واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش خبرنگار اجتماعي ايرنا، كمي تامل كردم و ذهنم ناخودآگاه به سوي مادراني معطوف شد كه بزرگترين غمي كه در دل آنان سنگيني مي كند، غم دوري، نديدن يا از دست دادن فرزندانشان است. آسايشگاه سالمندان كهريزك در روزهايي كه به روزمادر نزديك مي شويم، حال و هوايي بهاري دارد اما ردپايي از ابر بهار نيز در اين مكان صميمي و گرم به وضوح ديده مي شود. قطره هاي اشك بي اختيار از گوشه ي چشمانش جاري مي شود و در حالي كه مشغول آب دادن گل هاي اطلسي است، نگاهش به سوي پنجره معطوف شده، زير لب و با انگيزه اي فراوان زمزمه مي كند امروز حتما مي آيد... به فكر فرو مي روم، چه كسي را مي گويد، وقتي با او همكلام مي شوم، با لبخند به من مي گويد علي امروز حتما به ديدن من مي آيد. اما هم اطاقي اش كه مشغول صبح بخير گفتن به دوستانش است، مي گويد: فاطمه، سال هاست كه چشم انتظار آمدن علي است و هر طلوع را به اميد ديدن پسرش، غروب مي كند. مهين ادامه مي دهد: گل هاي اطلسي فاطمه، روز به روز شاداب تر مي شود اما ردپاي شادي و نشاط هر روز در چهره اين مادر منتظر، كمررنگ مي شود. او مي گويد: فاطمه، مدت هاست كه در حسرت نگاهي عاشقانه به پسرش به سر مي برد و دوست دارد چشمانش را از نزديك ببيند. بغضي عميق گلوي فاطمه را مي فشارد و مانع از حرف زدنش مي شود اما با همان تكلم دشوار مي گويد: تنها انگيزه ام براي ادامه زندگي، در آغوش گرفتن پسرم علي است كه حدود 10 سال پيش مرا به خانه سالمندان سپرد. وي ادامه مي دهد: پس از فوت همسرم، او تمايلي به نگهداري از من نداشت و به همين علت مرا به رغم خواست قلبي ام در آخرين سراي زندگي تنها گذاشت. وي گفـت: گرچه از كار علي بسيار دل شكسته و غمگين هستم اما باز هم قلب و روحم براي ديدن تنها فرزندم، همچنان پرواز مي كند. فاطمه ادامه مي دهد: مطمئن باشيد اگر يكبار ديگر علي را ببينم هيچگاه سرزنشش نخواهم كرد و با آغوش گرم از او استقبال مي كنم. در آن سوي اين خانه پر رمز و راز، بانوي سالخورده اي را مي بينم كه در حال پاك كردن قاب يك عكس قديمي است و بسيار با دقت و با وسواس آن را تميز مي كند، با زبان اشاره به من سلام مي كند. دوستانش مي گويند او قدرت تكلمش را در اثر يك حادثه از دست داده، من نيز با حركاتي نامنظم به او سلام مي دهم، نامش اعظم است و 60 سال سن دارد، دستان لطيفش همچنان بر روي قاب عكس است و مي خواهد به من بفهماند كه دخترش در ايران نيست و سال هاست به ديدن او نيامده است. هم اطاقي ها مي گويند: تنها آرزوي مامان اعظم ديدن دخترش روياست و هنوز باور ندارد كه رويا او را ترك كرده و قصد آمدن به وطن را ندارد. آنان ادامه مي دهند: رويا در طول اين 15 سالي كه مادرش در آسايشگاه بوده، سراغي از او نگرفته و حتي تلفن هم نزده است. وارد حياط آسايشگاه كهريزك مي شوم، بانويي كه با تكيه بر عصا و به سختي راه مي رود و در حال صحبت با گل هاي باغچه است، توجهم را به خود جلب مي كند، اين بانوي 75 ساله، مينا نام دارد و اصالتش كاشاني است و به قول خودش اهل كاشانم، اما پيشه ام تنهايي است... اين بانوي سالخورده، حافظه خوبي دارد و تمام وقايعي كه در طول دوران زندگي برايش رخ داده را به خوبي به ياد دارد. اين مادر مي گويد: پس از فوت همسرم، دخترم با اين تصور كه اينجا ديگر امكان پيشرفت ندارد، براي ترسيم آينده اي بهتر، راهي ديار غربت شد. وي ادامه داد: هرچه تلاش كردم نتوانستم مانع رفتن دخترم شوم و سال هاست كه نمي دانم او مرده يا زنده است. مينا گفت: هميشه برايش آرزوي خوشبختي كرده ام و مهر مادري نمي گذارد كه از او بخاطر اينكه تنهايي را به من هديه كرد، گله مند باشم. دو سوم از بيماران آسايشگاه سالمندان كهريزك كه در مجتمع صنوبر اين مركز زندگي مي كنند را زنان تشكيل مي دهند.آنان در روز مادر، بدون هيچگونه توقعي تنها در انتظار در آغوش گرفتن، بوييدن و بوسيدن دختران و پسران خود هستند و گرفتن يك شاخه گل از عزيزانشان، لبخند رضايت را بر لبانشان به ارمغان مي آورد. كاش مي شد عشق و خوابي كه در چشمان اين مادران منتظر نهفته است را تفسير و تعبير كرد، عشق بدون مرز و خوابي رنگارنگ كه تنها با يك لحظه لذت بردن از بودن در كنار فرزندانشان، آشكار مي شود. سوم خرداد ماه مصادف با سالروز ولادت دخت نبي اكرم (ص)، روز زن و مادر نامگذاري شده است. اجتمام**9134 **1569**
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 483]