تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1805322742
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: شصت سال جنايت ؛ شصت سال مقاومت(39) طوفان مرگ در جنگلسدر refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
شصت سال جنايت ؛ شصت سال مقاومت(39) طوفان مرگ در جنگلسدر
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شصت سال جنايت ؛ شصت سال مقاومت(39) طوفان مرگ در جنگل"سدر"
خبرگزاري فارس: كمتر از يك ماه پس از تهاجم فداييان فلسطيني به پايتخت "رژيم صهيونيستي" كه به "عمليات ساووي" اشتهار پيدا كرد، آتش "جنگ داخلي لبنان" شعله كشيد. پيوستگي "جنگ داخلي لبنان" با "نهضت مقاومت فلسطين" به قدري زياد است كه ن بايد زمينههاي آغاز اين جنگ ويرانگر و مراحل آن را با تأمل بيشتري مورد بررسي قرار داد.
![](http://media.farsnews.com/Media/8704/Images/jpg/A0460/A0460302.jpg)
به گزارش خبرگزاري فارس، مصر و سوريه به دنبال "جنگ شش روزه"(1967) مرزهاي خود را با "فلسطين اشغالي" بر روي فدائيان فلسطيني بسته بودند، مضافاً اينكه به دليل تراكم نظاميان صهيونيست در مرزهاي اين دو كشور، عمليات نفوذ به فلسطين اشغالي از اين مرزها بسيار دشوار بود.
پس از فتنة "سپتامبر سياه" در اردن(1970) و اخراج فداييان فلسطيني توسط "حسين اردني" از اين كشور، لبنان تنها سرزميني بود كه فدائيان ميتوانستند در مرزهاي مشترك آن با"فلسطين اشغالي" جبهة ضدصهيونيستي خودراتشكيل دهند.
به اين ترتيب، "ساف" ساختاري وسيع و بسيار فعال در لبنان ايجاد كرد و هزاران فدايي فلسطيني و خانواده هايشان در اين سرزمين مستقر شدند.
تا پيش ازتحولات دهه 1970، مسيحيان لبنان (كه اكثريت آنان را فرقهاي از كاتوليك ها موسوم به "ماروني" تشكيل ميداد) بر اثر سالهاي حكومت قيوميت فرانسويها، قدرت و پايگاه سياسي و اجتماعي فراواني در لبنان كسب كرده بودند و بنابر آماري كه "حكومت قيوميت فرانسه" منتشر كرده بود، مسيحيان اكثريت جمعيت لبنان را شامل مي شدند.در چنين فضايي ،مسلمانان لبنان از هر لحاظ تحت سلطه و حاكميت "ماروني"ها قرار داشتند و مانند يك اقليت با آنان رفتار ميشد.
در سال 1970 ميلادي ،حضور يك سازمان مسلّح و پرقدرت ("ساف") در صحنة لبنان كه اعضاي آن را مسلمانان تشكيل ميدادند، توازن قواي سياسي و نظامي را در اين كشور به سود مسلمانان تغيير داد و به حس رقابت كهنة ميان مسلمانان و "مسيحيان ماروني" دامن زد. آميخته شدن اين رقابت هاي تاريخي با منازعات مدرن سياسي "راست" و "چپ" (نشأت گرفته از فضاي "جنگ سرد") بر التهابات سياسي شديدا دامن مي زد.
اطلاع از اين جبهه بندي ها براي درك صحيح وقايع پيچيده لبنان بسيار ضروري است. مسيحيان لبنان به صورت سنتي مورد حمايت "فرانسه"(داعيه دار تاريخي كاتوليك ها) و اروپاي غربي بودند.در آن سال ها اروپاي غربي و ايالات متحده آمريكا به همراه تمام متحدان آنان، در ادبيات سياسي ،"بلوك غرب" ناميده مي شدند كه در منازعات سياسي موسوم به "جنگ سرد" به آنان "جبهة راست" اطلاق مي شود.در سوي ديگر "اروپاي شرقي" و "اتحاد جماهير شوروي"(پرچمدار مكتب "ماركسيسم")و "چين) به همراه متحدانشان قرار داشتند كه در ادبيات سياسي ،"بلوك شرق" ناميده مي شدند و به آنان "جبهة چپ" گفته مي شود.
در مرزبندي "جنگ سردي"، مسلمانان لبنان و فلسطينيها كه با "استعمار اروپايي-آمريكايي" و نفوذ آنان در منطقه سر جنگ داشتند ، به دليل شعارهاي ضداستعماري و ضدسرمايهداري كه از طرف ماركسيستها داده ميشد، با آنان نزديكي و همسويي بيشتري نشان ميدادند و به طور طبيعي در جبهه "چپ" قرار ميگرفتند.
نيروهاي سياسي "چپ" در لبنان، غالباً تحت رهبري چند حزب سياسي قرار داشتند كه اكثر اين احزاب، رسماً مرامنامة ماركسيستي و بعضاً پان عربيستي داشتند. اين احزاب پس از ورود فلسطينيها به لبنان موفق شدند به يكديگر نزديك شده و يك "جبهة ائتلافي" با نام "جبهة ملي لبنان" تشكيل دهند. "جبهة ملي لبنان" توسط يكي از سياستمداران مكّار و جاهطلب لبناني به نام "كمال جنبلاط" هدايت ميشد. "كمال جنبلاط" رئيس حزب "سوسياليست پيشرو" و عضو طايفهاي از مسلمانان لبنان موسوم به "دروزي"ها بود.("دروزي" ها شاخه اي از فرقه "اسماعيليه" به شمار مي روند.)
"ساف" هم كه بيش از سه چهارم آن را "احزاب ماركسيستي" تشكيل ميدادند، عملاً به صورت متحد و همسنگر "جبهة ملي لبنان" درآمد.
در مقابل، نيروهاي سياسي "راست" رااحزاب مسيحي تشكيل مي دادند. اين احزاب نيز با احساس خطر از جانب رقباي مسلمان و "ماركسيست" علي رغم اختلاف نظر هاي فراوان ، فواصل ميان خود را كم كرده وائتلافي موسوم به "جبهة لبناني" ايجاد كردند. اين ائتلاف تحت رهبري "پير جميل" (رئيس "حزب كتائب") و "كاميل شمعون" (رئيس حزب "احرار") "جبهه راست" لبنان را تشكيل مي داد.در اين ميان دولت لبنان به رياست جمهوري يك مسيحي (با نام "سليمان فرنجيه") نيز به صورت پشتيبان "جبهه راست" (مسيحيان) عمل ميكرد.
البته تودههاي عادي مردم لبنان در اين جبههبندي سياسي زياد وارد نميشدند و بيشتر تحت تأثير رهبران مذهبي خود قرار داشتند تا رجال سياسي.
"جنبش ملي لبنان" ("ائتلاف چپ") به لحاظ نظامي به "ساف" پشتگرم بود و "ائتلاف راست" به ارتش لبنان. اما همة جهان عرب نسبت به ضعيف بودن ارتش لبنان واقف بودند و همين امر باعث ميشد كه "جبهة راست" در لبنان در برابر وسوسة "رژيم صهيونيستي"(به عنوان يم وابسته مهم "بلوك شرق") براي اعطاي كمكهاي تسليحاتي و نظامي تسليم شود و به صورت يك همپيمان مهم "تلآويو" در برابر فلسطينيها عمل كند.
به اين ترتيب متعصب ترين جامعه كاتوليك هاي جهان به مهمترين متحد منطقه اي يك رژيم يهودي تبديل شدند.چنين هم پيماني هاي عجيبي تنها در كشور غريبي مانند لبنان بود كه محقق مي شد.اين قبيل معجزات سياسي از اختصاصي ترين پيامدهاي حضور يك موجوديت ناچسب و غاصب در منطقه اي بود كه بوميان آن قرن هاي متمادي با آرامش در كنار يكديگر زندگي مي كردند.جامعه مسيحي لبنان به قدري با مسلمانان آميختگي و همزيستي داشتند كه در باره آنان جمله اي زيبا شايع بود:" مسيحيان لبنان ، مسلماناني هستند كه يكشنبه به كليسا مي روند" جالب اين كه مسيحيان لبنان تنها شاخه مسيحي است كه زبان مذهبي و عبادي آن عربي است.
در سايه تشكيل "دولت يهود" در جوار لبنان ، كار به جايي رسيد كه رودي پر خروش از خون ميان طوايف لبناني جاري شد كه تا امروز نيز تلاطم دارد.
*جرقه هاي جنگ
در سال 1973 سه نفر از اعضاي "جبهة خلق" در حالي كه تلاش ميكردند بمبي را در "سرويس بهداشتي" فرودگاه بيروت تعبيه كنند، توسط پليس لبنان دستگير شدند. "جبهة خلق" بلافاصله خواستارآزادي بي قيد و شرط آنها شد اما پليس مخالف كرده و سرنوشت آنان را به دادگاه موكول كرد.
متعاقبا چريكهاي "جبهة خلق" يك افسر و يك سرباز ارتش لبنان را از خيابان ربودند و به مقرّ خود در اردوگاه آوارگان فلسطيني به نام "صبرا" منتقل و اعلام كردند كه اين دو را تنها در برابر آزادي اعضاي بازداشت شدة خود رها خواهند كرد.
ارتش لبنان كه به دنبال بهانه اي براي نشان دادن ضرب شصتي به فلسطينيان بود، فرصت را غنيمت شمرد و با پشتيباني توپخانة خود وارد اردوگاه "صبرا" شد.
جنگي سخت درگرفت كه البته مطابق معمول رزمندگان آن را نه فدائيان "جبهة خلق" بلكه چريكهاي "فتح" تشكيل ميدادند.
"جبهة خلق" همواره در توجيه اين شيوه خالي كردن ميدان نبرد مدعي ميشد كه به دليل قلّت چريكهاي اين سازمان و تحصيل كرده و نخبه بودن آنان، موظف است كه از اين چريكها تنها در عمليات ويژه استفاده كند و جانشان را در جنگهاي پرتلفات به خطر نيندازد!.
جنگ در اردوگاه "صبرا" 14 روز به طول انجاميد و ارتش لبنان در مراحل آخر با دستور مستقيم رئيسجمهور، توسط هواپيما اقدام به بمباران اردوگاههاي آوارگان فلسطيني كرد. در نتيجة اين جنگ 400 فلسطيني كشته و هزاران نفر ديگر مجروح شدند. در اين جا بود كه رهبر مذهبي شيعيان لبنان وارد ماجرا شد و با تهديد رئيسجمهور به دخالت "طائفة شيعه" در جنگ و تمرد افسران شيعة ارتش از فرماندهان خود، به جنگ 14 روزه در "صبرا" خاتمه داد.
*واينك "امام موسي صدر"
"آيتالله سيدموسي صدرالدين صدر" كه در لبنان به "امام موسي صدر" شهرت داشت، فرزند يكي از مراجع تقليد بزرگ شيعيان (آيتالله العظمي "سيدصدرالدين صدر") بود.
"موسي" در سال 1307 در شهر "قم" به دنيا آمد. وي به هنگام اولين حضور خود در لبنان، علاوه بر "اجتهاد" در حوزة فقه، داراي مدرك "كارشناسي حقوق" از دانشگاه تهران بود و به زبان عربي تسلط كامل داشت. او در سال 1955 براي اولين بار به لبنان رفت و با رهبر وقت شيعيان شهر صور، "آيتالله علامه سيدعبدالحسين شرفالدين" ديدار كرد. (در آن سالها شهر "صور" پرجمعيتترين و مهمترين شهر شيعهنشين در لبنان بود و رهبر شيعيان اين شهر، در حقيقت رهبري "طايفة شيعه در لبنان" را برعهده داشت.)
"علامه شرفالدين" به شدت تحت تأثير شخصيت "موسي صدر" قرار گرفت و سعي كرد طي مدت كوتاهي اين روحاني جوان را به محافل مختلف شيعي لبنان برده و او را به عنوان يك عالم توانمند و تأثيرگذار معرفي كند.
دو سال بعد "علامه شرفالدين" وفات يافت و شيعيان "صور" با توجه به توصيههاي آن مرحوم، از "موسي صدر" دعوت كردند تا به لبنان مهاجرت كرده و در "صور" ساكن شود. سرانجام در اواخر سال 1959، "آيتالله موسي صدرالدين صدر" از "قم" به "لبنان" هجرت كرد و در شهر "صور" اقامت گزيد.
صرفنظر از جايگاه علمي اين مجتهد جوان، شخصيت و كردار فرهنگي و اجتماعياش جايگاه وي را در ميان شيعيان محروم و استثمار شده لبنان تثبيت كرد. توانمندي حيرتانگيز اين مرد براي حل و فصل بحرانها و اختلافات طائفهاي (كه در لبنان عادتي كهنه و عميق بود) شهرت او را به ميان ساير طوائف و مذاهب لبنان هم كشيد و در مدت كوتاهي "امام موسي صدر" به يكي معتبرترين و محبوب ترين شخصيتهاي لبنان تبديل شد. وي در ماه مه سال 1967، موفق شد پس از مدتها تلاش و مذاكرات سياسي، مجوز تأسيس "مجلس اعلاي شيعيان لبنان" را براي حفظ و پيگيري منافع شيعيان اين كشور، به تصويب پارلمان لبنان برساند و شيعيان نيز رياست "مجلس اعلاي شيعيان" را به خود "امام موسي صدر" سپردند.
*حركت المحرومين
به دنبال تجاوزات مكرّر "رژيم صهيونيستي" به جنوب لبنان (كه ساكنان آن همگي شيعه بودند) و بيتوجهي رئيسجمهور مسيحي "سليمان فرنجيه" به حقوق قانوني شيعيان و "مجلس اعلاي شيعيان"، امام موسي صدر اقدام به تأسيس يك سازمان سياسي براي جذب و سازماندهي جوانان لبناني نمود تا عليه تضييع حقوق شيعيان و تجاوزات "رژيم تلآويو" وارد عمل شود. اين سازمان "جنبش محرومين" يا "حركت المحرومين" نام گرفت. سازمان "جنبش محرومين" در ايام جنگهاي داخلي، تنها مدافع محلات شيعي در برابر تهاجمات "قصابان مسيحي" و "راهزنان ماركسيست" به شمار ميرفت.
بي شك اگر مداخلات و پشتيبانيهاي اين پيشواي سياسي - مذهبي شيعه به نفع "فدائيان فلسطيني" نبود، قطعاً فلسطينيان در معركة "جنگهاي داخلي لبنان" به همان سرنوشتي دچار ميشدند كه پيش از آن در "اردن" گرفتارش شده بودند.
"غائلة جنگ 14 روزه در صبرا" نخستين چالش جدي ميان "فلسطينيان" و دولت لبنان بود كه با وساطت "امام موسي صدر" خاتمه يافت.
*
مدتي كوتاه پس از اتمام"غائلة جنگ 14 روزه در صبرا" و تنها يك ماه قبل از حضور تاريخي "ياسر عرفات" در سازمان ملل متحد، يازده فلسطيني هنگام عبور از محلة مسيحينشين "دكوانه"، توسط "مارونيها" به گلوله بسته شده و قتل عام شدند.
"ياسر عرفات" به خوبي حس دريافت كه اين يك توطئه براي آغاز جنگ داخلي در لبنان ميان مسيحيان و فلسطينيهاست و تمام تلاش خود را به كار بست تا اخبار اين كشتار منتشر نشود ، زيرا چنين بحراني ميتوانست كشور هاي غربي و مسيحي را در "سازمان ملل متحد" در مقابل "ساف" فرار دهد و مانع از حضور نمايندگان فلسطينيان در "سازمان ملل شود" شود.
در همان شب "كشتار دكوانه"، ياسر عرفات از "امام موسي صدر" درخواست كرد كه توان خود را براي ممانعت از گسترش بحران به كار ببندد. متعاقبا "امام موسي صدر" با "پيرجميل" يكي از رهبران "جبهة لبناني" تماس گرفته و از او خواست كه مانع هز بيط و توسعه اين غائله شود.
"پير جميل" با اين ادعا كه فلسطينيها مسبب تحريك هستند، تلاش كرد زير بار اين درخواست نرود اما در نهايت "امام موسي صدر" با قبول مسؤوليت تمام فلسطينيها، از جانب آنان به رهبر مسيحي ضمانت داد و او را وادار به پذيرش مواضع خود نمود. به اين ترتيب، اوضاع آرام شده و يك ماه بعد "ياسر عرفات" آسوده خاطر به سوي سازمان ملل متحد پرواز كرد.
*اين بار؛ "صيدا"
حدود شش ماه پس از "كشتار دكوانه"، حادثهاي در شهر "صيدا"، فتيله "جنگ داخلي لبنان " را روشن كرد.
شهر "صيدا" بزرگترين شهر "سني نشين" لبنان است كه پشتيباني فراواني هم از "نهضت مقاومت فلسطين" به عمل ميآورد.
در ماه مارس سال 1975 جمعي از ماهيگيران شهر "صيدا" در اعتراض به عملكرد يك شركت آمريكايي دست به تظاهرات زدند. يكي از رجال سياسي خوشنام و محبوب لبنان به نام "معروف سعد" در پيشاپيش ماهيگران حركت ميكرد.
در اقدامي عجيب، ارتش لبنان اين تظاهرات صنفي آرام را بدون هيچ دليلي به گلوله بست و "معروف سعد" به سختي مجروح شد و مردم با مشاهدة پيكر نيمهجان او به خشم آمدند و به سختي با ارتش درگير شدند. در همان لحظات اول گروهي از ارتشيان كشته و مجروح شدند و حتي چند تانك و زرهپوش منفجر شده و دهها نفر از مردم نيز جان باختند.
اين حادثه به اعتبار ملي "ارتش لبنان" ضربة سختي وارد كرد و حملات تبليغاتي وسيعي را عليه آن به راه انداخت. "جبهة راست" ارتش را شاخهاي از خود ميدانست (فرماندهان ارشد ارتش لبنان همگي "ماروني" بودند و بدنة ارتش را نيز غالباً مسيحيان تشكيل ميدادند.) و به همين سبب در حمايت از ارتش تظاهراتي مسلّحانه در بيروت برگزار كرد كه جمعيتي بالغ بر 35 هزار مسيحي در آن شركت داشتند.
به دنبال مرگ "معروف سعد" در بيمارستان، در جريان تشييع پيكر او، "امام موسي صدر" سخنراني شديداللحني عليه ارتش ايراد كرد. در بخشي از اين سخنان آمده است:
"[...] اگر قرار است گلولهاي كه بايد در سينة اسراييلي در مرزهاي جنوب بنشيند، مبارز ملي، معروف سعد را به خاك و خون بكشد، بهتر است چنين ارتشي نابود شود[...] ارتش بايد نگاهبان وحدت ملي و كرامت هموطنان باشد، ولي اگر قرار است كه آلت دست طايفهاي خاص و يا عدهاي مصلحتطلب درآيد بهتر است چنين ارتشي نابود شود[...]"
اين ماجرا فصاي سياسي لبنان را به مرز انفجار رساند. همه احزاب و سازمان ها خود را براي جنگي سخت و سرنوشت ساز آماده مي كردند.
*اتوبوسي در "عين الرمانه"
در حدفاصل اواخر ماه مارس و اوايل ماه آوريل، جنگ تبليغاتي "جبهة راست" و "جبهة چپ" عليه يكديگر ادامه پيدا كرد تا اينكه سرانجام در 13 آوريل سال 1975، آتش فتيله به بشكه باروت رسيد.
حوالي ظهر اين روز، اتوبوسي حامل شهروندان لبناني و آوارگان فلسطيني، هنگام بازگشت از يك جشن عروسي در "اردوگاه تل زعتر" بايد از خياباني در يك محله مسيحي نشين بيروت مي گذشتند. اين اتوبوس در محله مسيحينشين "عين الرمانه" مورد هجوم مارونيهاي مسلح قرار گرفت و تمامي 27 سرنشين آن روي سنگفرش خيابان و مقابل يك كليسا قتل عام شدند. اجساد اين زنان و مردان و كودكان مدت زيادي روي زمين باقي ماند و جنگجويان "ماروني" اجازه ندادند آمبولانس دولتي يا ارتش براي حمل آنان به محل نزديك شود. گفته شد كه "پير جميل" رهبر "حزب كتائب" نيز در آن ساعت در كليساي مقابل كشتارگاه حضور داشته است.
در عرض چند ساعت خيابانهاي پايتخت لبنان سنگربندي شد و مردان مسلّح عضو "جبهة راست" با جنگجويان "جبهة چپ" درگير شدند و صداي انفجار توپهاي سنگين و خمپارهاندازها هرچند ثانيه شهر را به لرزه درميآورد.
به دنبال استقرار شبه نظاميان "جبهة چپ" در محلههاي مسلماننشين و سنگربندي شبهه نظاميان "جبهة راست" در محلات مسيحينشين، خيلي زود "جنگ چپ و راست" به "جنگ مسلمان و مسيحي" تبديل شد. در تمامي اين ساعات "نهضت مقاومت فلسطين" به هيچ عنوان در جنگ دخالت نكرد، اما در هر حضورش ماية قوت قلب "جبهة چپ" عاملي بازدارنده عليه تجاوزات "جبهه راست" بود.
روز 14 آوريل، با وساطت "امام موسي صدر" طرفين براي انتقال اجساد و مجروحان اعلام آتش بس كردند.
تلاش "امام صدر" براي تداوم آتشبس به دليل سرسختي "كمال جنبلاط" بر ادامة جنگ به جايي نرسيد. اين رهبر "جبهة ملي لبنان" عقيده داشت كه بايد از اين اشتباه "جبهة لبناني" (كشتار "عين الرمانه") استفاده كرد و براي هميشه "مارونيها" را از معادلات سياسي لبنان حذف كرد اما "امام موسي صدر" معتقد بود كه "كمال جنبلاط" تنها در پي نابودي يا تضعيف رقيب انتخاباتي خود يعني "حزب كتائب" و "پير جميل" است.البته همه فعالان سياسي لبنان و حتي خود "جنبلاط" هم ميدانستند كه "جبهه ملي لبنان" توان پيروزي نظامي بر "جبهه لبناني" را ندارد و تنها به اين اميد بسته است كه به نحوي فدائيان فلسطيني را به نفع خود، عملا وارد معركه كند.
*محمدعلي صمدي
انتهاي پيام/
چهارشنبه 12 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 516]
-
گوناگون
پربازدیدترینها