واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سياست - درجست وجوي زمان از دست رفته
سياست - درجست وجوي زمان از دست رفته
بيژن موميوند: هشتم بهمن 75 كه روزنامه سلام با چاپ عكس رنگي سيد محمد خاتمي خبر از كانديداتوري او براي هفتمين انتخابات رياستجمهوري داد، هيچكس فكر نميكرد كه چهار ماه بعد خاتمي رئيسجمهور 20 ميليوني شود، اما مردم 2خرداد 76 با آراي خود همه را غافلگير كردند. در حالي كه علياكبر ناطق نوري خود را آماده ميكرد كليد رياستجمهوري را از اكبر هاشمي رفسنجاني تحويل بگيرد، خاتمي بر جاي هاشمي نشست و هشت سال بعد كه همه انتظار داشتند خاتمي رياستجمهوري را به هاشمي تحويل دهد، محمود احمدينژاد تكيه بر كرسي رياستجمهوري زد. اكنون كه 11 سال از دوم خرداد76 گذشته است مسئله و سوال اصلي اين است كه عبور از خاتمي به احمدينژاد و افول اصلاحطلبي و ظهور اصولگرايي طي هشت سال چگونه رخ داد؟
رفتار سياسي
ظهور و سقوط اصلاحات سياسي در ايران تابعي از رفتار سياسي غيرقابل پيشبيني مردم بوده است. در طول هشت سال رياستجمهوري هاشمي رفسنجاني آرام آرام جناح چپ از حاكميت كنار رفت و در كابينه دوم او حتي يك وزير چپگرا هم نبود و بشارتي جاي عبدالله نوري را گرفت و ميرسليم جاي سيد محمد خاتمي را. مجلس چهارم و پنجم هم تحت سيطره راستگرايان قرار داشت. در چنين فضاي راكد و يكنواختي بود كه انتخاب خاتمي تمام معادلات را برهم زد و چپگرايان با اندكي تغيير و پوستاندازي تحت لواي اصلاحطلبي وارد عرصه شدند و با ائتلاف با ميانهروهاي حامي هاشمي (كارگزاران سازندگي) جناح راست را به حاشيه راندند. انتخابات اولين دوره شوراهاي شهر و روستا و مجلس ششم هژموني اصلاحطلبان را كامل كرد و نوار پيروزي و موفقيت آنها تا دور دوم انتخابات شوراها ادامه داشت، اما از اين انتخابات به بعد اقبال جامعه به اصلاحطلبان رو به افول گذاشت تا اينكه در سوم تير 84 جسد نيمهجان اصلاحات به اغماء رفت و اين بيهوشي همچنان ادامه دارد. اگرچه نميتوان در اين ناكاميها مناسبات و ساختار ويژه قدرت در ايران را ناديده گرفت، اما نبايد از ياد برد كه در داخل همين مناسبات اصلاحطلبان توانستند به قدرت برسند و رقيب پرتوان خود را از ميدان خارج كنند. مردم به خاتمي و اصلاحطلبان روي آورده بودند كه خواستها و مطالبات فراموششدهشان برآورده شود، اما پس از چند سال خسته و نااميد از اصلاحطلبان رو به اصولگراياني آوردند كه با شعار آبادگري وعده گرهگشايي از معيشت ميدادند و به جاي خاتمي كسي را برگزيدند كه قرار بود نفت را بر سر سفرههايشان بياورد. در دموكراسيهاي تثبيتشده پايگاه هر حزب و گروهي كاملا مشخص است و طي ساليان متمادي ثابت ميماند، اما در ايران كه در حال گذار است، پايگاه اجتماعي احزاب و گروههاي سياسي سيال و ژلاتيني است؛ به گونهاي كه درصد بالايي از كساني كه در دوم خرداد76 و 18 خرداد 80 به خاتمي راي داده بودند در سوم تير 84 نام محمود احمدينژاد را در برگ راي خود نوشتند. دليل اصلي غيرقابل پيشبيني بودن و عدمساماندهي بدنه اجتماعي در ايران ضعف جامعه مدني است. اگرچه شاهبيت خاتمي و اصلاحطلبان تقويت جامعه مدني بود، اما در عمل طي هشت سال اصلاحات جامعه مدني آنچنان قدرتمند نشد كه بتواند فارغ از قدرت سياسي به حيات مستقل خود ادامه دهد و با افول اصلاحات، جامعه مدني نيز به فراموشي سپرده شد.
فقر ساختاري
همانگونه كه عدهاي از صاحبنظران معتقدند كه يكي از دلايل شكست و عدمموفقيت جنبش مشروطه زودرس بودن آن و عدمبستر و فضاي مناسب براي پيشبرد اهداف مشروطه بوده است؛ عدهاي نيز يكي از دلايل اصلي شكست اصلاحات را عدمفضا و بستر مناسب ميدانند. طبق اين نظر اگرچه در طول ساليان بعد از جنگ در بطن جامعه ايراني تحولاتي صورت گرفته بود، اما حجم اين تحولات به اندازهاي نبود كه بتواند پشتوانه محكمي براي اصلاحات سياسي باشد و به عبارت ديگر اصلاحات سياسي از اصلاحات اجتماعي پيشي گرفت و همين پيشي گرفتن نيز سبب ناكامي آن شد. در حالي كه بايد اصلاحات سياسي با تكيه بر تغيير و تحولات اجتماعي پيش ميرفت و بر شانه آن سوار ميشد تا واژگون نشود. در حالي كه دغدغه بخش وسيعي از جامعه رفع مشكلات معيشتي و رسيدن به رفاه نسبي بود، اولويت دموكراسي و حقوق بشر بر رفاه و معيشت توسط اصلاحطلبان چندان توجيه منطقي نداشت. اين همان پاشنهآشيل اصلاحات بود كه مخالفان به خوبي از آن بهره بردند و با وعده رسيدگي به معيشت و رفاه دلربايي كردند، هرچند كه در عمل نتوانستند به يكي از صد وعده خود عمل كنند و اكنون نهتنها نفت را بر سر سفرهها نياوردهاند بلكه برنج را نيز از سر سفرهها بردهاند.
حاملان و عاملان
نقد ديگري كه ميتوان نسبت به جنبش اصلاحات داشت اين است كه بخشي از حاملان و عاملان اين جنبش از نظر نظري و عملي چندان هماهنگي و همخواني با رويكرد اصلاحطلبي نداشتند و تنها براي بودن در عرصه قدرت زير لواي اصلاحطلبي رفته بودند. چپگرايان سنتي و راديكالها دو سر طيفي بودند كه بدون تن دادن به اصول و لوازم اصلاحطلبي تنها به دنبال بهرهبرداري خود از اصلاحات بودند. نكته ديگر در خصوص حاملان اصلاحات اين است كه بسياري از آنها از فاكتورهاي لازم براي جذب افكار عمومي برخوردار نبودند و اين عدممقبوليت و محبوبيت كاملا در انتخابات نهم رياستجمهوري و مجلس هشتم كاملا به چشم ميخورد. براي پوشاندن اين ضعف اصلاحطلبان تلاش ميكنند خاتمي را ترغيب نمايند كه براي انتخابات آتي رياستجمهوري تن به كانديداتوري دهد.
تشتت و تفرق
دليل ديگر ناكامي اصلاحات را ميتوان تشتت و تفرق گروههاي اصلاحطلب دانست كه شامل طيف وسيعي با گرايشها و سلايق گوناگون ميشدند. در بين يك گروه هم طيف رنگارنگ و گاه مخالفي قرار داشتند، تا جايي كه جبهه مشاركت به قول سعيد حجاريان بينالعباسين(از عباس دوزدوزاني تا عباس عبدي)بود و حزب همبستگي به حزب چنددستگي معروف شده بود. همچنين گروهها و افراد مختلف بر سر مفهوم و مصداق اصلاحطلبي اتفاق نظر نداشتند. اين چنددستگي و چندصدايي تا جايي بود كه هر گروهي تلاش داشت خود را محور بداند و بقيه را تابع بخواهد. در زمان ناكامي و افول نيز هركس ديگري را مقصر معرفي ميكرد. عدهاي تندروي را عامل شكست ميدانستند و برخي ديگر كندروي را. افتراق و اختلاف اصلاحطلبان در انتخابات نهم رياستجمهوري به اوج خود رسيد كه با چهار كانديدا وارد صحنه شدند؛ اگرچه در مرحله دوم مجبور به همسرايي شدند، اما ديگر فايدهاي نداشت. افتراق و اختلاف اصلاحطلبان همچنان ادامه دارد و در انتخابات مجلس هشتم هم بارقههايي از آن ديده شد. براي رفع اختلافات و افتراقات سيد محمد خاتمي بعد از اتمام دوره رياستجمهوري عدهاي را مامور تعيين چارچوب و حدود و ثغور اصلاحطلبي كرد، اما تاكنون نتيجه عيني و عملي آن مشخص نشده است. اصلاحطلبان براي اينكه بار ديگر بتوانند در فضاي سياسي نقش موثري داشته باشند بايد تن به ائتلاف و اتحاد حداقلي بدهند و از دامن زدن به اختلافات بپرهيزند.
*عنوان مطلب برگرفته از رمان«در جست وجوي زمان از دست رفته» مارسل پروست است.
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]