واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد اندیشه های خاتمیمصطفی عزتی:قسمت اول : آزادیآقای خاتمی می گوید: « آزادی از ارجمند ترین گوهرهایی بوده است که همواره انسان و بشریت به سوی آن رفته است.به صراحت می گوییم که سرنوشت و وجهه ی دین در امروز و فردا در گروی این است که طوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد !شما به تاریخ بشر مراجعه کنید هرچه که با آزادی مقابل شده است ، لطمه دیده است ؛ حتی فضیلت های انسانی !دین اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است ، لطمه خورده است.عدالت اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است ، لطمه خورده است.توسعه اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است ، سازندگی لطمه خورده است ؛تجربه ی قرون وسطی که دین و آزادی در مقابل هم قرار گرفته است و به شکست دین منجر شده ، نمونه ی دیگری از این تقابل است.در دنیای کمونیست ، عدالت اقتصادی در مقابل آزادی قرار گرفت و منجر به شکست عدالت شد ، گرچه مردم به آزادی هم نرسیدند ... پویا ترین نظام ، نظامی است که کمترین محدودیت را برای ابراز اندیشه اعمال کند » . ( همشهری، 3 خرداد 77 )نقد:این گفته که کرامت انسانی به آزادی است و هر چیزی که این آزادی را محدود کند محکوم و مطرود است ، شعار فریبنده ای است که در دنیای غرب مطرح شده است و در کشورهای دیگر نیز عده ای بدون توجه به لوازمش آن را پذیرفته اند و مرتب بر آن پای می فشرند .منظور از این که انسان باید مطلقا آزاد باشد و هیچ محدودیتی نداشته باشد چیست ؟ آیا منظور این است که هیچ قانون الزام آوری نباید وجود داشته باشد ؟این را که هیچ انسان عاقلی نمی پذیرد ، زیرا معنایش این است که هر کس برای انجام هر کاری آزاد است ! هرکس آزاد است که به قتل ، تعرض به ناموس مردم و ایجاد نا امنی در جامعه اقدام کند ! بی شک اولین زیان و آفت چنین نگرشی متوجه گوینده اش می شود ؛ اصلا مگر امکان دارد در اجتماعی که با چنین آزادی ای خو گرفته است زندگی کند ؟ پس مسلما آزادی نا محدود نیست و انسان آزاد نیست که در هر شرایطی هر کاری خواست انجام دهد .پس از آن که روشن گردید آزادی محدود و مشروط است ، حال این سؤال مطرح می شود که چه کسی باید گستره و حدود آزادی را تعیین کند ؟ و حد و مرز آزادی کجاست ؟ اگر بنا باشد هر فردی خودش دامنه و حد و مرز آزادی را تعیین کند ، نتیجه این می شود که هرکس هرچه دلش خواست عمل کند و همان اشکالی که در ارتباط با آزادی مطلق بدان اشاره شد ، خود می نمایاند . پس به ناچار باید برای ترسیم و تعیین دامنه و حد و مرز آزادی مرجعی قانونی در نظر گرفت .اما این مرجع چه کسی می تواند باشد ؟ در اینجاست که شخص متدین و مسلمان پاسخی می دهد و شخص لیبرال غربی و غیر موحد پاسخی دیگر .جواب مسلمان این است که خدایی در عالم وجود دارد که خالق موجودات است و مصالح و مفاسد موجودات و انسان را بهتر از همه می شناسد و جز خیر و کمال بندگانش را نمی خواهد . هیچ کس سزاوار تر از او برای تعیین حدود آزادی نیست . با این بیان هیچ تناقض و اشکالی بر تئوری مسلمان ها وارد نمی شود. اما یک لیبرال غیر موحد می گوید حدود آزادی را مردم باید تعیین کنند. این نظریه و پاسخ ، مبتلا به اشکال های فراوانی است ؛ از جمله اینکه هیچ گاه همه ی مردم بر یک نظر مشترک اتفاق نخواهند کرد و اگر رأی اکثریت را ملاک قرار دهیم ، آن اقلیت – که چه بسا %49 مردم باشند – چگونه به حقوق انسانی خود می رسند ؟! علاوه بر اینکه انسان ها در طول تاریخ نشان داده اند که قدرت تشخیص مصالح و مفاسد مادی و معنوی خود را به طور کامل ندارند و به همین جهت همواره در آرای خود تجدید نظر می کنند . ( تغییر دائمی قوانین و مقررات جزئی و کلی در کشورهای مختلف شاهدی است بر این مطلب )پس اگر کسی قبول کرد که خدایی وجود دارد که مصالح و مفاسد انسان را بهتر از او می شناسد و هیچ نفعی از زندگی انسان ها به او نمی رسد و او تنها خیر بندگانش را می خواهد ، آیا در نزد او کسی سزاوارتر از خداوند برای تعیین حد آزادی هست ؟آزادی نمی تواند فوق قانون باشد ، کسانی که می گویند آزادی فوق دین و فوق قانون است ، جواب بدهند که اصلا دین و قانون برای چیست ؟ ماهیت قانون چیست ؟ مگر قانون غیر از این است که دستور می دهد برنامه ای را در یک چارچوب خاص اجرا کنید ، فلان کار را انجام بدهید یا ندهید ؟هر قانونی تصریحا یا تلویحا می گوید رفتارها باید محدود شود و در چارچوب خاصی انجام پذیرد . پس اصلا شأن قانون محدود کردن آزادی است.اگر قانون و دین اجازه ی محدود کردن آزادی را نداشته باشند ، وجودشان لغو است. ( دقت کنید )دین از آن جهت که مشتمل بر قوانین اجتماعی و سیاسی است ، رفتارهای اجتماعی و سیاسی انسان را کانالیزه و محدود می کند و حکم می کند که آن رفتارها در چارچوب خاص خود انجام پذیرند ؛ اگر دین معنایش غیر از این باشد ، وجودش برای چیست ؟! اگر دین برای این آمده است که هرکس به هر طریقی می خواهد رفتار کند ، پس شأن دین چیست ؟! و جایگاه دین کجاست ؟! وجود دین و قانون معنای دیگری جز محدود کردن آزادی های انسان ندارد. پس این که گفته می شود آزادی فوق دین است ، سخنی گزاف است.بله ، ممکن است کسانی به نام دین بخواهند ار آزادی های مشروع مردم جلوگیری کنند و آنچه را که خدا حلال کرده است ، به واسطه ی خرافات و عادت های قومی ، تحریم کنند ؛ چنان که متأسفانه هنوز هم در گوشه و کنار کشور ما بعضی اقوام و عشایر هستند که بعضی از حلال های خدا را حرام می کنند و هنوز در فرهنگ جامعه ی کنونی ما هم بعضی از حلال های خدا زشت تلقی می شود.اما اگر منظور از آزادی ها ، آزادی نامشروع است ، طبعا کسی انتظار ندارد که دین با آزادی های نامشروع مخالفت نکند!حاصل این که :آزادی ها از دو حال خارج نیستند ؛ یا مشروع اند یا نامشروع . اگر مشروع باشند ، دین و قانون آنها را تجویز کرده است و مخالف با آنها نیست و دیگر جا ندارد گفته شود که دین و قانون حق ندارند آزادی های مشروع را از جامعه بگیرند . اگر دین چیزی را اجازه داده ، چگونه می تواند بگوید کاری که من اجازه داده ام را شما انجام ندهید ؟! این خود نوعی تناقض است. اما اگر آزادی ای نامشروع باشد و دین آن را منع کرده باشد ، مانعی ندارد که حق منع کردن آن را نداشته باشد ؛ این خود نوع دیگری تناقض است.( برداشتی از سخنان و کتب آیت الله مصباح یزدی دامت برکاته )
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]