تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804150151




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طی حتی یه روز چندین بار از خنده به گریه تغییر خلق میدم !


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: Aqu-NELLY04-11-2009, 12:29 AMسلام من مدتیه که اصلا با احساساتم مشکل دارم یه روز شادم فرداش حس غم دارم اما الان بدتر شده تو یه روز بیدلیل یه بار حس میکنم میخوام گریه کنم شاید چند ساعت بعد کاملا حسم برعکس قبل بشه و بخوام واقعا بخندم بیشتر صبحا خوبم اما تا ظهر یه باره حالم عوض میشه دلم به شدت میگیره اما وقتی میخوابم بلند میشم باز از اون حس بد خبری نیست ااکثرا خوبم اما باز شبا موقع خواب دوباره دلم به شدت میگیره نمیدونم چرا این طوری شدم ولی واسم شرایطو سخت کرده بگین چیکار کنم واقعا دلم میخواد همش شاد باشم اما این طور نیستم ..... N O V A L I S04-11-2009, 12:43 AMاگر بخوام جواب ناشیانه و غیر فنی ای بهت بدم (چون اطلاعات پزشکی ندارم) به عنوان دلداری، خوب نگران نباش، من از سالها پیش (زمانش یادم نیست) اینطوری بودم.. مخصوصا این تیکه اش 2-3 ساله فوران کرده : اما باز شبا موقع خواب دوباره دلم به شدت میگیره جوابهای تخصصی تر رو دوستان میدن یحتمل... Rainy eye04-11-2009, 11:44 AMاین مسائل تقریباً مشکل خیلیاس...زیاد خودتو ناراحت نکن...چندوقت دیگه که حل نشد بهش عادت میکنی!!!!!!! Aqu-NELLY04-11-2009, 01:56 PMممنون دوستان ولی من نمیخوام بهش عادت کنم! اصلا حس جالبی نیست !!!کسی میدونه واقعا باید چطوری باید برش غلبه کرد؟؟؟؟ eMer@lD04-11-2009, 02:25 PMسلام دوستان بحث ها و مشورتها ی روانپزشکی و روانکاوی اغلب به وسیله ی متخصص و کسی که تحصیل در این زمینه داشته باعث موفقیت در زندگی هر شخصی میشه منم مثل دوستان دیگه میتونم به نوعی دلداری یا بهتر بگیم روش زندگی خودمون که باعث موفقیتمون بوده رو پیشنهاد بدیم اما مشاوره ها و روانشناسیهای خیلی خوب و مجربی هستند که میتونن راهگشا باشند بنظر من اگر زندگی آدم هدف نداشته باشه یا بهتر بگم هدف پویا نداشته باشه آدم باعث دلتنگی میشه .. هدف داشتن و رسیدن به هدف با انگیزه و تکامل دادن به هدف باعث میشه هیچ وقت دلمرده یا دلسرد نباشیم در مورد اینکه گفتین مدتیه اینطوری شدین شاید به طور مثال کسی رو در زندگیتون دیدین و بهش نرسیدین؟ یا کاری رو انتخاب کردین و گوی سبقت رو ازتون ربودن؟ این مسایل میتونه باعث بشه آدم حس دلسردی به خودش بگیره و یا اینکه انگار دنیا به پایان رسیده اما در حقیقت نرسیده و در اصل اون چیزی که من هدفم گذاشته بودم در حقیقت هدفم نبوده یا برای من ساخته نشده بوده... پس غم رو کلا بذارم کنار... همیشه من هم به خودم و هم تمام اطرافیانم یک نکته ی کلیدی رو یاد آوری میکنمبه نام : امید ولی تا به حال بی دلیل گریم نگرفته.. اگر ناگهان گریم بگیره درست فکر میکنم که دلیل ناراحتیم و غمم و یا به قول شما یکباره حس میکنم میخوام گریه کنم.. چیه و تا پیدا نکنم از کنار این مسئله نمیگذرم. امیدوارم در زندگیت موفق باشی و امیدوار:) N O V A L I S05-11-2009, 12:45 AMحتی با وجود هدف و انگیزه و خوشبینی، به واسطه ی نسبی و ناقص و موقت و جزئی بودن و همواره لنگیدن امر یا اموری از امورات دنیا که بهش مشغولیم، غم برای همیشه ریشه کن نمیشه... بهترین راه باور اینه که غم تار و پود هستی رو ساخته و زندگی در نهایت خوشبینی باز یک تراژدیه.... بهترین راه خو گرفتن با غمه ه ه.... چشم تو چشمش دوختن و جنگیدن و شاد بودن و هر از گاهی تسلیم شدن و گریستن و باز.......... و در نهایت با مرگ شکست نهائی رو خوردن! چون که هر چند عاقبت خوشی تو اون دنیا منتظرت باشه، با مرگ و نیست و نابود شدن حتی جسمانی، تو این دنیا همه بازنده ایم! به نظرم یکی از نعمت های بزرگی که خدا به آدم داده همین خوابه شبانه است که با کوه غم می خوابی و با دریای انگیزه و امید بیدار میشی.... می بخشی اگر کمی رمانتیک شد... تو این ساعت شب برام لازم بود و شاید برای شما مفید! sepid 12ir05-11-2009, 02:02 PMهمیشه من هم به خودم و هم تمام اطرافیانم یک نکته ی کلیدی رو یاد آوری میکنمبه نام : امید بسیار ساده در کلام و سخت در عمل.... ااکثرا خوبم اما باز شبا موقع خواب دوباره دلم به شدت میگیره نمیدونم چرا این طوری شدم من چندسالی هست که با این مشکل دست و پنجه نرم میکنم... دلایل متفاوتی داره و نسبتا رایج شده.... بی هدفی، بی اعتقادی، بی ایمانی، شکست عشقی، مشکلات فراوون و گهگداری تغییر هورمون و ... هر کدوم میتونه آدمها را به این شرایط سوق بده...شاید حتی برا بازه زمانی کوتاه بد هم نباشه (باید غم را حس کنی تا شادی را درک کنی و قدرش را بدونی)...ولی باید کمک کنی که پایدار نمونه... بین افراد 17 - 25 ساله این اتفاق معمول تر هم هست... شاید دیدن یک روانشناس و صحبت کردن باهاشون بتونه کمکتون کنه... نگران نباشید، مطمئنا اگر خودتون بخواین امیدی که دوستان ازش صحبت میکنن را میتونید پیدا کنید....هدف و امید و ایمان شادی را دوباره به زندگی برمیگردونه... (یکی نیست به من بگه تو که لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره) halflife g05-11-2009, 02:08 PMمن مدتیه که اصلا با احساساتم مشکل دارم یه روز شادم فرداش حس غم دارم اما الان بدتر شده تو یه روز بیدلیل یه بار حس میکنم میخوام گریه کنم شاید چند ساعت بعد کاملا حسم برعکس قبل بشه و بخوام واقعا بخندم حالا خوبه شما حس شادي در طول روز بهت دست ميده من كلا 24 ساعت روز حس غم دارم و كلا غمگينم در نتيجه شما بهتر از مني..... . البته اين جواب علمي نبود فقط خواستم احساس خودم رو گفته باشم Kaptian Black05-11-2009, 03:22 PMکسی تو ایران اینجور حسی نداشته باشه یه جای کار میلنگه ! زیاد نگران نباش :31: مثلا من خودمو با 3 4 تا قرص نگه میدارم ! halflife g05-11-2009, 07:11 PMکسی تو ایران اینجور حسی نداشته باشه یه جای کار میلنگه ! زیاد نگران نباش :31: مثلا من خودمو با 3 4 تا قرص نگه میدارم ! دقيقا ....... .من حدود 3 سالي هست كه اينجوري شدم و در نتيجه زندگي رو هم با اين وضع عاطفيم تطبيق دادم ..شما هم كم كم اينجوري ميشي نترس. shervin8308-11-2009, 08:23 AMشما مبتلا به biopolar disorder یا اختلال دو شخصیتی هستید.به یک روانپزشک مراجعه کنیدبا دارو مشکلتان رفع خواهد شد. eMer@lD08-11-2009, 12:00 PMشما مبتلا به biopolar disorder یا اختلال دو شخصیتی هستید.به یک روانپزشک مراجعه کنیدبا دارو مشکلتان رفع خواهد شد. بله تایید میشه فقط در مورد بروز مانیا فرد از زندگی روزمره می افته و قادر به ادامه ی زندگی نیست به طوری که گاهی اگر اطرافیان نباشند از خوراک و غذا می افته و همچنین طبق تصورات خودش از منزل بیرون میزنه و دنبال راهگشایی کار مردم میره حتی شاید فردی رو در بیرون ببینه و موج منفی دیافت کنه به سمتش پرخاشگری کنه و اگر موج مثبت دریافت کنه بیشتر از حد معمول به اون فرد محبت و احترام قایل میشه.. شاید دوستمون اگر به ناراحتیی که بهش مبتلا شدند رسیدگی نکنند به disorder Bipolar مبتلا میشوند که حتما باید رسیدگی بشه. 2sibesorkh08-11-2009, 05:53 PMبه نام خدا خیلی جالب و عجیبه اکثر کسانی که اینجا پاسخ دادند چنین مشکلی داشتند یا دارند. به نظر بنده با مشاوره و قرص و دارو هم حل نمیشه ... به نظر این حقیر باید وقایع اخیر زندگیتون مرور بشه ... توسط خودتون و سپس حل بشه توصیه می‏کنم کتاب وضعیت آخر و چهار اثر رو مطالعه کنید . بنده هم مدتی اینطور بودم بی‏انگیزه و گاهی بی‏دلیل گریه می‏کردم راهش رو به لطف خدا پیدا کردم و اون اتصال به خداست باور کنید...(هیچ مشاوری قد خدا نمی‏دونه.. باور داشته باش هیچکس مثل خدا رنجهات درک نمی‏کنه) زندگی روی آدم خیلی فشار میاره و ما در حال رشدیم و علم کامل نداریم فقط توکل به خدای متعال هست که می‏توه کمکمون کنه به بنده که کمک کرد اونقدر که دیگه خیلی کم نا امید و ناراحت میشم چون مطمئنم کسی رو دارم که فوق قدرتهاست بهش فکر کنید با احترام سیب سرخ hoseinist10-12-2009, 07:57 PMمدتیه منم با این مشکل دست و پنجه نرم میکنم تحت درمان دارویی هستم یعنی کاملا از مکانیسم عمل داروها با توجه به رشته ام آگاهم اما الان به مرحلهای رسیدم که میدونم دیگه نه دارو نه روانشناس چاره کار نیست شاید واقعا همونطور که دوست خوبمون سیب سرخ گفته نیاز داشته باشم گمشده ای که مدتیه ازش فاصله گرفتم دوباره پیدا کنم ؟ ولی چرا اونموقع هرچی بیشتر صداش زدم کمتر بهم توجه کرد چرا منو به حال خودم رهام کرد ؟؟؟ saeedn7010-12-2009, 08:19 PMشما باید تشریف ببرید روانپزشک.............مشکل شما 2 شخصیتی که در بالا گفته شده نیست.............. براحتی توسط روانپزشک مشکلتون با دارو حل میشه......... احتمال میدم روانپزشک براتون لاموتریژین تجویز کنه.........هر وقت رفتید و دارو گرفتید خبرش رو بدید چه دارویی گرفتید..... لاموتیریژین برای تثبیت خلق تجویز میشه........ اصلا بزار بگم من 2 هفته پیش رفتم روانپزشک بعد پرسید که خلقتون چه حوریه دقیقا مشکل شما رو تعریف کردم منم اینه شمام بعد گفت براتون لاموتریژین تجویز میکنم برای تثبیت خلق برای اینکه همیشه یه جور باشه اخلاقت......... 2 شخصیتی اصلا یه قضیه دیگه ای...............اونم مگه شما دوران بلوغ رو رد نکردید.........اگه رد کرده باشید اصلا 2 شخصیتی محال فرد بالای 20 سال دچار بشه......... حالا باز بگم..............من خودم دچار 2 شخصیتی در 17 سالگی و بینهایت شخصیتی در 18 سالگی تعریفش به این صورته....... ببین شما یه روز شخصیتت مثل یه فرد با شخصیته یه رو مثل یه آدم دیگه ....هر روز یهمدلی...........یه روز پررو ....یه روزخجالتی... باید تجربه کنی اون زان یادمه سیتالوپرام برام تجویز کرد..................بعدشم بیماری چند شخصیتی تا 19 سالگی کلا خوب میشه... الانم 20 سالمه اون بیماریم تموم شده همیشه یه شخصیت دارم......با وقارم....: دی نه خیالت راحت با قرص مشکلت حل میشه.....من روانپزشکای زیادی رفتم.....و روانشناسای زیادی..... قرصهای روانپزشکی همشون عوارض دارند...اینو درنظر بگیر....! یه موقع چاق میشی.....یه موقع تو خواب میپری......یه موقع کابوس میبینی.........یه موقعداد میزنی تو خواب....... یه موقع وحشت در خواب.........یه موقع سرگیجه........یه موقع خواب آلودگی..... من تو این چند سالی که این هم بیماریهای مغزی رو گذروندم این مشکلات رو داشتم................ اصلا بزار یه چیزی بگم اصولا افراد باهوش دچار بیماریهای خاص افسردگی میشن مثل من........ من تا کلاس پنجم معدلم 20 بود........ خلاصه من خیلی عذاب کشیدم...خیلی تجربه پیدا کردم......... farredsky11-12-2009, 09:52 PMدر این موارد فقط به روانپزشک( متخصص اعصاب و روان )( و نه مغز و اعصاب ) مراجعه کنید تا با اخذ شرح حال کامل نوع بیماری روتشخیص بده و درمان کنه- درمان رو به تاخیر نیاندازید وگرنه بیماری مزمن می شه و درمان مشکل تر و طولانی تر می شه . یادتون باشه داروی روانپزشکی حداقل 3 هفته زمان لازم داره تا اثرش شروع بشه و باید تا چند ماه بعد و گاهی طولانی تر ادامه پیدا کنه . سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2276]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن