تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فتوا دهندگان بزرگانِ دانشمندان‏اند و فقيهان پيشوايانى كه از آنان بر اداى پيمان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803965504




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصطفي زماني:عید ایران نیستم


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: عيد ايران نيستم تصوير روي جلد مجله شماره 213 خانواده سبز نيمه اول آذرماه، «مصطفي زماني» بود، بازيگر نقش يوسف پيامبر(ع) يا همان يوزارسيف... مجله‌اي كه در كمتر از 48 ساعت ناياب شد و ما شرمنده خوانندگاني شديم كه نتوانستند مجله را تهيه كنند، تماس‌ها و نامه‌هاي زيادي مبني بر اين داشتيم كه دوباره آن شماره از مجله را به چاپ برسانيم، همان مجله‌اي كه تيتر يوزارسيف، پسر دريا را براي آن انتخاب كرديم و ما هم به ناچار به تمامي اين عزيزان گفتيم كه در شماره نوروز، آن گفتگو را دوباره چاپ خواهيم كرد... و حالا به وعده‌مان عمل مي‌كنيم و گزيده‌هايي از صحبت‌‌هاي مصطفي زماني را به چاپ مي‌رسانيم. پسر چشم آبي محجوب كه اين روزها طرفداران زيادي، از بازي او تعريف مي‌كنند و چند ماهي است كه جمعه‌ها ساعت 10 شب به خانه ايراني‌ها مي‌آيد... در 30 خرداد ماه سال 1361 در فريدونكنار مازندران به دنيا آمدم، ثمره ازدواج پدر و مادرم 5 فرزند است كه چهار پسر و يك دختر هستند و من فرزند سوم خانواده مي‌باشم. از آنجا كه در شهرستان برايم امكان بازيگري نبود، به هيچ عنوان به آن فكر نمي‌كردم، گرچه از كودكي علاقه وافري به بازيگري داشتم، تا اينكه دانشگاه قبول شدم، آنجا بود كه سعي كردم به تئاتر دانشجويي راه پيدا كنم و خودم را نشان دهم تا در نهايت يك قدم به بازيگري نزديكتر شوم. سال‌ها بدين منوال گذشت تا اينكه يكي از دوستانم كه مي‌دانست من علاقه زيادي به بازيگري دارم، در روزنامه‌ خوانده بود كه براي نقش حضرت يوسف(ع) به دنبال بازيگر هستند، او مرا تشويق كرد كه بروم تست بدهم، اما من فكر نمي‌كردم كه در اين تست پذيرفته شوم، به دوستم گفتم: «نمي‌روم، آنها دنبال بازيگري هستند كه به مشخصات ظاهري من نمي‌خورد، من به آنان گفتم كه يوسف چشم آبي به كار آنان نمي‌آيد... اما دوستم پافشاري كرد و تصوير من را به فرج‌ا... سلحشور نشان داد، او هم گفت: «بگو، بيايد، تست بدهد»... در كل تعداد زيادي براي اين نقش تست دادند، من هم يكي از آنان بودم، 20 روزي گذشت و با من تماس گرفتند و گفتند در تست‌هاي اوليه قبول شدم، زماني كه خودم را به گروه معرفي كردم، متوجه شدم كه براي اين نقش از سه هزار نفر تست گرفته‌اند. زماني كه براي اين نقش انتخاب شدم، بايد مطالعه مي‌كردم، پس به مطالعه كتاب‌هاي تاريخي در مورد حضرت يوسف(ع) پرداختم، البته قبلا در اين زمينه مطالعه داشتم، اما بايد بيشتر مطالعه مي‌كردم، ضمن اينكه كارگردان اين مجموعه هم، از لحاظ روحي كمك بزرگي براي من بود، شش ماه فرصت داشتم كه خودم را آماده كنم، پس به كلاس‌هاي فشرده بازيگري، سواركاري و بدنسازي رفتم و زيرنظر اساتيد فن، آموزش ديدم. اولين روز تصويربرداري را به خوبي به ياد دارم «ساعت حدود 11 صبح بود، هشتم بهمن‌ماه سال 1383، سلحشور به من گفته بود، دو هفته فرصت داري، اگر متوجه شدم كه نقش «يوسف» را نمي‌تواني بازي كني، عوضت مي‌كنم، اما من مصمم بودم تا خودم را نشان بدهم. تمام تمركزم را روي بازي‌ام گذاشتم و پذيرفته شدم، روزها گذشت تا به دو سال رسيد و من حالا بازيگري بودم كه دو سال مقابل دوربين اين پروژه تاريخي قرار گرفته بودم.» پسرعمه‌ام «حسين جعفري» را هم به گروه معرفي كردم تا نقش نوجواني يوزارسيف را بازي كند. گروه در تعطيلات تابستاني به سر مي‌برد و متوجه شدم كه كارگردان به دنبال بازيگري است تا در اين نقش بازي كند. من هم به شمال رفته بودم تا تعطيلات را در كنار خانواده‌ام سپري كنم. در برخورد با پسرعمه‌ام به نظرم رسيد كه او به درد اين نقش مي‌خورد، آن زمان حسين با اينكه سن زيادي نداشت، ولي در نمايشنامه‌نويسي فعاليت مي‌كرد و حتي برنده جايزه بهترين بازيگر كودك در استان مازندران هم شده بود... پس تصويرهايي از او گرفتم و در بازگشت به تهران آنان را نشان كارگردان دادم، او هم پذيرفت، حسين به تهران آمد، تست داد و پذيرفته شد. آنچه در ادامه خواهيد خواند گزيده‌اي از گفته‌هاي زماني است... الان اين كار در حال پخش است، واكنش‌هاي مردم هم خوب... و اين هم طبيعي است كه من بخواهم پس از مدتي بازي كنم و نقش‌هاي متفاوتي را تجربه كنم، فكر مي‌كنم آن زمان لازم نيست همه را متقاعد كنم، چون امكان ندارد... وقتي كه اعتقاد پيدا كردي كه مي‌تواني يك كار را انجام بدهي و دوستش داري، بايد انجامش بدهي، فقط بايد درست انجامش بدهي تا بتواني بقيه را متقاعد كني كه تصميم درستي گرفتي... ما دو نوع مخاطب داريم، مخاطب تلويزيون و مخاطب سينما، در سينما يك فيلم اگر يك ميليارد بفروشد، مي‌گويند خوب فروخته، بليت دو هزار تومان است و جمع همه اين تعدادي كه ديده‌اند، مي‌شود پانصد هزار نفر... البته سينما مخاطب خودش را دارد و خيلي از آن مخاطبان خاص هستند... اما به هر حال جمع‌شان مي‌شود پانصد هزار نفر، اگر خيلي خوب فروخته باشد، بعدا هم كه سي‌دي آن منتشر مي‌شود و كل آن پس از دو سال مي‌شود، دو ميليون نفر، اما سريالي كه بگيرد، در لحظه 10، 15 ميليون نفر آن را مي‌بينند مثل سريال يوسف پيامبر(ع). مسئوليت كار در تلويزيون متفاوت است، در سينما شما مي‌توانيد نقشي را بازي كنيد، وقتي خوب بازي كنيد، مي‌گويند آفرين، يعني مخاطب سينما بازي مي‌خواهد و تو بايد راضي‌اش كني... در صف ايستاده پول داده و در يك جاي ساكت و تاريك نشسته كه راضي‌اش كني... سعي مي‌كنم به هر كجاي ايران كه مي‌روم مثل توريست نباشم، من طي سفري كه به يكي از استان‌ها داشتم، بالغ بر 15، 20 هزار نفر، در ساعت 8 شب در مصلي جمع شده بودند، در حالي كه برف هم آمده بود. جمعيت آنقدر زياد بود كه من بعد از ده دقيقه از سن آمدم پايين. وقتي اين صحنه را ديدم خوشحال شدم، از اينكه كار اين قدر خوب ديده شده و مردم آن را دوست دارند و خوشحال شدم از اينكه اين قدر لطف خدا درباره من زياد بوده و از طرف ديگر احساس كردم كه چقدر مسئوليت من سنگين‌تر شده است... به خاطر همين هم سعي مي‌كنم در شهرهايي كه مي‌روم مراسم خيلي مختصر باشد و بيشتر وجهه هنري داشته باشد، نه وجهه‌هاي ديگر... دوره كودكي من مصادف بود با سال‌هاي دفاع مقدس و من در كل فيلم‌هاي جنگي زيادي ‌ديدم، آن موقع به بازي استاد «جمشيد هاشم‌پور» علاقه زيادي داشتم... بعدش وارد فضاي نسل جديد بازيگران ايران شديم. من معمولا هر فيلمي كه قشنگ باشد را نگاه مي‌كنم و از بين بازيگران هم نود درصدشان را خيلي دوست دارم، اما به بازي مرحوم شكيبايي، پرويز پرستويي، استاد انتظامي، علي نصيريان و استاد مشايخي علاقه زيادي دارم، آنها سال‌ها رنج برده‌اند تا به چنين جايگاهي رسيده‌اند. دوست دارم نقش كوروش كبير و مولوي را بازي كنم. در محلي كه زندگي مي‌كردم، يك گدايي بود عجيب و غريب،اين گدا با حالت چمباتمه، ساعت‌ها روي زمين مي‌نشست در حالي كه خيلي پير بود. اگر به او نگاه مي‌كردي فكر مي‌كردي كه مجسمه است، تكان نمي‌خورد و ساعت‌ها همين طور مي‌ماند... من بارها از جلويش رد شدم و به او نگاه كردم. دوست داشتم از او بپرسم «الان به چي فكر مي‌كني؟» دوست داشتم، دنيا را از نگاه او ببينم... يك بار پرسيدم، اما جواب نداد، نگاه كرد و چيزي نگفت... من اصولا آدم كنجكاوي هستم و دوست دارم بتوانم راحت با آدم‌ها حرف بزنم و بخندم و بچرخم و راحت باشم... در حد خوب فوتبال بازي مي‌كردم، در نوجواني كشتي و تكواندو هم كار كردم. پدرم كارمند بازنشسته است. شرايط بدي كه من داشتم اين بود كه وقتي تست مي‌دادم، اصلا باور نمي‌كردم پذيرفته شوم. فكر مي‌كنيد اين اتفاق چند بار در سينما و تلويزيون افتاده است كه يك آدم در 22 سالگي نقش كسي را بازي كند كه بچه 7 ساله‌ اسمش را شنيده و مي‌داند، مداح مي‌داند، عاشق مي‌داند، روحاني مي‌داند، بقال محل مي‌داند و جهان او را مي‌شناسد. من عاشق چند سكانس فينال هستم، سكانس‌هاي مربوط به رسيدن يوسف به پدر و معرفي ايشان به برادرهايش و همچنين سكانس ديدار مجدد زليخا، اين سكانس‌ها بارها تكانم مي‌دهد، من نمي‌توانم اينها را ببينم و اشك نريزم. چون مي‌رويم براي بازبيني، تكان‌دهنده است، به جرات مي‌توانم بگويم اگر يك انسان ده درصد بويي از عشق برده باشد، متاثر مي‌شود. اولين پلاني كه از من تست گرفتند، ساده نبود، آن قسمت بود كه برادرهاي يوسف(ع) دچار قحطي شده‌اند و براي اولين بار به مصر مي‌آيند... يوسف نام آنها را داده به نگهبان و گفته اگر چنين كساني آمدند به من بگو، يوسف مي‌بيند كه برادرهايش دارند مي‌آيند، مي‌خواهد يواشكي آنها را ببيند، به همسرش مي‌گويد: «اينها برادران من هستند» حالتي دارد كه هم حسي است، هم ترس است، هم بي‌باوري است و هم مي‌رسد به جايي كه هيچ چيز نيست، اما هيجان، دوست داشتن و همه چيز در آن است. من هميشه مديون اعتقادي هستم كه آقاي سلحشور به من دارد، اين يك چيز واضح است و من قدردان ايشان هستم. شكايت مي‌كنم «مصطفي زماني»، از دست تعدادي از نشريات حسابي شاكي است، مي‌گويد: بعضي از مطبوعات، ديگر شورش را در آورده‌اند، سر من را روي بدن فرد ديگري در حالت‌هاي مختلف مونتاژ مي‌كنند... من نمي‌دانم اين كارها چه معنايي دارد، آنها به شعور خوانندگان‌شان بي‌احترامي مي‌كنند، من هم كه وقت ندارم، هر روز به دادگاه بروم و از اين نشريات شكايت كنم... اما از طرفي مي‌بينم كه اين رويه ادامه دارد و اين نشريات به اين كارها ادامه مي‌دهند، من هم از طريق قانون عمل مي‌كنم به ناچار از دست آنان شكايت مي‌كنم، اين كارها چه معنا مي‌دهد كه سر يك هنرپيشه را روي بدن تصاوير ديگري مونتاژ مي‌كنند... آنها بايد پاسخگوي اين عمل غيرحرفه‌اي خودش باشند، اگر آنها با من مصاحبه نمي‌كنند! كه در واقع من با آنان مصاحبه نمي‌كنم، حداقل عكس خودم را به چاپ برسانند! عيد در ارمنستان هستم «مصطفي زماني» بدون شك در سال 87، ستاره هنر ايران بود، از طريق مجله «خانواده‌سبز» به هموطنان خود فرا رسيدن سال 88 را تبريك مي‌گويد و آرزوي سلامتي و سربلندي براي آنان دارد، او از هموطنانش به نيكي ياد مي‌كند و مي‌گويد: «از همه‌شان كه مرا در كوچه و خيابان مي‌بينند و ابراز محبت مي‌كنند، سپاسگزارم و خوشحالم كه بازي در نقش يوسف(ع) به دل آنان نشسته است، خوشحالم كه اين سريال بينندگان زيادي را پاي جعبه جادويي نشانده است، در سال 88، براي تمامي ايرانيان در ايران زمين، آرزوي سعادت دارم و سالي پر بركت براي آنان آرزومندم...» «مصطفي زماني» بازيگر نقش يوزارسيف در پايان مي‌گويد: «به زودي در فيلم سينمايي به نام «آل» بازي مي‌كنم و اميدوارم، بازي در سينما تجربه خوب و موفقي براي من باشد.» گفتني است، سرانجام پس از بررسي‌ گزينه‌هاي مختلف براي بازي در نقش نخست مرد فيلم سينمايي «آل»، مصطفي زماني براي ايفاي اين نقش انتخاب شد. كارگردان اين فيلم «بهرام بهراميان» است، همان كارگردان مجموعه «ساعت شني» كه سال گذشته از شبكه اول پخش مي‌شد، ضمن اينكه تهيه‌كنندگي آن را «علي معلم» برعهده دارد، اين فيلم قرار است با همكاري شماري از سينماگران ارمني اواخر اسفندماه در ايروان، پايتخت ارمنستان جلوي دوربين برود، يعني اينكه عيد امسال «مصطفي زماني» در ايران نيست! پژمان




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 642]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن