تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):راستى عزّت است و نادانى ذلّت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805262127




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در وصف ستاره طالقان(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در وصف ستاره طالقان(2)
در وصف ستاره طالقان(2)     اشعاری در وصف آیت الله سید محمود طالقانی(ره)   در سوگت اي پدر   شاعر: سلمان هراتي در سوگت اي پدر دنيا گريست سردار پير مجاهد! يادت به قاب عاطفه ها باقي است ايران تو را به قلب خويش نشانده است اي خطبه خون عشق و برادري و آزادي افتادگي تمام   تو ساده تر از سلام بوي اي مرد افتادگي تمام بودي اي مرد وقتي كه شكوفه از لبت مي باريد پيغمبر صد پيام بودي اي مرد ******* والنازعات   شاعر: سعيد محبي «والنازعات» بخوانيد كه مي آيد او از راه تصوير آمدنش چنين است، بي گمان: چونان سوار سپيد پوشي از آن سوي افق صحراي بي ستاره تبعيد، پشت سر ميدان گر گرفته ظهرش، به پيش رو فرياد سرخ «تقوموا» ش در گلو آزاد، چون پرنده عاصي اكه مي رهد ز دام با چون «نشاط شناور» نسيم، بي لگام در آسمان روشن و آبي، پر مي كشد به افق هاي بي كران والنازعات بخوانيد كه مي آيد او ز راه همچون عقاب قله برتر سبكبال و تيزپر نستوه و سربلند چابك، اگرچه به پاغل، به دست، بند ! كه نمي گنجي حتي، در چش آن عقاب وهم؟ در دست اين خيال موج؟ ** صحرا، كدام صحرا؟ «دربذه» يا «زابل»! ميدان،كدام ميدان ؟ صفين، نهروان، جمل يا جنوب رنج كدام زندان ؟ بغداد يا اوين ؟ فرقي نمي كند ؟ والنازعات در شأن تو آمده اگر، رواست كاين سان سبك ز خوي برگذشتي و ما را آن رنج ماندن ما را بر دوش گرفتي و رفتي و اينك بر جاي پاي تو تنديس استقامت و ايثار همچون حماسه به پاست عطر اميد و رهايي پراكنده در هواست ** «فالمدت برات » بخوانيد كه اينكه رسيد او از راه هاي دور از سرزمين نور بر خنگ سبز وحي لبخند مي زند به ما خورشيد روشن فردا در آستين يا در ركاب هدايت افسون شكن عصاي نبوت به دست اوست كه هر سنگ را زند نشان گر سنگ خاره دل ها يا سنگ ساده صحرا خود بكشند ز ميان يا در كوير ضلالت اگر كشد شيار بي شك هزار چشمه نور مي جوشد از نهان باري، شوريده سر ز شور هميشه شورا چون «شقشقيه» كف بر دهان خروشيد و صريح از عمق چاه هاي مدينه از پست نخل هاي مهربان در صبح «يوم را جفه» آمده از راه او! ** خوشي مي رسي ز راه هنگامه اي است آمدنت! در «صبح يوم راجفه» دل ها همه تپنده ز بيم و هراسناك در استواي شكي بي نشان بيضاي دست تو، اما از بي كران هراس تا آن سوي سواحل شك را تخم يقين فشاند. با مخمل صبور كلامت چون سايه روشن صبح زخم شب بلند ستم را مرهم نهادي و گفتي : راز ستاره روشن، در آفتاب فطرت انسان نهفته است ** آن روزها خواب گران درخت خواب قناري الفت بر شاخه هاي خشك از يك تكان دست تو آشفت يكسره! يكباره همچو انفجار درد در شانه هاي رخوت و سستي آن روزها خورشيد هم ناگاه وبي پگاه در خط مستقيم ظهر با يك اشارت دست توآمد برون ز ابر ** ديشب چه خبر بود؟ كه اينك باد مهاجم و پيچان به گرد خويش در كوچه هاي شهر مي وزد پريش و آن بهت ناشناس از دشت پرملال مي رسد ز راه ! آن سان كه هر كبوتر آواز پرواز را مي برد زياد ! ديشب خبر چه بود كه باد باد مهاجم و پيچان در گيجگاه شب نعره مي كشيد: هان مردمان ! آن رشته ز تدبير امرتان اينك زهم دريده! گسسته ! هان مردمان حريق در گرفت گسترد دامن خود «طامه بزرگ»... مي دانم در ثقل فاجعه رازي است ماندگار چون راز «طامه بزرگ!» اما من، باور نمي كنم كه نباشي، هرگز! تو زنده اي «حي لايموت! قيوم»! قائم به ذات خويش ! گويي تو در كلام هم نمي گنجي كه اينك نازل شدي به شعر من بر بال هاي وحي ديگر چه باك؟ مي خوانمت آن سان كه آمدي : «حي لايموت!» ** اينك پس از تو اي واپسين اميد مائيم و ياد تو مائيم و راه تو «والعصر»! با ياد و راه تو بيعت سپرده ايم با صبر ستوار و بي تكان و همگام با تو اي آبرو واژه «جاويد!» ما نيز جاويد مي شويم. ** اينك پس از تو در عصر غيبت تو ز «صحنه» در عصر «طامه بزرگ» با ما، وصيت تو چيست؟ (سعيد محبي ) شهريور 59 منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن