واضح آرشیو وب فارسی:قدس: اعتياد منشأ همه خلافهاست
* خجسته ناطق زندان وكيل آباد - بند نسوان فرشته - 25 ساله - ديپلمه جرم: خريد و فروش موادمخدر- اتهام: قتلباور كنيد من آدمكش نيستم. او يكي از مشتريهاي من بود. چرا بايد مي كشتمش؟ اين جا همه فكر مي كنند من قاتلم. من كسي را نكشتم... زن جوان با هيجان از خود دفاع مي كرد و از اينكه اطرافيان و هم بنديهايش به چشم يك قاتل به او نگاه مي كردند، عصباني و ناراحت بود. البته در زندان، بيشتر زندانيان خود را بي گناه مي دانند، اما اين يكي گويا از ارتكاب قتل تبرئه شده بود، به همين دليل بيشتر از ديگران دم از بي گناهي مي زد. مي گفت: جرم من فقط خريد و فروش موادمخدر است كه تازه آن هم مدركي عليه من پيدا نكردند. وقتي آرام شد، از او خواستم شرح زندگي و جريان دستگيري اش را تعريف كند. آهي كشيد و گفت: او يكي از مشتريهاي من بود. مثل هميشه سر شب آمد و يك گوشه نشست. تزريقي بود. موادش را از من مي خريد. پولي هم به خاطر استفاده از مكان مي پرداخت. تزريقش را كه كرد، دراز كشيد. فكر كردم خوابش برده، مدتي گذشت. ديدم از جايش تكان نمي خورد. هرچه صدايش زدم، جواب نداد. دستپاچه شدم. همسايه ها را صدا كردم. يكي از همسايه ها آمد و تكانش داد، دست روي قلبش گذاشت، نبضش را گرفت بعد رو به من كرد و گفت تمام كرده... چه كاري از دستم بر مي آمد؟ اگر به پليس خبر مي دادم نمي پرسيد كه اين مرد غريبه در منزل شما چه كار داشته؟ به ناچار پولي به مرد همسايه دادم و با كمك او جنازه را لاي پتو پيچيديم و برديم چند خيابان پايين تر يك گوشه انداختيم و بر گشتيم. غافل از اينكه هيچ چيزي از ديد پليس پنهان نمي ماند و قضيه را كشف مي كند. * پليس چگونه پي برد كه شما در آن ماجرا دست داشته ايد؟ ** ظاهراً هنگام حمل جنازه، يكي از همسايه ها ما را مي بيند و وقتي پليس براي شناسايي جسد از همسايه ها تحقيق مي كند، جريان آن شب را اطلاع مي دهد كه منجر به دستگيري من و مرد همسايه مي شود. او كه فقط در حمل جسد با من همكاري كرده بود با پرداخت جريمه آزاد شد. من هم به جرم خريد و فروش مواد به يك سال زندان و 500 هزار تومان جريمه محكوم شدم،البته چيزي در منزل نداشتم و گرنه جرمم سنگين تر مي شد. * چه مدت از دوران محكوميتت را گذرانده اي؟ ** حدود هشت ماه است كه زنداني هستم. دلم براي دخترم خيلي تنگ شده، هنوز چهار ماه ديگر بايد زنداني باشم. * شوهر هم داري؟ ** نه، همسرم فوت كرده، من از سن 18 سالگي بيوه شدم و به همين دليل به راه خلاف افتادم، چون وقتي شوهرم مرد من حتي پولي براي پرداخت كرايه منزلمان نداشتم. همسايه اي داشتيم كه خلافكار بود، وقتي ديد بي پول و بيكارم به من پيشنهاد كرد كه منزلم را در اختيار افراد معتاد قرار دهم و از اين راه كسب درآمد كنم و كم كم افتادم توي كار خلاف و خريد و فروش موادمخدر و خودم نيز معتاد شدم. درآمدم خوب بود، اما هرچه در مي آوردم خرج اعتيادم مي شد. وقتي هم زنداني شدم مادرم هرچه داشتم فروخت و برايم وكيل گرفت تا توانست از اتهام قتل تبرئه ام كند و در حال حاضر حتي 500 هزار تومان ندارم كه جريمه ام را بپردازم. * از دوران محكوميتت چه خاطره اي داري؟ ** خاطرات تلخ، چون همه به چشم يك قاتل و خلافكار به من نگاه مي كنند، البته حق هم دارند، چرا كه من آدم سالمي هم نبودم، اما تصميم دارم وقتي از زندان آزاد شدم گذشته را فراموش كنم. مي دانيد آدم وقتي معتاد مي شود هيچ ننگ و عاري ندارد. حالا كه در زندان اعتيادم را ترك كردم مي فهمم راهم اشتباه بوده و خدا را شكر مي كنم كه زندان چشمم را باز كرده است.
پنجشنبه 16 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]