 فيلمي كه بازي كردم ببينيد خنده‌تان مي‌گيرد. چرا مني كه مثلا‌ بازيگري هستم كه به قول دوستان وضعيتم نسبت به ديگران خيلي بهتر است بايد اين زندگي را داشته باشم؟ چرا بايد در حداقل رفاه اقتصادي باشم. مني كه مردم اين‌قدر دوستم دارند. چرا نبايد يك خانه كوچك براي خودم بخرم؟ ‌ اما بقيه بازيگرها كه از نظر مالي وضع‌شان خوب است. آنها تبليغ مي‌كنند، در تلويزيون بازي مي‌كنند. ‌ چرا مگر بازي در تلويزيون بد است؟ پدرتان هم كه بازي مي‌كنند؟ ‌ من اين كار را نمي‌كنم. ‌ اگر سينماي ما خصوصي بود و اين همه وابسته به دولت نبود، موفق مي‌شديم يا با سر زمين مي‌خورديم؟ ‌ اگر از اول وزير ارشاد هنرمند بود، مثلا‌ آقاي پرستويي بودند، حتما سينمايمان رونق مي‌گرفت، چون يك سياست هنري حاكم مي‌شد، اما ما در كشوري هستيم كه خيلي تضاد داريم. هنوز تكليف خيلي چيزها مشخص نيست. يك روز گفته مي‌شود سينما مظهر ارزش‌هاي هنري و اسلا‌مي است و يك روز مي‌گويند نه سينما يك جسد بو گرفته است. نمي‌دانيم آخرش سينما چيست؟ تكليف مشخص نيست و تضاد زياد است. ‌ اين شرايط گذار است تا به نتايجي كه مي‌خواهيم برسيم؟ قرباني‌هايي كه در اين راه مي‌دهد خيلي مهم هستند. بعضي اوقات در يك گذر قرباني‌هايي داده مي‌شود آنقدر مهم‌اند كه به از دست دادنشان نمي‌ارزيد. اگر خداي ناكرده بلا‌يي سر پگاه مي‌آمد كه جبران‌پذير نبود، براي خانم حكمت نمي‌ارزيد. اگر پرده گوش من خوب نمي‌شد آن وقت اين گذار نمي‌ارزيد، آن هم با اين ارزشي كه برايمان قائل نيستند. ‌ در كار شما كه تاثيرگذاري زياد است، همين حضور، همين بودن، حتي نوع انتخاب فيلم‌ها هم تاثيرگذار است، مي‌تواند اتفاق به وجود آورد. در همين خيلي‌ها با ديدنش مي‌گويند خوب بالا‌خره ما و آرزوهايمان ديده شد. قبول دارم. مردم براي من مهم‌اند، خيلي مهم. اگر نرفتم خيلي كارها را بكنم، اگر الا‌ن هيچي ندارم برخلا‌ف خيلي‌ها، براي مردم كردم، براي اينكه مي‌دانستم مردم به انتخاب من احترام مي‌گذارند. اين برايم خيلي با ارزش است، اما من الا‌ن كجا هستم؟ براي كي ارزش دارم؟ چه كسي مرا مي‌بيند؟ چه كسي مرا تشويق مي‌كند؟ من در تمام فيلم‌ها اين مسائل را در نظر گرفتم، اما الا‌ن در 25 سالگي انگيزه‌هايم را از دست داده‌ام، در حالي كه شايد بايد در اوج خوشي و در اوج احساس موفقيت به سر مي‌بردم. ‌ اما همين فيلم آخر هم بايد خيلي فيلم خوبي بشود. ‌ نكته جالبش هم اينجا است. فيلم‌هاي بهتري هم بازي كردم. بگذاريد بيايد مي‌بينيد كه چه فيلم خوبي است. جزو معدود دفعات بود كه نگران هيچ چيز نبودم، نه فيلمنامه نه كارگرداني. فقط بازي مي‌كردم. ‌ پس اين بي‌انگيزه بودن چه معنايي دارد؟ شايد يك جور دلگيري گذراست؟ ‌ به نظرم بايد اين مسائل ريشه‌اي بررسي شود كه چرا بايد آدمي ‌در موقعيت من به اينجا برسد. ما به اندازه 400 سال عقبيم. به اندازه فاصله تاسيس اولين چاپخانه در جهان با تاسيس آن در ايران عقب هستيم. ‌ اما وضع به اين بدي هم كه مي‌گوييد نيست. يا حداقل نبايد اين‌گونه فكر كرد، زيرا آن وقت جلوي حركت گرفته مي‌شود، ديگران هم مايوس مي‌شوند. ‌ داستان تمام جوان‌هايي است كه مي‌توانند كاري انجام دهند، اما خيلي‌ها نمي‌توانند. مثلا‌ برادر من موسيقي راك مي‌زند اما امكان كنسرت ندارد. نوازنده‌هايي كه جزو فقيرترين افراد هستند. چرا او با دست‌هايي كه تار مي‌زند، بايد برود تراشكاري كند؟ چرا بايد آرتروز بگيرد از بس پيتزا پخش كرده است؟ اينها همه دوست‌هاي من هستند. من يك راهي پيدا كردم، ولي به بن‌بست مي‌خورم. بزرگان سينما هم همين‌طور. آقاي بيضايي كوروساواي ايران است، پس چرا نبايد به جاي هر 10 سال يك بار، هر سال فيلم بسازد يا تئاتر كار كند. من بعدها به بچه‌ام در مورد اينكه كه چرا بيضايي اين‌قدر كم فيلم ساخت، چه بگويم؟ براي من درده كه پرويز كيمياوي نيست، داريوش مهرجويي الا‌ن دو سال است خانه‌نشين است. تمام تهيه‌كننده‌هاي ما به دنبال فيلم‌هاي كمدي و خنده‌دار هستند. همين الا‌ن چند تا از فيلم‌هاي روي پرده براي گيشه ساخته شده است؟ ‌ با تمام اينها و با تمام اين مسائل شما ستاره اين مردم‌ هستيد و بايد راهي براي اميدواري آنها پيدا كنيد، بازيگر با تمام مسائل و مشكلا‌تش روياهاي مردم را مي‌سازد. الا‌ن در فيلم ديوار اين اتفاق افتاده، شما اين كار را كرديد. پس مي‌توان باز هم از شما پرسيد كه وقتي مي‌خواهيد يك نقش را انتخاب كنيد، يا يك شخصيت را بازي كنيد چه چيزي را در نظر داريد؟ ‌ براي من گلشيفته، دو تا مساله مهم است. اول اينكه نقش چه حركت و چه موجي مي‌تواند در مردم ايجاد كند. من كارگردان و نويسنده يك كار نيستم، اما نمي‌توانم در پروژه‌اي بازي كنم كه مثلا‌ مي‌گويد قصاص خوب است. فيلم انتقام‌جويانه نمي‌توانم كار كنم. براي اينكه من هدفم بخشش است و مي‌گويم همه آدم‌ها بايد همديگر را ببخشند. براي من اولويت حضور در يك كار اين است كه كار چه دارد مي‌گويد و به مردم چه درس و چه پيامي‌ مي‌دهد. مساله ديگر هم مساله نگاه حرفه‌اي، تكنيكي و تخصصي است كه برايم در اولويت دوم قرار دارد. اينكه به آينده كاري‌ام فكر مي‌كنم، اينكه آيا شبيه فيلم‌هاي ديگرم هست يا نه؟ آيا نقش جالب هست؟ آيا چيز جديدي براي من دارد؟ وقتي يك فيلمنامه را مي‌خوانم از خودم مي‌پرسم كه آيا اين نقش را بازي كنم يا نه؟ گاهي يك نقش خيلي ابزار و پيچيدگي دارد اما در يك فيلم بد است. گاهي هم يك نقش سايه‌اي، در يك فيلم خوب است. ‌ اما فيلمبردار هم برايت مهم است؟ ‌ چون شاهدم كه نصف كارگرداني‌هاي خوب در سينماي ايران به كمك فيلمبرداران است. من مي‌دانم وجود يا وجود يك مشاور رايگان براي فيلم است. ‌ اما همين‌جا تفاوت‌ها آغاز مي‌شود. براي خيلي از همكارانتان ديده شدن و دستمزد در اولويت است. تعداد كمي‌ از بازيگران هستند كه اين نگاه اجتماعي را دارند. فكر كنم در دنيا هم كم هستند. چرا اين نگاه برايت مهم است؟ مگر بازيگري شغلي نيست كه اولين نكته‌اش درآمد است؟ ‌ مي‌دانيد سوالتان خيلي جالب است، چون اولا‌ نقدهايي كه درباره بازي يك بازيگر مي‌كنند به آن ربط ندارد، حتي سوال‌هايي كه از او مي‌پرسند كه چرا در اين فيلم بازي كردي؟ يا چرا در فيلم چنين اتفاقي مي‌افتد؟ اين سوال‌ها به بازيگر ارتباطي ندارد. بازيگر وظيفه‌اش اين است كه در يك فيلم بازي كند و همين. ‌ اما خود شما داريد مي‌گوييد برايتان مهم است كه چه چيزي را بازي كنيد؟ پس مي‌توان حداقل از شما اين سوال‌ها را پرسيد. بله، من باز مجبورم از ديوار بگويم. فيلم ديوار در واقع فيلم هم‌نسل‌هاي خودم است كه در بعضي از زمينه‌ها نمي‌توانند كاري را كه دوست دارند انجام دهند و انتخاب كنند. شما كنكور را نگاه كنيد. در اين آزمون سراسري و كشوري است به خاطر رتبه‌، در كاري كه دوست داريد انتخاب نمي‌شويد. اين نظام اشتباهي است كه در رشته‌اي كه استعداد داري، نمي‌تواني پيشرفت كني، كمااينكه اين اتفاق براي من‌نوعي هم افتاده كه با رشته مورد علا‌قه‌ام كه موسيقي است نمي‌توانم زندگي كنم. ‌ در واقع ارزش فيلم ديوار براي من اين بود كه يك آدمي ‌براي اولين بار دنبال چيزي است كه دوست دارد؛ آن هم يك زن. وقتي مادرش مي‌گويد در كنكور شركت كن، مي‌گويد : برادر هم كه در سايه اين شخصيت قرار گرفته، دنبال فوتبال بازي كردن است. ‌ بله. اين داستان انسان‌هايي است كه به خاطر محدويت‌هايي كه در جامعه وجود دارد و به خاطر فشارهاي اقتصادي و اجتماعي دست به كارهايي مي‌زنند كه دوست ندارند. فيلم ديوار از اين نظر براي من خيلي جالب بود و از نظر تكنيك بازيگري هم مي‌توانست چيز جديدي به من اضافه كند اما بازي كردن در اين نقش خيلي ريسك بود. به خاطر همان مسائلي كه اول گفتم. من مي‌دانستم كه شايد اين نقش چندان موردپسند نباشد و ديده نشود. به ضعف‌هاي فيلم هم آگاهي دارم. اما باور دارم كه فيلم ديوار فيلم شريف و آبرومندي است، حتي مي‌توانيم بگوييم فيلمي‌ ساختيم كه براي تفريح است، اما در كنار تفريح چيزهاي ديگري هم دارد، مثل همه كارهاي من. به كدام صحنه واقعا ايمان داشتيد؟ ‌ آن صحنه‌اي كه با مادرم درباره موتورسواري صحبت مي‌كنم واقعا از زبان چند تا از دوستانم مي‌گفتم، حرف‌هاي آنها را مي‌زدم. جايي كه مي‌گفتم: اين چيزي است كه 90 درصد جوان‌هاي ما مي‌خواهند بگويند. مي‌خواهند بگويند چرا همه چيز سخت است؟ چرا نمي‌خواهيد ما كسي باشيم؟ چرا تخريب شخصيت همچنان وجود دارد؟ آره ستاره مي‌خواهد بگويد منم براي خودم كسي هستم. ‌ راستي چقدر در اين دغدغه‌ها تاثير داشته است. ‌ الا‌ن ديگر راه ما از هم جدا شده است، حتي بعضي وقت‌ها من مي‌گويم بابا اين كارها را نكن. شايد هم به خاطر سنم است. من در خانواده‌اي بزرگ شدم كه انسانيت و هنر خيلي مهم بوده است. من در يك خانواده فرهنگي بزرگ شدم كه روي من خيلي كار شده تا من الا‌ن اينجا باشم. چيزهايي هم بوده است كه در خانواده‌ام خيلي مهم بوده، اينكه آدم پاي حرفي كه مي‌زند بايستد. پدرم هم هميشه پاي حرفي كه زده، ايستاده است. من هم خودم را از حاشيه‌ها كنار كشيده‌ام؛ از مسائل سياسي. اين چيزها اصلا‌ در شخصيت و وجودم نيست. من هم پاي عقايدم ايستاده‌ام و به خودم بدهكار نيستم. ‌ مثلا‌ سر چه چيزهايي؟ ‌ من هيچ‌وقت فيلم صرفا تجاري بازي نمي‌كنم. فيلم‌هايي هم كه با خط قرمزهايم مخالف باشد، بازي نمي‌كنم. مثلا‌ من پيشنهاد بازي در سريال شهريار را رد كردم، فقط به اين دليل كه در سناريويي كه خواندم ملك‌الشعراي بهار و ايرج ميرزا در حاشيه شهريار بودند. از اين بگيريد و تا آخر برويد. اگر در فيلم جمله‌اي باشد كه با خط قرمزهاي من مخالف باشد، دوست ندارم بگويم. درست است كه قرار است بازي كنم و آن فكر نويسنده و كارگردان است اما نمي‌تواند صددرصد مخالف عقيده من باشد. ‌ پس نقش را زندگي مي‌كنيد؟ ‌ بله، به همين خاطر است كه مردم به انتخاب‌‌هايم احترام مي‌گذارند، چون يك چيزهايي را دنبال كردم. البته وقتي كارگردان بخواهد من اين كار را مي‌كنم. خيلي وقت‌ها فقط مجري نقشي هستم كه كارگردان مي‌خواهد، البته مجري نقشي كه به آن اعتقاد دارم. اگر كارگردان نخواهد چيزي به آن اضافه نمي‌كنم. مثل فيلم كه هيچ چيزي از گلشيفته در آن نيست، اما در فيلم من خيلي چيزها از خودم گذاشتم؛ در ديالوگ‌ها و شخصيت‌پردازي. ‌ با اين همه در فيلم هميشه پاي يك زن در ميان است بازي كرده‌ايد كه از نظر نگرشي با ديوار متفاوت است. ‌ قرار نبود آن فيلم اين‌طوري باشد. فيلمنامه خيلي بهتري داشت و من در برابر يك عمل انجام‌شده قرار گرفتم. وقتي از سفر برگشتم، فيلمنامه زيرورو شده بود و قرار بود چند روز بعد فيلم را كليد بزنند. نمي‌توانستم در فيلم نباشم. هميشه پاي يك زن در ميان است يك فيلم اجتماعي درباره رابطه انسان‌ها بعد از طلا‌ق بود. درباره اينكه چقدر به زن‌ها در جامعه سخت و بد مي‌گذرد. يك درام اجتماعي خيلي رئال بود كه سوررئال شد. همه چيز در مناسبات درست خودش اتفاق مي‌افتاد. قرار بود نكته‌ها و صحنه‌هاي خوبش بيشتر شود، اما دقيقا همان لحظه‌هاي خوب برداشته شد. اما به هرحال اولين فيلم كمدي شما بود؟ ‌ ولي خودم نقش كمدي بازي نكردم، يك زن غمگين و بدبخت بودم. ‌ اما خوب در موقعيتي قرار مي‌گرفتيد كه كمدي بود. ‌ موقعيت كمدي بود. بعضي صحنه‌ها من واقعا گريه مي‌كردم. مثلا‌ آنجا كه با يك عالمه كارت برمي‌گردم من واقعا گريه مي‌كردم، بازي نمي‌كردم. به همين خاطر اينقدر خنده‌دار شده است. حتي يك بار بازي كردم و آقاي تبريزي گفتند: نه! بايد گريه كني. من هم واقعا گريه كردم. واقعا درد داشتم. اين نكته‌ها در آن فيلم خيلي بيشتر بود. ‌ و حرف آخر. من سفير مبارزه با بيماري سل در ايران شدم. شايد برايتان جالب باشد كه بشنويد بيماري سل هنوز در ايران وجود دارد و ساليانه هم در جهان جان بيش از 1 / 8 ميليون نفر را مي‌گيرد. سل اصطلا‌حا بيماري فقرا است چون كه عامل اين بيماري است در فضاي تاريك و مرطوب زنده مي‌ماند. اميدوارم همه دست به دست هم دهيم و بتوانيم روزي تمام بيماري‌ها را ريشه‌كن كنيم. منبع خبر : روزنا




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 542]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن