واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: كتاب - حالا حكايت شماست!
كتاب - حالا حكايت شماست!
علي مسعودينيا: در يك نگاه كلي و گذرا به گمانم بتوان پذيراي اين گزاره بود كه ما در مجموع صاحب ادبيات عبوسي هستيم. چرايي اين كيفيت به عوامل بسياري بستگي دارد كه نه برشمردن آنها كار چون مني است و نه اين مجال براي آن بسنده و مناسب. در اين بازار داغ عصبيت و سگرمه، متني كه در حوالي شعر بماند و طنازي كند و حتي به اين توفيق برسد كه هر از گاهي لبخندي هم بر لب خوانندهاش بنشاند، بايد از وجوه مختلف مورد تدقيق قرار بگيرد. «زنبورهاي عسل...» به خاطر همين ويژگياش كتاب بسيار مهمي محسوب ميشود و به خاطر فقدان بسياري از ويژگيهاي ديگري كه ميتوان از شعر انتظار داشت، كتابي كمارزش است. قصد ندارم كه اين دو گزاره را دو كفه الاكلنگ داوري قرار بدهم و يكي را سنگينتر يا سبكتر از ديگري جلوه دهم حتي اگر به عقيده من اين كتاب بيش از پتانسيلي كه دارد ارج ديده باشد. جسارت «اكسير» در خلق شعرهايي كه ميكوشند با گزارههايي بسيار نزديك به زبان روزمره، با پرهيز از هرگونه پيچيدگي و در كوتاهترين زمان ممكن به انتقال شوخيهاي مورد نظر مولف منجر شوند، قابل ستايش است. مشكل بزرگ اين مجموعه اما روشن نبودن مرزبنديهاي ميان لطيفه و شعر است. اگر اين مرزبندي پررنگتر بود، و يا به بيان بهتر، اگر تعداد شعرهاي اين مجموعه بر تعداد لطيفههايش ميچربيد، بدون ترديد با يكي از شاهكارهاي شعر امروز ايران مواجه ميشديم. اما اين اتفاق رخ نداده است. در اغلب قطعات اين كتاب شاعر به جاي آنكه شوخي را تا حد شعر ارتقا دهد، شعر را تا حد لطيفه تنزل داده است و به اين ترتيب سعي كرده از سادهترين راه ممكن به خلق موقعيت طنز برسد. اين سادهترين راه، غالبا استفاده از سلسله تداعيهاي ناشي از جناس ميان كلمات و بازيهاي نخنماي زباني بوده است كه نمونههاي جد و هزل و طنز آن را در گذشته بسيار نزديك تجربه كرده و خواندهايم: واي كه من چقدر دلم ميخواهد هدايت بشوم!/ افسوس كه روستايمان/ لولهكشي گاز نشده است!/ راستي سگ ولگرد، هدايت را گاز گرفت/ يا هدايت؟... (ص11-متن كتاب)
در كتاب «زنبورهاي عسل...» بارها به كاريكلماتورهاي كمرمق و كهنه و لوسي از اين دست برميخوريم. هر چند گاهي قوه طنز و حتي بار كميك آنها بسيار چشمگير و جالب توجه هستند، اما اينها ربطي به شعر ندارد و در صورتي كه بر خلاف ميل ذهن شرطيشده بنده و شما، تقطيع پلكانيشان برداشته شود و از پي هم نوشته شوند، به شدت يادآور نوشتههاي طنز نيك ياد «عمران صلاحي» خواهند بود. تاثير طنز «عمران» در اين مجموعه بسيار بارز و انكارناشدني است. «اكسير» از نوع نگاه وي به خوبي گرتهبرداري كرده و جنس ديرياب و همهپسندي را به عنوان ماده خام طنز خود به كارگرفته است. به ويژه كه با تدويني هوشيارانه ساختار قطعات خود را به ساختار لطيفه نزديك كرده است: او همانند لطيفه كوتاه ميگويد، روايتي را بيان ميكند، ساده تعريف ميكند و بار نهايي شوخي را به سطر آخر ميسپارد. اما همهچيز تنها با ايجاد يك گره ساده زباني و يك شوخي كلامي تمام ميشود و متنها چند قدم مانده به شعر تمام ميشوند. تخيل، تصوير، كشف و فرم به جز در چند قطعه، در ساير قطعات اين دفتر غايب هستند. برگ برنده شاعر آن است كه طنزش با فرمتي مدرن اتفاق ميافتد. روستايي سادهاي كه از تغيير و تحول مداوم جامعه مدرن حيرت ميكند و با لحني نوستالژيك به تحقير خود نوعياش ميپردازد. در اين ميان «اكسير» هر از گاهي كه فرصت بيابد، ميكوشد تا فيگور بهلولوار ساده روشنفكرستيز را تكميل و به كاراكتر فرامتني خود الصاق كند. اين اغراق و معصومنمايي صداقت متن را به مخاطره مياندازد و نهايتا به رويكردي افراطي منجر ميشود: چه بانمك شدهام/ ديروز كهنههاي پدر ميپوشيدم/ امروز كهنههاي پسر!/ مرا به نمكي بدهيد/ و در ازاي آن يك سطل زباله بگيريد/ راستي، كي پستمدرن ميشويم؟ (ص8-متن كتاب)
بيم شاعر از پذيرفته نشدن شعرش با متر و معيارهاي مرسوم نقد امروز بسيار واضح است. بنابراين ميكوشد تا دست پيش را بگيرد و به سخره منتقدان احتمالي شعرش بپردازد و به رشد شخصيت بهلولوارش كمك كند. گاهي به كنايت و به طور غيرمستقيم و گاهي هم مثل شعر ذيل به صراحت و وضوح: با آرزوهاي اجارهاي/ در گورهاي اجارهاي دفن ميشويم/ آنگاه، منتقدي كوچك/ در روزنامهاي بزرگ تيتر ميزند:/ «متاسفانه شعرهاي اين دفتر،/ به استقلال زباني نرسيده است»/ طنز از اين قويتر؟ (ص36-متن كتاب)
با اين وجود از ارزش چند شعر اين مجموعه نميتوان و نبايد گذشت. مثلا جايي كه شاعر با طنزي گزنده به نقد موقعيت انساني خويش در مقام شاعر دوران پسامدرن ميپردازد و به دور از بازيهاي پيش پاافتاده زباني، موفق ميشود به فرمي در خور اعتنا و ساده برسد و به معناي واقعي كلمه «شعر» خلق كند: پدر يك گاو خريد/ و من بزرگ شدم/ اما هيچ كس حقيقت مرا، نشناخت/ جز معلم عزيز رياضيام/ كه هميشه ميگفت:/ گوساله بتمرگ (ص27-متن كتاب)
او به خوبي طنز حضور كاراكتر پرتي چون «شاعر» را در دنياي جنون گرفته و راهي به سمت ناكجاي تكنولوژي و سرعت درك كرده است و پارادوكس وجودي خود را در برابر شوكت و حرمت از دسترفته هنر- و به ويژه شعر- به طرزي عالي و كمنظير بيان ميكند. در چنين لحظاتي است كه طنز صادقانه او باورپذير و دوستداشتني ميشود و شعرش از ادا ميافتد و به رويكرد كلاسيك، اما تاثيرگذار پيامرساني نزديك ميشود: كتاب شعرم را كسي نخريد/ كتابهاي ارسالي هم برگشت خورد/ با شرمندگي تمام/ به جنگل رفتم/ به درختهاي بريده گفتم:/ ببخشيد خيلي معذرت ميخواهم/ نميدانستم اين روزها/ مردم/ به درخت بيشتر از شعر/ احتياج دارند! (ص58-متن كتاب)
جاي ديگري كه «اكسير» بر آن اشراف دارد، مونولوگهاي درونمتني به شيوه ادبيات پسامدرن است. او در اجراي مولفههاي چنين شعري گاه بسيار توانا نشان ميدهد به ويژه در شعري با عنوان «فراشعر» كه مونولوگ را بدل ميكند به ديالوگي با خواننده و همزمان، شعر را در حال اتفاق و در حين سرودن اجرا مينمايد و با روندي مشابه فاصلهگذاري برشتي در تئاتر، خواننده احتمالي را به حضور در مراحل ذهني پيدايش شعر دعوت ميكند و از اين راه به طنز مدرن و جذابي ميرسد و در نهايت به خواننده رودست ميزند و تسلط خود را بر تروكاژهاي كلامي به خوبي نمايش ميدهد: داريد عصباني ميشويد/ غر بزنيد، فحش بدهيد اما خواهش ميكنم/ اين شعر را نيمهكاره رها نكنيد/ در پايان شعر جالبي خواهيم داشت/ ديديد پدر راست ميگفت؟ (ص70- متن كتاب)
به گمان من همين چند قطعه است كه ميتواند مجموعه «زنبورهاي عسل...» را به يك اثر قابل اعتنا بدل كند. از اين رو به نظر ميرسد كه شايد «اكسير» بتواند با ادامه دادن همين مسير به جهشهاي مقبول و راهگشايي برسد كه- بدون در نظر گرفتن كم يا زياد بودنش- به ظرفيتهاي شعر معاصر ما چيزي اضافه كند. كما اينكه در همين دفتر نسبت به مجموعه قبلي شاعرش («بفرماييد، بنشينيد صندلي عزيز!») پيشرفت بسياري را ميتوان مشاهده كرد.
زنبورهاي عسل ديابت گرفتهاند
(مجموعه شعر)
اكبر اكسير
نشر ابتكار نو
1386 (چاپ دوم)
1000نسخه
85 صفحه
1300تومان
پنجشنبه 23 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 245]