تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس رضاى خدا به خشم مردم جويد، خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813056324




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فعال شدن جبهه مصر


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

مهم‏ترين تحول منطقه پس از "جنگ اول اعراب و اسرائيل"، در مصر روي داد. اين كشور كه توسط "ملك فاروق"، نوادة بي‌درايت و فاسد "محمدعلي" اداره مي‏شد، در سال 1952 با كودتاي گروهي از افسران ارتش به فرماندهي دو سرهنگ جوان به نام‌هاي "نجيب" و "عبدالناصر" - كه خود و همراهانشان را "افسران آزاد" مي‏ناميدند - از چنگ «خاندان محمدعلي» خارج شد و نظام سلطنتي از آن كشور رخت بر بست. در سال 1953«افسران آزاد» كه كودتاي خود را «انقلاب» نام داده بودند ،در مصر نظام جمهوري اعلام كردند . يك سال بعد "عبدالناصر"، همرزم خود "نجيب" را از ميدان خارج كرد و زمام امور "جمهوري مصر" را بر عهده گرفت. تلاش‏هاي "عبدالناصر" با تكيه بر "پان عربيسم دو آتشه" براي استقلال سياسي و اقتصادي مصر و پيروزي‏هاي او در اخراج انگلستان از مصر، محبوبيت فراواني را براي عبدالناصر در جهان عرب به همراه آورد.( هر چند كه اين جريان "ناسيوناليست" نيز هم مطابق قواعد مرسوم تاريخي،ا راه دشمني با "جريانات اسلامگرا" را در پيش گرفت و سوابق بسيار نامطلوبي در اين زمينه از خود بر جاي گذاشت كه پرداختن به آن ها در اين مقال نمي گنجد). ظهور "عبدالناصر" به عنوان رأس هرم قدرت در مصر، ابتدا از سوي "رژيم صهيونيستي" با خوش‌بيني تلقي شد. مطابق معمول "مقامات تل آويو" احتمال مي‌دادند تغيير نظام سنتي در يك كشور عربي و روي كارآمدن حاكماني جديد، راه را براي رسيدن به يك معاهدة صلح دائمي با آنان هموار كند. حتي يك كانال سرّي مذاكره ميان "مقامات تل‌آويو" و افراد قدرتمند در مصر برقرار شد. اما به سرعت مشخص شد كه "ناصر" علاوه بر ناسازگاري با استعمارگران سنتي منطقه يعني انگليس و فرانسه، سرسازش با اسرائيل را نيز ندارد و به خوبي عطش ملي انتقام را در كشورش درك كرده است. تنها سه سال قبل (در آخرين سال حكومت "ملك فاروق") اهالي قاهره طي يك اغتشاش خونين به هتل‌ها و فروشگاه‌هاي خارجي حمله برده بودند كه طي اين ماجرا ده‌ها تن از جمله 13 انگليسي به قتل رسيدند. "ناصر" مي‌دانست كه مردمش هرگز با انگلستان به دليل تصاحب "ثروت ملي مصر" يعني "كانال سوئز" كنار نخواهند آمد و رژيم صهيونيستي را نيز به خاطر جنگ "نكبت"بار سال1948 نخواهند بخشيد. در همين راستا، رژيم جديد مصر مانند اكثر جريان‌هاي ملي‌گراي دهة 50 ميلادي، اولين راه‌حلي را كه انتخاب كرد روي آوردن به آمريكا و جايگزين كردن آن با استعمارگران پير بود. *افتضاح"لاون" درست زماني كه مذاكرات "عبدالناصر" با انگلستان براي خروج از "كانال سوئز" و با آمريكا براي دريافت كمك‌هاي اقتصادي و نزديكي بيشتر سياسي در اوج خود بود، انفجارهايي در "قاهره" و "اسكندريه" در كتابخانة آمريكايي‌ها اتفاق افتاد. انتظار اين بود كه اين عمليات تروريستي به "اخوان المسلمين" (بزرگ‌ترين تشكل اپوزوسيون حكومت "عبدالناصر") نسبت داده شود و موجب شود كه لندن و واشنگتن با هم به توافق برسند كه براي حفظ امنيت منافع غرب در مصر، نيروهاي انگليس كماكان در حوزة "كانال سوئز" باقي بمانند. روز 23 جولاي سال1954، مردبه نام" فيليپ ناتاسون" كه در سطح شهر ،لباسش بدون دليل مشخصي آتش گرفته بود دستگير شد ومعلوم گرديد كه او در حقيقت حامل يك بمب فسفري بوده است كه پيش از موعد فعال شده است. با تداوم تحقيقات مشخص شد كه" فيليپ ناتاسون" قصد داشته وارد سينمايي در اسكندريه شود كه مالك آن يك انگليسي بود. از اين مرحله به بعد، با اعترافات "ناتاسون" و دستگيري يك شبكة وسيع و حرفه‌اي از جاسوسان رژيم صهيونيستي در مصر، زلزله‌اي بي‌سابقه نظام سياسي "حكومت يهود" را در بر گرفت. محاكمة اعضاي "شبكة سوزانا"( نامي كه "رژيم صهيونيستي" بر اين شبكه نهاده بود و سال‌ها بعد توسط صهيونيست‌ها افشا شد)از 11 دسامبر تا سوم ژانوية سال1955 به طول انجاميد. با خودكشي يكي از اعضاي اسرائيلي اين شبكه در زندان، و اعتراف تمامي متهمين به گناهان خود، "مقامات تل‌آويو" خود را در تنگناي هولناكي گرفتار ديدند. با اين حال دستگاه تبليغاتي "رژيم صهيونيستي" تمام اين ماجرا را از اساس تكذيب كرد و آن را توطئه‌اي "ضديهودي" نام داد، اما با وجود اطلاعات افشا شده، اين پنهان‌كاري نمي‌توانست تداوم زيادي پيدا كند. با انتشار "احكام دادگاه نظامي قاهره" كه رهبران اين شبكه با اسامي "ليه تومرزوق" و "ساموئل آذار" را به اعدام محكوم كرده بود، سران صهيونيست با تمام قوا، تحركات بين‌المللي وسيعي را براي ممانعت از اجراي حكم اعدام اين دو تن آغاز كردند. "عبدالناصر" حتي اگر تمايل هم داشت كه اندكي در اين ماجرا كوتاه بيايد نمي توانست تخفيفي در مجازات دو متهم "شبكة سوزانا" قائل شود، چرا كه كمتر از دو ماه قبل شش نفر از رهبران "اخوان المسلمين"(از جمله دانشمند نامدار و محبوب مسلمان "سيد قطب") به جرم سوءقصد عليه جان او به دار آويخته شده بودند و هيچ تخفيفي هم در حق آنان اعمال نشده بود. سرانجام دو جاسوس ارشد "شبكة سوزانا" در 31 ژانوية سال1955 به دار آويخته و ساير اعضاي اين تشكيلات نيز به احكام زندان (از حبس ابد تا 7 سال) محكوم شدند. در همان روز، پارلمان "رژيم صهيونيستي" به احترام اين دو تن، دو دقيقه سكوت كرده و نخست‌وزير اين رژيم، جاسوسان معدوم را "پيروان راه شهدا" لقب داد و فرداي آن روز هم در سراسر فلسطين اشغالي عزاي عمومي اعلام شد. اما ماجرا به همين جا ختم نشد و پس لرزه‌هاي اين افتضاح سياسي-امنيتي تا حدود يك دهه فضاي سياسي رژيم صهيونيستي را رها نكرد، زيرا علي‌رغم افشاگري‌هاي متهمان در دادگاه نظامي مبني بر اين كه از طرف "وزارت دفاع رژيم صهيونيستي" هدايت مي‌شده‌اند، نخست‌وزير و اعضاي كابينة اين رژيم (به جز "وزير دفاع") از وجود چنين شبكه‌اي و فعال شدن آن در مصر اظهار بي‌اطلاعي مي كردند. وزير دفاع وقت "پينحاس لاون" مدعي بود كه اجازة "عمليات شبكة سوزانا" را از شخص نخست‌وزير دريافت كرده است اما در نهايت مشخص شد كه اين ماجرا به صورت خودسرانه از سوي "وزارت دفاع" طراحي و هدايت شده است و حتي "وزير دفاع" دست به جعل امضاي نخست‌وزير هم زده است. به اين ترتيب "پينحاس لاون" با پذيرش تمام مسؤوليت‌هاي اين افتضاح امنيتي از كار بركنار شد. به دليل همين نقش آفريني اصلي " پينحاس لاون"، اين حوادث در تاريخ سياسي منطقه با نام "ماجراي لاون" شهرت پيدا كرد.پس از آن "ديويد بن گوريون" به جاي "لاون" وزارت دفاع را برعهده گرفت. اما چند سال بعد، يك بار ديگر پروندة "ماجراي لاون" بازگشايي شد و اين بار حقايق ماجرا به صورت عمومي انتشار پيدا كرد. در هرحال "ماجراي لاون" آتش نفرت از صهيونيست‌ها و "دولت يهودي" را در مصر شعله‌ورتر كرد و عزم رژيم جديد مصر را براي تداوم سياست‌هايش به ملت مصر و ساير اعراب نشان داد. *شاخ وشانه ناصري عليه استعمارگران در سيزدهم ژوئن سال1956 "عبدالناصر" موفق شد انگلستان را مجبور كند سربازانش را از منطقة "كانال سوئز" خارج كند. عمدة سهام "كانال سوئز" سال‏ها پيش توسط "خاندان محمدعلي" به انگلستان فروخته شده بود و استعمارگر پير به بهانة تأمين امنيت اين كانال و حفظ منافع خود در آن‌جا نظاميانش را از سال 1936 رسماً در مصر مستقر كرده بود. "عبدالناصر" در مدت كوتاهي مطمئن شده بود كه نمي‏تواند آيندة رؤيايي‌اي را، كه براي مصر پيش‏بيني كرده بود، با تكيه بر كمك قدرت‏هاي غربي محقق كند چرا كه اين قدرت‏ها، خواهان استقلال و پيشرفت مصر تحت حاكميت يك رهبر ملي چون "عبدالناصر" نبودند. از طرف ديگر، رژيم جديد مصر، همواره "اسرائيل" را به عنوان "اصلي‏ترين دشمن اعراب" معرفي مي‏كرد و خواهان اتحاد جهان عرب براي نابودي رژيم صهيونيستي بود. به همين علت، متحدان غربي "اسرائيل" دست به تحريم اين كشور زدند. با اين اوصاف، "عبدالناصر" به دنبال منابع مالي جديدي مي‌گشت كه بتواند جايگزين سرمايه‏هاي غربي كند و ايده"ملي شدن كانال سوئز" نتيجة قطعي همين دغدغة خاطر او بود. جسارت "عبدالناصر" در قطع كردن سلطة انگلستان بر "كانال سوئز" كه "دو سوم نفت خاورميانه" از آن‏جا به اروپا ترانزيت مي‏شد، در كنار تصميمات قبلي او مبني بر مسدود كردن درياي سرخ به روي كشتي‏هاي "اسرائيلي" و تلاش براي "ايجاد يك پيمان دفاعي ميان اعراب" ، چالشي جدي را به انگلستان و اسرائيل تحميل كرده بود؛ چرا كه يكي از اصلي‏ترين انگيزه‏هاي قدرت‏هاي اروپايي و در رأس آنان "بريتانيا" براي تأسيس يك كشور متحد با غرب در فلسطين و تحمل هزينه‏هاي سنگين تشكيل و حفظ چنين كشوري، تسلط بر "درياي سرخ" و "كانال سوئز" بود و اينك سياست‏هاي مصر، تهديدي جدي براي "امپراتوري جهاني مغرب زمين" به حساب مي‏آمد. *اولين حمله به "نوار غزه" از سوي ديگر، عمليات‏هاي پراكندة گروه‏هاي مسلّح فلسطيني عليه مرزهاي فلسطين اشغالي، با روي كار آمدن "عبدالناصر" و گسترش شور و هيجان استعماري وي، گسترش فراواني يافته بود. تنها در سال 1952، تعداد 3742 مورد نفوذ به خاك فلسطين اشغالي انجام شد كه اين حملات به مرگ حدود يكصد صهيونيست منجر شد. گزارش‏هاي ديگري نيز وجود دارد كه آمار تلفات اين عمليات‏ها را حدود 200 نفر اعلام كرده است. به عنوان نمونه در اسناد ديگري ذكر شده است كه از دسامبر سال 1953 تا نوامبر سال 1954 (حدود يك سال) 725 فقره نفوذ از طريق مرز اردن به سرزمين‏هاي اشغالي صورت گرفته است. براساس اظهارات "ديويد بن گوريون" نخست‏وزير وقت رژيم صهيونيستي در پارلمان اين رژيم در مارس سال 1954، شمار افراد مورد حمله قرار گرفته از صهيونيست‏ها در حوادث مرزي سال 1951 به 137 نفر و در سال 1952 به 147 نفر و در سال 1952 به 162 نفر و در سال 1954 به 180 نفر و در سال 1955 به 258 نفر رسيده است. (اين آمار شامل كشته‏ها و زخميان مي‏شود) اين عمليات‏ها از اوايل سال 1953، ابعاد سازمان يافته‏تري به خود گرفت. حكومت جديد مصر، دخالت مستقيمي در اين عمليات‏ها نداشت؛ اما انگيزه‏اي هم براي ممانعت از آن‌ها در خود نمي‏ديد. در اين ميان، اعضاي سازمان "اخوان المسلمين"، شاخة نوار غزه، نقش به سزايي در جنگ‏هاي محدود پارتيزاني عليه رژيم اشغالگر قدس داشتند. اخوان المسلمين، يك تشكيلات مخفي جهادي در نوار غزه ايجاد كرد كه از طريق چند واسطه، تحت نظر "اخوان المسلمين" مصر برا? نفوذ به فلسطين اشغالي و ضربه زدن به صهيونيست‏ها دست به عمليات مي‏زد. مسؤول نيروهاي جهادي "اخوان المسلمين" در شمال نوار غزه، جواني بود به نام "خليل الوزير" كه بعدها به "ابوجهاد" اشتهار پيدا كرد. همچنين مسؤوليت نيروهاي اين تشكيلات در جنوب نوار غزه بر عهدة جوان فلسطيني ديگري به نام "محمد يوسف النجار" قرار داشت. اين دو تن، چند سال بعد، جزئي از هسته مركزي تشكيل‏دهندة سازمان "فتح" شدند و به دو تن از پرشورترين و مشهورترين رهبران "نهضت مقاومت فلسطين" تبديل شدند و البته هر دو نيز جان بر سر اين راه نهادند. تشكيلات مذكور چند عمليات چريكي را عليه اهداف اسراييلي به اجرا درآوردند كه يكي از آن‌ها، سر و صداي فراواني به پا كرد. در عمليات مذكور، مجاهدان اخواني در 17 مارس سال 1954 به يك اتوبوس حامل صهيونيست‏ها در جادة "ايلات - بئرالسبع" حمله و 11 نفر را كشته و 3 تن را مجروح كردند. "بن گوريون" نخست‏وزير وقت رژيم صهيونيستي پس از اين عمليات، آشكارا تصريح كرد: "اين حمله با مهارت خاصي طراحي شده بود." "رژيم صهيونيستي"، كه از همان ابتداي سقوط رژيم سابق مصر، در سوداي تصرف "صحراي سينا" و اشراف و مجاورت با "كانال سوئز" به سر مي‌برد براي تحريك ارتش مصر و گوشمالي دادن به "عبدالناصر" از بابت "ماجراي لاون" و همچنين سركوب گروه‏هاي جهادي كه گاه و بيگاه از "نوار غزه" به داخل اسرائيل نفوذ كرده و ضربات سختي به صهيونيست‏ها وارد مي‏كردند، در 28 فورية سال1955 به نوار غزه حمله برد و 39 نظامي و غيرنظامي را به قتل رساند كه در ميان تلفات، يك پسربچة 7 ساله نيز ديده مي‌شد. همچنين چندين پادگان نظامي مصر در غزه منهدم شد. برخلاف انتظار "رژيم صهيونيستي"، رييس جمهور مصر از اقدام تلافي‌جويانه مستقيم احراز كرد و براي آرام كردن افكار عمومي كه به شدت تهييج شده بود سعي كرد تا با استفاده از مبارزان فلسطيني بر ميزان عمليات ايذايي از طزيق مرزهاي فلسطيين اشغالي بيفزايد و در كنار اين كار به انعقاد چندين قرارداد تسليحاتي با كشورهاي "بلوك شرق" نيز دست زد. *سرهنگ "حافظ" حمله به "غزه"، اوضاع را براي "رژيم صهيونيستي" وخيم‏تر كرد زيرا اين تهاجم، بر فشار افكار عمومي بر دولت انقلابي مصر، براي مواجهة عملي با اسراييل افزود. تشييع شهداي حمله به"غزه"، به تظاهراتي پرشور تبديل شد و مردم طي شعارها، بيانيه‌ها و سخنراني‌هاي متعدد از حكومت مصر خواستند كه علاوه بر رفع هر گونه محدوديتي در راه انجام عمليات‏هاي چريكي عليه اسراييل، مستقيماً براي كمك به مجاهدان عرب اقدام كند. دولت مصر، تحت فشارهاي مردمي، اين درخواست را پذيرفت و يك افسر مصري به نام "مصطفي حافظ" را مأمور كرد تا نظارت و هدايت‏ عمليات‏هاي چريكي عليه "رژيم صهيونيستي" را در غزه به عهده بگيرد. "مصطفي حافظ" از سال 1949، مسؤوليت "واحد امور فلسطين" را در "ادارة اطلاعات نظامي مصر" برعهده داشت. وظيفة او در ابتدا به عمليات جاسوسي در مرز جنوبي فلسطين اشغالي محدود مي‏شد. هرچند كه وي در عمليات نفوذ مبارزان فلسطين و عرب به خاك فلسطين اشغالي نيز به صورت جدي دخالت داشته و در طراحي و اجراي برخي از آن‏ها مشاركت مي‏نمود. "سرهنگ حافظ" افسري سرسخت و شديداً فعال بود كه با نبوغي ذاتي، نبردي فرسايشي را با دستگاه اطلاعاتي و جاسوسي رژيم صهيونيستي، رهبري مي‏كرد و موفق شده بود همتايان صهيونيست خود را به ستوه بياورد. "مصطفي حافظ" تعصب ويژه‏اي نسبت به "آرمان فلسطين" داشت و تمامي توان و نبوغ خويش را براي ضديت با "رژيم صهيونيستي" و ضربه زدن به "دولت يهودي" به كار مي‏گرفت. همين شخصيت و عملكرد او بود كه باعث شد پس از روي كار آمدن "عبدالناصر"، وي در مسؤوليت خود باقي بماند و عمليات اطلاعاتي و نظامي خود را از مقرّ فرمانداري نظامي ارتش مصر در "غزه" موسوم به "ادارة منطقة غزه" ادامه دهد. "مصطفي حافظ" طي سال‏هاي فعاليت خود در "غزه"، شبكه‏اي قدرتمند از عوامل اطلاعاتي را در سرزمين‏هاي اشغالي فلسطين ايجاد نمود و با تكيه بر همين شبكه، به طور مستمر عمليات شناسايي دقيقي را از پايگاه‏ها و استحكامات صهيونيست‏ها، خصوصاً در مرزهاي جنوبي فلسطين اشغالي به انجام مي‏رساند. كارآمدي او باعث شد كه به هدف اول عمليات تروريستي رژيم صهيونيستي تبديل شود. در سال 1953، يك جوخة ويژه تخريب از نيروهاي معروف ارتش صهيونيستي موسوم به "واحد 101" كه فرماندهي آن برعهدة سرگرد "آريل شارون" بود، وارد غزه شدند و خانه "مصطفي حافظ" را منهدم نمودند. از بخت بد صهيونيست‏ها، "حافظ"، آن هنگام در خانة خود نبود و عمليات ترور وي ناكام ماند. پس از تهاجم بزرگ اسراييل به "نوار غزه" (كه آن هم توسط "واحد 101" انجام شد) و ابلاغ دولت مصر به "سرهنگ حافظ" براي به دست گرفتن رهبري عمليات چريكي عليه رژيم اشغالگر قدس، او مرحلة جديد و درخشاني را در عمليات ضدصهيونيستي آغاز كرد. وي با گرد هم آوردن حدود هزار داوطلب عرب، سلسله عمليات‏هايي را از سپتامبر سال 1955 طراحي و اجرا كرد. ويژگي مهم مبارزاني كه سرهنگ حافظ سازماندهي مي‏كرد، غيرمصري بودن آنان به شمار مي‏رفت. اين امر به دولت مصر امكان مي‏داد كه بتواند نزد ناظران سازمان ملل كه بعد از حملات از منطقه بازديد مي‏كردند، به صورت موجهي نقش خود را تكذيب كند و از طرف ديگر مشروعيت اقدامات تلافي‏جويانة اسراييل را در دنيا زير سؤال ببرد. "مصطفي حافظ" عمليات مبارزان تحت امر خود را به گونه‏اي طراحي مي‏كرد كه امكان رديابي آنان به حداقل برسد و دستگاه اطلاعاتي ارتش اسراييل را دچار سردرگمي كند. چريك‏هاي عرب، از مرز غزه وارد خاك فلسطين اشغالي شده و پس از اتمام عمليات خود، از مرز شرقي فلسطين، به "اردن" مي‏رفتند و توسط وابستة نظامي مصر در اردن، سرهنگ "صلاح‏الدين مصطفي" مورد حمايت قرار گرفته و به پناهگاه‏هاي خود در مصر يا مناطق ديگر بازگردانده مي‏شدند. در يكي از مهم‌ترين اين عمليات‏ها، حدود 300 چريك فلسطيني از نوار غزه به فلسطين اشغالي داخل شده و تا عمق 47 كيلومتري در اراضي اشغالي نفوذ كردند. آنان در فاصله 15 كيلومتري جنوب "تل‏آويو" به دسته‏هاي كوچكي تقسيم شدند و با اجراي چندين حملة غافلگيركننده عليه اهداف اسراييلي، رعب و وحشت بي‏سابقه‏اي را در ميان اشغالگران صهيونيست ايجاد كردند. عمليات اين مجاهدان، يك هفته به طول انجاميد. گروهي از آنان به شهادت رسيدند و تعدادي هم به اسارت درآمدند و تني چند نيز موفق شدند سالم به نوار غزه بازگردند. "مصطفي حافظ" در 12 ژوئية سال 1956 (سه ماه پيش از جنگ "كانال سوئز") توسط "ادارة اطلاعات نظامي ارتش رژيم صهيونيستي"، از طريق انفجار بستة حاوي بمبي كه يك جاسوس دو جانبه به دستش رسانده بود، جان باخت. در همان روز، سرهنگ "صلاح‌الدين مصطفي" نيز به همان شكل كشته شد. با شهادت "مصطفي حافظ" عمليات‌هاي چريكي اعراب از طريق نوار غزه موقتاً متوقف شد، اما جنگ قريب‌الوقوعي كه در پيش بود، فرصت احياي مجدد اين مبارزات را نداد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن