تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عقل راهنمايى مى  كند و نجات مى  دهد و نادانى گمراه مى  كند و نابود مى  گرداند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805554869




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کبوتری از غیب


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خاطره ای از بر وبچه های تفحص

ساعت حدود ده صبح بود. بچه ها هنوز نیامده بودند پاى كار. من و یكى از بچه ها كه راننده بیل مكانیكى بود، شب در همان نزدیك ارتفاع 143 فكه، كنار دستگاه خوابیده بودیم. از صبح شروع كردیم به كار و منتظر آمدن بچه ها نشدیم. هرچه زمین را با بیل مكانیكى زیرورو مى كردیم، خبرى نمى شد. راننده هم خسته شد. خسته و كلافه. تابستان بود و هوا گرم. مقدار آبى را كه براى خوردن با خودمان آورده بودیم، داخل كلمن، گرم شده بود. تا آن روز حرف بچه ها این بود كه در این اطراف شهید پیدا نمى شود و بهتر است وسایل را جمع كنیم و برویم به ارتفاع 146. اینجا دیگر هیچى ندارد. بچه ها كم كم آمدند.دو ساعت و نیم مى شد كه دستگاه روى یك منطقه كار مى كرد. گیر كرده بود. نه مى توانست زیر پاى خودش را محكم كند و بیاید جلو، و نه مى توانست بیل بزند و زمین را بكند. رو به راننده گفتم: «بیا پایین و دستگاه را بگذار تا نیم ساعتى در جا كار كند، بعد آن را مى بریم روى ارتفاع 146».آمد پایین. رفتیم در سایه دستگاه نشستیم تا استراحت كنیم. همانجا دراز كشیدم و كلاه حصیرى اى را كه داشتم، روى صورتم كشیدم تا چُرتى بزنم. یكى از سربازها گفت:- برادر شاد كام... این پرنده را نگاه كن، اینجا روى دستگاه نشسته...و اشاره كرد به پرنده اى كه روى پاكت بیل نشسته بود. نگاه كه انداختم، با تعجب دیدم پرنده مورد نظر «كفتر» است. كفترى سفید. او هم در كمال تعجب گفت كه اینجاها كفتر پیدا نمى شود. و این نشان مى داد كه به قول بچه ها توى كار كفتر و كفتر بازى خیلى خبره است. خندیدم. ولى او گفت: «برادر شادكام اینجا دو نوع پرنده بیشتر نداره. یكى سبزه قبا، یكى هم گنجشك هاى سیاه و سفید. این اینجا چكار مى كند؟».راست هم مى گفت، واقعاً غیر طبیعى بود. بلند شدم و نگاهم را به كبوتر دوختم. مانده بودم كه این حیوان چگونه توى این هواى گرم مى تواند زنده بماند. چه جورى آمده اینجا. كمى پرید و مجدداً اطراف پاكت بیل نشست. دور آن مى چرخید و مدام بر روى زمین نوك مى زد و بغ بغو مى كرد. حركات عجیبى از خودش نشان مى داد و سر و صدا مى كرد; به طورى كه انسان حالت تشویش و اضطراب را در آن پرنده حس مى كرد.در افكار خودم غوطه ور بودم كه یكى از بچه ها گفت: «نكنه تشنه شده؟». راست مى گفت. درِ كلمن را از آب پر كردم و بردم گذاشتم جلویش. كمى پرید. بغ بغویى كرد و آمد دور ما. شروع كرد به چرخیدن بالاى سرمان. بعد روى زمین قدم مى زد. اصلا از وجود ما نمى ترسید. مجدداً پرید روى دستگاه و شروع كرد به بى تابى كردن. در همین احوال بود كه براى خود من سوال پیش آمد كه این حیوان چرا این جورى مى كند. اصلا فلسفه وجودى این احیوان در اینجا چیست؟ اینجا چكار دارد؟ آن هم با یك همچنین حالت اضطراب و بى تابى كه از خودش نشان مى دهد و از ما نمى ترسید.یكى از بچه ها هوس كرد كه آن را بگیرد. گفتم گناه دارد. اذیتش نكنیم، مى ترسد. یكى از بچه ها گفت:- راستى، نكنه اینجا شهید باشد و اون مى خواد بما نشونش بده...با این حرف، جا خوردم. یك لحظه خوابى را كه قبلا دیده بودم كه محل شهیدى را پیدا كردم و خواب هایى دیگر كه بچه ها دیده بودند، جلوى نظرم آمد. همه اینها نشانه هایى با خود داشتند. گفتم نكند واقعاً دارد یك چیزى را نشانمان مى دهد. سریع بلند شدم و رفتم طرف بیل. با بلند شدن من، پرنده از روى بیل برخاست و پرواز كرد و رفت. رفت و ناپدید شد. با خود گفتم شاید برود بیست سى متر آن طرف تر بنشیند، ولى خبرى نشد. چند دقیقه اى نگاه همه مان به او بود كه رفت در افق و دیگر دیده نشد.جوان سرباز گفت: «برادر شادكام مى خواهم اینجا را بكنم. اینجا حتماً باید چیزى باشد» و برخاست. او كه نامش «بهزاد گیجلو» بود، نشست پشت دستگاه و شروع كرد به بیل زدن. بیل اول نه، بیل دوم را كه زد، دیدم یك چفیه مشكى خاكى زد بیرون. فریاد زدم كه دست نگاه دارد. چفیه را از خاك در آوردم و تكان دادم. یك كلاه آهنى هم بغلش بود. آرام، با دست خاك هاى اطرافش را خالى كردیم و دیدیم كه یك شهید خفته است.نكته بسیار جالب در وجود این شهید، موهاى زیبایش بود، خیلى زیبا و قشنگ انگار كه تازه شانه كرده باشند. و این در حالى بود كه سرش اسكلت شده بود فرقى كه روى موهاى سرش باز كرده بود، به همان حالت باقى بود. موهایش قشنگ شانه خورده بود. موهاى مشكى و لختى داشت. روى پیشانى بند سرخى كه بسته بود، مقدارى از موهایش آویزان مانده بود. چهره اش به نظرم خیلى زیبا آمد.آقا سید میرطاهرى و بچه ها بعداً اسمش را در آوردند و به خانواده اش هم گفتند كه چگونه او را پیدا كرده اند. متأسفانه من نامش را به خاطر ندارم.پیدا شدن این شهید، باعث شد كه ما به ذهنمان برسد كانالى را كه آن شهید اولش افتاده بود، بیل بزنیم و زدیم; ده پانزده متر كه كندیم، چیزى پیدا نشد. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. یك مقدار وسایل و تجهیزات پیدا كردیم ولى شهید نبود. امتداد كانال مى رسید به ارتفاع 146. تا آنجا را كندیم. در همان امتداد بود كه رسیدیم به سنگر فرماندهى نیروهاى عراق و تعدادى شهید یافتیم. مى توانم بگویم با یافتن آن شهید، ما توفیق یافتیم كه حدود یكصد شهید آنجا بیابیم و به آغوش خانواده ها باز گردانیم.منبع: کتاب تفحص





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 342]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن