تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835024985
آن گاه كه بيماري شفا مي يابد
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آن گاه كه بيماري شفا مي يابد نويسنده :دكتر عطاءا... جعفرآبادي(فرهي منش) از پاي قطع شده اي در قرن هفدهم ميلادي كه به شكلي معجزه آسا دوباره در محل اصلي خود روييد تا بهبود خود به خودي بيماري هاي سخت درماني نظير سرطان در قرن بيست و يكم ، دانش پزشكي همواره با پديده هايي مواجه بوده كه توضيح مستدلي براي آنها نداشته است . هر چند ، حكما و اطباي قديم با يكپارچه دانستن ذهن و جسم و يكي دانستن انسان با كائنات ، گويا بيش از ما به كُنه اين امور نزديك بودند. بسياري از پزشكان قديمي و پيش كسوت دست كم يك بار طي دوران طبابت خود شاهد بيماري بوده اند كه با استناد به دانسته هاي طب نوين ، اميدي به بهبود او نمي رفته است ولي همين بيمار تحت شرايطي عجيب و غير قابل توضيح ، به گونه اي غير منتظره به سلامت و زندگي بازگشته است . دكتر "اندرو ويل" (1) در كتابي با عنوان "شفاي خود به خود"(2) دو نمونه از اين موارد را ذكر مي كند. مورد نخست را پزشكي شرح داده است كه بيمارش بر اثر ابتلا به سرطان ريه تا مرگ فاصله چنداني نداشت ، و او در كمال نااميدي در مي يابد كه دانش پزشكي ديگر قادر به انجام كاري براي وي نيست . پزشك ، بيمار را به خانه مي فرستد تا واپسين روزهاي زندگي خود را در آنجا سپري كند. شش ماه بعد بيمار در شرايطي كه هيچ اثري از بيماري مرگبار در او نبود ، به مطب پزشك مراجعه مي كند. مورد دوم را يك متخصص جراحي مغز و اعصاب تعريف كرده است . يك بار پسري را كه بدليل وارد شدن آسيبي بسيار شديد به ناحيه سر به حالت اغما فرو رفته بود ، به وي ارجاع مي دهند و پزشك با نهايت تاسف مجبور مي شود والدين پسر بچه را قانع ند كه ديگر نمي توان كاري براي او انجام داد . اين متخصص جراحي مغز و اعصاب در ادامه با شگفتي بيان مي كند كه همين پسر چندي بعد به طور معجزه آسا از حالت اغما بيرون آمد و به زندگي عادي بازگشت . گر چه وقوع چنين وقايعي بسيار نادر و غير عادي تلقي مي شوند، ولي هم اكنون بايگاني هاي اسناد و مدارك پزشكي پر از اين گونه پرونده هاست . طبق يك تخمين ، شما مي توانيد با جست و جو در پايگاه اطلاعاتي اي نظير "پاب مِد"(3) زير عنوان "پس رفت خود به خود سرطان»(4) بيش از ده هزار مقاله و گزارش پيدا كنيد. دانشمندان همواره كوشيده اند تا براي اين گونه بهبود يافتن عجيب ، توضيحات علمي قانع كننده اي بيابند و به واقع در بخري موارد هم موفق بوده اند ؛ ولي بخشي از اين اتفاقات چنان با محدوده دانش كنوني ما فاصله دارند كه حتي كوشش براي چسبانيدن آنها به توضيحات علمي ، كاري مضحك به نظر مي رسد.
معجزه كالاندا(5) شايد براي شفاي معجزه آساي يك سرطان پيشرفته يا بازگشت خارق العاده بيماري كه در حالت اغما قرار دارد ، فعلا نتوان توضيحي ارائه داد ؛ ولي دست كم يم دانيم كه همه اينها دلايل علمي اي دارندكه شايد روزي بتوان با پيشرفت دانش پزشكي آنها را دريافت . با اين حال در ميان پرونده هاي فراوان عجيب و غريب شفاي خود به خود ، گايه به مواردي بر مي خوريم كه در برابر آنها جز حيرت و خاموشي هيچ نمي توان گفت . براي مثال مي توان به واقعه اي كه طبق مدارك معتبر در قرن هفدهم ميلادي روي داده و اكنون "معجزه كالاندا" نام گرفته است ، اشاره كرد. ماجرا از اين قرار است كه در اواخر ماه جولاي سال 1637 ميلادي ، پاي راست يك كارگر جوان مزرعه به نام "ميگوئل خوآن پليسر" (6) اهل كالاندا در منطقه آراگون (7) زير چرخ گاري ماند از ناحيه ساق كاملا خرد شد . اقدامات درماني اوليه را با امكانات محدود آن روزگار در كاستلون (8) (منطه اي در 60 كيلومتري شهر والنسيا(9) ، جايي كه مزرعه محل كار ميگوئل در آن قرار داشت ) انجام دادند و سپس وي را به بيمارستان والنسيا فرستادند. ميگوئل پس از پنج روز اقامت در اين بيمارستان ، از اطرافيان خود خواست تا وي را به شفا خانه مكان مقدس "مادونا دل پيلار" (10) در شهر زاراگوزا (11) كه اعتقاد خاصي به قداست آن داشت ، منتقل كنند. سفر سيصد كيلومتري از والنسيا به زاراگوزا با آن پاي عليل ، پنجاه روز طول كشيد و هنگامي كه بيمار به شفاخانه رسيد پزشكان متوجه شدند كه پاي آسيب ديده دچار قانقارياي پيشرفته گرديده و كاملا سياه شده است . آنان در گزارش پزشكي خود ضمن اشاره به اين مطلب ، تاييد كرده اند كه هيچ راهي جز قطع عضو وجود ندارد. عمل قطع عضو در اواسط اكتبر توسط دو سر جراح به نام هاي "خوان دواستانگا"(12) و "ديه گو ميلاروئلو"(13) انجام شد و آنها پاي آسيب ديده را از ناحيه حدود چهار انگشت زير زانو قطع كردند . شاهدان تعريف كرده اند كه گر چه كوشش شده بود تا بيمار را با خوراندن نوشيدني الكلي حاوي مواد مخذر ، بي درد كنند ، ولي او متحمل رنجي توان فرسا گرديد و در حين عمل بي وقفه نام بانوي مقدس پيلار را فرياد مي زد . پس از اتمام كار ، محل قطع عضو را با آهن گداخته داغ زدند و عضو قطع شده را چنان كه مرسوم بود، در بخش خاصي از گورستان بيمارستان دفن كردند. پليسر تا بهار سال 1638 ، چند ماده را در بيمارستان گذراند و در اين مدت يك پاي چوبي و يك جفت عصاي زير بغل برايش تهيه كردند . وي كه ديگر از كار افتاده محسوب مي شد ، پس از ترخيص اجازه يافت تا در محوطه عبادتگاه "بانوي دل پيلار" بيتوته كند. از اين زمان تا دو سال بعد او كه با گدايي امرار معاش مي كرد، براي تعداد زيادي از اهالي شهر زاراگوزا به چهره اي آشنا تبديل شد. طي اين مدت ، ميگوئل خوآن پليسر تحت نظر دكتر استانگا به طور منظم به بيمارستان مراجعه مي كرد و تقريبا هر روز عصر سري به مكان مقدس مي زد تا از خدام آن ، روغن چراغ متبرك بگيرد و به محل قطع عضو بمالد . در ماه هاي آغازين سال 1640 ، او كه اكنون 23 سال داشت نزد والدين خود در كالاندا بازگشت ؛ و چون قادر به كار در مزارع نبود ، بار ديگر به گدايي روي آورد. ميگوئل سوار بر يك الاغ به روستاهاي هم جوار مي رفت . و از مردم پول مي گرفت و به اين ترتيب اشخاص زيادي با اين مرد كه يك پا نداشت ، آشنا شدند. طبق مدارك موجود ، ميگوئل پليسر در شب بيست و نهم ماه مارس سال 1640، ساعت 10 شب در خانه والدينش به خواب رفت . در فاصله ساعت ده و نيم تا يازده شب مادرش كه براي سركشي وارد اتاق شده بود ، با تعجب مشاهده كرد كه دو پا از زير خرقه اي كه بدن ا را مي پوشاند بيرون زده است . او با اين فكر كه كسي به جاي فرزندش در آنجا خوابيده است، همسر خود را خبر كرد. زماني كه آن دو به سراغ محل خواب آمدن و خرقه را پس زدند ، از تعجب خشكشان زد . زير خرقه كسي جز ميگوئل كه در خوابي عميق فرو رفته بود ، ديده نمي شد. آنان با سر و صدا وي را بيدار كردند. چند دقيقه طول كشيد تا او متوجه ماجرا شود و زماني كه به خود آمد، تعريف كرد كه در عالم رويا خود را در كليساي بانوي پيلار ديده است كه طبق معمول روغن مقدس به پايش ماليد. خبر اين حادثه بي درنگ در سراسر كالاندا پخش شد . صبح روز بعد قاضي محلي و دو جراح ، به دقت ميگوئل را معاينه كردند و گزارشي از ماجرا را براي مقامات بالاتر فرستادند. در روز اول آوريل موسوم به يكشنبه نخل (14)، كشيش محلي منطه مازالئون (15) ، "دون ماركو سگوئر"(16) ، همراه با دفتر دار سلطنتي ، "ميگوئل آندرئو"(17) به محل وقوع حادثه رفتند و در آنجا يك استشهاد محلي دال بر تاييد وقوع حادثه همراه با شرحي از آن تهيه كردند و به گواهي ده تن از شاهدان موثق رساندند. در روز 25 آوريل ، خانواده پليسر براي شكرگزاري و زيارت عازم زارگوزا شدند. در آنجا شمار زيادي از مردمي كه قبلا ميگوئل رابا يك پاي قطع شده ديده بودند و مي شناختند ، اين بار او را با دو پا مشاهده كردند. مسئولان شهر به درخواست مقالات بالاتر و به منظور اطمينان از صحت حادثه ، يك پژوهش رسمي انجام دادند. در پنجم ژوئن يك هيئت قانوني به رياست اسقف اعظم شهر اقداماتي را در اين زمينه آغاز كرد كه يك سال به طول انجاميد همه شنيده ا در اين باره مورد تاييد مردم ، و مشهور بودند ؛ و هيچ اختلاف قولي به ثبت نرسيد. در ميان شمار بزرگ شاهدان ، در شهرهاي كالاندا و زاراگوزا ، بيست و چهار تن از معتبرترين اهالي ، صحت مطالب عنوان شده را تاييد كردند و بر درستي آنها شهادت دادند. سرانجام در 27آوريل سال 1641 ، اسقف اعظم زاراگوزا طي حكمي ، رسما صحت اين معجز را تاييد كرد. در پايان همان سال "فيليپ چهارم"(18) پادشاه اسپانيا ، ميگوئل را به دربار دعوت كرد و طي مراسمي در برابر او زانو زد و پايش را بوسيد. مدارك مضبوط همچنين نشان مي دهند كه پاي شفا يافته درست همان پايي بود كه پزشكان ، دو سال و نيم قبل از آن تاريخ ، قطع كرده بودند به گونه اي كه مي شد تمامي علائم و آثار موجود بر پاي قبلي را بر روي آن هم يافت . عجيب تر آن كه پس از نبش محل دفن پاي قطع شده در گورستان بيمارستان "مادونادل پيلار" مشخص شد كه هيچ چيز در آن وجود ندارد. "ويتوريومسوري"(19) شرح كامل اين واقعه را در كتابي با عنوان "معجزه"(20) آورده است . او در اين باره با دكتر "لاندينو كاگولا"(21) ، سرپرست جراحي بيمارستان دانشگاه ورونا (22) و متخصص پيوند اعضا گفت و گو كرده است .دكتر كاگولا كه شهادت نامه ها و اسناد و مدارك موجود درباره اين رويداد را به دقت بررسي كرده است ، مي گويد : "آن گونه كه مشخص است ، پاي شفا يافته در ابتدا سرد وسفت بوده و انگشتان آن جمع شده وكبود رنگ بوده اند. به نحوي كه پليسر هنوز نمي توانسته است وزن بدن خود را روي آن بيندازد. در نتيجه ، ابتدا او هنوز ناچار بود براي راه رفتن از چوب زير بغل استفاده كند. پاي نورسته پس از چند روز دوباره قدرت خود را به دست آورد و انگشتان آن مجددا باز شدند. همچنين در ابتدا به دليل از دست رفتن بخشي از بافت استخواني بر اثر خرد شدن ساق پا ، طول عضو مذكور چند سانتي متر كوتاه تر بوده است كه آن هم ظرف سه ماه از زمان بهبودي ف به اندازه اوليه خود بازگشته است . طبق نظر دكتر كاگولا ، همه اين توضيحات با سپري شدن روند معمول در مراحل پذيرفته شدن يك پاي پيوندي توسط بدن مطابقت كامل دارند. با اين تفاوت كه در پيوند اعضا ، معمولا رشد بافت ها را با كمك تحريك خارجي انجام شود ولي در مورد ميگوئل پليسر اين اتفاق به صورت خود به خود روي داده است . پس رفت خود به خود دانش پزشكي نوين ، امروزه ترجيح مي دهد تا بيشتر به بحث درباره بهبود خود به خود بيماري هاي سرطاني بپردازد . زيرا اميد بيشتري به كشف علل و عوامل آنها از طريق كاربرد روش علمي هست. از نظر علم طب "پس رفت خود به خود" به معناي درمان شدن يا بهبود غير منتظره يك بيماري و عمدتا يك بيماري سرطاني است . اين مفهوم ، نخستين بار در سال 1966 ميلادي توسط "اورسون"(23) و "كوله"(24) ارائه شد. از مدت ها پيش ، دانشمندان پس رفت خود به خود را به عنوان پديده اي نادر مي شناخته اند و مي دانستند كه برخي از اشكال سرطان مثل "ملانوم"(25) ، "نوروبلاستوم"(26) و "لنفوم"(27" در مقايسه با انواع ديگر نظير "كارسينوم"(28) ها ، استعداد بيشتري براي در پيش گرفتن روندهاي غير منتظره دارند. تكرر وقوع اين گونه بهبودي در انواع سرطان ، چيزي حدود يك در يك صد هزار تخمين زده مي شود؛ ولي دقت اين برآورد چندان زياد نيست زيرا از يك سو بنا به دلايل مختلف ، اغلب موارد شفاي خود به خود ثبت و گزارش نمي شوند و از سوي ديگر ، چيزي در حدود يك قرن است كه تقريبا تمامي موارد ابتلا به سرطان در صورت كشف ، تحت درمان قرار مي گيرند و به اين ترتيب تفكيك "نقش عوامل درماني شناخته شده" از "شفاي خود به خود" امكان پذير نيست. علي رغم تمامي اين محدوديت ها ، طي يك مطالعه به دقت طراحي شده مشخص گرديده است كه چيزي در حدود 22 درصد از همه موارد سرطان پستان دستخوش فرايند بهبود خود به خود مي شوند. اورسون و كوله درباره شفاي خود به خود مي گويند : "بايد اذعان كرد عوامل يا سازوكارهاي دخيل در شفاي خود به خود ، درچارچوب دانش كنوني بشر مبهم و ناشناخته باقي مانده اند . با اين حال در برخي از موارد ، اطلاعات موجود به ما امكان مي دهند تا نتيجه بگيريم كه احتمالا اثر عوامل هورموني در اين زمينه حائز اهميت بوده است . در ساير موارد ، پروتكل ها با قوت اشاره بر اين مطلب دارند كه در اين زمينه ، نوع ساز و كار ايمني مسئول بهبودي بوده است ." "چليس"(29) و "استم"(30) در سال 1989 به دنبال يك برنامه پژوهشي چنين اظهار مي كنند: "بايد به طور خلاصه نتيجه گيري كرد كه گر چه هرسال تعداد زيادي از پرونده هاي جالب و نامعمول منتشر مي شوندو اين روند پيوسته ادامه دارد ، ولي هنوز مدارك منطقي چنداني براي شرح آن چه در قالب پديده شفاي خود به خود روي مي دهد ، وجود ندارد." گاهي در محافل پزشكي ،"آپوپتوزيس"(31) (مرگ سلولي بنرامه ريزي شده ) يا "آنژيوژنز"(32) (رشد عروق خوني جديد ) را به عنوان علل بهبود خود به خود مطرح مي كنند، ولي هر دو ساز و كار فوق به فعال كننده هاي بيوشيميايي متناسبي نياز دارند و غير ممكن است كه به صورت تصادفي و خود به خود روي دهند. بر عكس اين حالت ، دربسياري از سلول هاي سرطاني ، آپوپتوزيس مختل و آنژيوژنز فعال مي شود كه علت هر دو عامل ، وقوع موتاسيون (جهش) در سلول هاي بيمار است و سرطان به اين علت بروز مي كند كه عملكرد عادي هر دو ساز و كار فوق دچار اختلال مي شود.
يك كشف مهم دانشمندان ضمن مطالعه شواهد، دريافته اند كه تعداد زيادي از موارد شفاي خود به خود سرطان ها (ولي نه اكثريت آنها) پس از آن روي داده اند كه بيمار به يك بيماري عفوني حاد تب دار دچار شده است . در واقع اين حمله ، مجموعه اي از پاسخ هاي ايمني قدرتمند را در بدن بر مي انگيزد. دستگاه ايمني تحريك شده توسط ميكروب هاي مهاجم ، به سركوب آنها مي پردازد و در اين گيرودار ، دشمن مهلك دوم يعني تومور سرطاني را نيز نابود مي كند. دكتر "وارن كوله " در اين باره مي نويسد:"پس از سال ها تفكر درباره علت اين پديده [پس رفت خود به خود] ، مولف اين سطور متقاعد شده است كه اغلب موارد فوق ، نمونه هايي از توسعه يك فرايند ايمنولوژي] مربوط به دستگاه ايمني بدن] هستند كه اگر ما از شرح آن پس رفت آگاه بوديم ، مي توانستيم روشي براي عقب راندن بسياري از انواع سرطاني در انسان ابداع كنيم." يك مطلب عجيب و ناشناخته ديگر هم اين است كه بر اساس آمارهاي به دست آمده، در سال هاي اخير به تدريج از ميزان وقوع موارد شفاي خود به خود كاسته شده است. در سال 1993 موسسه "لوئتيك ساينسز" (33) كتابي با عنوان "پس رفت خود به خود" به قلم "برندان اورگان "(34) و "كاريل هرشبرگ"(35) در 713 صفحه منتشر كرد كه هيئت مشاوران آن همگي از متخصصان حوزه ارتباط ذهن و جسم با ابتلا به سرطان بودند. در اين كتاب ، صدها مورد از ناپديد شدن هاي جزئي يا كلي تومورهاي بدخيم كه بدون دخالت علم طب روي داده اند، با ذكر جزئيات و شرح كامل واقعه، مورد بحث قرار گرفته اند. گفتني است كه در حين مراحل آماده سازي كتاب ، برندان اورگان خود بر اثر ابتلا به ملانوم از دنيا رفت ولي كاريل هرشبرگ هنوز هم به تحقيق و پژوهش و سخنراني در اين زمينه مشغول است . در اين كتاب ، مولفان كاربرد آنتي بيوتيك ها و مواد ضدعفوني كنند جديد را عامل كاهش وقوع موارد شفاي خود به خود در ميان مبتلايان به انواع سرطان دانسته اند كه مي توان به اين فهرست ، انواع داروهاي تب بر را نيز اضافه كرد. شكي نيست كه اين داروها نقش مهم و بزرگي در كاهش شيوع عفونت ها پس از عمل و تب و لرزهاي شديد متعاقب آن داشته اند ، و اين مطلب آسودگي پزشكان و بيماران را موجب شده است ؛ ولي در عين حال ، با جلوگيري از فعال شدن سازوكارهاي دفاعي بدن بيمار ، همانند شمشيري دو دم عمل كرده اند. كاربرد روش پرتودرماني و شيمي درماني هم از جمله عواملي است كه به تضعيف هر چه بيشتر يك دستگاه ايمني هوشيار و توانمند مي انجامد. هم اكنون مي توانيم با در نظر گرفتن "نظريه فعال شدن پيش بيني نشده دستگاه ايمني "(36) يا چنان كه در زمان باستان ناميده مي شد: Vis Medicatrix Naturae ، برخي از اسرار تاريخ پزشكي را شرح دهيم. براي مثال در سال 1742يك پزشك فرانسوي به نام "اچ. اف. ليدران"(37) ، مورد بيمار جواني را گزارش كرد كه در ناحيه پستان چپ به نوعي غير قابل جراحي از سرطان دچار شده بود. تومور ، زخم باز كرده و نوعي عفونت قانقاريايي در آن پديدار شده بود. طي دو روز ، كل غده بر اثر خونريزي فراوان و عفونت چركي ورآمدو از بدن جدا شد. زخم باقي مانده ظرف پنج روز التيام يافت و بيمار موقتا بهبود پيدا كرد. متاسفانه بيماري يك بار ديگر عود كرد و هشت ماه بعد بيمار را از پاي درآورد. در سال 1783 ، پزشك ديگري به نام "دكتر ترنكا" (38) مورد ديگري از سرطان پستان را شرخ داده است . اين بيمار به مالاريا كه يك عفونت خوني توام با تب ، لرز و تعريق شديد است ، مبتلا مي شود. طي چند هفته ، تومور براي هميشه از بين مي رود و بيمار از سرطان نجات مي يابد. يكي از پزشكان آن روزگار ضمن بحث درباره سرطان مي گويد: "ممكن است ابتلا به يك بيماري ، در فرد مبتلا به سرطان مفيد واقع شود. زيرا چنان كه گاهي ديده شده است ، مي تواند به تخريب كامل موتور بينجامد و امكان ايجاد نوعي برش بدون درد و خارج ساختن غده از بدن را فراهم آورد." با مشاهده آثار حاصل از اين عفونت هاي اتفاقي ، پزشكان قرن هيجدهم تجربه ايجاد عفونت ها و تب هاي تعمدي را آغاز كردند. در سال 1767 ميلادي ، شخصي به نام "جي . وايت"(39) طي يك نامه ، از روش عجيب وزغ درماني براي علاج سرطان صحبت كرده است . به گفته او ، در "هانگرفورد"(40) انگلستان زني زندگي مي كرد كه براي درمان سرطان پستان ، به كمك نوعي ضماد ، يك وزغ را تا چند هفته روي لزيون (ضايعه) هاي حاصل از بيماري مي بست . جانور كه چندي بعد از پاي در مي آمد ، عفونتي شديد با عوارض گوناگون ايجاد مي كرد و اگر فرد مبتلا از بيماري ثانويه مي رست ، سرطان او هم بهبود يافته بود.در شرح حال يكي از بيماراني كه به اين روش درمان شده است ، گفته اند كه وي در اواخر درمان به پوست و استخوان تبديل شده بود ولي لزيون هاي متاستاتيك (پستان)او پس روي كردند. با اتمام وزغ درماني ، بيمار دوباره اشتهاي خود را به دست آورد و خوردن غذا را از سر گرفت . اين احتمال وجود دارد كه پوست وزغ همچنين حاوي برخي مواد سمي موثر بر درمان بوده است . تا اواسط قرن نوزدهم ، بر جاي گذاشتن عفونت در زخم هاي حاصل از جراحي هاي سرطاني به امري متداول و پذيرفته شده تبديل شده بود،و حتي پزشكان اين دوران ترشحات حاصل از اين نوع عفونت ها را "چرك هاي ستودني"(41) مي ناميدند. دكتر "استانسيلاس تانچو"(42) كه نظريه اي با عنوان "سرطان ـ بيماري تمدن" ارائه داده است، در اين باره مي گويد :"نكته قابل توجه اين كه قانقاريا بيشتري موارد درمان [سرطان] را باعث شدهاست ، طوري كه شايد بتوان آن را به عنوان يك عامل درماني در نظر گرفت ـ چه خود به خود ايجاد شده باشد ، چه به صورت تعمدي و ضمن يك اقدام طبي." با مطرح شدن روش هاي جراحي ضد عفوني شده توسط " سرجوزف ليستر" در اواخر قرن نوزدهم و رواج روز افزون آنها، اين گونه تجربيات به تدريج مطرود گرديدند و به بوته فراموشي سپرده شدند. علاوه بر آن ترس از پيگرد قانوني ، ايجاد عفونت تعمدي با عوامل بيولوژيكي زنده را غير ممكن ساخت. رابطه ذهن و جسم مطالعات ايمني شناختي نشان داده اند كه وقتي كسي به دليل از دست دادن يكي از نزديكان خود ، دچار غم و اندوه مي شود ، تعداد لنفوسيت هاي نوع T (تي سلها)(44) در خون او كاهش پيدا مي كند و اين كاهش از كارايي دستگاه ايمني بدن مي كاهد . چنين فردي ، مستعد ابتلا به بيماري هاي عفوني و انواع امراض ناشي از ضعف سيستم ايمني نظير سرطان خواهد بود؛ و اين همان تجربه كهني است كه در ادبيات شفاهي فارسي در قالب اصطلاح "دق كردن از غصه" انعكاس يافته است . اين مثال نمونه ساده اي از ارتباط تنگاتنگ ذهن و جسم در بروز شرايط سلامت و بيماري است . و نكته جالب ان كه تا پيش از آغاز طب نوين ، پيوستگي مذكور در تمامي مكاتب درماني ملل و طب سنتي قبايل امري پذيرفته شده و بديهي تلقي مي شد. با ظهور مكتب جديد پزشكي ، به تدريج دانش طب نگرش خود را نسبت به آدمي تغيير داد. در بينش جديد، پيكر انسان همانند يك دستگاه مكانيكي پيچيده نظير خودرو يا هواپيما اما در سطحي بسيار بالاتر نگريسته مي شود. طب نوين براي استاندارد كردن روش هاي درماني و قابل اطمينان كردن آنها ، تنها به حقايق مادي و ملموس اتكا كرد و داروهاي شيميايي با تركيب مشخص ، همراه با رهيافت هاي فني رابه عنوان عوامل درماني اصلي برگزيد. به دنبال اوج اين نگرش و موفقيت هاي چشمگير حاصل از آن نظير ريشه كني و محدود كردن انواع بيماري هاي انگلي و عفوني به كمك واكسن ها و داروهاي جديد ، و ابداع فنون بسيار كارآمد نظير بيهوشي عمومي ، انتقال خون ، راديوگرافي ، پرتو درماني ، دياليز ، پيوند اعضا و.... از قرن نوزدهم به بعد به تدريج روش هاي كهن طبي به تاريخ پيوستند و "طب كل گرا"(45 ) منسوخ شد. اكنون شاهديم كه پزشكي نوين و روش علمي باوجود اطلاعات فراوان و ذي قيمتي كه درباره ساز و كار بدن ، ساختمان و عمل سلول ها و خواص و كاركرد مولكول ها در قلمرو حيات به دست آورده اند ، و با وجود همه پيشرفت هاي خير كننده فني ، هنوز قادر به ارائه توضيحي قانع كنده براي آن چه كه اصطلاحا "شفاي معجزه آسا" ناميده مي شود ، نيستند. بسياري بر اين اعتقادندكه با پيشرفت هاي علمي آتي ، امكانات بيشتري براي كشف حقيقت اين گونه امور فراهم خواهد شد؛ ولي اشكالي واقعي نه در دستاوردهاي اين مكتب ، كه در ماهيت نگرش آن نهفته است . در واقع ، علوم طب و فيزيك با استفاده از روش علمي تنها به "حقايق سخت " (46) كه همان واقعيت قابل اندازه گيري با ابزار و ادوات موجود هستند مي پردازند و از "حقايق نرم"(47) نظير ارتباط ذهن و جسم كه اموري غير قابل اندازه گيري هستند ، غافل اند. دكتر "ديويد آلدريج"(48) در مقاله اي تحت عنوان "آيا شواهدي درباره شفاي روحاني وجود دارد؟" [ادونس ، نشريه سلامت ذهن و جسم (49) ـ جلد 9، شماره 4 ، پاييز 93] در اين باره مي گويد :"ما بايد درك كنيم كه صبر ، متانت ، دعا ، مداقه ، اميد ، بخشايش و توكل ، همانند دارو درماني ، مراقبت هاي بيمارستاني ، پرهيز و جراحي، دربسياري از اقدامات بهداشتي ـ درماني اهميت دارند." عناصر تجربي روحاني به ما كمك مي كنند تا خود را از سطح امور مادي پيرامونمان بالاتر بكشيم و به مرحله اي برسيم كه در چهره "درد و رنج" ، "هدف ، مقصود و اميد" را بيابيم.
طب كل گرا چه مي گويد؟ بر اساس "قضيه بل"(50) كه در مكانيك كوانتومي كاربرد ، عاملي غير فيزيكي هست كه ميان دو ذره اتمي كه زماني به يكديگر پيوسته بوده اند، ارتباط ايجاد مي كند. وقتي اين دو ذره از هم جدا شوند و در فواصل بسيار دور از هم قرار گيرند ، هر نوع تغيير در يكي از آنها بي درنگ در ذره ديگر انعكاس مي يابد. اين مطلب نشان دهنده حضور نوعي نيروي غير موضعي و غير مادي خارج از حيطه زمان و مكان است كه همه كيهان را به عنوان يك كليت با هم متحد مي سازد. بنابر نظريه طب كل گرا ، اجزاي روحي و رواني انساني نيز به همين صورت با جسم مادي او در اتحادند و ميان انسان و كائنات نيز نوعي انسجام و يكپارچگي وجود دارد. همه مي دانند كه بيماري با احساسي از نابساماني و گسيختگي جسمي ، رواني و روحاني آشكار مي شود. از نظر طب كل گرا ،"شفا" به معناي "خوب ، بي نقص و سالم شدن دوباره" يا "بازگشت به سلامتي در جهت رسيدگي به تماميت " است . در نتيجه ، "شفا" با نيروي متحد كننده كيهان ارتباط پيدا مي كند. از اين ديدگاه ، بدن ما به عنوان جزئي از كيهان ، خود عالمي خرد يا كيهاني كوچك (51) محسوب مي شود كه از توانايي ذاتي براي حفظ و بازيابي تماميت خود برخوردار است . به اين ترتيب ، شفاي خودبه خود حالتي است كه ضمن آن ، بدن با تكيه بر اين توانايي ذاتي ، به تماميت خويش باز مي گردد. براي اين كه موانع موجود برداشته شوند و نيروي شفابخش ذاتي بتواند جسم ، روان و روح آدمي را به تماميت برساند، دو راه وجود دارد: نخست كاربرد عوامل نيكي از جمله شجاعت ، ايمان ، اميد ، مثبت انديشي ، دعا ، شكرگزاري و... به اعتقاد ديويد آلدريج ، هر انساني اين توانايي را دارد كه در هر لحظه با جمع كردن عوامل نيكويي در وجود خود ، متخلق به اخلاق نيك شود. از اين طريق منش و تقدير خويش را به بهترين ها دگرگون سازد. دوم ، تسليم محض اراده مطلق حاكم بر عالم هستي شدن. شگفت انگيز است كه وقتي فرد ، تسليم آگاهي ، حكمت و اراده برتر مي شود ، آرامش و آسودگي جاي اضطراب و تقلاي توان فرساي بيهوده را مي گيرد . در اين شرايط ، امور امكان مي يابند تا در مسير درست هدايت شوند و فرايند شفا فرصت پيدا ميك ند تا كار خود را به نحو مقتضي به انجام برساند. در حقيقت هر دو روش بسيار به هم شبيه اند و منجر به نتيجه واحدي مي شوند. راهبردهايي براي شفاي موفقيت آميز 1 ـ تسليم جواب منفي نشويد خيلي از بيماران وقتي از پزشك خود مي شنوند كه ديگر راه درماني باقي نمانده است ، خود را مي بازند. در واقع اينها بازنده هاي حقيقي هستند. 2 ـ اطلاعات خود را درباره بيماري تكميل كنيد. با مراجعه به كتابخانه و پايگاه هاي اطلاعاتي سعي كنيد بيماري خود و روند آن را هر چه بيشتر بشناسيد. 3 ـ فعالانه به جست و جوي كمك بپردازيد. به تقويت روابط خود با اقوام ، دوستان و آشنايان بپردازيد . با اشخاص آگاه و ذي صلاحيت مشورت كنيد. 4 ـ سعي كنيد بيماران ديگري را از بيماري شفا يافته اند؛ بيابيد اين افراد مي توانند الگوي اميدوار كننده اي را براي رهايي از بيماري در برابر شما قرار دهند. 5 ـ با متخصصان بهداشت و سلامت ، مشاركت سازنده داشته باشيد به كار درماني خود اعتماد كنيد و اجازه بدهيد تا آنها هر كاري را كه براي بازيافت سلامتي شما ضروري مي دانند، انجام دهند. 6ـ براي ايجاد دگرگوني بنيادي در نحوه زندگي خود ، درنگ نكنيد توجه داشته باشيد ، افرادي وجود دارند كه تنها با متوقف ساختن عادت هاي بدنظير مصرف دخانيات ، استعمال مواد مخدر ، حذف عوامل سمي از محيط زيست و نقل مكان به مناطق جغرافيايي جديد ، از بيماري رسته اند. 7 ـ ديدگاه خود را درباره بيماري تغيير دهيد و آن ار به چشم يك رويداد خير نگاه كنيد. به جاي اين كه ذهنتان را دائما به ستيز با شرايط موجود تحريك كنيد ، آن را به عنوان رويدادي حكيمانه براي رسيدن به مراحل بالاتر رشد و تعالي معنوي بپذيريد. رسيدن به حالت و تسليم و خشنودي ، منجر به تقويت دستگاه ايمني بدن مي شود. براي جذب نيكي ها ، شكرگزار باشيد. پي نوشت ها : دكتر عطاءا... جعفرآبادي (فرهي منش) دكتراي داروسازي دارد و پژوهش و نوشتن مقالات علمي را به عنوان علاقه اي جدي در كنار حرفه خود دنبال مي كند . وي كه سال هاست با دانشمند همكاري دارد ، از دي ماه 1385 مجموعه مقالات "آن سوي دانش" را آغاز كرده است . پست الكترونيك : [email protected] منبع:ماهنامه دانشمند شماره 565
#پزشکی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 850]
صفحات پیشنهادی
-
پزشکی و سلامت
پربازدیدترینها