تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):راست ترين سخن، رساترين پند و زيباترين حكايت، كتاب خدا (قرآن) است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816332398




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یادداشت متفاوت ترانه علیدوستی در مورد روز حسرت


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: هنرمندان-ترانه علیدوستی-گمان می کنم بیشترمان اگر سریال های مختلف شب های رمضان را نبینیم، دست کم در جریان داستان های آنها هستیم. بس که هر روز این و آن درباره شان حرف می زنند و آنهایی که دیده اند برای آنهایی که ندیده اند تعریفشان می کنند.تحلیل ها و قضاوت های مردم درباره ی ماوقع مجموعه ها برای من شنیدنی است. البته اغلب پیش بینی پذیرند. چون مایه ی همه ی این داستان ها بابت مناسبتشان، آموزه های اخلاقی و تقابل خیر و شر و تحول گمراهان است. به همین دلیل هم خوب و بد در آنها طبقه بندی مشخصی دارند. در مجموعه ی "روز حسرت" به کارگردانی سیروس مقدم (که از شبکه ی اول پخش می شود) پسر خوش قیافه و سر به راهی از خانواده ای بسیار مبادی آداب، عاشقانه با دختری –که فکر کنم در همان خانواده بزرگ شده- ازدواج می کند. تازه عروس و داماد در راه ماه عسل تصادف می کنند و دختر فلج می شود. همه از جمله خود پسر، او را مقصر فلج شدن زنش می دانند.یک سال بعد آن پسر به پیشنهاد دختری که سال هاست عاشق اوست جواب مثبت می دهد. مخفیانه با او ازدواج می کند. شب ها بر می گردد خانه و در سکوت کنار زن قطع نخاعی اش می خوابد. بعضی روزها به زن دومش سر می زند. زن دومش برای او می میرد. همیشه منتظرش است. هر جور که او باهاش رفتار می شود باز هم چشمش برای او برق می زند. هیچکس را ندارد. همه ی شرایط او را پذیرفته. دلش هم برای زن اول شوهرش می سوزد. اما معتاد است. کوکائین می زند. یواشکی. در قسمتی که دیروز پخش شد او طاقت نیاورد و رفت سراغ هوویش. مرد و زنده شد تا حقیقت را بگوید. گریه کرد. کمک خواست. معذرت خواست... در قسمتی که امروز پخش شد زن اول در کمال بزرگواری با او برخورد کرد و غصه هایش را توی دلش ریخت. به هیچکس چیزی نگفت. گله ای جزئی کرد و از شوهرش خواست امشب در اتاق او نخوابد. بعد شب تا صبح دعا کرد تا خدا از روی زمین برش دارد. و صبح مرد. همه ی اینها در حالی اتفاق می افتاد که زن دوم (بعد از سه روز که خود من شاهدم چقدر منتظر عشقش بود و چشمش به در و دیوار پوسید و او نیامد و در این فاصله با خودش مبارزه کرد تا طرف کوکائینش نرود) نیمه شب تک و تنها از خواب پرید و رفت در خانه ی ساقی اش، خواهش و تمنا که در را رویش باز کند. بقیه ی داستان را هنوز نمی دانم. این وسط همه از پسره متنفرند. پسر بی وفا و بدقول. از طرفی زنش را فلج کرده. از طرفی فقط یک سال توانسته سر وقت بیاید خانه و کنار تخت همسرش بنشیند. همسری که مهمترین دلمشغولی اش به ناچار راز و نیز کردن است. حالا هم که زن گرفته. نمک نشناس. تا جایی که من دیده ام توی این قصه هیچکس این پسر بیچاره را بعد از افتادن در چنین وضع هولناکی پیش مشاور روان شناس نبرد، سعی نکرد اعصاب او را آرام کند. هیچکس به او عشق نورزید. غیر از همان دختر بد و کوکائینی. قرار است در این ماه مبارک از این سریال چیزی یاد بگیریم. و معادله های آن هم قضاوت را برایمان تا حدی راحت تر می کند. اما من می خواهم این معادله را به هم بزنم. کنجکاوم قصه را جور دیگری بچینم و بفهمم در آن صورت تکلیف چیست؟ " پسر خوش قیافه و سر به راهی از خانواده ای بسیار مبادی آداب، عاشقانه با دختری ازدواج می کند. همان اول زندگی می فهمد که زنش مخفیانه کوکائین می زند. چیزی نمی گوید و آبروداری می کند. زن معتادش به جای اینکه به او برسد هر شب در احوالات نشئگی خودش سیر می کند. یک سال بعد دختر فلجی که سال هاست عاشق این پسر است (اما آن پسر بابت فلج بودن او هیچوقت نگاهش هم نکرده) به او پیشنهاد ازدواج می دهد. پسر می پذیرد و مخفیانه با او ازدواج می کند. زن فلج حاضر است تا ابد بی حرکت منتظر او بماند. پسر هر روز بعد از کار به او سر می زند، کنار تختش می نشیند و با او درد دل می کند، بعد بر می گردد خانه و در سکوت کنار زن نشئه اش می خوابد. زن معتاد که می بیند شوهرش خوشحال تر از قبل است به او شک می کند و ردش را می گیرد. می رود خانه ی هوویش. همه چیز را می شکند. پای فلج او را مسخره می کند... بعد می آید خانه و آنقدر گریه می کند و کوکائین می زند که دم سحر "اوور دوز" می کند و می میرد." حالا چه کار کنیم؟ چی یاد بگیریم؟ تکلیف ما با عرف های اخلاقی مان چه می شود؟ چه کسی بد است؟ هر کس بیشتر کوکائین می زند؟ یا هر کس عاشق تر است؟ یا هر کس بیشتر نیازمند عشق است؟ هر کس خودخواه تر است؟ چقدر راحت یک مثقال گرد سفید دادیم دست یک دختر تنهای عاشق، که از همه ی آن آدم ها فداکار تر است، تا نشود دوستش داشت. لباس سفید به تن زن ناتوانی کردیم که دعا می خواند، تا سردی و ضعفش در ارتباطش را بپوشانیم و حق را بدهیم به او. پسرک را جلوی زن دومش قلدر و بداخلاق کردیم، تا کسی نفهمد چقدر بدبخت است و دارد در خانه ی پدریش خفه می شود. منبع:spotlight




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن