تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ كس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمى‏شود و جز با معصيت خدا بدبخت نمى‏گردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820308252




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فلسفه بيمارى و شفاخواهي


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: فلسفه بيمارى و شفاخواهي
حيدر خراساني

در مقاله حاضر نويسنده پيرامون چيستي بيماري و بهبودي آن و نگاه قرآن در مورد بيماري و شفا و ارتباط آن با مساله ربوبيت خداوند سخن گفته است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

تغيير و تحول دائمي در وجود انسان

انسان موجودي است كه مرگ در او حضور دايمي دارد. در تحليل قرآني همه چيز غير از خدا طعم مرگ را مي چشد ولي اين گونه نيست كه مرگ در طول عمر تنها يك بار اتفاق بيفتد اگر مرگ را به عنوان خروج روح از بدن معنا كنيم اين خروج، در هر شبانه روز اتفاق مي افتد و دست كم هنگام خواب آدمي نوعي مرگ را تجربه مي كند. (زمر آيه 42)

اما غير از مرگ مصطلح كه همان خروج جان و نفس از تن است آدمي در شبانه روز و نه در هنگام خواب بلكه در هر دم و بازدم با نوعي خاص از مرگ دست و پنجه نرم مي كند؛ زيرا آدمي به عنوان تركيبي از جان (روح) و تن از هزاران سلول و بخش هاي ريزتر تشكيل شده است و در همه آن ها نوعي حيات در جريان است كه به سبب ارتباط جان (روح) با تن پديد مي آيد و به عنوان حيات و يا زندگي گياهي (همان مفهوم رشد و نمو) و زندگي جانوري (همان مفهوم احساس) از آن ياد مي شود.

اجزاي بدن آدمي همواره در حال تبديل و تغيير و مرگ و زندگي تازه است. اين مطلب را مي توان افزون بر دانش و يافته هاي تجربي آدمي، از آيه 56 سوره حج و آيه 42 سوره زمر و مانند آن به دست آورد كه سخن از حفظ بقاي زندگي بشري به طور مداوم است به گونه اي كه اگر دمي از نظر و حفظ الهي بيرون رود از ميان رفته دچار نيستي مي گردد.

بر اين اساس در عرفان اسلامي با توجه به آيات قرآني سخن از «لبس بعد لبس» (ساختن پياپي) است كه هر دم آدمي دگرگون شده و از نو ساخته مي شود هر چند كه در كليت امر، يگانه و واحدي او و هويت او را حفظ و نگه مي دارد ولي دم به دم در حال ساخته شدن و دگرگوني و تبديل و تغيير است.

با اين نگرش هر دم بخشي از وجود آدمي به بيماري دچار مي شود و از ميان مي رود و چيزي جديد جايگزين آن مي شود. از آن جايي كه اين امور در جزئيات بسيار ريز اتفاق مي افتد اين تبديل و دگرگوني و مرگ و زندگي پياپي به چشم نمي آيد. با اين همه هر از گاهي به عللي آدمي با نوع برجسته تر و نمايان تر اين مرگ و حيات پياپي آشنا مي شود كه به بخش عمده اي از بدن تعلق مي گيرد.

بدن آدمي كه كالبدي براي جان و روان آدمي است هردم نيازمند بازسازي است و بايد بخشي از ميان برود و به سرعت بخشي همانند ولي كامل تر جايگزين شود تا بتواند رشد و نمو گياهي و احساس جانوري را تقويت و تحكيم بخشد. اين روند در ميان كودكان و خردسالان در يك فرايند تندتر اتفاق مي افتد ولي در بزرگ سالان كاهش يافته و از شتاب و سرعت كمتري برخوردار است.

گاه تغيير و تبديل در تن آدمي به سبب اين كه در بخش عمده اي از بدن اتفاق مي افتد همراه با درد و رنجي محسوس است و اعصاب آدمي اين درد را به مراكز خاصي انتقال مي دهد. اين اتفاق گاه به سبب استفاده نادرست از مواد غذايي و يا آسيب هاي بيروني و يا دروني است كه به عضوي وارد مي شود. هر گاه عضوي در معرض خطر قرار گيرد و برخلاف نظام طبيعي خود دچار از كارافتادگي گردد واكنشي در روان آدمي اتفاق مي افتد كه ما از آن به بيماري ياد مي كنيم.

در اين حالت است كه آن عضو نيازمند مراقبت ويژه مي شود و با ارسال علايم و نشانه هاي حاكي از نقصان و مشكل در عضو به مغز، به انسان هشدارهاي لازم مي دهد تا نسبت به رفع مشكل بيروني و يا دروني و بهبودي عضو آسيب ديده اقدام كند.

مساله شفا و بهبودي از درد و بيماري از اموري است كه در آيات قرآني بدان توجه شده است. علت اين توجه را مي بايست در دردها و رنج هايي دانست كه آدمي هنگام دچار شدن به بيماري با آن روبه رو مي شود كه گاه از جان كندن نيز سخت تر مي گردد. از آن جايي كه قرآن همه امور را با خاستگاه الهي تحليل و تبيين مي كند به اين مساله به عنوان نشانه اي از وجود و حضور و تدبير و ربوبيت الهي در همه امور مي پردازد و براي تقويت اصول خدامحوري و ربوبيت او در همه امور هستي به آن توجه مي دهد.

چيستي بيماري و بهبودي

چنان كه گفته شد بيماري نوعي تغيير مخالف با طبيعت عضوي از اعضاي بدن است كه به سبب تحقق اين تغيير، نوعي واكنش طبيعي همراه با درد و رنج در تن و روان آدمي احساس مي شود.

البته از آن جايي كه بيماري هاي تن و روان با يك ديگر تفاوت دارد نمي توان معناي جامعي براي بيماري بيان كرد كه هر دو دسته از بيماري ها را شامل شود؛ ولي از آن جايي كه ارتباط تنگاتنگي ميان تن و روان (نفس) آدمي وجود دارد و هر يك از وضعيت ديگري تاثر مي پذيرد مي توان گفت كه بيماري حالتي است كه عضوي از تن و روان مرتبط با آن از حالت طبيعي خارج شده و آدمي را از حالت كمالي خود بيرون كند. در اين وضعيت شخص دچار درد و يا احساس نقص و كمبودي مي شود كه در شخصيت وي نيز خود را بروز مي دهد. بنابراين هر چيزي كه سد راه كمالي انسان شود و او را از حركت به سوي كمال باز دارد و نقصي همراه با درد و احساس كمبود در آدمي ايجاد كند بيماري شمرده مي شود.

بر اين اساس در آيات قرآني طمع در زنان و نفاق و يا عدم درك حقايقي هستي به عنوان بيماري و مرض معرفي مي شود؛ زيرا اين امور آدمي را از دست يابي به كمال باز مي دارد هر چند كه حالتي رواني و دروني است و ارتباطي به بدن ندارد.

خداوند در آيات مختلفي از «مرض» (بقره آيه 10 و مائده آيه 52 و انفال آيه 49 و حج آيه 53 و نور آيه 50 و احزاب آيات 12 و 32 و 60 و آيات ديگر) در دل ها و قلب ها سخن مي گويد كه نوعي بيماري روحي و رواني است و قدرت درك درست مسايل و تحليل و تجزيه واقعيت ها و حقايق را از آدمي مي گيرد و اجازه رشد و تكامل و تعالي به او نمي دهد.

البته در آيات قرآني از بيماري هاي روح و روان و بدن با واژگاني چون «اذي» و يا «مرض» و «نصب» (به فتح اول و دوم) سخن به ميان آمده كه از جمله در آيات 91 سوره توبه و 6 سوره مائده از بيماري و درد و رنج تن و احكام خاص بيماران مطالبي گفته شده است. (سوره ص آيه 41)

برخي از درمانگران معني گرا معتقدند كه هر بيماري داراي معناي مشخصي است. از نظر اين متخصصان، بيماري، انعكاسي از بينش ها و روحيات منفي انسان است. در واقع در اين نگاه خاص به بيماري، به هم خوردن نظام انرژيك بدن به دليل انعكاس همان بينش ها و روحيات منفي است. بنابراين آن چه آدمي را در حقيقت تحت تأثير خود قرار مي دهد بيماري هاي روحي و رواني است كه بازتاب آن در تن خودنمايي مي كند.

براين اساس، بسياري از بيماري هاي جسماني انسان نتيجه گناهان و شرارت ها و بدي هاي انسان است.

به هر حال بيماري ها ممكن است ريشه در تنفس، تغذيه، تداخل روحي ناهماهنگ (تماس ها و برخوردهاي ناهمخوان روحي)، بازدارندگي روح، جبران دروني، مجازات روحي، پالايش باطني، ناهماهنگي ذهني و انديشه اي و ارتعاشي يا علل ديگر داشته باشد.

البته همه بيماري ها اين گونه نيست و برخي از بيماري ها به سبب عدم توجه به وضعيت عضو و عدم تغذيه و يا گاه براي آزمون هاي خاصي بوجود مي آيد.

اصولا برخي از بيماري ها خود عامل ايجاد نوعي واكنش در بدن براي مقابله با بيماري هاي خطرناك و يا اعلان خطر مي باشد. برخي از بيماري ها نتيجه گناه و رفتارهاي نادرست و سوء و يا تغذيه بيرون از چارچوب شريعت و مصرف چيزهاي زيانبار است؛ از اين رو خداوند برخي از چيزها را به عنوان تنبيه بر گروهي حرام مي كند (هر چند كه اين مسأله در شريعت اسلامي معنا ندارد و در شرايع پيشين اتفاق افتاده بود) و يا برخي كارها را به سبب مفاسد و تبعات زيانبار آنها ممنوع مي سازد هر چند كه برخي فوايد نيز حتي براي آن وجود داشته باشد مانند حرام كردن شراب كه به عقل و برخي ديگر از اعضاي تن آسيب مي رساند و جلو پيشرفت تن و روح آدمي را مي گيرد با آن كه منافعي نيز براي آن تصور مي شود. (بقره آيه 219)

در قرآن در خصوص تغذيه و خوراكي ها و آشاميدني ها به مسأله منافع حداكثري توجه كامل شده و هر چيزي كه به عضوي و يا بخش بزرگي از بدن آسيب برساند و آن را دچار بيماري كند و از كمال خاص آن عضو دور سازد به عنوان مضرات و خبيثات تحريم شده است. (همان و نيز نحل آيه 5 و مؤمنون آيه 21 و نيز يس آيه 73 و آيات ديگر)

معني شفا

اما شفا كه از واژه شفي عربي گرفته شده در لغت به معناي اشراف و تحت اختيار درآوردن چيزي است. به كسي كه بر بيماري چيره شده و از آن رسته شفا يافته مي گويند زيرا بر مرض و بيماري خويش غلبه كرده و بر آن اشراف يافته است. (معجم مقاييس اللغه ج3 ص199)

راغب اصفهاني در مفردات الفاظ قرآن كريم شفا را به معناي رسيدن به كناره سلامتي معنا مي كند كه در فرهنگ اسلامي و قرآني اسم خاص و اصطلاح ويژه براي بهبودي و صحت است. (مفردات ص 459 ذيل واژه شفا و شفي)

در كاربردهاي قرآني اين واژه همانند واژه مرض بر دو بعد روحي و جسمي دلالت مي كند و مراد از شفا، گاه بهبودي از بيماري روحي و رواني و گاه از بيماري هاي جسمي است.

روح سالم در بدن سالم

آيات قرآن به مسأله تن و روان به يك اندازه توجه مي كند هر چند كه مقصد و مقصود اصلي دست يابي به شخصيت سالم و سلامت كامل به ويژه در حوزه روح و روان است؛ زيرا تن در تحليل قرآني كشتي نفس آدمي است كه او را به كمالات مي رساند. آن چه مهم و اساسي است جان آدمي است و پيامبران مأمور بوده اند تا جان آدمي را به كمال برسانند و از اين رو به مسأله تعليم و تزكيه به عنوان مأموريت اساسي پيامبران و در نتيجه انسان توجه شده است؛ زيرا تعليم و تزكيه به جان آدمي ارتباط دارد و كم تر به تن مرتبط مي شود؛ هرچند كه تن به عنوان مركب و كشتي مي بايست مورد توجه قرار گيرد؛ چون چنان كه ملاصدرا در اسفار اربعه خويش تحليل و تبيين كرده، روح آدمي در بستر تن به كمال دست مي يابد و قابليت ربوبيت طولي و خلافت الهي را به دست مي آورد.

شخصيت سالم، نيازمند شخص سالم است. بنابراين كسي كه از تن سالمي برخوردار نباشد نمي تواند به همه كمالات لايق و شايسته آدمي دست يابد. اين كه گفته شده تن آدمي شريف است به جان آدميت اشاره به اين است كه عقل سالم در تن سالم معنا مي يابد.

استاد علامه حسن زاده آملي همواره دانشجويان علوم ديني را به تغذيه سالم سفارش مي كرد و گاه حتي در درس به صراحت مي فرمود كه در جواني عصرانه بخوريد و با نان سنگك گرم و شيره و عسل، خود را تقويت كنيد؛ زيرا تن مركب جان آدمي است و اگر مركب، رخشي رهوار نباشد سوار خويش را به مقصد نمي رساند. كسي كه تني رنجور و بيمار و ناتوان دارد حتي از انجام فرايض و واجبات خويش باز مي ماند و نمي تواند نماز بخواند و روزه بگيرد چه برسد كه بتواند نماز شب بخواند و يا روزه هاي مستحب و چله هاي آن چناني داشته باشد.

بر اين اساس در علوم روان شناسي هنگامي كه از شخصيت سالم سخن به ميان مي آيد از شخص سالم نيز سخن گفته مي شود. انساني كه به بيماري هاي رواني و روحي دچار مي شود گاه به سبب رنجوري تن و بيماري عضو و يا اعضاي بدن است.

در آيات قرآني هم به مسأله تغذيه جسمي اهميت داده شده و هم به خوراك روح و روان. از اين رو آيات بسياري به مسأله طعام و خوراك و چگونگي و كيفيت آن پرداخته و با اشاره به جانوران خوراكي و يا گياهان و ميوه هاي متنوع خوراكي و آب هاي پاك و شيرهاي گوارا مردم را به آن ها ترغيب كرده و از آنها به عنوان نشانه هاي ربوبيت خداوندي ياد كرده است.

خداوند براي نمونه در آيه 68 و 69 سوره نحل به شفابخشي عسل و انگبين براي آدمي اشاره مي كند و از شهد گوارايي كه زنبورهاي عسل توليد مي كنند به عنوان آيتي از آيات و نشانه اي از نشانه هاي خداوند براي اهل خرد و دانش ياد مي كند.

در آيه 57 سوره يونس به بيماري هاي روحي و رواني آدمي اشاره مي كند و قرآن را به عنوان داروي اين بيماري ها تجويز مي كند.

شيخ طبرسي مي نويسد: قرآن با بيان خويش، شفادهنده انسان ها از كوردلي، جهل و سرگرداني در شك است. با تبرك به قرآن بسياري از ناخوشي ها و ضررها برطرف مي شود. (مجمع البيان ج 5 و 6 ص 473 و نيز التبيان ج 5 ص 395)

آيات 82 سوره اسراء و نيز 44 سوره فصلت به شفابخشي قرآن همراه با رحمت و شفقت و مهرباني اشاره مي كند و البته تاكيد مي كند كه براي تاثيرگذاري و شفابخشي قرآن، ايمان، شرط اساسي است.

شفا و بهبودي از خدا

از آن جايي كه خداوند پروردگار جهانيان است و هيچ چيز در جهان بيرون از مالكيت و ربوبيت او نيست، هر اتفاقي كه در جهان بخواهد تحقق يابد و يا امري به وقوع پيوندد در چارچوب خواست و اراده الهي است. براين اساس منشأ شفاي انسان از هر بيماري و بهبودي وي را مي بايست در خدا جست. قرآن حتي شفاي اعجازي كه توسط پيامبران تحقق يافته را به اذن و مشيت و اراده خدا مرتبط مي سازد. (آل عمران آيه 45 و 49 و نيز 110 سوره مائده و انبياء آيات 83 و 84 و شعراء آيه 80)

حضرت ابراهيم با توجه به ديدن ملكوت و عبور از اسباب و ابزارهاي ظاهري، به اين نكته توجه مي دهد كه در وراي تاثير گذاري هر دارو و درماني، مي بايست خداوند را به عنوان شافي واقعي درنظر داشت و براين نكته توجه كرد كه نه تنها اثر دارو به خواست و مشيت ربوبيت اوست بلكه اسم او نيز درمان گر است.

حضرت ابراهيم (ع) چنان كه خداوند از وي در سوره شعراء آيه 80 گزارش مي كند مي فرمايد منشأ شفا خداوند است: اذا مرضت فهو يشفين؛ هرگاه بيمار شدم او مرا شفا مي دهد.

دراين آيه حضرت ابراهيم به نكته اي اشاره مي كند و آن اين كه بيماري را به خود و شفا و بهبودي را به خدا نسبت مي دهد با اين كه هيچ چيزي بيرون از اراده و مشيت الهي نيست و اين كه بيماري را به خود نسبت مي دهد به سبب اين است كه عامل مستقيم دراين كار خود انسان و رفتار اوست.

از اين رو نقص را به خدا و شر را به وي نسبت نمي دهد و تنها شفا را به او نسبت مي دهد.

خداوند به عنوان منشأ شفا و درمان و بهبودي هرچند كه از راه اسباب به شفاي بيماران مي پردازد زيرا «ان الله يابي ان تجري الامور الاباسبابها، خداوند پرهيز دارد كه امور جز از راه اسباب آن انجام پذيرد ولي گاه اسبابي را كه به نظر اسباب نيست عامل شفا قرار مي دهد و اين نه به سبب ابزار و اسباب بلكه به سبب وجودي كه آن اسباب را به حركت درمي آورد مي باشد. نمونه شفا به واسطه سببي غيراز سبب هاي عادي مي توان به شفاي حضرت يعقوب(ع) از كوري به وسيله پيراهن يوسف(ع) اشاره كرد. (يوسف آيات 94 و 96)

اين نوع شفا از آن رو انجام مي پذيرد تا هر از گاهي مردم متوجه شوند كه آن كه شفا مي بخشد خداست نه اسباب ظاهري. بنابراين در وراي هر سببي حتي به ظاهر سبب واقعي، مي بايست منشأ شفابخشي شافي يعني خدا را يافت و بدان ايمان آورد.
 جمعه 27 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن