تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فضیلت خواندن نماز در اول وقت نسبت به تأ خیر انداختن آن، مثل فضیلت آخرت بر دنیاست....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806672157




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصباح؛ فرياد همه شهيدان خمينى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

نُضج‏گيرى نهضت اسلامى ايران در 15 خرداد 42 به رهبرى امام خمينى (ره) مصادف با نضج‏گيرى حركت‏هاى موازى، شكل‏گيرى جريان فكرى سياسى و چهره سازى از سوى سرويس‏هاى امنيتى داخلى و خارجى براى خارج كردن اين نهضت از مسير اصلى آن بود.  اين سرويس‏ها به خوبى به اين نكته دست يازيده بودند كه خيزشى با اين ماهيت و با اين گستردگى توان بر هم زدن معادلات سياسى اجتماعى ايران را خواهد داشت اما اين سرويس‏ها هرگز باور نمى‏كردند در صورت پيروزى نهضت اسلامى در ايران و حاكميت تفكر امام با پشتوانه مردمى، اين نهضت دو بلوك غرب و شرق را به چالشى جدى بكشاند و به عنوان يكى از داعيه‏داران سياست و فرهنگ در جهان در صدد تكيه زدن بر سكوى نخست گفتمان جهانى برآيد. سرويس‏هاى امنيتى كه از همان آغاز با چنين چهره‏ها و حركت‏هايى به ميدان آمده بودند هرگز نتوانستند حركت پويا و طوفنده مردم خدا محور را از مسير اصلى خود خارج سازند اما به مقتضاى هر مقطع از نهضت، فرد و فكر جديدى را در برابر امام و پس از آن رهبرى وارد عرصه سياست و فرهنگ كردند در اين ميان نكته قابل تأمل و قابل بررسى در شناخت و شناساندن چهره‏ها و جريان‏هاى موازى و حركت‏هاى منافقانه آنان چه در حوزه نظر و چه در عرصه عمل اين بوده و هست كه به موازات روند رو به رشد نهضت و پشت سرگذراندن مراحل بس دشوار و پيچيده؛ بر پيچيدگى چهره‏ها جريان‏هاى فكرى سياسى و خطوط موازى افزوده شده و اين عناصر با پيچيدگى خاص به خود ظهور و نمود پيدا كردند به گونه‏اى كه درست در مقطع زمانى كه انقلاب با غلبه بر گروهك‏هاى چپ و راست، پيروزى در هشت سال دفاع مقدس، بيدارى جهان اسلامى و فلسطين و فروپاشى بلوك شرق به مرز جهانى شدن رسيده بود و به رقيب بلامنازع ليبرال دمكراسى تبديل گرديد، چهره‏هايى بدلى، انشعابى و منفعل از درون نهضت به عنوان آخرين برگ‏هاى تعبيه شده در دفتر اصيل نهضت سر بر آوردند و با حمايت‏هاى آشكار و پنهان سياستمداران غربى و رسانه‏هاى جهانى به چهره‏اى جهانى تبديل شدند تا شيپور عقب‏نشينى در مقابل غرب و باورهاى غربى را به صدا درآورند آن هم به نام امام و خط امام و...!  تاريخ پرفراز و نشيب انقلاب بيانگر اين واقعيت است كه در هر مقطع زمانى كه جريان‏هاى فكرى فرهنگى، سياسى و اجتماعى كه در دورن نهضت و چه در مقابل نهضت قد علم كردند؛ شهيدى از شهيدستان هميشه جاويد تشيع در برابر خطر نفوذ و گسترش آنان اعلام خطر مى‏كردند، شهيدانى كه سرانجام خود قربانى افشاى اين حركت‏هاى پنهان و منافقانه شدند؛ شهيدانى كه امروز به عنوان سمبل مبارزه و نماد حركت اصيل انقلاب در آن عرصه و در آن مقطع تاريخى شناخته مى‏شوند؛  شايد هيچ كس باور نمى‏كرد كه همه جريان‏هاى فكرى و سياسى و... كه شهيدان انقلاب در برهه‏اى از زمان در برابر آن ايستادگى كردند، پس از خرداد 76 بار ديگر در برابر اسلام و خط اصيل انقلاب و رهبرى قد علم كنند و با زدن نقاب نفاق بر چهره در صدد خارج كردن نظام اسلامى از مسير اصلى برآيند و شايد هم هيچكس باور نمى‏كرد در اين مقطع حساس و »جنگ احزاب« منافقان مردى به يارى اسلام، انقلاب و رهبرى برخيزد كه با همه جريان‏هاى سياسى اجتماعى آشنا و فريادگر فرياد همه شهيدانى باشد كه به خاطر اسلام و انقلاب از همه هستى خود گذشتند. مردى كه به يقين ذخيره الهى براى اسلام و انقلاب براى گذشتن از مرحله‏اى بود كه دشمنان پيروزى خود را قطعى و دوستان مظلومانه و غريبانه به دفاع پراكنده و غير سازمان يافته مى‏پرداختند.  الف) موضع‏گيرى شهيد محمد منتظرى   شهيد محمد منتظرى كه به خاطر رويارويى صريح با جريانى نفوذى در ساختار نظام اسلامى در مقطعى از زمان، انگ »ديوانه« بودن را به جان خريد و در برابر سازشكارى انقلابى نماهاى وابسته به جبهه ملى و ليبرال‏هاى متمايل به آمريكا در نطق‏هاى پيش از دستور خود در مجلس خواستار محاكمه آنان به جرم خيانت در دادگاه‏هاى انقلاب شد و سرانجام در اين راه شربت شهادت نوشيد، درست يك سال قبل از پيروزى انقلاب اسلامى نسبت به شكل‏گيرى خط موازى وابسته و انقلابى نماهايى كه با چراغ سبز آمريكا و حركت‏هاى ايزايى چون دفاع از حقوق بشر و آزادى در صدد تبديل هسته‏هاى مبارزاتى به مؤسسات حق‏خواهى!! آن هم در چهارچوبه معادلات ترسيم و تعريف شده از سوى غرب برآمده هشدار داده و خطر آنان را براى مبارزان نهضت اسلامى كه بر آن بود تا با قاطعيت تمام ضمن نفى جهان كفر و شرك، كار رژيم را تمام كنند فرياد ادامه مبارزه را سر داد، شهيد محمد منتظرى همواره مراقبت اين خط موازى سازشكار بود، اما ناباورانه شاهد بود كه اين خط موازى در يك مقطع كوتاه در ابتداء انقلاب بر كرسى قدرت در قوه مجريه تكيه زده است، خطى كه پس از دوم خرداد نيز به شكلى ناباورانه چنان راه را براى ترويج تفكر تخذيرى و منفعلانه خود باز ديد كه برخى از سران آنان دچار ذوق زدگى شوند؛ خطى كه به تعبير شهيد محمد منتظرى براى گرفتن چند آوانس سياسى از شاه در قبال خيانت به اسلام و انقلاب حاضر به هر دريوزگى بوده و هست، خطى كه پس از دوم خرداد نقش دلال دريوزگى‏هاى برخى به اصطلاح دولتمردان ايرانى را با آمريكا بازى كرد تا شايد براى باقى ماندن در قدرت دريوزگى خود را در برابر آمريكا به اتمام برساند.  شهيد محمد منتظرى اين خط احيا شده در پس از دوم خرداد را نامه‏اى به علماى در تبعيد نهضت اسلامى در قبل از انقلاب به تاريخ 27 بهمن 1356 چنين به تصوير مى‏كشد:   ...هم اكنون دو خط سياسى در ايران جريان دارد: 1. خط انقلابى كه خط جنبش اسلامى است و امام خمينى سمبل آن را تشكيل مى‏دهد.  2. خط سياسى اعتدالى. خواسته‏ها و شعارهاى اين خط متفاوت است خط اول، حملات خود را به طرف مراكز اصلى توطئه‏ها و جنايت‏ها يعنى شاه و رژيم او و اربابان آمريكائيش متوجه ساخته و خط دوم گويى در سال‏هاى 39 - 1340 به سر مى‏برند! و شعارهايى در چهارچوب قانون اساسى مطرح مى‏كنند.  در صورتى كه در شرايط كنونى، بدترين سوء استفاده‏ها از اين شعار خواهد شد و مستقيم و غير مستقيم، پايه‏هاى لرزان حكومت شاه را استحكام مى‏بخشد. خط دوم قصور مى‏كند كه به برخى اهدافش كه عمده است خواهد رسيد و حال آنكه خط اول، بزرگ‏ترين ارزشى كه در شرايط كنونى برايش متصور مى‏باشد، استفاده از آن به منظور پيشبرد جنبش اسلامى است.  معتقدلين سياسى، كه برخى‏شان پس از 15 سال سكوت مى‏خواهند سيل شهدا و زندانيان در بند و آوارگان و كسانى كه دچار انواع محروميت‏ها شدند را ميراث‏بر باشند چه خوب بود كه حتى در رابطه با مصالح خودشان مسائل مطروح را عميق‏تر بررسى مى‏كردند.  غارتگران خارجى كه در رابطه با مصالح خود تصميم مى‏گيرند، هيچگاه دلشان براى حقوق بشر و سلب آزادى‏هاى فردى و اجتماعى و... نسوخته است، همين فداكارى‏ها و شهادت‏ها و مبارزات انقلابى گذشته و وحشتى كه در اين رابطه براى آنان پديد آمده موجب اين تحولات و تغيير شرايط سياسى است. آنان تا خطر را لمس نكنند به فكر حقوق بشر! نمى‏افتند.  آمريكائيها اينطور تصور مى‏كنند كه برخى از آزادى‏هاى نيم بند داده شود، برخى از شخصيت‏هاى برخوردار از وجاهت ملى دستشان در حكومت بند شود، برخى از مردم و مبارزين هم تخذير شده به خط سياسى اينگونه‏اى كشيده شده، همگى از حالت مبارزاتى به حالت مؤسساتى تبديل گردند و آنگاه سياسيون دست بند شده، به منظور حفاظت از مصالح سياسى كه شرايط جديدشان در ذهنشان مى‏سازد به جان نيروهاى انقلابى تسليم نشده مى‏افتند و آنان هم به جان سياسيون. فاصله‏اى عميق ميان نيروهاى انقلابى و سياسيون به قدرت رسيده پديد مى‏آيد دستجات سياسى ضد و نقيض در صحنه سياست درست مى‏شود و هر تيپى به رقابت با ديگرى مى‏پردازد... آنگاه آيا چند نفر سياسى كه حمايت و تأييد نيروى انقلابى و مردمى را از دست بدهند، يا رأى مقاوت در مقابل خواسته‏هاى بى‏حد و حصر آمريكائيها خواهند داشت؟ و آيا جز سقوط و يا تسليم راه ديگرى در پيش است؟(1)  ...خط اول قابل انعطاف و حاضر به دريوزگى به خاطر چند آوانس سياسى بى‏محتوا نيست و در اين رابطه چه زيان‏هايى كه كردند...  نسل جوان و نيروهاى انقلابى و توده‏هاى مسلمان عملاً طرفدار خط اول هستند و بديهى است كه هر چه بيشتر نيروهاى خود را بسيج نموده، محتواى خط اول را افزونتر سازيم.(2)  ب) موضع‏گيرى شهيد دكتر حسن آيت  شهيد دكتر حسن آيت كه در دوره نخست مجلس شوراى اسلامى در برابر ليبرال‏هاى خود فروخته چنان برمى‏افروخت كه حتى از سوى برخى از نيروهاى خودى خوشبين مورد شماتت قرار مى‏گرفت و رويارويى او را نوعى حركت افراطى قلمداد مى‏كردند كه موجب خشنودى دشمن مى‏گردد، شجاعانه در برابر جريانى ايستاد كه از منظر او جريانى بدلى در برابر جريان اصلى خط امام است، جريانى كه در حوزه انديشه به گونه‏اى فكر و عمل مى‏كند كه راه را براى كرم‏ها و حشرات الارضى باز كرده است و اسلام را به گونه‏اى تفسير و تحليل مى‏كند كه حتى بايد ارتشبد نصيرى هم به عرصه قدرت باز گردد و به او مقام استاندارى عطا كرد...؟!  تفكرى كه پس از دوم خرداد بار ديگر در سايه‏سار عناصر بدلى، حشرات موذى و منافق را به عرصه سياست و فرهنگ و اقتصاد باز گرداند، شهيد دكتر حسن آيت در نود و هشتمين جلسه علنى مجلس شوراى اسلامى به تاريخ 29 دى ماه 1359 در ميان اعتراض نمايندگان خود فروخته ليبرال و خود فروخته و خودى‏هاى خوشبين و خوش‏باور چنين فرياد زد...  ...عصر حاضر، عصر برنامه‏ريزى است، يكى از برنامه‏ريزى‏هاى مهمى كه استعمارگران انجام مى‏دهند، برنامه‏ريزى‏هايى است كه به منظور تسلط بر ساير ملل انجام مى‏دهند، اين برنامه‏ريزى‏ها و دسائيس انواع مختلف دارد.  دسائيس سياسى، دسائيس تبليغاتى، دسائيس تخريبى و دسائيس اقتصادى از انواع اين دسائس است. ساختن خطوط و مهره‏هاى بدلى در مقابل خطوط اصلى، بدلى به دو معنى : يك معنى به معناى تقلبى در مقابل اصلى، مثل الماس و طلاى بدلى در مقابل الماس و طلاى اصلى. و ديگرى به معناى يدكى و جانشين بدلى از نوع تقلبى؛ مى‏دانيم كه شخصيت‏هايى مثل شاه سابق يا شاه حسين پادشاه مراكش مهره‏هاى شناخته شده استعمار هستند، استعمار چون پيش‏بينى مى‏كند كه اين قبيل مهره‏ها را ممكن است زمانى مردم عليه آنها قيام كنند مهره‏هاى انقلابى نما، ملى‏گراى دو آتشه، ماركسيست‏تر از ماركس و نظاير آن‏ها را در مقابل آنان درست مى‏كند تا وقتى كه اين مهره‏هاى اصلى فرسوده و بلا استفاده شوند.  آن مهره‏هاى بدلى را جانشين آنان بسازد از اين خطوط در انقلاب اخير ايران به وجود آورند مى‏بينم كه سال‏هاى 55 ، 56 و 57 كه آمريكا صلاح ديده بود كه با نقاب آزادى خواهى و مدافع حقوق بشر چهره كريه خود را بپوشاند احزابى همچون، جبهه ملى، جبهه دمكراتيك ملى، خلقيون و جنبشيون در انواع مختلفش به ميدان آمدند و اعلاميه‏هاى چند صفحه‏اى نوشتند و بيانيه‏هايى در دفاع از حقوق بشر امضا نمودند؛ و اشخاصى همچون شاپور بختيار، نزيه، مقدم مراغه‏اى، متين دفترى به ميدان آمدند تا در مقابل خط اصلى امام خط بدلى به وجود بياورند، ولى همان طورى كه ديديم شكست خوردند ولى هنوز دست از توطئه‏ها برنداشتند و با روى كار آمدن ريگان كه آمريكا مجدداً قيافه كريه و بى‏نقاب خود را نشان دهد، بوى كباب به مشام بعضى‏ها خورده است و همچون كرم‏ها و حشرات الارض كه حرارت اتفاقى زمستان باعث مى‏شود كه از زير زمين بيرون آيند، از سوراخ‏هاى خود بيرون آمدند و صريحاً دم از مقابله و مقاومت با دولت مى‏زنند. آن بازارى معلوم الحال كه سوابق ضد دينى و ضد روحانيتش به زمان ملى شدن نفت مى‏رسد صريحاً دم از مقاومت با دولت مى‏زند. آن آقاى ديگر جزوه‏اى منتشر مى‏كند كه اسلام را طورى معرفى مى‏كند كه اگر بخواهيم مطابق آن جزوه رفتار كنيم بايد ارتشبد نصيرى، آزمون و شگنجه گران معدوم ساواك را به جاى اعدام كردن، وزارت و مدير كلى و استاندارى بدهيم. زيرا اين شخص به ادعاى ناروا مدعى است كه پيامبر چنين مى‏كرده است. اكنون اينان مشغول تدارك توطئه وسيعى براى واژگون ساختن جمهورى اسلامى هستند، ولى من از اينجا به آنها اعلام مى‏كنم كه بوى كبابى كه به مشامشان خورده است بوى كباب نيست خر داغ مى‏كنند (خنده نمايندگان) و حرارتى كه از لطف ارباب شامل حالشان شده است، آن حرارت را صولت سهمگين انقلاب اسلامى ايران درپى است كه آنها را مانند آن كرمها كه سرماى شديد زمستان خشكشان خواهد كرد...  به هر صورت انقلاب به راه خودش ادامه مى‏دهد و كسانى كه از انقلاب جدا مى‏شوند جز رسوايى و خذلان نصيبى نخواهند داشت.(3)  ج) موضع‏گيرى شهيد مطهرى   شهيد مرتضى مطهرى از نظريه‏پردازان نهضت اسلامى مردم ايران كه شخصيت معنوى، علمى و سياسى‏اش بر كسى پوشيده نيست و جريان‏هاى التقاطى حضور او را در نهضت برنتافتند و با نوشاندن شربت شهادت به وى يكى از ضربات جبران‏ناپذير بر پيكر مهندسى فكرى نظام زدند با پيروزى انقلاب اسلامى نسبت به خطر شكل‏گيرى جريانى كه با تلفيق اسلام با مكاتب الحادى و التقاطى شرق و غرب هشدار دادند، جريانى كه در جستجوى راه سومى براى برون رفت از بحران فكرى خود و فرار از بن‏بست فراروى خود بود و به خاطر عدم درك صحيح از مبانى اسلام و فاصله گرفتن از منابع اصلى، برداشت‏هاى خود را به عنوان برداشتى ناب و ضد تحجر و... عرضه مى‏كردند، برداشت‏هايى كه پس از دوم خرداد با حمايت‏ها معنوى و مالى متوليان فرهنگى دولت اصلاحات ترويج و مناديان و مروجان آن به عنوان نخبگان و فرهيختگان به جامعه معرفى شدند، تفكرى كه به تعبير شهيد مطهرى در كتاب پيرامون انقلاب اسلامى استقلال مكتبى را با مخاطره روبرو مى‏سازد شهيد مطهرى در اين خصوص مى‏نويسند:  در سال‏هاى اخير، بدبختانه گروه سومى هم پيدا شده‏اند كه به يك مكتب التقاطى معتقد شده‏اند، اين‏ها قسمتى از اصول كمونيستم را با بعضى از مبانى اگزيستانسياليسم تركيب كرده‏اند و بعد حاصل را با مفاهيم ارزش‏ها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامى آميخته‏اند، آن وقت مى‏گويند مكتب اصيل و ناب اسلام اين است و جز اين نيست، من در اينجا هشدار مى‏دهم، ما با گرايش به مكتب‏هاى بيگانه استقلال مكتبى خودمان را از دست مى‏دهيم.(4)  مطهرى اين شهيد مبارزه با جريان‏هاى انحرافى و التقاطى و دستجات منحرف سياسى؛ آنانى را كه به هر نحو با مطلق كردن مردم و كار و تلاش براى مردم را اصل قرار داده غير توحيدى و غير اسلامى مى‏خوانند.  جريانى كه پس از دوم خرداد با تمام ابعاد خود را نمايان ساخت و مناديان آن به گونه‏اى در محافل داخلى و خارجى ظاهر، و در عمل و سخن بروز دادند كه گويى اصل فقط »مردم« و كار براى مردم است و عصر خداگويى و خدامحورى و كار براى خدا به پايان رسيده است.  شهيد مطهرى چنين تفكرى را با چنين مؤلفه‏هايى را نوعى شرك و بت‏پرستى برمى‏خوانند و مى‏نويسد: واقعيت تكاملى انسان و واقعيت تكاملى جهان، واقعيت »به سوى اويى« است؛ هر چه رو به آن سو ندارد، باطل و بر ضد مسير تكاملى خلقت است. از نظر اسلام همچنان كه كار خود را بايد براى خدا كرد، كار خلق را نيز بايد براى خدا كرد.  اينكه گفته مى‏شود، كار براى خدا يعنى كار براى خلق، راه خدا و خلق يكى است، و براى خدا يعنى براى خلق وگرنه كار براى خدا منهاى خلق آخوندبازى و صوفى‏گرى است؛ سخن نادرستى است. از نظر اسلام راه، راه خداست و بس، و مقصد خداست نه چيز ديگر، اما راه خدا از ميان خلق مى‏گذرد. كار براى خود كردن نفس‏پرستى است، كار براى خلق كردن بت‏پرستى است، كار براى خلق كردن شرك و دوگانه پرستى است. كار خود و كار خلق براى خدا كردن توحيد و خداپرستى است، در روش توحيدى اسلامى كارها بايد به نام خدا آغاز شود آغاز كردن كار به نام خلق بت‏پرستى است و به نام خدا و خلق شرك و بت‏پرستى است و تنها به نام خدا توحيد و يگانه پرستى است.(5)  د) موضع‏گيرى شهيد سيدمحمدباقر صدر   شهيد سيدمحمد باقرصدر كه با پيروزى انقلاب انگيزه خود در برپايى درس تفسير قرآن را كمك به انقلاب اسلامى به تحليل مى‏گذارند و با جمله جاودان خود كه »در خمينى ذوب شويد همانگونه كه او در سلام شده است«، سرانجام با ترجيح دادن شهادت بر ظاهر شدن در جلو دوربين و نفى حركت امام جاودانه تاريخ اسلام و انقلاب شد اين شهيد بزرگ در نوشتارى تحت عنوان »اسلام دينى جاويد و رو به تكامل است« انديشه التقاطى كه به نام پروتستانتيزم و نوگرايى در صدد تغيير مسلمات مكتب اسلام برآمده و مكتب اسلام را، مكتبى ژله‏اى، منفعل و دنباله روى معرفى مى‏كند را فاجعه‏اى بزرگ مى‏خوانند، فاجعه‏اى كه پس از دوم خرداد 86 به گونه‏اى دهشتناك خود را با كمك حمايت‏هاى همه جانبه متوليان فرهنگى نمايان ساخت، فاجعه‏اى كه از منظر شهيد صدر تنها از دست كسانى برمى‏آيد كه مصداق دروغ بستن به خداوند هستند.  شهيد محمدباقر صدر در خصوص ويژگى‏هاى اين جريان مى‏نويسد: در اينجا به نوع تفكرى برمى‏خوريم كه در اطراف تطور و تحول اسلام و چگونگى آن در بين بسيارى از مسلمين عصر حاضر رايج گشته اينها فكر مى‏كنند كه احكام اسلام بايد با تغييرات زمان تغيير پذيرد و دنباله‏رو جريان زندگى انسان‏ها باشد و چون اسلام به زغم اينان آن طور كه بر پيامبر نازل گشته صلاحيت ندارد وضع زندگى موجود انسان را توجيه كند! به ناچار براى تطبيق دين با زندگى بر مسلمانان واجب است كه اسلام را به رنگ تازه‏اى درآورند. تا با وضع موجود عصر منطبق گردد! خلاصه آنكه (به زعم اينها) اسلام را بايد با وضع زمان تطبيق كرد نه زندگى را با قوانين عمومى در اسلام!   انگيزه اين فاجعه فكرى  انگيزه اين توهم افكار مسمومى است كه به وسيله دشمنان اسلام در ميان مسلمين پاشيده مى‏شود تا بدين وسيله وانمود كنند كه اسلام دين زنده و اساسى و پابرجاست؟ بديهى است چنين توهم غلط هرگز با اسلام در هيچ حالتى تناسب ندارد چه آنكه اسلام قانونى نيست كه جمعى گرد هم آمده و با افكار محدود و عقل‏هاى ناقص خود آن را وضع كرده باشند و تحت تأثير شرايط و ظروف خاص و عواملى موروث و يا محيط فقر يا ثروت يا حب و بغض‏ها و امثال آن از حالات انسان واقع شده باشند.  اگر اسلام مولود چنين شرايطى بود، مى‏بايست تعديل مى‏شد و رنگ‏هاى تازه‏اى به خود مى‏گرفت و نواقص آن رفع مى‏گشت! بديهى است كه اسلام چنين نيست و نمى‏توان آن را با مكتب‏هاى بشرى قياس گرفت و آن را مانند نظام‏هاى محدود مولود فكر بشر ديد.  اسلام قانون وضعى نيست كه محدود به زمان و مكان خاص باشد نه ساخته فكر بشر، تا افق‏ها و هدف‏هاى آن در مرز خاص محدود گردد. بلكه نظامى است آسمانى و از جانب خدايى آمده كه آفريننده بشر و دانا به مصالح و مفاسد زندگى است اسلام مشتمل دستوراتى است كه اگر انسان به كار بندد، در شعاع آن همه ادوار و حالات زندگى او چه در اين جهان و چه در جهان ديگر سامان مى‏پذيرد. و همواره تحقيق و تجربه انسان‏ها و حتى آنها كه از اسلام فاصله دارند، يكى پس از ديگرى دلايل و شواهدى ارائه مى‏دهد كه كار بشر جز با اسلام و راه‏ها و نظامات آن سامان خواهد گرفت.  اسلام، نظام حاكم  حال كه اسلام چنين امتيازى دارد، آيا سخن از تعديل و تغيير اسلام گفتن صحيح است؟ آيا اين سخنان جز از سوء تفاهم يا بد انديشى سرچشمه مى‏گيرد؟ و اگر بنا باشد اسلام را با شكل‏هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى موجود عصر منطبق نماييم، آيا از اسلام چه مى‏ماند! در اين صورت اسلام از واقعيت زندگى جدا ساخته و آن را با استنباط شخصى ارزيابى نموده و در نتيجه همان نظام غربى است كه به نام اسلام ناميده‏ايم! و اين كارى است كه دشمنان اسلام و فريب خوردگانشان به نام مسلمان خواهانند.   اسلام، نيازى به تعديل و تصرف و تحويل و تحول ندارد. و اين انسان است كه بايد - اگر خواهان زندگى سعادتمندانه و شرافتمندانه است - زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى و جهانى خود را با اسلام تطبيق دهد، تا به سامان و نظام برسد، زيرا اسلام نيامده تنها بهتر زيستن را براى بشر بياورد، بلكه آمده تا زندگى را مهذب و پاك نمايد، و در جهت‏گيرى به سوى هدف‏هايى كه پروردگار براى انسان اراده نموده، به حركت آورد.  خلاصه:  كسانى كه اصرار به تغيير قوانين اسلام در عصر ما دارند مانندهايشان در عصر رسالت و اعصار بعد از آن وجود داشته‏اند. اين‏ها همانهايى هستند كه كتاب خدا را تحريف مى‏كنند تا از بهره‏هاى ناچيز مادى اين جهان كامياب شوند و خداى بزرگ در وصف حال اينها فرموده : »گروهى هستند (از اهل كتاب) كه كتاب خدا را تحريف مى‏كنند تا سخنان بدعت‏آميز را به صورت كلام خدايى جلوه دهند! در حالى كه آن سخن از خدا نيست، و از جانب او نيامده آنها دانسته به خدا دروغ مى‏بندند.«(6)  ح) موضع‏گيرى شهيد سيدمحمد حسين بهشتى  نضج‏گيرى جريان سومى در پيكره انقلاب با شاخصه‏هاى خاصى مى‏رفت در فضاى مه‏آلود غوغاسالارى ناسره به سره و انقلابى نما به انقلابى به مردم و جامعه معرفى شود.   آنچه بهشتى وراء شعارهاى فريبنده و عام پسند اين جريان سوم در پشت سر بنى‏صدر و فريب خوردگان وى به نظاره مى‏نشست، خط خيانتى بود كه به موازات حركت طوفنده نيروهاى انقلابى در حوزه‏هاى گوناگون سياسى، اجتماعى، فرهنگى، حركت مى‏كرد. خطى كه به انقلاب و اسلام و در هنگام و هنگامه رويارويى اسلام و غرب دست نيروهاى غربى و فرهنگ آنان را به گرمى مى‏فشرد؛ خطى كه پس از دوم خرداد بار ديگر ظهور كرد و با حركت‏هاى و موضع‏گيرى‏هاى خود ثابت كرد كه هنوز زنده است.  شهيد بهشتى شاخصه‏هاى اين جريان سوم را در نامه‏اى به حضرت امام چنين تبيين مى‏كند.   بسم الله الرحمن الرحيم تهران      جمعه 22 / 12 / 59 استاد و رهبر بزرگوار السلام عليكم و رحمت الله و بركاته  سنگينى وظيفه فرزندتان را بر آن داشت كه اين نامه را به حضورتان بنويسد و حقايقى را به عرضتان برساند.  دوگانگى موجود ميان مديران كشور بيش از آن كه جنبه شخصى داشته باشد به اختلاف دو بينش مربوط مى‏شود. يك بينش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادى كه در عين زنده بودن و پويا بودن، بايد سخت ملتزم به وحى و تعبد در برابر كتاب و سنت باشد، بينش ديگر در  پى‏انديشه‏ها و برداشت‏هاى بينا بين، كه نه بكلى از وحى بريده است و نه آنچنان كه بايد و شايد در برابر آن متعبد و پاى‏بند و گفته‏ها و نوشته‏ها و كرده‏ها بر اين موضوع بنيابين گواه.  بينش اول در برابر بيگانگان و هجوم تبليغاتى و سياسى و اقتصادى و نظامى آنها سخت به توكل بر خدا و اعتماد به نفس و تكيه بر توان اسلامى و پرهيز از گرفتار شدن در دام داورى‏ها يادلسوزى‏هاى بيگانگان معتقد و ملتزم. بينش ديگر، هر چند دلش همين را مى‏خواهد و زبانش همين را مى‏گويد و قلمش همين را مى‏نويسد، اما چون همه مختصات لازم براى پيمودن اين راه دشوار را ندارد در عمل لرزان و لغزان.  بينش اول به نظام و شيوه‏يى براى زندگى امت ما معتقد است كه در عين گشودن راه به سوى همه نوع پيشرفت و ترقى، مانع حل شدن مسلمان‏ها در دستاوردهاى شرق يا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام ارزش اصيل و مستقل اسلام استوار دارد.  بينش ديگر با حفظ نام اسلام و بخشى از ارزش‏هاى آن، جامعه را به راهى مى‏كشاند كه خود بخود درها را به روى ارزش‏هاى بيگانه از اسلام و بلكه ضد اسلام مى‏گشايد.  بينش اول روى شرايطى در گزينش مسؤولان تكيه مى‏كند كه جامعه را به سوى امامت متقين و گسترش اين امامت بر همه سطوح راه مى‏برد. بينش ديگر بيشتر روى شرايطى تكيه مى‏كند كه خود بخود راه را براى نفوذ بى‏مبالات‏ها يا كم مبالات‏ها در همه سطوح مديريت امت اسلامى و حاكم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار مى‏سازد.   شايد براى شما شنيدن اين خبر تلخ و دشوار باشد كه بسيارى از كسان كه در طول سال‏هاى اخير در راه حاكم شدن اسلام اصيل بر جامعه ما كوشيده و رنج‏ها برده‏اند و در طول اين سال‏ها به مقتضاى طبيعت و ماهيت نظام ادارى رژيم شاهى، در همه سازمان‏هاى لشكرى و كشورى همواره در اقليت بوده و زير فشار اكثريت غرب‏گرا يا شرق‏گراى حاكم بر اين سازمان‏ها به سر برده‏اند، هم اكنون در جمهورى اسلامى هم كه امام در رأس آن است و تنى چند از فرزندان امام نيز بخشى از مسئوليت‏ها را بر عهده دارند و مردم عزيز ما نيز در صحنه‏ها حضور دارند، دوباره تحت فشار همان اكثريت قرار گرفته‏اند ولى اين بار زير حمايت همه جانبه رئيس جمهورى و فرمانده نيروهاى مسلح با كمال تأثير و تأسف، اين اقليت مؤمن كه اگر حمايتش كنند مى‏رود كه اكثريت شود، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهورى اسلامى با پوست و گوشت و استخوان لمس مى‏كنند كه با چماق ارتجاع مى‏كوبندشان و با كارشكنى‏هاى رنگارنگ سد راه حركت اسلامى و اصلاحى آنها مى‏شوند با استظهار به ستون پنجم دشمن كه در همه اين سازمان‏ها جا خوش كرده‏اند و با اطمينان به حمايت گروهى از مسئولان امروز و ديروز.  بهشتى در اين نامه بلند خود، پس از اشاره به مؤلفه‏ها و حوادث ديگر مربوط به اين جريان سوم در خاتمه آن خون دل خود و ديگر ياران امام را چنين بر خامه مى‏آورد:   امام عزيز  به خدا سوگند كه تحمل اين وضع براى اين فرزندتان بسى دشوار است كه چهره افسرده اين‏ها را ببينم و نداى يا للمسليمن آنها را بشنوم و تنها پاسخ اين باشد كه صبر كنيد. من هم صبر مى‏كنم و فى العين قذى و فى الحلق شجى.   اين روزها مكرر با خود مى‏انديشم كه‏اى كاش زير بار اين مسئوليت سنگين كه با تأكيد بر عهده‏ام نهاديد نبودم، تا مى‏توانستم به كمك آنها لااقل فريادى برآورم، زيرا فرياد از يك طبقه زيبنده است اما از يك مسئول انتظار اقدام مى‏رود، نه فرياد، و اگر اقدام كنم با اين شائبه جگر سوز روبرو مى‏شوم كه دفاع از مظلومان نيست، جنگ قدرت است ميان سران از روى هواها. با استفاده از حمايت‏هاى مكرر پشما اينك همه نهادها كوبيده مى‏شوند، مجلس، دولت، دستگاه قضايى و نهادهاى انقلاب و هر چند در كوبيدن اين‏ها موفق نشده‏اند ولى نه خطرشان را مى‏توان ناديده گرفت. نه ضررشان، كه همه را از خدمت گسترده‏تر به مردم محروم و ايثارگرمان باز مى‏دارند.(8)  شهيد بهشتى از ويژگى‏هاى اين جريان را سازش پذيرى با دشمن مى‏داند، سازش پذيرى كه بعد از دوم خرداد به چنان مرزى از شرم آورى رسيد كه امروز بسيارى منكر دوم خردادى بودن مى‏شوند.  اين نظريه‏پرداز انقلاب و شهيد دشنه سازشكاران در تاريخ 19 / 11 / 1358 در جمع پرشكوه مردم اصفهان چنين فرياد مى‏زند.  سياسى كار كسى است كه مى‏آيد در گود سياست، اگر ديد هوا پس است بعد مى‏رود با دشمن به گفتگو مى‏نشيند بلكه يك آوانس بدهد، يك آوانس بگيرد، اين نوع فعالان سياسى از نظر امام و خط امام مطرود، مردود و حتى ملعون هستند، براى خط امام (نه خط سازش) مبارز، مبارزه‏اش هر قدر ميخواهد باشد، در جه مبارزاتش هر قدر مى‏خواهد باشد اما اصالت داشته باشد. معامله گر نباشد، اهل داد و ستد سياسى مطلقاً نباشد. بنابر اين ويژگى نه اش را هم به خاطر بسپاريم كه »خط امام، طرد خط سازش است(9)  مصباح فرياد همه شهيدان خمينى  در مقطعى كه سوت و كف و هلهله كوفى صفتان با اشاره پنهانى دين به دنيا فروشان مى‏رفت تجربه تلخ چشيدن جام زهر امام تكرار شود.  در مقطعى كه پرتاب كنندگان تير تهمت و افترا به مطهرى‏ها و بهشتى‏ها، جريان‏هاى موازى، مهره‏هاى بدلى، دينداران ژله‏اى و... در »احزاب«ى ديگر گرد آمده بودند تا با ايجاد رعب و وحشت پرچم تسليم شدن در برابر مكتب ليبرال دمكراسى را به اهتزاز درآورند و تمام دستاوردهاى خمينى و شهيدان خمينى را در جلو پاى كارتل‏ها و تراست‏هاى بين المللى ذبح كنند و...  پير فرزانه‏اى گام به ميدان نهاد كه از حنجره‏اش فرياد همه شهيدان خمينى به گوش مى‏رسيد، پيرى كه يكه و تنها سينه خود را در مقابل همه جريان‏هاى فكرى، سياسى و فرهنگى كه مى‏رفتند تا به ساحت مقدس »حسينيه امام« اهانت كنند سپر كرد، پيرى كه بوى جوانى، بوى عطر شهادت، بوى گلاب دسته‏هاى سينه زنى بوى ولايت مدارى، بوى انتظار از پرچم فداكارى و مجاهدتش به مشام مى‏رسد.  پيرى كه سخنرانى‏ها، موضع‏گيرى‏ها، هدايت‏هاى فكرى و معنوى، آرايش صف روكردگان به قبله غرب را در هم شكست و به تنهايى درچند سنگر سياست و فرهنگ و... جنگيد، پرده از چهره نقاب نفاق و نفاق نويين برداشت، ايستاد اما هرگز طوفان تهمت و افترا او را خم نكرد و چنان بذرى در نهاد جوانان غيور و ولايت مدار كاشت كه جوانه‏هايشان نه تنها در برابر طوفان‏هاى سهمگين ليبرال دمكراسى سر خم نكردند بلكه اگر سر از تن آنان هم جدا شود هرگز پشت به رهبرى نخواهند كرد، درود بر او كه فرياد همه شهيدان خمينى، و بهشتى و مطهرى خامنه‏اى است.  پاورقى‏ها:   1 . يادنامه شهيد محمد منتظرى ، ص 220 و 226   2 . همان ، ص 227 .   3 . درس‏هايى از تاريخ سياسى ايران ، استاد شهيد سيدحسن آيت ، صص 81 - 82 .   4 . پيرامون انقلاب اسلامى ، شهيد مرتضى مطهرى ، ص 162 .   5 . مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى، جهان‏بينى توحيدى ، مجموعه آثار استاد ، ص 135 .   6 . ويژه‏نامه ، روزنامه جمهورى اسلامى ، 19 فروردين 1361 .   7 . روزنامه كيهان ، چهارشنبه 8 شهريور 1379 ، ص 7 .   8 . همان .   9 . جاودانه تاريخ ، گفتارها ، شماره 3 ، ص 0 178   





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن