واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: در ستايش بانو... / تو نابغه عشق و احساس و مسئوليتي...
مي خواهيم تو را توي چارچوب يك روز معمولي معمولي، با همان صبح و ظهر و شام هميشگي جاي دهيم و تو را با همه صفت هاي "ترين" نابغه احساس و عاطفه و عشق و مسئوليت معرفي كنيم... اصلا نمي دانيم كه تو در عشق چه رقيبي براي "خدا" هستي و چه الفت و بندي است از خاك پاي تو تا عرش خدا كه حتي فرشته ها نيز نام "فرشته" مي گيرند از خودشان وقتي چادر گلدارت را روي سر مي اندازي و در مقابل هماحساس ديرينهات مي ايستي و او را به پاس دادن همه حق مادر بودن ستايش مي كني.
باشگاه جواني برنا / بنت الهدي صدر – اگر تمام قلم هاي دنيا هم دست به دست يكديگر بدهند نمي توانند توصيفت كنند! فكر مي كنيم كه اگر بخواهيم محبت، اميد، دلدادگي و روح بزرگ تو را شرح دهيم ميتوانيم با چند كلمه تمامش كنيم. فكر مي كنيم مي توانيم به همين سادگي، تو را ميان كلمات جاي دهيم و بعد هم توصيف نام خوش آهنگت را حجتي بدانيم براي همه بي توجهي هايمان ميان لحظه ها و ثانيه هايي كه يك سال از كنارمان مي گذرند و در آن كمتر از هر واژهاي، نام تو را كه جاري ترين احساس در آرامش خسته ترين روز ها است مي نويسيم و مي خوانيم.
ديگر از تب و تاب گفتن از تو افتاده ايم، تو را بايد در تصوير ديد و يا در خيال جستجو كرد كه اگر نباشي حتي يادت مي تواند چشم هايمان را روزها و شبها به اميد سبز شدن خاطرات آبياري كند.
مادر! بانوي فانوس هاي اميد؛ مي داني اينجا از دورترين نقطه قلبمان، مي خواهيم تو را ميان چارچوب يك روز معمولي معمولي، با همان صبح و ظهر و شام هميشگي جاي دهيم و تو را با همه صفت هاي "ترين" نابغه احساس و عاطفه و عشق و مسئوليت معرفي كنيم؛ آخر انگار يادمان رفته؛ نه! اصلا نمي دانيم كه تو در عشق چه رقيبي براي "خدا" هستي و چه الفت و بندي است از خاك پاي تو تا عرش خدا كه حتي فرشته ها نيز نام "فرشته" مي گيرند از خودشان وقتي چادر رنگي و گلدارت را روي سر مي اندازي و در مقابل هماحساس ديرينهات مي ايستي و او را به پاس دادن همه حق مادر بودن ستايش مي كني.
مادر! بانوي نور و ناز، همه دغدغه تو را مي توان ملموستر از خيسي نرگسهاي باران خورده روي تصوير لبخندهايت نگاه كرد. با ياد تو ميتوان عميقترين آرامش را با يك "آه" تجربه كرد، آخر تمام فكر و ذكر و بودنت فرزندي است كه ماهها با نفسهايت انس گرفت و زندگي را در آغوشهاي طولانيات آموخت؛ درست ميان "لاي لاي" هايي كه توي گوش فرزند مي رقصيد و خواب را به چهرهاش مي بخشيد… زندگي همين جا شروع شد؛ چه شيرين و خواستني شروع شد و چه بيرحمانه آموزگار خيال و واقعيت را در لحظههايمان فراموش كرديم…
مادر! بانوي آرامش و اطمينان؛ تا نبض تو مي زند، انگار نبض جهان بي درنگ مي زند و بهانه براي بودن و آرزو كردن، چونان قطره هاي باران از آسماني ابري بر زمين خشك و تشنه ضميرمان مي بارد. تا تو هستي "خوشبختي" معني مي شود و تلاطم هر دم مي سوزد و نيست مي شود… تو اما، باز هم نابغه اي در حضور و در تابش خوبيها؛ و باز كه يادمان ميرود تو تجسم معناي محبتي، هر "اُف" بيهراسمان صداي شكستن احساست را در سكوتي پر از نگاههاي شبنم آلود، ميان آب و آينه پنهان مي كند!
مادر! بانوي عشق و ايثار؛ حضور تو همواره دلگرمي است و نبودنت عين دلتنگي؛ انگار روايت تو روايت دل است و ما نيز مبتلا… خاك وجودمان را با "ليلي و مجنون" سرشتند و از همان زمان، كائنات دلشده ناميدند ما را. به هزار راه و بيراه هم كه چنگ مي زنيم تا در پي يافتن اين عشق و محبت به مقصد برسيم، باز يادمان ميرود كه مادر تنها صاحبدلي است كه خانه صنوبري گوشه چپ سينهمان مدتها است براي او پر و خالي ميشود. يادمان مي رود كه خدا آيه مانا ماندن مادر در قلب را توي گوش هيچ فرشتهاي زمزمه نكرد و خودش روي گوشت و پوستمان نوشت اين مضمون را: "همه دلها خانه امن من است و صاحبخانه مادر…"
مادر اي بانوي صبر و شكيبايي؛ امروز گرامي مي داريم تمام لبخندها و اشك هايت را، تمام شب بيداريها و دغدغههايت را و وجود نازنين تو را كه بركت خانه است و كاشانه؛ و تنها از تو دعا ميخواهيم و رضايت؛ كه اگر راضي نباشي چون حكم كنند همه محكوميم. كاش لبخند رضايت، نقش هميشه چهره دلسوزت باشد.
بانوي مهرباني ها... روزت مبارك!
***
در باشگاه جواني برنا ثبت نام كنيد: [email protected]
پيامك ارتباط با برنا:10000313
سه شنبه 4 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]