تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سلام را رواج ده تا خير و بركت خانه ‏ات زياد شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815344094




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حسین منزوی زنجانی


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: t.s.m.t09-01-2009, 11:55 AMhttp://upload.iranblog.com/1/1231586072.jpg http://upload.iranblog.com/1/1231555043.jpg http://upload.iranblog.com/1/1231525613.jpg http://upload.iranblog.com/1/1231566805.jpg http://upload.iranblog.com/1/1231517249.jpg http://upload.iranblog.com/1/1231537898.jpg http://www.sharemation.com/ghazal110/monzavi.jpg t.s.m.t09-01-2009, 11:59 AMبزرگ غزل سرا و نوحه سرای معاصر حسین منزوی در پاییز سال 1325 در زنجان به دنیا آمد. پدر و مادرش معلم روستاهای زنجان بودند؛ وی سالهای آغازین زندگی را در روستاهای نیک پی، کرگز و پیرسقا یا پیرزاغه زیست. در سال 1332 وارد دبستان فردوسی زنجان شد و 4 سال را در این مدرسه به تحصیل مشغول بود . سپس دو سال در دبستان صائب تبریزی،و 2 سال دبیرستان پهلوی (دکتر علی شریعتی کنونی)، 4 سال را در دبیرستان صدر جهان(محمد منتظری کنونی) درس خواند. وی در سال 1344 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد وی همیشه یکی از دلایل گریش خود به شعر را نام دوتن از شاعرین که اتفاقا نام دبستان دوران تحصیلش هم بوده میدانست ؛ زیرا سرانجام کارش را به کلاس های درس دانشکده ادبیات در تهران کشاند. اولین دفتر شعرش در سال 1350 با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسانید؛ و با همان مجموعه برنده جایزه اولین دوره شعر فروغ هم شد و به عنوان بهترین شاعر جوان این دوره معرفی شد. در همین روزها بود که عنوان بهترین نویسنده نصیب زنده یاد جلال آل احمد گردید که احمد شاملو، جایزه جلال را از طرف سیمین دانشور دریافت کرد. در همین زمان بود که منزوی وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه «ادب امروز» به سرپرستی زنده یاد نادر نادرپور به فعالیت پرداخت. چندی بعد، مسئولیت برنامه های رادیو و تلویزیونی متعددی را برعهده گرفت که از آن میان می توان به برنامه های «کتاب روز»، «یک شعر و یک شاعر»، «شعر ما و شاعران ما»، «آیینه و ترازو» و «آیینه آدینه» اشاره کرد. افزون بر آن، در سرایش نزدیک به 150 ترانه با آوازخوانان و هنرمندان ایران هم چون: داریوش اقبالی، حسین خواجه امیری (ایرج)، جمال وفایی، ناصرمسعودی، کوروش یغمایی، بانو فیروزه، بانو گیتی، علی رضا افتخاری و مسعود خادم همکاری داشته است. هم اکنون نیز دو آلبوم موسیقی براساس ترانه های منزوی در دست انتشار است که به زودی به بازار خواهد آمد. آلبوم نخست که زاگرس نام دارد، دربردارنده 8 آهنگ کردی و لری با آواز شهرام ناظری است که ارسلان کامکار آهنگسازی آن را برعهده دارد و شرکت مشکات آن را منتشر خواهد کرد. آلبوم دوم با 6 ترانه از منزوی با آهنگسازی بهزاد محمودی زاده و خوانندگی علی رضا افتخاری روانه بازار خواهد گردید، ولی اکنون نام آن مشخص نیست. در کنار همه این فعالیت ها، وی چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی «رودکی» بود. در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این نشریه همکاری داشت. مسئولیت صفحه شعر روزنامه محلی «امید زنجان» نیز بر عهده او بود. دومین کتاب منزوی پس از 8 سال سکوت، با نام «صفر خان» در قالب یک شعر بلند در ستایش از مردانگی صفر قهرمانیان، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی منتشر شد. وی با ستودن از روحیه آزادگی قهرمانیان از این که گروهی با برچسب های ناچسب سیاسی و خطی قصد انحصاری کردن این زندانی آزادی خواه را داشته و دارند، گفت: این شعر در حقیقت ستایش نامه و ادای دین شعر معاصر بود به صفر قهرمانیان که پهلوان زندانی های سیاسی شاه شد با 33 سال حبس بی وقفه. گفتنی است نخستین چاپ این کتاب را نشر چکیده در سال 1358 به انجام رسانده و نشر یکتا رصد زنجان در سال 1382 به تجدید چاپ آن همت گماشته است. از دیگر آثار حسین منزوی به موارد زیر می توان اشاره کرد: ترجمه منظومه ترکی «حیدر بابا»ی استاد محمد حسین شهریار (1369 _ آفرینش) با عشق در حوالی فاجعه (1371 _ پاژنگ) این ترک پارسی گوی/ بررسی شعر استاد شهریار(1372 _ برگ) از شوکران و شکر (1373 _ آفرینش) با سیاوش از آتش (1375 _ پاژنگ) از کهربا و کافور (1376 _ کتاب زمان) از ترمه و تغزل / برگزیده غزل ها و شعرهای نیمایی و سپید (1376 _ روزبهان) به همین سادگی / شعرهای بی وزن (1378 _ چیچیکا) با عشق تاب می آورم / شعرهای نیمایی (1378 _ چیچیکا) این کاغذین جامه (1379 _ نغمه) از خاموشی ها و فراموشی (1380_ کتابکده فرهنگ زنجان) تغزلی در باران ( 1381_ نیستان) باید گفت چند کتاب دیگر نیز از منزوی در دست ناشران گوناگون باقی مانده و به دلایل نامعلوم، از دسترس علاقه مندان به فرهنگ و ادب دور نگاه داشته شده است. او با گلایه از این که بسیاری از ناشران به دلایل متفاوت، اثر اهالی ادب و فرهنگ را در کنج مؤسسه انتشاراتی خود زندانی می کنند، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواست که برای احقاق حقوق صاحبان اثر، به این وضع زننده و ناهنجار رسیدگی کند و به آن پایان دهد. وی برای نمونه می گفت که دو اثر وی نزدیک به 16 سال است که در انتشارات ... خاک می خورند. گفتنی است کتاب های دومان (شعرهای ترکی منزوی)، صفیر سیمرغ (شعرهای سی تن از شاعران زنجان از نسل اول تا ششم شعر آن دیار)، دیوار در متن یک شعر(بررسی تحلیلی شعر معاصر) و خونه آقا گنجشکه(مجموعه داستان کودکان) به این سرنوشت ناگوار دچار شده اند. در وصف منزوی گفته اند که او «شاعر عشق همیشه» است. با این حال، خودش می گفت: «هرچند پایگاه تغزل را عشق و عاشقی دانسته اند، ولی به گمان من، تغزل می تواند هر نوع حدیث نفسی را دربربگیرد حتا اگر اجتماعی و عرفانی باشد». وی می افزاید: «در شعر هیچ الگویی نداشته ام، ولی به حافظ، مولوی، سعدی و خیام ارادت داشته ام. نیما، شاملو، فروغ و نادرپور نیز برایم بسی عزیزند». t.s.m.t09-01-2009, 12:00 PMhttp://khalkhali.googlepages.com/palang.jpg/palang-full.jpg fanoose_shab09-01-2009, 01:53 PMو كلمه بود و جهان در مسير تكوين بود و دوست داشتن آن كلمه نخستين بود خدا،امانت خود را به آدمي بخشيد كه بار عشق،براي فرشته سنگين بود و زندگاني و مرگ آمدند و گفته نشد كز اين دو،حادثه اولّي،كدامين بود اگر نبود به جز پيش پا نمي ديديم هميشه عشق همان ديده جهان بين بود به عشق از غم و شادي،كسي نمي گيرد كه هر چه كرد،پسنديده و به آيين بود اگر كه عشق نمي بود ، داستان حيات چگونه قابل توجيه و شرح وتبيين بود؟ ... و آمديم كه عاشق شويم و در گذريم كه راز آمدن و مرگ آدمي ، اين بود fanoose_shab09-01-2009, 01:55 PMنام من عشق است! آیا می شناسیدم؟ زخمی ام، زخمی سراپا، می شناسیدم؟ با شما طی کرده ام راه درازی را، خسته هستم، خسته، آیا می شناسیدم؟ راه ششصد ساله ای از دفتر حافظ تا غزلهای شماها می شناسیدم؟ این زبانم گرچه ابر تیره پوشیده است من همان خورشیدم اما می شناسیدم. پای رهوارش شکسته سنگلاخ درد اینکی افتاده از پا می شناسیدم. می شناسد چشمهایم، چهره هاتان را آنچنانی که شماها می شناسیدم این چنین بیگانه از من رو نگردانید درنبندیدم به حاشا، می شناسیدم من همان دریایتان، ای رهروان عشق رودهای رو به دریا- می شناسیدم. اصل من بودم، بهانه بود و حرفی بود عشق ویس و حسن لیلا می شناسیدم. در کف فرهاد تیره من نهادم ، من من بریدم بیستون را می شناسیدم مست کرده چهره ام را گرچه این ایام با همین دیدار حتی می شناسیدم. من همانم، آشنای سالهای دور رفته ام از یادتان، گویا-می شناسیدم. t.s.m.t09-01-2009, 02:15 PMیک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار شعری برای بختک ، شعری برای آوار *** تا این غبار می مرد ، یک بار تا همیشه باید که می نوشتم ، شعری برای رگبار *** این شهر واره زنده است ،‌اما بر آن مسلط روحی شبیه چیزی ،‌ چیزی شبیه مردار *** چیزی شبیه لعنت ،‌ چیزی شبیه نفرین چیزی شبیه نکبت ،‌ چیزی شبیه ادبار *** در بین خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است گمراهه های باطل ،‌بن بست های انکار *** تا مرز بی نهایت ، تصویر خستگی را تکرار می کنند این ،‌ ایینه های بیمار *** عشقت هوای تازه است ، در این قفس که دارد هر دفعه بوی تعلیق ، هر لحظه رنگ تکرار *** از عشق اگر نگیرم ،‌ جان دوباره ،‌من نیز حل می شوم در اینان این جرم های بیزار *** بوی تو دارد این باد ،‌وز هفت برج و بارو خواهد گذشت تا من ، همچون نسیم عیار t.s.m.t09-01-2009, 02:17 PMای دور مانده از من ناچار و ناسزاوار آنسوی پنج خندق - پشت چهار دیوار *** ای قصه ی تو و من - چون قصه ی شب و روز پیوسته در پی هم ، اما بدون دیدار *** سنگی شده است و با من تندیسوار مانده است آن روز آخرین وصل ،‌و آن وصل آخرین بار *** بوسیدی و دوباره... بوسیدی و دوباره سیری نمی پذیرفت از بوسه روحت انگار *** با هر گلوله یک گل در جان من نشاندی از بوسه تا که بستی چشم مرا ، به رگبار *** دانسته بودی انگار ، کان روز و هر چه با اوست از عمر ما ندارد ،‌دیگر نصیب تکرار *** آندم که بوسه دادی چشم مرا ، نگفتم چشمم مبوس ای یار ، کاین دوری آورد بار ؟ t.s.m.t09-01-2009, 02:19 PMاز شب گذشته ام همه بیدار خواب تو ظلمت شمار سرزدن آفتاب تو *** جان تهی به رذاه نگاهت نهاده ام تا پر کنم هر اینه جام از شراب تو *** گیسوی خود مگیر ز دستم که همچنان من چنگ التجا زده ام در طناب تو *** ای من تو را سپرده عنان ، در سکون نمان سویی بتاز تا بدوم در رکاب تو *** یک بوسه یک نگاه از آن چشم و آن دهان اینک شراب ناب تو و شعر ناب تو *** گر بین دیگران و توپ یش ایدم قیاس دریای دیگری نه و آری سراب تو *** جز عشق نیست خواندم و دیدم هزار بار واژه به واژه سطر به سطر کتاب تو *** اینجاست منزلم که بسی جستم و نبود آبادی ای از آنسوی چشم خراب تو t.s.m.t09-01-2009, 02:21 PMقصد جان می کند این عید و بهارم بی تو این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو *** گیرم این باغ ، گلاگل بشکوفد رنگین به چه کار ایدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟ *** با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو *** به گل روی تواش در بگشایم ورنه نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو *** گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است بازهم باز بهارش نشمارم بی تو *** با غمت صبر سپردم به قراری که اگر هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو *** بی بهار است مرا شعر بهاری ،‌آری نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو *** دل تنگم نگذارد که به الهام لبت غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو t.s.m.t09-01-2009, 02:26 PMابری رسید و آسمانم از تو پر شد بارانی آمد ، آبدانم از تو پر شد *** نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشک اول دلم پس دیدگانم از تو پر شد *** جان جوان بودی تو و چندان دمیدی تا قلبت بخت جوانم از تو پر شد *** خون نیسیتی تا در تن میرنده گنجی جانی توو من جاودانم از تو پر شد *** چون شیشه می گرداند عشق ، از روز اول تا روز آخر ، استکانم از تو پر شد *** در باغ خواهش های تن روییدی اما آنقدر بالیدی که جانم از تو پر شد *** پیش گل سرخ تو ،‌برگ زرد من کیست ؟ آه ای بهاری که خزانم از تو پر شد *** با هر چه و هر کس تو را تکرار کردم تا فصل فصل داستانم از تو پر شد *** ایینه ها در پیش خورشیدت نشاندم و آنقدر ماندم تا جهانم از تو پر شد t.s.m.t09-01-2009, 02:29 PMچگونه بال زنم تا به نکجا که تویی بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی *** تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی *** ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه از او و ما که منم تا من و شما که تویی *** تویی جواب سوال قدیم بود و نبود چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی *** به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی *** به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم از این سغر همه پایان آن خوشا که تویی *** جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی *** نهادم اینه ای پیش روی اینه ات جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی *** تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده ای نوشته ها که تویی نانوشته ها که تویی t.s.m.t09-01-2009, 02:30 PMامشب غم تو در دل دیوانه نگنجد گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد *** تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد *** بیرون زده ام تا پدرم پرده ی شب را کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد *** خمخانه بیارید که آن باده که باشد در خورد خماریم به پیمانه نگنجد *** میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا جای دگر این گریه ی یمستانه نگنجد *** مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد *** تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد *** در چشم منت باد تماشا که جز اینجا دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد *** دور از تو چنانم که غم غربتم امشب حتی به غزل های غیربانه نگنجد t.s.m.t09-01-2009, 08:18 PMتا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم *** با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم *** او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید من برق چشم ملتهبت را رقم زدم *** تا کور سوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افق ها ،‌ علمزدم *** با وامی از نگاه تو خورشید های شب نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم *** هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم *** تا عشق چون نسیم به خکسترم وزد شک از تو وام کردم و در باورم زدم *** از شادی ام مپرس که من نیز در ازل همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم t.s.m.t09-01-2009, 08:19 PMچیزی بگو بگذار تا همصحبت باشم لختی حریف لحظه های غربتت باشم *** ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم *** تاب آوری تا آسمان روی دوشت را من هم ستونی در کنار قامتت باشم *** از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم *** سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت با شعله واری در خمود خلوتت باشم *** زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم *** صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود بگذار همچون اینه در خدمتت باشم *** در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم t.s.m.t09-01-2009, 08:20 PMنیاویزد اگر با سلطه ی مردانه ام ای زن غرور دختران را نیز در تو دوست دارم من *** تو را با گریه هایت بی بهانه دوست می دارم که خواهد شست و خواهد بردمان این سیل بنیان کن *** من آری گر چه تو چادر ز شب داری به سر اما قراری با سحر دارم در آن پیشانی روشن *** تو را من می شناسم از نیستان ها چو بانگ نی که کنون گشته در آوازهای تو طنین افکن *** نیستان های یک آواز در صد ها و صدها نی نیستان های یک جان در هزاران و هزاران تن *** غریب من ! قدیم است آشنایی های من با تو چنان چون قصه ی یعقوب پیر و بوی پیراهن *** به خوابت دیده ام ز آن پیش کاین بیداری مشئوم در اندازد بساطم را از آن گلشن بدین گلخن *** همین تنها تو را از سبز و سرخ مسکن مألوف به خاطر دارم ای رنگین ترین گل های آن گلشن *** گل سرخ عزیزم ! مثل تو من نیز می دانم که از باغ نخستین از وطن سخت است دل کندن *** ولی کندم دل و چون تو ز مهر خکش کندم چه مهری! ز آسمانش کندن و در خکش افکندن *** دل کندم ز مهر خک و افسون های رنگینش فریب شعر و موسیقی و افیون و شراب و زن *** زنی با سوزهای آشنای غربتی دلگیر که از هر جا به سوی غربت خود می کشد دامن *** زنی که غم سبد های بهانه می برد پیشش که پنهانی برایش پر کند از گریه و شیون *** زنی با شعر های همچنان از عشق ناگفته زنی عاشق ولی با ده زبان خاموش چون سوسن *** زنی کز عشق می میرد ولی با حجب می گوید نشان از عشق درمن نیست می بینید ؟ اینک من سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2176]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن