واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: به بهانه نزديك شدن به سالروز شهادت «سيدمرتضي آويني»، تصميم گرفتيم برخي از گفتههاي اين فيلمساز و منتقد سينما را درباره فيلمها و فيلمسازان آن دوره نقل كنيم. در اولين شماره، نظر شهيد آويني درباره داريوش مهرجويي و فيلمش «هامون» از نظرتان ميگذرد: جريان روشنفكري در ايران يك شجره غربزده و غير مستقل است و تقليدي؛ آن هم تقليدي كاملا ناشيانه و بدون رجوع به ذات روشنفكري و حقيقت آن كه در غرب پا گرفته است. اين جريان تقليدي روشنفكري متعلق به قبل از انقلاب است و سينماي مربوط به آن هم، متعلق به قبل از انقلاب است و بنابراين، وزارت ارشاد نميتواند آن را به عنوان ارتقاي سينما، چيزي متعلق به خودش و فرهنگ اسلام بداند، حال آنكه ادعاها چيز ديگري است. درباره سينما ميتوان يك بار از لحاظ تكنيك و تجربههاي مربوط به بيان سينمايي بحث كرد و يك بار ديگر از لحاظ مضمون و موضوع. «هامون» يك فيلم پر مدعاست كه از لحاظ تكنيك بيان سينمايي هم تجربه جديدي نيست. يك سينماي كاملا شخصي است كه بدون اعتنا به تماشاگر سينما به حديث نفس ميپردازد و البته بر سر اينكه يك حديث نفس صادقانه هست يا نه هم ميتوان بحث كرد. اين فيلم از لحاظ تكنيك و قالب، متكي بر سوبژكتيويته كارگردان فيلم است و به واقعيت نزديك نميشود. در يك سير شخصي در عوالم و اوهام دروني و فردي فيلمساز ميماند و از آن عبور نميكند. بيان سينمايي «هامون» هم بر همين اساس صورت پذيرفته است. اگر اين فيلم را ببرند و در يك سينه كلوب براي بيست نفر آدم ديگر مثل خود آقاي مهرجويي به نمايش بگذارند، اشكالي ندارد؛ اما مسئله بر سر اين است كه اين فيلمها بر گُرده سياستهاي كلي سينمايي كشور سوار است. يادمان باشد كه سينما نقاشي نيست؛ سينما هنر گراني است و فقط با يك قلممو و بوم، كار ختم نميشود. و بعد هم فيلم را وقتي در سينما، نهاد اجتماعي سينما، به نمايش ميگذارند كه همه به آن راه دارند و براي تماشاي فيلم هم پول ميدهند، فيلم يك موجوديت عام فرهنگي نيز پيدا ميكند و آنگاه نميتوان اجازه داد كه كسي فقط از سينما اين استفاده را ببرد كه خودش را بيان كند و اين خود هم كه بيان ميشود نسبتي با حقيقت نداشته باشد. من مخالفتي با او ندارم؛ با اين مخالفم كه حمايت از چنين سينمايي بر گرده سياستهاي كلي سينمايي كشور سوار شود. در مرحله سوم هم ميتوان از مضمون فيلم «هامون» سخن گفت كه نگاهي بسيار كج و معوج به عرفان و تصوف و ايران و شرق و … و حتي ذن دارد. اين يك بحث ديگري است؛ وگرنه هر هنرمندي حق دارد كه هر چه ميخواهد، بسازد. مهم اين نيست؛ مهم اين است كه شما بايد تجربه شخصي و خصوصيتان را عام و قابل فهم و قابل قبول كنيد. همين … يعني يك تجربه … مساله ما اصلا بر سر آقاي مهرجويي نيست، مسئله سياستگذاريها و برنامهريزيهاست كه به فيلمي مثل «هامون» جايزه ميدهند و بعد اين فيلم تأثير خودش را روي جريان سينماي كشور ميگذارد. من با اين مخالفم. اين جلوي رشد جوانها را ميگيرد. قصدم اين نيست كه فرد ديگري را در مقابل مهرجويي بگذارم. اين نحو سياستگذاري جلوي كار كارگردان «هور در آتش» را ميگيرد … يا آقايان «ابراهيميفر»ها بيايند و «نار و ني» بسازند كه چهار تا روشنفكر را مورد خطاب قرار ميدهد و اعتنايي هم به مردم ندارد. اين فيلم را ميخرند كه اين آدم زمين نخورد و بعد آدمي مثل «حميدنژاد» براي «هور در آتش» جايي در اين مملكت و سينما ندارد. وقتي شما «هامون» را آورديد و تعريف و تمجيد كرديد و همه چيز در اختيار سازندگان امثال اين فيلم گذاشتيد، جوانهاي با استعدادي كه هستند و نهالهايي كه هميشه زير سايه اين درختها ماندهاند، زير دست و پا له ميشوند. البته معتقدم كه به آقايان همفكر و شبيه آقاي مهرجويي بايد اجازه داد كه فيلم بسازند و اصلا نميگويم جلوي فيلمسازي كسي را بايد گرفت. به شدت به آزادي بيان معتقدم، اما بايد به ديگران هم اجازه كار و امكانات مساوي بدهيم. تريبون را نبايد فقط به خطيب ماهر و معروفي داد كه ديگر حرفي براي زدن ندارد، بلكه بر عكس بايد به جوانهايي هم كه حرفهاي بسيار براي زدن دارند، اما هنوز به عنوان خطيب، نامي در نكردهاند فرصت حرف زدن داد. آويني در نقد «هامون» مينويسد: فيلم «هامون» مخاطبي در ميان مردم ندارد و جز در ميان افرادي كه هر يك به نوعي و تا حدي اين زبان تفهيم و تفاهم روشنفكري را ميفهمند، اعتلاي عرفان و حتي اداي عشق و ايمان. در وجود اين افراد فقط شهوت و حسد و كبر و نخوت و طاووس مسلكي، واقعي است و بقيه چيزها اداست و دلشان هم به همين ادا و اطوار خوش است؛ درست مثل «حميد هامون» كه در اولين ملاقاتش با «مهشيد» در كتابسراي كذايي، هم «آسيا در برابر غرب» را به او ميدهد و هم «ابراهيم در آتش» و چند كتاب ديگر از جمله كتاب «فراني و زويي» جي.دي.سالينجر را كه نماينده نسل جديد نويسندههاي آمريكاست... و اين كتاب ها هيچ ربطي به هم ندارند. اما اين فقط بيماري آقاي هامون نيست؛ آقاي مهرجويي هم به همين بيماري مبتلاست، آن روشنفكر وازده ديگر «علي عابديني» هم، كه از عرفان و درويش مسلكي آش شلغم شوربايي ساخته است كه در آن تار و و تنبور و لائوتسه و ذن و بودا و قرآن و يوگا و «حق حق و هوهو» و آرشيتكتور و كي يركگارد، در كمال صلح و سلم، كنار هم در پختن يك آش واحد شركت دارند. همه چيز وهمي است و در حد ادا و اطوار، و اگر آقاي مهرجويي كتاب خوب «آسيا در برابر غرب» را خوانده و فهميده بود، هرگز به اينجا نميرسيد كه بخواهد باطنگرايي شرقي و تكنولوژي مدرن را با هم جمع كند و پيام را در كتاب «ذن و روش نگهداري موتور سيكلت» ـ كه علي جوني به هامون مي دهد ـ القا كند. اين تلقي از عرفان(!) براي روشنفكران ما بسيار آشنا و ملموس است و بگذاريد يك بار ديگر و در كمال صراحت عرض كنم كه «ادا»ست و غير از ادا، هيچ. آقاي مهرجويي، به اين موضوع فكر نكرده كه شايد عرفان گل اركيدهاي نباشد كه هر هويدايي بتواند به سينه اش نصب كند! روشنفكر جماعت آدمهايي سطحي هستند و به جلد كتابها و نامشان بيشتر از خود كتابها اهميت ميدهند. آنها معتاد به سطح هستند و هر چه سطحي است و با سطحينگري روشنفكري مناسبت دارد، مثل ظاهر، ماده، رنگ، اسم، شهرت، قيافه، پز، مد ... «اسم» كتابها را با يكديگر رد و بدل ميكنند نه خود كتابها را. 999 منتظراخبار ، انتقاد وپیشنهاد شما هستیم: اخبار مرتبط «ابراهيمجان» جز درباره عشاق حق و بسيجيها فيلم مساز!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 241]