تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند خدا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803315052




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي فيلمنامه «کلام پادشاه» از منظر روايت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسي فيلمنامه «کلام پادشاه» از منظر روايت
بررسي فيلمنامه «کلام پادشاه» از منظر روايت     مهم نيست چه مي گويي   نويسنده: علي خوشدوني کلام پادشاه: اگرچه سومين اثر سينمايي تام هوپر به حساب مي آيد، اما بدون شک اين فيلم را بايد اولين اثر تمام سينمايي اين کارگردان بريتانيايي دانست. هوپر که از کارگردان هاي نام آشناي مجموعه ها و فيلم هاي تلويزيوني است، در سال 2004 اولين فليم سينمايي اش را با نام غبار سرخ ساخت. هرچند اين فيلم سينمايي شباهت هاي بسياري چه در حوزه نگارش و چه در توليد با آثار تلويزيوني دارد، اما در بسياري از محافل سينمايي مورد توجه قرار گرفت. تام هوپر بعد از اين فيلم مجدداً به ساخت آثار تلويزيوني روي آورد تا اين که در سال 2009 فيلم دوم خود را به نام يونايتد لعنتي کارگرداني کرد. اين فيلم با رويکردي کمدي داستان مربي جواني را روايت مي کند که قصد دارد يک تيم ليگ برتري (ليدز يونايتد) را متحول کند. يونايتد لعنتي برخلاف غبار قرمز با استقبال نسبتاً بهتري روبه رو شد، به نحوي که فضا را براي کار بعدي او در سينما باز کرد. اما به طور مشخص هر دو فيلم با بازيگران نام آشناي تلويزيون ساخته شدند. حتي فيلمنامه نويسان آنها يعني تروي کندي مارتين (غبار سرخ) و پيتر مورگان (يونايتد لعنتي) تجربه چنداني در سينما نداشتند و غالب کارهايشان محدود به همان مجموعه ها و فيلم هاي تلويزيوني مي شد. فيلم کلام پادشاه از طرفي اولين اثر اورجينال (و نه اقتباسي) هوپر به حساب مي آيد و همين که فيلمنامه اش هيچ شباهتي با آثار تلويزيوني ندارد. حتي اغلب بازيگران و عوامل فيلم سينمايي اند. بودجه در نظر گرفته شده، اکران و فروش اين فيلم نيز متفاوت از دو فيلم قبلي اوست، به شکلي که چيزي بالغ بر 20 کمپاني در سرتاسر جهان کار توزيع آن را بر عهده گرفتند. البته کلام پادشاه کاملاً هاليوودي نيست و رنگ و بوي درام هاي تاريخي بريتانيايي در آن مشهود است. حضور ديويد سيدلر نيز به عنوان نويسنده اثر که پيشتر در زمينه تئاتر تجربياتي کسب کرده بود، در اين روند بي تأثير نبوده است. سيدلر همچون هوپر کمتر در سينما فعاليت مي کرد. حتي اين اواخر چند سريال اکشن و سطحي نيز نوشت که البته با استقبال مخاطبان روبه رو شد. فيلمنامه کلام پادشاه نقطه عطفي بزرگ در کارنامه او حساب خواهد آمد، به نحوي که از اين پس کمتر او را در تلويزيون و بيشتر در سينما به عنوان نويسنده اي صاحب نام خواهيم ديد. فيلمنامه با سفر به دهه 30 ميلادي و نمايش خانواده سلطنتي بريتانيا تلاش مي کند وجوهي متمايز از يک داستان صرفاً زندگينامه اي حاصل کند. جورج پنجم در سال 1936 مي ميرد و پسر بزرگش (ديويد) مدت کوتاهي بر تخت پادشاهي مي نشيند، اما طولي نمي کشد که به دليل يک ماجراي عشقي مجبور به کناره گيري مي شود. بنابراين پسر کوچک تر که از مشکل لکنت زبان رنج مي برد، جانشين برادر بزرگ تر مي شود. مسئله داراي اهميت در برخورد با چنين اثري اين است که اگرچه فيلم به زندگي آدم هايي در رأس حکومت و جابه جايي قدرت مي پردازد و باز اگر چه مسئله جنگ جهاني مطرح مي شود، اما با تمام اينها به هيچ وجه نمي توان آن را يک اثر سياسي دانست. اساساً از بعد از دوره ويکتوريا و انقلاب صنعتي، خانواده سلطنتي در انگلستان بدل به يک عنصر تشريفاتي شد. پس با پرداختن به مسائل شخصي شاهان و شاهزادگان قرن بيستمي بريتانيا نمي توان درام سياسي آفريد. اتفاقاً فيلم ساز هم در پي چنين امري نبوده است و هوشمندانه خيلي به دو نخست وزير سرشناس جورج ششم، يعني چمبريلين و چرچيل نمي پردازد. فيلمنامه کلام پادشاه الگويي شبيه به آثاري چون معجزه گر يا فارست گامپ دارد. در واقع چيزي که کلام پادشاه را از اين دو فيلم به خصوص معجزه گر جدا مي کند، موقعيت اجتماعي شخصيت محوري است. آلبرت نيز همچون هلن کلرِ فيلم معجزه گر بايد بر مشکل جسمي اش فائق آيد. از اين سو شخصي با فداکاري، او را تا آخرين لحظات همراهي مي کند تا اين مشکل جسمي برطرف شود، همچون معلم از خودگذشته هلن کلر که همراه و همدم هميشگي اوست. رابطه دکتر و بيمار يا معلم و شاگرد در اين دست فيلم ها آن قدر اوج مي گيرد تا تبديل به نوعي ارتباط عاطفي و دوستي مي شود. اگرچه در نهايت معلوم مي شود لايونل اصلاً دکتر نبوده است. اما او يک فرق اساسي با ديگر معالجان آلبرت دارد و آن اين است که او قبل از هر چيز دوست خوبي براي آلبرت است و اساساً در گرو اين دوستي و اعتماد است که آلبرت کم کم اعتماد به نفس خود را باز مي يابد. هيتلر به عنوان رقيب اصلي آلبرت (جورج ششم ) سخنوري قهار است. در واقع او بزرگ ترين تفاوتش را با هيتلر ناتواني در سخنوري مي داند و حتي در لحظه اي از فيلمنامه خطاب به فرزندانش مي گويد: «نمي دونم (هيتلر) چي مي گه ولي خوب حرف مي زنه.» انگار شاهد جنگ دو رهبريم که يکي با مهارت سخنوري ملتي را شيفته خود کرده است و ديگري هر قدر هم که ملتش را دوست داشته باشد، بدون سلاح سخنوري نمي تواند بر ملتش نفوذ کند. البته اين که چرا ملل اين حکومت ها اين چنين تحت تأثير سخنوري هاي حکام خود بوده اند، جاي بحث دارد و حتي فرهنگ مکتوب اروپاي مدرن قرن بيستم را به چالش مي کشد. به عبارت ديگر اين سؤال را مطرح مي کند که اين چگونه فرهنگ مکتوبي است که مردم آن هنوز تحت تأثير هيجانات و جوهايي که از پس سخنراني هاي شفاهي رهبران حاصل مي شود، تصميم گيري مي کنند؟ از آنجا که موقعيت سياسي انگلستان در آستانه جنگ جهاني دوم کمتر اهميت دارد، فيلم با سفر به دنياي دروني و عقده ها و حقارت هاي گذشته شخصي که در آستانه تاج گذاري است، تلاش مي کند قبل از هر چيز يک درام روان شناسانه باشد تا يک فيلم اجتماعي. از اين نظر يکي از نقاط قوت فيلم پايان بندي آن است. فيلم با آغاز جنگ جهاني دوم خاتمه مي يابد. اساساً کمتر فيلم و فيلم سازي روي خوش به ماهيت تراژيک و غمبار جنگ نشان داده است. اما کلام پادشاه اگرچه فيلمنامه را با آغاز جنگ جهاني به پايان مي رساند و باز اگرچه آن ثبات و صلابت اجتماعي با جنگ از بين خواهد رفت، اما فيلمنامه پايان خوش دارد. به عبارت ديگر مهم نيست جنگي سر مي گيرد که طي آن ميليون ها نفر کشته خواهند شد، بلکه مهم تر آن است که آيا بريتانيا در مواجهه با جنگ از رهبري توانا و سخنور که روح اميد و نشاط را با سخنراني هايش در جامعه بدمد برخوردار است يا خير. البته به لحاظ تاريخي اين که چرا برادر بزرگ تر خود را ادوارد هشتم ناميد، اما برادر کوچک تر طبق سنت پدر جورج ششم را انتخاب کرد، جاي بحث بسيار دارد. اما متأسفانه در فيلم چندان به آن توجه نشده است جز اشاره اي گذرا که شخصيت اصلي ميان صحبت هايش از نوع رابطه اش با پدر حرف مي زند. اتفاقاً از آنجا که مشکل لکنت زبان آلبرت مادرزادي نبوده و ريشه رواني در گذشته اش دارد، اين گرايش بيش از اندازه جورج ششم (آلبرت) به پدر مي توانست بيشتر واکاوي شود. از ديگر مسائل، تصويري است که فيلمنامه از برادر بزرگ تر (ديويد) مي سازد. شکي نيست سلطنت به ديويد تحميل شد و او هيچ گاه ميل و رغبتي به پادشاهي نداشت. عده اي بر اين باورند اساساً مسئله عشقي او بيشتر بهانه اي بود تا از زير بار مسئوليت شانه خالي کند. البته فيلمنامه تلاش مي کند بيشتر آلبرت (جورج ششم) را بي ميل به حکومت نشان دهد که با توجه به ملاحظات تاريخي بسيار بعيد به نظر مي رسد. اما درست يا غلط به هر حال آلبرت در مقابل برادر بزرگ تر بيش از هر لحظه ديگري دچار لکنت مي شود. از طرفي فيلمنامه هر قدر هم که تاريخي باشد، باز هم فيلمنامه است و سازوکار درام پردازي در برابر هر نوع واقعه تاريخي در اولويت قرار دارد. حال در نظر بگيريد آلبرت مسئوليت پذير و گزينه اصلي پادشاهي در برابر برادر عياش و بي مسئوليتي که به همه چيز مي انديشد جز حکومت، دچار لکنت مي شود و حتي نمي تواند جملاتش را در برابر او به پايان برساند. به نظر مي رسد رابطه اين دو برادر جاي کار بيشتري داشت و اگرچه ديويد جايگاه تاريخي چندان مهمي در خاندان سلطنتي بريتانيا ندارد، اما مؤلفه ها و درون مايه اين درام خبر از نقش پررنگ او در پيشبرد طرح مي دهد که متأسفانه خيلي سريع و خلاصه وار از اين رابطه پيچيده خانوادگي عبور شده است. خوشبختانه پايان فيلم دو پهلو و باز است. در واقع اگرچه در پايان فيلم شخصيت بر مشکل لکنت زبان خود فائق مي آيد و با سخنراني پرشور در دل ملتش نفوذ مي کند، اما فيلمنامه با ظرافت خاصي اين پايان خوش را به باد انتقاد مي گيرد و آن اين که اگرچه پادشاه بر مشکل لکنت زبانش فائق آمد، اما حال که او سخنوري توانمند شد، در اولين سخنراني خود چه چيز را اعلام مي کند؟ در واقع جورج ششم خبر اعلان جنگ مي دهد. جنگي ضد بشري که همه چيز را به نابودي خواهد کشاند. انگار فيلمنامه در زير متن خود به ما مي گويد چيزي وحشتناک تر از اين نيست که جورج ششم قدرت سخنوري را به دست آورد تا با ايجاد شور و هيجان ملتي را به جنگ وادارد. اين که با وجود فيلم هايي چون تلقين (کريستوفر نولان) داستان اسباب بازي 3 و شبکه اجتماعي (ديويد فينچر) اين اثر اسکار بهترين فيلم، بهترين کارگرداني، بهترين بازيگري مرد و در نهايت بهترين فيلمنامه را مي ربايد، اهميت تماشاي آن را دوچندان خواهد کرد. • نگاهي به فيلمنامه «کلام پادشاه» برآمده از دل واقعيت   نويسنده: مايکل فيليپس مترجم: حسين عيدي زاده کلام پادشاه به يادمان مي آورد هرچند ممکن است فيلمي تا پيش از مرحله انتخاب بازيگر به بيراه برود، اما چند بازي عالي مي تواند مواد پرداخت شده فيلمنامه را تبديل به فيلمي درجه يک و ويژه کند. اين درام جذاب و بامزه تاريخي که مستندگون به نظر مي رسد، داستان آلبرت يا همان برتي با بازي کالين فرث است که قرار است پادشاه جورج ششم بريتانيا شود. جفري راش نقش گفتاردرمان او را بازي مي کند؛ مردي اهل استراليا که در لندن زندگي مي کند و نامش لايونل لوگ است. دوستي اين دو شخصيت در مسير فيلم تم اصلي فيلمنامه است؛ دوستي اي که جدا از جايگاه دو مرد آنها را به هم نزديک مي کند. شخصيت هايي که ديويد سيدلر خلق کرده است، آن چنان جاندار هستند که به همراه بازي هاي خوب بازيگران، دو نکته جذاب فيلم را تشکيل مي دهند. اين در حالي است که کارگرداني تام هوپر کاملاً مناسب با فضاي فيلمنامه است. سيدلر که خودش هم از لکنت زبان رنج برده است، با شناخت دقيقش از اين موضوع موفق مي شود شخصيتي صميمي و قابل قبول از پادشاه جورج ششم به بيننده ارائه دهد. البته فيلمنامه به مدد استراتژي که اتخاذ کرده، از داستان مردي که بر لکنت زبانش غلبه مي کند فراتر مي رود. فيلم در واقع داستان انساني است که به مقابله با سرنوشت خود برمي آيد و با تلاش و کوشش موفق مي شود. شايد همين نکته موجب شده باشد بينندگان با فيلم به خوبي ارتباط برقرار کنند و در شخصيت پادشاه جورج ششم بخشي از شخصيت خود را ببينند. در اين بين هوپر در مقام فيلم ساز کاملاً فيلمنامه را درک کرده است و در کارگرداني فيلم استراتژي اي به کار برده که کاملاً با يکي از مضامين فيلمنامه يعني ترس از توي ديد ديگران بودن منطبق است. او در بسياري از بخش ها از لنز «چشم ماهي» بهره برده که به شکلي جذاب چهره شخصيت را برجسته مي سازد و ترس شخصيت به ويژه پادشاه جورج ششم از قرار گرفتن در ميان جمعي را که منتظر صحبت کردن او هستند به خوبي القا مي کند. شايد براي برخي اين رويکرد کارگردان در به تصوير کشيدن فيلمنامه امري عجيب يا حتي بيهوده به نظر بيايد، اما قرار دادن شخصيت ها در نزديکي لنز دوربين موجب شده است بيننده تمامي احساسات شخصيت را درک کند و به اين شکل هيچ يک از زحمات سيدلر فيلمنامه نويس در تصوير هوپر کارگردان به هدر نرفته است. در عوض کالين فرث در به تصوير کشيدن شخصيت پادشاه بسيار به دور از احساسات عمل کرده است و موفق شده درون گرايي که سيدلر مد نظر داشته را به خوبي به مخاطب نشان دهد. سيدلر در پرداخت شخصيت پادشاه در فيلمنامه خود تا آنجا که توانسته بر جزئيات لکنت زبان تأکيد کرده است و فرث براي بازي در اين نقش زحمات بسياري کشيده است. او موفق مي شود لکنت زبان جاري در فيلمنامه، لحن شخصيت و زجر پادشاه از لکنت زبان هنگان بيان تک تک کلمات را به تصوير بکشد. بازي فرث که اسکار بهترين بازيگر را برايش به ارمغان آورد، بي نظير است، اما تمام ظرافت هاي شخصيت پادشاه که روي پرده مي بينيم مديون اين بازيگر نيست، بلکه فيلمنامه هم نقش بسيار مهمي داشته است؛ فيلمنامه اي که بر اساس تجربيات واقعي نوشته شده است. سيدلر مدتي پس از شروع به نوشتن فيلمنامه تغيير مسير داد و آن را به صورت نمايشنامه بازنويسي کرد و در نهايت دوباره آن را به صورت فيلمنامه درآورد. به همين دليل بسياري از سکانس ها حالتي تئاتري دارند و ديالوگهاي شخصيت ها حالت بازي پينگ پنگ به خود گرفته اند. ذکر اين نکته خالي از لطف نيست که با تماشاي فيلم درس هاي بسياري در مورد «لکنت زبان» ياد مي گيريم، بدون اين که فيلم به حالت آموزشي دربيايد. سيدلر با زيرکي نه روايت خود را به ورطه «فلاش بک» انداخته است و نه دره «سانتي مانتاليسم». در اين بين ديگر شخصيت هاي فيلمنامه به اندازه پادشاه و پزشکش پرداخت نشده اند. البته به نظر نمي رسد فيلمنامه نويس هم چنين قصدي داشته است. شخصيت اليزابت با بازي هلنا بونهم کارتر، پادشاه جورج پنجم با بازي مايکل گمبن و ديويد با بازي گاي پيرس، همگي در حد قابل قبولي در فيلم حضور دارند. در اين بين شخصيت ديويد کمتر از ديگر شخصيت ها پرداخت شده است و يکي از ضعف هاي فيلمنامه است. جداي از اينها اندکي سردستي در ديگر وجوه فيلمنامه و به تبع آن فيلم ديده مي شود. مثلاً شخصيت وينستون چرچيل بيش از آن که به يک شخصيت نزديک باشد، کاريکاتور است. اين در حالي است که گفته مي شود در نمايشنامه سيدلر چرچيل نقش مهمي دارد. کلام پادشاه فيلمنامه اي دقيق دارد که جدا از لغزش هايي نامحسوس و به لطف بازي هاي درخشانش در ياد مي ماند. منبع: شيکاگو تريبون منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 474]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن