تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزّوجلّ براى او ثواب مى نويسد و هر كسى كه او را...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815448328




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پژوهشي در علم حديث


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پژوهشي در علم حديث


اشاره: حديث دومين سند دين است كه پس از قرآن كريم، در شناختن و شناساندن اسلام و شكل‌گيري و بالندگي علوم اسلامي، بيشترين سهم را داشته است. حديث ميراث ماندگار معصومان عليهم‌السلام است كه به شرح و تفسير قرآن و تبيين دين مي‌پردازد.‌

پيشوايان معصوم همواره مسلمانان را به فراگيري و فهم حديث و مذاكره و نشر آن ترغيب كرده‌اند و همين امر، از ابتدا تاكنون، سبب رونق اين دانش بوده است. حجت‌الاسلام دكتر سيدرضا مؤدب، استاد دانشگاه قم، يكي از محققان و پژوهشگران عرصه حديثي هستند كه از جمله آثارشان مي‌توان به كتابهاي ، ، و اشاره كرد. آنچه در پي مي‌آيد، گفتگويي است با ايشان پيرامون ماهيت حديث، جايگاه حديث، دانشهاي حديث، سير تدوين حديث شيعه و اهل سنت، نگاه اخباريان به حديث، انگيزه‌هاي جعل حديث و...

***

اگر موافق باشيد، بحث را در مورد ماهيت حديث آغاز كنيم.‌

حديث در لغت يعني امر جديد؛ ولي در اصطلاح محدثان، مفسران، متكلمان و همه عالمان اسلامي و كساني كه در شاخه‌هاي مطالعات اسلامي مطالعه دارند، حديث عبارت است از سخن معصوم كه به دست ما رسيده يا قول و فعل و تقريري كه از معصوم براي ما گزارش شده است. بنابراين مي‌توان گفت هر عبارتي كه در كتابهاي حديثي به يك امام معصوم نسبت داده شده كه مثلاً معصوم چنين مطلبي را گفت يا چنين كاري را انجام داد يا كسي اين كار را انجام داد و معصوم تأييد كرد، همه اينها در دايره حديث واقع مي‌شود. شيخ‌بهايي مي‌فرمايد:

البته حديث تقسيمي هم دارد كه از نظر برخي از محدثان به قدسي و غيرقدسي تقسيم شده است.‌

عبارتي است كه پيامبر(ص) از طرف خداوند نقل مي‌كند و الفاظ كلمات را به خدا نسبت مي‌دهد؛ ولي حديث غيرقدسي آن است كه عبارت و الفاظ از خود پيامبر (ص) است؛ لكن معنا و محتوا از خداي متعال گرفته شده است. بنابر اين محتواي آن چيزي كه امروزه حديث غيرقدسي مي‌گوييم، آسماني است؛ چون پيامبر هم يك انسان عادي نيست و مطالبش را از خداوند مي‌آموزد؛ لكن الفاظش از خود ايشان است. بدين جهت مي‌توان گفت حديث قدسي به قرآن خيلي شبيه است؛ ولي قرآن معجزه است و حديث قدسي معجزه نيست. و همچنين قرآن احكام خاص خودش را دارد، مثل اينكه لمسآن، بدون طهارت، جايز نيست؛ ولي لمس حديث قدسي، بدون طهارت، جايز است، يا مثلاً واسطه نزول در قرآن جبرئيل است؛ ولي در حديث قدسي ممكن است كه جبرئيل نباشد. به همين جهت حديث قدسي و قرآن هر دو قدسي‌اند، يعني آسماني‌اند، لكن تفاوت مرتبه‌اي دارند؛ قرآن مرتبه بالاست و حديث قدسي مرتبه پايين‌تر. حديث قدسي اختصاص به پيامبر(ص) دارد؛ ولي حديث غيرقدسي هم فرمايش پيامبر(ص) را در برمي‌گيرد، هم تمام گفتار امامان معصوم(ع) را.‌

سنت چيست؟

سنت، خود فعل و امضاي معصوم است و تفاوتش با حديث اين است كه حديث كلامي است كه سنت را براي ما گزارش مي‌كند؛ مثلاً پيامبر اكرم(ص) چطور نماز خوانده است؛ ولي حديث چگونگي نماز خواندن پيامبر را براي ما گزارش مي‌كند. بنابراين سنت اصل و حديث فرع است؛ حديث عبارات، جملات يا كلماتي است كه سنت را براي ما نقل مي‌كند؛ چون ممكن است پيامبر(ص) مطلبي را گفته باشند؛ ولي تمام عبارات و جزئيات، بدون كمترين تغييري، در اختيار ما نباشد و حديث آن عبارات و جزئيات را براي ما گزارش مي‌كند، گاهي هم نقل به معنا در آن رخ دهد و گاهي هم برخي كلام ها جابجا شود.

گاهي در فقه، سنت به معناي مستحب و در برابر فريضه به كار مي‌رود. مي‌گويند اين كار فريضه و آن كار سنت است؛ سنت يعني مستحب و فريضه يعني واجب، كه اگر چنين معنايي را در نظر بگيريم، با آن سنتي كه در حديث است، متفاوت مي‌شود و اگر كسي خودش را اهل سنت بداند؛ يعني معتقد و پايبند به قول و فعل و رفتار پيامبر است. در حقيقت، مسلمان واقعي كسي است كه سنت پيامبر(ص) را انجام دهد و بدين جهت شيعيان معتقدند كه ما تمام رفتار و اعمال و سخنان پيامبر(ص) را از طريق معصوم دريافت كرده‌ايم و به معناي حقيقي، اهل سنت هستيم.‌

دليل حجيت سنت چيست؟

مهمترين دليل حجيت سنت، آيات قرآن است كه بر صحت سنت دلالت مي‌كند؛ مانند آيه شريفه بنابراين اين آيه به اين نكته اشاره دارد كه هرچه از طريق پيامبر(ص)، در تبيين ذكر و دين، بيان شده، حجت است و حديث چيزي جز سخن پيامبر و به تبعش سخن معصومان نيست. يا مي‌فرمايد: اين آيه به ما مي‌گويد كه پيامبر(ص) سخنش، رفتارش، اعمالش و كلامش ارزشمند و آسماني است.

باز در آيه شريفه ديگر داريم: براساس اين آيات، سخن خود پيامبر اكرم‌(ص)، يعني سنت و حديث او، معتبر مي‌شود و همه مسلمانان بدين جهت سنت و كلام پيامبر را معتبر مي‌دانند.‌

البته در اينجا دليل عقلي هم وجود دارد و آن اين است كه وقتي قبول كرديم پيامبر از طرف خدا آمده، دروغ نمي‌گويد، صادق است، و خلاف نمي‌گويد، از نظر عقل، تمام سخن و رفتار او، براي ما جايگاه ويژه‌اي پيدا مي‌كند، البته دليل عقلي جايگاهش بعد از قرآن است. من با تشبيه ذكر مي‌كنم: اگر شما انساني را كاملاً راستگو و رفتارش را كاملاً عاقلانه بدانيد، سخن، كلام و وعده او براي شما يك اعتبار پيدا مي‌كند.‌به همين جهت همه‌ مسلمانها سنت پيامبر را معتبر دانسته‌اند و بعد از پيامبر(ص) هم، سنت معصومان يا حديث آنها را حجت دانسته‌اند؛ چون پيامبر(ص) در رواياتي اشاره كرده‌اند كه بعد از من عترت، خاندان و جانشينان من حجت هستند. به همين دليل، اول قرآن، بعد، سنت پيامبر از طريق قرآن و بعد هم سنت معصومان از طريق خود پيامبر ثابت مي‌شود.‌

در متون حديثي با واژه هم مواجه مي‌شويم. لطفا آن را هم براي ما تعريف كنيد.

غالبا اثر به معناي حديث و مترادف با آن است. غالباً گفته‌اند: ؛ يعني آنچه از پيامبر، از سخن و كلام او، به جاي مانده است.‌

علماي شيعه چه جايگاهي براي حديث قائل هستند؟

علماي شيعه معتقدند نخست، قرآن منبع دين است؛ يعني بايد در هر مسئله‌اي ابتدا به قرآن مراجعه كرد و اگر در قرآن آيه يا آياتي درخصوص آن موضوع بود، از آنها كمك گرفت؛ ولي مي‌دانيم كه بسياري از مباحث در قرآن به صورت كلي آمده و جزئيات و فروع آن بيان نشده، در اينجاست كه بايد به منبع دوم، يعني حديث، رجوع كرد. هر شخصيتي كه بخواهد مسائل ديني را به دست آورد، چاره‌اي ندارد كه سراغ روايات امام صادق يا امام باقر يا روايات ديگر ائمه برود و به كمك آنها مباحث ديني، زندگي، اجتماعي، اقتصادي و.... را به دست آورد.‌

جايگاه حديث را در ميان فرق مختلف مسلمانان چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ ‌

حديث در ميان فرق مسلمان، جايگاه يكساني نداشته است؛ مثلاً برخي فقط قرآن را محور مي‌دانستند و براي حديث جايگاه نازلي قائل بودند و كتاب خدا را كافي مي‌دانستند. همچنان كه برخي معتقد بودند كتاب خدا خيلي موجز است و بسياري از مباحث را به اشاره بيان كرده و بايد بيشتر مراجعاتمان به حديث باشد كه اينها را يا ناميدند. لكن راه صحيح اين است كه هم از كتاب خدا استفاده كنيم و هم از حديث؛ اما مرز استفاده از كتاب خدا تا آنجاست كه مطلبي، به طور مستقيم، در آيات قرآن آمده باشد و هر جا به صورت صريح نيامده، خود خداوند تبيين و تفسير و جزئيات آن را به پيامبر و اهل بيت سپرده، و در اين گونه موارد بايد به سراغ حديث برويم؛ يعني در عمل به حديث نبايد افراط و تفريط باشد، بلكه بايد در حد تعادل باشد.

به همين جهت تفاسيري به نام تفاسير روايي يا حديثي داريم؛ يعني تفاسيري كه در تبيين آيات از احاديث كمك گرفته‌اند. در حدود چهار قرن قبل يك حركت افراطي رخ داد و برخي تمايل فراواني به حديث پيدا كردند و حتي معتقد شدند هر مطلبي كه در كتابهاي حديثي آمده، حتماً درست است و هيچ حديث خطا و نادرستي نداريم، در حالي كه اهل تحقيق مي‌دانند احاديث در سير تدوين‌شان در مواردي، دچار برخي كاستي‌ها يا آسيبها شده‌اند و بدين جهت به متن حديثي نمي‌توان اعتماد كرد و لازم است توسط متخصصان و اهل حديث بررسي و تحليل شوند.‌بدين جهت علماي شيعه و محدثان ابزارها و دانشهايي را فراهم آوردند تا به كمك آنها، احاديث نادرست را از درست ممتاز كنند، مثل دانش رجال، درايه و فقه الحديث.

لطفاً درباره اين دانشها هم توضيحي بفرماييد.

با هدف بررسي تك تك راويان حديث به وجود آمده و عالمان بزرگي در اين زمينه كتاب نوشته‌اند؛ از جمله آيت‌الله العظمي خوئي كه كتاب بسيار گرانقدري به نام نوشته‌اند. و در اين كتاب، هزاران نفر از راويان، شرح حال و زندگي و آثارشان ذكر شده است.دانش رجال كمك مي‌كند كه دريابيم چه راوياني كاملاً قابل اعتماد هستند و در هر سندي كه بيايند، آن سند و به تبع آن، متن، كاملا قابل پذيرش است و چه راوياني هستند كه اگر در سندها بيايند، بايد آن حديث بيشتر مورد مطالعه و تحقيق قرار بگيرد. بنابراين در دانش رجال هدف اين است كه قبل از پيشداوري، تحقيق شود؛ چون با ديدن يك راوي ضعيف در سند حديث، نمي‌توان پيشداوري كرد كه حتماً سندش ضعيف است؛ زيرا ممكن است آدمي كه داراي ضعفي بوده، از صد حديثش، نود تاي آن درست باشد، بنابراين راوي ضعيف نشاني است بر اينكه آن حديث ممكن است ضعيف باشد. ‌

‌ به ما كمك مي‌كند تا متن حديث را بازشناسي و تحليل كنيم؛ متوني را كه در يك موضوع هستند، در كنار هم قرار دهيم، با هم مقايسه كنيم، بر يكديگر عرضه كنيم و ببينيم آيا مطالب خلاف قرآن و عقل در آنها هست يا نه؛ چون معتقديم حديث واقعي حديثي است كه از معصوم صادر شده و معصوم هم از طرف خدا معصوم شناخته شده و دچار خطا و كاستي نمي‌شود و همچنين او بالاترين و كامل‌ترين انسان عاقل است. پس اگر همه احاديث،‌ كلام معصوم باشند، بايد با هم سازگاري داشته و همديگر را تأييد كنند.

دانشي است كه نه اختصاصي به سند حديث دارد و نه اختصاصي به متن حديث، گرچه برگرفته از هر دو است. در اين شاخه از يك رشته اصطلاحاتي سخن به ميان مي‌آيد كه ممكن است در مواردي مربوط به سند باشد و در مواردي مربوط به متن، و در واقع تركيبي از هر دو مي‌تواند باشد. اين اصطلاحات در نزد محدثان ياد شده است و در دانش درايه تبيين و تحليل مي‌شوند؛ مانند اينكه گفته مي‌شود اين حديث است؛ يعني سند و راويان آن در همه طبقات ذكر شده و متصل مي‌باشند. حديث حديثي است كه بخشهايي از متن آن با متن حديث ديگر افزوده شده، و يا حديث يعني راويان هر يك با حرف خاصي از يكديگر نقل مي‌كنند.‌

عموم مردم در برخورد با حديث، چگونه مي‌توانند حديث صحيح را از غيرصحيح تشخيص دهند؟

دانش حديث دانشي است كه به عموم كمك مي‌كند تا حديث صحيح را از غيرصحيح بشناسند و معناي چنين كاري اين است كه تشخيص هر حديثي براي عموم مقدور نيست،عموم مردم به خوبي نمي‌توانند حديث صحيح را از غيرصحيح و معتبر را از غيرمعتبر شناسايي كنند و بايد به متخصص و كسي كه در علوم حديثي تخصصي دارد،‌ مراجعه كنند؛ زيرا حديت كلامي است كه از معصوم به ما رسيده؛ اما فاصله تاريخي زيادي بر آن گذشته و شناخت معنا و مفهوم آن مانند شناخت قرآن نياز به ابزار، علوم و شروطي دارد كه اگر كسي آنها را نداشته باشد،‌ دچار مشكل مي‌شود؛ ولي فكر مي‌كنم يك راهكار براي عموم مردم وجود دارد و مي‌تواند براي آنها مفيد باشدو آن اين است كه براي به دست آوردن اعتبار و ارزش هر حديث،‌ به منبع و كتابي كه آن را نقل كرده، مراجعه كنند و از طريق شناخت صاحب كتاب مي‌توانند به حديث اعتماد كنند؛ مثلاً اگر حديث را از كسي شنيدند كه شناختي نسبت به مؤلف و ناقل آن ندارند، بايد در موردش تأمل كنند. به همين جهت حضرت امام خميني(ره) راجع به كسي مثل مرحوم مطهري فرمودند كتابهايش بدون استثنا خوب است.

اكنون جا دارد كه مختصري هم درباره سير تدوين حديث شيعه صحبت كنيم.

حديثي كه امروزه به دست ما رسيده و كتابهاي حديثي كه امروزه در اختيار ما هست، حاصل تلاشها و زحمتها وفعاليتهاي علما و محدثان بزرگ است. حديث شيعه از نظر سير تاريخي در سه مرحله قابل تقسيم است:

الف) مرحله اول دوران خود معصومان(ع) تا امام حسن عسكري(ع) است كه حدود سه قرن يا سه قرن و اندي به طول انجاميد. در اين دوران خود معصومان بسيار تلاش كردند تا حديث پيامبر(ص) از طريق آنها منتقل شود و نيز سخن و رفتار آنها حديث بود و منتقل شد. ياران ائمه(ع) سعي كردند مجموعه‌هايي را بنويسند كه اينها نخستين كتابهاي حديثي شيعه بودند كه در برخي از كتابها، از آنها با عنوان ، ياد شده است،‌ يعني اصول چهارصدگانه. مقصود از اصل در اينجا يعني كتابهاي حديثي كه نخستين بودند؛ يعني مجموعه‌هايي كه از زبان معصوم گرفته شده و از كتب ديگر جمع‌آوري نشده بودند. اينها تا حدود قرن 4 و 5 در دسترس مسلمانان و به‌ويژه عالمان، فقها و اهل حديث بودند.

ب) بعد از اين، دوران غيبت امام زمان(عج) شروع شد كه اين عصر را عصر متقدمان يا عالمان پيشين در حديث مي‌دانند. در اين دوران نخستين جوامع حديثي نوشته شد كه چهار كتاب شهرت بسيار زيادي پيدا كرد و به كتب اربعه معروف شدند كه عبارتند از: از مرحوم كليني كه شامل مباحث اعتقادي، فقهي، تفسيري و اخلاقي است. كتاب دوم از مرحوم صدوق است به نام ؛ يعني كتاب براي كسي كه در محضر فقيه نيست، با فقيه ارتباط ندارد. سومين و چهارمين كتاب را شيخ طوسي نوشت به نام و كه دو مجموعه حديثي بزرگ و ماندگارند. اين چهار كتاب كه در قرن چهار و پنج نوشته شدند، از مهمترين كتابهاي حديثي اين دوران هستند و نيز غالب محدثان بسيار ارزشمند و معتبرند؛ لكن در كنار اينها، شخصيتهاي ديگر و يا صاحبان همين كتابهاي اربعه، كتب ديگري هم نوشتند؛ اما خيلي معروف نشدند.

ج) بعد از اين، به دوره متأخران مي‌رسيم كه تقريباً از قرن نهم شروع و تا قرن يازدهم ادامه يافت. در اين دوره، حديث رشد ويژه‌اي پيدا مي‌كند و دومين مجموعه كتابهاي حديثي به نام نوشته مي‌شود كه شامل مرحوم فيض كاشاني، حرعاملي و از علامه مجلسي. بنابراين سير تدوين حديث شيعه از دوران ائمه شروع مي‌شود كه نخستين اصول نوشته شدند، بعد در قرن 4 و 5 بزرگترين عالمان شيعي نخستين جوامع حديثي و بعد در قرن نهم تا يازدهم جوامع ثانويه حديثي و در دوران معاصر، تحقيقات و مطالعات جديدي صورت گرفته است. بين اين دوران، دورانهايي است كه كار حديثي جدي صورت نگرفته؛ يعني از قرن ششم تا نهم كه دوران ركود است، البته براي همه دانشهاي اسلامي، تا حدودي،‌ دوران ركود است؛ چون حمله مغولها و مسائل ديگري پيش آمده است.

سير تدوين حديث در ميان اهل سنت چگونه بود؟

در نزد اهل سنت عمدتاً در قرن دوم و حدود قرن سوم كتابهاي حديثي نوشته شد كه اينها بعدها به نام نامگذاري شدند كه مجموعه‌هاي حديثي مهمي در نزد اهل سنت هستند و جايگاه والايي در نزدشان دارند.‌

اعتبارو جايگاه اينها بدين جهت است كه چون اهل سنت از معصومان استفاده نمي‌كردند، سعي كردند از صحابه كمك بگيرند و اولين مجموعه‌هاي حديثي خودشان را به شكلي تدوين كنند و نخستين اينها، كتاب است كه شامل تعداد احاديثي است كه از نظر بخاري احاديث كامل‌تر و بهتري هستند. و بعد از بخاري كتاب است كه نوشته مسلم نيشابوري است و اگرچه خود بخاري و مسلم نام كتابشان را صحيح گذاشتند؛ لكن از نظر نويسندگان و محدثان بعدي، برخي از احاديثشان صحيح نيست و بايد بگوييم كتاب حديثي و مجموعه‌هاي حديثي هستند.

بعد از اين دو كتاب، كتابهاي حديثي ديگري نوشته شده مثل ، ، و . گرچه كلمه به اينها گفته مي‌شود، اما از نظر خود اصل سنت، دو مورد اول يعني صحيح بخاري و صحيح مسلم، صحيح هستند و بقيه اصطلاح سنن برايشان به كار رفته و تعبير صحاح سته يك تعبير عالمانه نيست و ما بايد بگوييم و كه اينها مجموعاً شش تا مي‌شوند و اولين مجموعه‌هاي حديثي اهل سنت هستند كه در قرن سوم تدوين شدند. تا قبل از قرن سوم برخي از كتابهاي حديثي ديگري نزد اهل سنت نوشته شده، مثل مالك؛ لكن اين كتاب اعتبار زيادي نزد اصل سنت پيدا نكرده؛ زيرا معتقدند حدود يك‌صد سال دوران ممانعت از تدوين حديث بوده و احاديث، بيشتر شفاهي نقل مي‌شد و در حافظه‌ها بود. تدوين حديث از قرن دوم شروع شده و عملاً از قرن سوم است كه كتابها شكل گرفته؛ يعني كتاب صحيح بخاري و مسلم اولين كتابها و مجموعه‌هاي حديثي اهل سنت هستند.

در دوره‌هاي بعد، اهل سنت خودشان را پايبند به همان كتابهاي صحاح يا كتابهاي حديثي اوليه مي‌دانستند و سعي مي‌كردند بر آنها تكميل و شرح و تعليق بنويسند. در دوره معاصر هم مي‌كوشند با نوشتن برخي مسندنويسي‌ها و شرح‌نويسي‌ها عملاً همان كتابها را جايگاه دهند.

كتب حديثي اهل سنت از جهت اعتبار و ارزش چگونه سنجيده مي‌شوند؟‌

در مورد كتب اهل سنت، طبيعي است كه قضاوت را بايد به خود برادران سپرد و چنانچه برخي از عالمان اهل سنت قضاوت كرده‌اند، كتاب صحيح مسلم و بعد صحيح بخاري از اعتبار بهتر يا نظم بهتري نسبت به بقيه مجموعه‌هاي حديثي برخوردارند؛ ولي از نظر محققان، همين دو كتاب هم به كلي از كاستي يا آسيبها مصون نيست.

يك پرسش كه از طرف ما وجود دارد، اين است كه چرا در اين دو كتاب درباره اهل بيت پيامبر(ص) احاديث خيلي كمي نقل شده، با اينكه اهل بيت مثل امام صادق(ع) و امام باقر(ع) هرچند از نظر برادران اهل سنت امام (به تعبير ما شيعيان) محسوب نمي‌شوند؛ اما راويان و عالمان بزرگي كه بودند و از جدشان پيامبر خدا(ص) حديث نقل كرده‌اند. يا اينكه برخي احاديث وجود دارد كه مطالبش با هم سازگار به نظر نمي‌رسد و به همين جهت آقاي ، از عالمان بزرگ شيعه، كتابي به نام نوشته و در آن روايات حديثي اين برادران را بررسي و تحليل كرده است.

اعتبار و جايگاه كتابهاي حديثي شيعه، به ويژه كتب اربعه و جوامع اوليه و ثانويه چقدر است؟

در مورد جوامع اوليه، مثل كتاب كافي و استبصار و تهذيب و من لايحضره الفقيه، بايد بگوئيم كه اينها از بهترين و معتبرترين كتابهاي حديثي هستند. معناي جمله اين است كه در اينها احاديث خوب، بسيار زياد است و شايد مجموعه غالب آنها حديث خوب باشد و از معتبرترين‌اند. لكن مؤلفان اين كتب ممكن است در نوشتن يك حديث دچار خطا شده و حديث ضعيفي را ثبت كرده باشند يا حديثي به نظرشان صحيح آمده؛ ولي في‌الواقع اشكال و ضعفي داشته و آنها ثبت كرده باشند. بدين جهت امروزه اهل تحقيق برخود لازم مي‌دانند كه احاديث كليني و شيخ صدوق و طوسي‌را از نظر سندي و متني بررسي و تحليل كنند و سپس از آن استفاده نمايند و اگر خودمان اهل تحقيق نيستيم، مي‌توانيم به اهل تحقيق مراجعه كنيم؛ چون حديث به معصوم مربوط مي‌شود و تا دليلي بر ضعف آن نداشته باشيم، نمي‌توانيم بي‌خود و بي جهت و بدون دليل، ان را مردود بدانيم، مگر اينكه دلايل مستندي داشته باشيم.‌

در مورد جوامع ثانويه، شرايط كمي متفاوت است. در اينجا دو نگاه است: عده‌اي معتقدند كه اينها مجموعه‌هايي هستند كه شخصيت‌هاي بزرگي تدوين كرده‌اند، بنابراين همه احاديث‌شان صحيح است و نبايد هيچ ترديدي كرد. اينها معتقدند هر حديثي كه در يكي از كتب وافي، وسايل‌الشيعه و بحارالانوار آمده، كاملاً مورد تأييد است، لكن به نظر مي‌رسد انصاف اين است كه بگوييم در مورد اين راويان بزرگوار نيز ممكن است خطايي رخ داده باشد و چه بسا حديث ضعيفي را به اشتباه ضبط كرده باشند؛ گرچه آنها چنين بنايي نداشتند. بدين جهت نمي‌توان چنين ادعا كرد كه هر حديثي كه در اين كتابها آمده، از هر جهت، مورد تاييد است و بازهم بايد به اهل فن مراجعه كرد؛ خصوصاً احاديثي كه در آنها حكمي آمده است؛ اما در مورد احاديثي كه بحث بيان اخلاقيات، فضايل و ثواب آمده، طبيعي است كه مي‌توان به آنها اعتماد كرد.

تناقض ظاهري در متن برخي از احاديث را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟

در بين تعدادي از احاديث‌تناقض ظاهري وجود دارد. از محدثان پيشين كه بسيار در اين جهت تلاش كرد و توفيقات فراواني داشت، شيخ طوسي است كه ايشان مجموعه احاديث، به ويژه احاديث فقهي و گاهي هم غير فقهي، را بررسي و تحليل كرد و با كنار هم گذاشتن اينها، تناقضهاي ظاهري را برطرف كرد. اين تناقضها به صورتهاي مختلف به وجود آمده بود؛ مثلاً گاهي يك راوي يا فردي از معصوم سؤالي كرده بود و امام به تناسب سطح سؤال مخاطب پاسخي داده‌اند. راوي ديگر سؤال ديگري كرده بود كه به سؤال راوي اول خيلي نزديك بود، ولي امام معصوم به تناسب شرايط روزگار يا مخاطب، جواب ديگري داده‌اند. اگر چه هر دو موضوع به هم نزديك هستند؛ ولي پاسخها به ظاهر متفاوت شده‌اند.

محدثان در اين جهت، تحليل كرده‌اند كه اگر دو حديث با هم اختلاف و تعارض دارند، يا اين تعارض برخاسته از نوع سؤالي است كه سؤال كنندگان داشته‌اند و عملاً دو موضوع جداست و يا برمي‌گردد به شرايط زماني و افرادي كه سؤال كرده‌اند و به تبع، امام دو پاسخ مناسب داده است و چون هر كدام از اينها ممكن است نسخه‌اي براي فرد خاص باشد، نمي‌توانند با هم تعارض داشته باشند. لكن محدثان براساس يك اصل مسلم مي‌دانند كه معصوم هيچگاه در كلامش، دروغ، تعارض و ناسازگاري وجود ندارد، چنان كه در قرآن هم وجود ندارد؛ اختلاف و ناسازگاري در آنها وجود ندارد بنابراين كار محدث اين است كه آنها را جمع كند و شيخ طوسي همين كار را كرد. علامه مجلسي هم در كتاب --- كه در شرح كتاب كافي است--- نزديك سازي و رفع تعارض را انجام داده است.‌

نگاه اخباريان به احاديث چگونه است و راه مصون ماندن از آفت اخباري‌گري را چه مي‌دانيد؟

اخباريها گروهي در حدود قرن نهم و دهم تا يازدهم بودند كه رشد ويژه‌اي داشتند. اعتقادشان بر اين بود كه بايد عمدتاً از اخبار و روايات استفاده كنيم و هر كتابي كه روايتي را نقل كرده، كاملاً آن را بپذيريم و اعتماد كنيم. برخي از اخباريها معتقدند هيچ نيازي به تحليل و بررسي و مطالعه‌ در درون احاديث نيست و به همين جهت آنها، اصلي‌ترين و اساسي‌ترين محور دين را براساس اخبار و روايت مي‌چينند.‌

برخي‌شان معتقدند كه قرآن موجز است و فهمش براي ما مقدور نيست و ما بايد همه مسائل دينمان را از طريق معصوم به دست آوريم كه البته اين ديدگاه موردقبول علماي ديگر شيعه نيست و معتقدند حديث همچنان كه اعتبار دارد؛ ولي مرتبه‌اش بعد از قرآن است؛ ضمن اينكه همه روايات ممكن است قابل قبول نباشند، روايات ضعيف هم داريم و بايد روايات را با مباني موردقبول بررسي و تحليل كرد.‌

اگر امكان دارد، به مواردي از انگيزه‌هاي جعل حديث اشاره كنيد.‌

يكي از آفتهايي كه درخت تنومند حديث را در بين قرن دوم تا سوم آفت‌زده كرد، بحث جعل است. مقصود از جعل حديث اين است كه كساني در شرايطي كه هنوز كتابهاي حديثي شكل نگرفته بود و محدثان جايگاهشان به خوبي معلوم نبود و برخي از ائمه هم در بعضي نقاط در موقعيتي بودند كه مردم به آنها كمال دسترسي را نداشتند، از اين وضعيت آشفته استفاده كرده و مطلبي كه حديث نبود، به نام حديث جعل كردند و به يك معصوم نسبت دادند كه اينها را مي‌گويند.‌

انگيزه‌هاي جاعلان متفاوت بود؛ برخي براي دفاع از حكومتها و برخي از حاكمان حديث جعل كردند كه پيداست انگيزه‌هاي سياسي داشتند. برخي از جاعلان فكر اشتباهي داشتند و گمان مي‌كردند هر چيزي كه به نظرشان خوب مي‌آيد، مي‌توانند به معصوم نسبت دهند كه اينها را عمدتاً مي‌گويند؛به عبارت ديگر كساني‌اند كه در واقع براي دفاع از معصومان جعل حديث كردند. كسان ديگري هم بودند كه از روي جهالت و اشتباه جعل حديث مي‌كردند.‌

خوشبختانه با مطالعاتي كه انجام شده؛ جاعلان حديث عمدتاً شناسايي شده و احاديث آنها مورد بررسي و تحليل قرار گرفته و سعي شده احاديث جعلي آنها از غيرجعلي‌شان جدا شود؛ چون مي‌دانيم كه جاعلان حديث تنها حديث جعل نقل نكردند و چه بسا ممكن است ده حديث درست هم نقل كرده‌اند تا حديث جعلي‌شان جا بيفتد؛ اما به لحاظ اينكه حديث، اصولاً كلام استواري است و سخن معصوم است و بالذات قوت اعتباري دارد؛ يعني وقتي كلام معصوم در كنار سخن غيرمعصوم قرار بگيرد؛ هويت دروني حديث معصوم آن را متمايز و مشخص مي‌كند.‌

امروزه نشانه‌هايي براي جعل حديث آمده كه آنها به ما كمك مي‌كند تا بتوانيم صحيح را از غيرصحيح تشخيص دهيم.‌جاعلان حديث در قرن دوم كه مجموعه‌هاي حديثي نوشته نشده، اوجي دارند و در قرن سوم رو به افول‌اند، در قرن اول هم اندك‌اند و شخصيتهايي هستند كه نامشان كاملاً در كتابهاي حديثي درج شده و جايگاه آنها به خوبي معلوم شده و امروزه مي‌توان به جرات درباره بيش از نود درصد از احاديثي كه جعلي هستند، اظهارنظر كرد و آنها را از احاديث واقعي، كاملاً متمايز كرد.‌

لطفاً چند نمونه از منابعي كه احاديث جعلي را براي ما مشخص مي‌كند، بيان كنيد.‌

يكي كتابهاي آقاي دكتر شانه‌چي است كه جاعلان حديث را در آنجا بيان كرده‌اند. كتاب ديگر مربوط به استاد علي‌اكبر غفاري است به نام كه ايشان در پايان كتاب، فهرستي از جاعلان حديث آورده‌اند. همچنين كتابي به نام هم به ما كمك مي‌كند.‌

علامه اميني هم در جلد پنجم كتاب جاعلان حديث و آثارشان را مشخص مي‌كند. همين طور علامه عسكري در كتاب اين كار را به خوبي انجام داده است. من هم در كتاب به طور مفصل جاعلان حديث، نشانه‌هاي جعل، راويان جاعل و انگيزه‌هاي آنها را مورد بررسي قرار داده‌ام و همچنين بسياري از كتب ديگر در اين زمينه وجود دارد.‌

اين نكته را بسيار بجاست در اينجا اشاره كنم كه حضور ائمه براي سه قرن، همراه مردم‌، بسيار كمك‌كرده كه جعل حديث در بين شيعه، بسيار كمرنگ باشد، زيرا هر امامي در زمان خودش با بيان احاديث صحيح و مخالفت با برخي جاعلان‌، به خوبي، چهره آنها را در جامعه روشن‌ كرده و بدين ترتيب فضاي خوبي فراهم شده كه جاعلان نتوانند در جامعه شيعه رشد كنند.‌

آيا حديث‌ در جامعه اسلامي و حوزه‌هاي علميه ما جايگاه خود را پيدا كرده است؟

حديث در جامعه روزگار ما جايگاه خوبي دارد و در مباحث و موضوعات متفاوت، از حديث به عنوان منبع دين كمك گرفته مي‌شود؛ اما نمي‌توان اين شرايط را مطلوب و كامل دانست و ما هنوز تا مرحله‌اي كه بتوانيم جايگاه حديث را در حوزه‌هاي علميه و يا در مجامع علمي دانشگاهي و در محافل علمي ديگر باز كنيم، فاصله زيادي داريم. حتي مي‌توانم بگويم جايگاه و منزلت بسياري از كتابهاي حديثي علماي بزرگ شيعه، نزد محققان و دانشجويان، به خوبي روشن نيست؛ در حالي كه اين مقدار اطلاعات براي هر كسي كه در هر رشته‌اي است و مي‌خواهد به حديث مراجعه كند، لازم است و بايد كه كتابهاي حديثي، اهداف صاحبان كتب،‌ سير تدوين حديث و شروح حديثي را بشناسد و تا حدودي هم با رجال و درايه و فقه‌الحديث آشنا باشد.‌

مقدار قابل توجهي از احاديث ما، احاديث تفسيري‌اند كه مفسر قر‌آن‌اند. اين احاديث كه از امامان معصوم، به ويژه امام صادق (ع) و باقر (ع) به دست ما رسيده، اهميت بسيار زيادي دارند و بايد در جامعه از آنها بيشتر استفاده كرد. حديث جايگاه مهمي دارد و بايد محققان، عالمان دانشگاهي و حوزوي فضا و موقعيت بهتري براي آن فراهم كنند. الحمدلله در حوزه چند سالي است كه مركز تخصصي حديث شكل گرفته و كساني، اختصاصاً، در موضوع حديث كار مي‌كنند در دانشگاهها نيز رشته‌هاي تخصصي علوم حديث در حال شكل‌گيري است؛ به ويژه مركز دارالحديث و دانشگاه علوم حديث.‌

من معتقدم در دوران معاصر، به بركت انقلاب اسلامي و انديشه‌هاي حديثي حضرت امام و مقام معظم رهبري و نيز عالمان ديگر، مطالعات حديثي و به ويژه مطالعات تطبيقي در حديث شيعه واهل سنت گسترش يافته است؛ لكن تا رسيدن به وضعيت مطلوب فاصله داريم و نياز داريم در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها انجمن حديث شكل بگيرد و رشته‌هاي حديثي، علاوه بر سطح كارشناسي و ارشد، در سطح دكترا تأسيس شود و همين طور در بين عموم مردم، ضروري است كه روزنامه‌ها،‌ مجلات و صدا و سيما تلاش بيشتري بكنند و كتاب‌ها و مؤلفان حديثي و نقش آنان را بهتر معرفي كنند.‌




 دوشنبه 13 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 443]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن