واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
غرب شناسي وارونه(2) نويسنده:نويسنده: نصرالله آقاجاني نقدي بر غرب شناسي حسن حنفي 1-2. ضرورت و فوايد استغراب از نظر حنفي، رويکرد مسلطي که در چهار نسل گذشته ي مصريان وجود داشت و غرب را راهي براي نوگرايي و مدلي براي نوسازي مي دانست، نوعي از غرب گرايي را به دنبال داشت و در اين بين، تنها رويکرد سلفي به منزله ي عکس العملي منفي به صورت بنيادي به ستيز با غرب برخاست؛ اما اين رويکرد به دنبال محدود کردن غرب در جايگاه طبيعي و تاريخي خود نبود. همچنين تا نسل چهارم و قبل از نسل فعلي، نگاه به غرب از منطق محکمي برخوردار نبود؛ بلکه تنها از منطق حضور و غياب يا جدل ايجاب و سلب پيروي مي کرد؛ يعني خود را در آيينه غرب ديدن و بالعکس و به اين نتيجه رسيدن که آنچه غرب دارد، ما نداريم و آنچه نزد ما است، اثري از آن در غرب نيست. حاصل اين رويکرد، چيزي جز غرب زدگي جوامع و توسعه به شيوه غربي نبود.(1) از اين رو، حنفي معتقد است که بايد رويکرد ما به غرب از رويکرد« راهي براي نوگرايي» به رويکرد « کاستن غرب» و محدود کردن آن به جايگاه طبيعي اش تغيير يابد تا زمينه ي اختلاف و نوآوري خودي پديد آيد. در آن صورت، نوگرايي به تناسب ويژگي هاي ملت ها ايجاد خواهد شد.(2) همچنين حنفي فرهنگ معاصر مسلمانان را در مقايسه با فرهنگ غرب، همچنان به بيماري غرب زدگي مبتلا مي داند. به گفته او، در فرهنگ ما علم بر انديشه هاي وارداتي غرب اطلاق مي شود انديشمند کسي است که از ميراث غرب آگاه باشد. علم تبديل به نقل شده است و عالم کسي جز مترجم نيست؛ در حالي که او فقط عرضه کننده ي کالاي ديگران است؛ نه از تراث گذشته ي خود استمداد مي گيرد و نه با مقتضيات موجود جامعه خويش کاري دارد؛ بلکه بين انبوهي از افکار و انديشه هاي وارداتي متحير مانده است. اکنون وضعيت ما به مرحله اي رسيده است که نه تنها در شيوه ي بررسي موضوع ها و تحليل و تصوراتي که از آن ها داريم تابع غرب هستيم، بلکه در انتخاب موضوعات مورد مطالعه نيز به شيوه ي غربي ها عمل مي کنيم؛ يعني مسئله ها و موضوع ها بومي نيستند و از واقعيت زندگي ما برنمي خيزند. در عرصه ي علمي و دانشگاهي به گونه اي تبليغ کرده اند که حتماً بايد به منابع اصلي غربي مراجعه کرد و حتي براي پرهيز از سوء برداشت، در برابر اصطلاحات عربي، نوشتن معادل انگليسي ضرورت يافته است. در مراکز علمي و دانشگاهي ترجمه منابع غربي اهميت شده است؛ به گونه اي که مدال حکومتي و ارتقاي رتبه دانشگاهي به آنها تعلق مي گيرد. مجلات تخصصي ما مرکز نشر فرهنگ غرب شده اند و همان وظيفه اي را انجام مي دهند که مراکز علمي غرب در کشورهاي اسلامي دنبال مي کنند.(3) غرب در انديشه معاصر به آيينه اي براي مشاهده خودمان تبديل شد. به طور کلي، حنفي انديشه ي معاصر مصر را در مواجهه با غرب، در سه ديدگاه هجوم، دفاع و گزينش در نوسان مي بيند. از نظر او، وقتي در نسل اول و دوم، حرکت اصلاح ديني به بن بست رسيد، حرکت سلفيه در نسل سوم( رشيدرضا) و چهارم( اخوان المسلمين) موضع دفاع از تراث قديم و تهاجم به تراث غرب را شروع کرد. رويکرد علمي سکولاري در نسل سوم و چهارم( سلامة موسي و...) موضع تهاجمي به تراث قديم و دفاعي بلکه تقليدي نسبت به تراث غرب را در پيش گرفت. اما رويکرد ليبرالي در نسل اول و دوم که به پيدايش دولت جديد در نسل سوم و چهارم انجاميد، در مقايسه با تراث قديم به تناسب مفاهيم و ارزش هاي اين دولت، به گزينش پرداخت و آن را در نوعي از اشعريت رقيق يافت؛ همان طور که از تراث غرب، عناصري را که با آزادي، قانون اساسي و حقوق شهروندي هماهنگ بود، گزينش کرد.(4) رويکرد مناسبي را که حنفي به اقتضا« آگاهي تاريخي»(5) و از « منظر تمدني» (6) پيشنهاد مي دهد، « رويکردي نقدي»(7) است؛ يعني نسبت به هيچ کدام از تراث قديم يا تراث غرب موضع دفاعي يا هجومي نبايد داشت؛ بلکه بايد هر دو را نقد کرد. تراث گذشته را بايد مطابق نيازهاي عصر جديد« بازسازي» (8) کرد و اين وظيفه اي است که « موضع ما نسبت به ميراث گذشته» متصدي آن است؛ همان طور که تراث غرب، موضوعي براي دفاع يا طرد نيست، بلکه يک طرح و برنامه جديد است که در « موضع ما نسبت به ميراث غرب» بايد نسبت خود را با آن تنظيم کنيم. واقعيت و شرايط حاضر را نيز نمي توان، آن گونه که سلفيه انجام مي دهد، به گذشته برگرداند يا مثل سکولارها آن را به آينده( غرب) ارجاع داد. از نظر او، تا هنگامي که بر پژوهش هاي غرب شناسي ما رويکرد جدل يا هجوم يا دفاع مسلط باشد و نه منطق نقد و بازسازي، همچنان در حيرت به سر خواهيم برد.(9) غرب در انديشه ي معاصر به آيينه اي براي مشاهده خودمان تبديل شده است و اين همان استغراب معکوس و مقلوبي است که به جاي مشاهده غرب در آيينه خود، خود را در آيينه غرب مي بيند. تعابيري مانند « مارکسيسم عربي»، « مادي گرايي در فلسفه ي اسلامي» و « اگزيستانسياليسم در انديشه ي عربي» گوياي اين حقيقت است.(10) با توجه به نکات مزبور، حنفي از ضرورت غرب شناسي نوين سخن مي گويد. وي فوايد مختلفي را براي استغراب بيان مي دارد که از جمله مي توان به موارد ذيل اشاره کرد: أ. علم استغراب مي تواند از جهت وجودي و انتولوجي باعث آزادي ما از غرب شود؛ يعني آزادي تمدني ما را فراهم آورد و ذاتي مستقل براي ما خارج از سيطره غرب به ارمغان آورد؛ ب. سيطره يافتن بر « آگاهي اروپايي» و احاطه بر نقطه آغاز و مراحل تکوين و پايان آن، به گونه اي که غرب به جاي آنکه منبع علم باشد، موضوع آن مي شود؛ ج. غرب به عنوان امري تاريخي و تنها يکي از مراحل تاريخ بيداري انساني تبديل مي شود؛ نه امري فراتاريخي و نه به منزله ي تنها تجربه ي بشري و براي کل بشريت؛ د. بازگرداندن غرب به حدود طبيعي، جغرافيايي و تاريخي خودش و نيز پايان دادن به اسطوره ي جهاني بودن آن، ساير تمدن ها را از حاشيه به متن خواهد آورد و در آن صورت، به جاي مرکزيت يک تمدن، شاهد مراکز تمدني متعدد خواهيم بود؛ ه. گشايش ميدان خلاقيت و نوآوري در مقابل ملت هاي مختلف غيراروپايي و گسستن پرده هاي ذهني ناتواني و وابستگي به غرب؛ و. بازنويسي تاريخ ملت ها و تمدن ها و نقشي که در پيدايش تمدن غرب داشته اند؛ به رغم بي اعتنايي و سکوتي که غربي ها در اين زمينه دارند و برخلاف رويکردي که غرب را تنها تمدن موجود مي داند و ساير تمدن ها را ناديده مي گيرد.(11) بنابراين، غرب شناسي و استغراب مورد نظر حنفي، علمي بومي است که غرب را در آيينه خود مطالعه مي کند. 2-2. آفات استغراب معکوس حنفي در برابر استغراب مورد نظر خود، از نوع ديگري بنام« استغراب معکوس» يا وارونه ياد مي کند که به جاي مشاهده ي ديگري در آيينه خود، خود را در آيينه ي ديگري مي بيند. او براي اين نوع از غرب شناسي آفت هاي زيادي را برمي شمارد؛ مانند: أ. انتخاب بخشي از ميراث غربي همچون مارکسيسم، اگزيستانسياليسم، اومانيسم، ايدئاليسم و پوزيتيويسم به مثابه کل غرب نيست؛ بلکه به معناي فشردن تمدن غرب در يکي از اجزايش مي باشد؛ ب. مکاتب مختلف ميراث غرب، ناظر به يکديگر بوده و به مثابه عکس العملي در مقابل هم پديد آمدند. از اين رو، طرح اين مکتب ها در خارج از محيط پيدايش آنها، فلسفه ي وجودي آنها را منعکس نمي کند؛ ج. قرائت تراث اسلامي از منظر يکي از مکتب هاي غربي موجب محو ويژگي تراث اسلامي و به تأويل بردن آن براساس چارچوب بيگانه و اجنبي است. در نتيجه مرکزيت غرب، هويت پيرامون را از بين مي برد؛ د. لازمه ي استغراب معکوس، فشردن کل تراث اسلامي و بازگرداندن آن به بخشي از تراث غربي است تا تشابه و تلقيح صورت گيرد و آن گاه، چنين ادعا شود که در تمدن اسلامي نيز نظير آنچه که در تراث غرب است وجود دارد؛ تلفيق هايي مانند رويکرد مادي قائلين به طبايع اربعة، ايدئاليسم فارابي، اگزيستانسياليسم ابوحيان توحيدي و مباحث زباني علم اصول و ... .(12) با ويژگي هايي که حنفي براي استغراب بيان داشت، استغراب صرفاً به مثابه علمي نظري که به تحليل بپردازد، تلقي نمي شود؛ بلکه افزون بر آن، نوعي تمرين عملي در برابر « جدال من و ديگري»(13) و براي آزادي فرهنگي، تمدني و علمي ما از هيمنه ي بيگانه است. در اين صورت، استغراب هم علم است و هم ايدئولوژي.(14) نقد و بررسي آيا حنفي به درستي توانسته است تصوير غرب را در انديشه معاصر مسلمانان نشان دهد؟ آيا سه موضع دفاع، تهاجم و گزينش، با تفسيري که او ارائه داده است، گوياي رويکردهاي معاصر ما به غرب يا تراث قديم مي باشد؟ رويکرد نقدي او به مثابه مناسب ترين روش مواجهه با هريک از تراث اسلامي و تراث غرب، تا چه اندازه مطابق موازين و واقعيات است؟ اينها پرسش هاي کليدي است که پاسخ آنها در گرو بررسي افکار حنفي در دو موضوع ميراث اسلامي و غرب مي باشد. در مجموع، تحليل و طبقه بندي حنفي از رويکردهاي معاصر مسلمانان نسبت به غرب، با واقعيت هماهنگي کامل ندارد. چگونه مي توان نهضت بيداري اسلامي و اصلاح جامعه ديني سيدجمال را نوعي اصلاح با الگوي تجدد غربي ارزيابي کرد، در حالي که ايده هاي سيدجمال درباره انحطاط و تجدد نشان مي دهد که نمي توان نوعي از تجدد غربي را به او نسبت داد. افزون بر اين، برخلاف ارزيابي او اختلاف رويکردهاي مزبور، اختلاف در درجه نيست؛ بلکه اختلاف نوعي است. به عبارت ديگر، در انديشه ي معاصر مسلمانان و رويکردهايي که در جوامع اسلامي درباره ي غرب پديد آمده است، تفاوت شان به درجه، شدت و ضعف بر نمي گردد؛ بلکه گاه به تفاوت ماهوي منتهي مي شود. همه کساني که بر ضرورت اصلاح در جامعه ي اسلامي تأکيد کرده اند، نسخه اي از تجدد غربي در اختيار نداشته اند؛ هرچند بسياري از افراد از اين مدل سخن گفته اند و اختلاف شان به شدت و ضعف برمي گردد. براي مثال، رويکرد ليبرالي برخي از انديشمندان مسلمان با رويکرد علمي و سکولاري غرب گرايان مسيحي و يهودي و حتي مسلمان در جوامع اسلامي تفاوت نوعي ندارد؛ اما اين دو رويکرد به رغم اشتراک و قرابتي که در حوزه ي فعاليت هاي علمي با برخي از پيشگامان حرکت اصلاح ديني( مثل سيدجمال) در جامعه اسلامي داشته اند، در حوزه ي نظري و در مواجه با غرب به سختي به نقطه اشتراک مي رسند. حنفي در تقسيم انديشه ي معاصر در مواجهه با غرب، در سه رويکرد هجوم، دفاع و گزينش جامع نگري کرده است؛ اما در تطبيق و تفسير آن دچار لغزش شده است. او نگفته است که حرکت اصلاحي در نسل اول و دوم مصداق کدامين رويکرد است، اما نمي توان از رويکرد تهاجمي افرادي مانند سيدجمال در مصر نسبت به غرب، و دفاع او از اسلام حقيقي چشم پوشي کرد. تهاجم، دفاع و گزينش ويژگي هايي است که در فرهنگ و تمدن اسلامي سابقه اي ديرينه دارد. از اين رو، حرکتي مثل سلفيه نيز جز در گرايش هاي افراطي، خالي از آنها نيستند؛ به ويژه ي وقتي فراتر از مصر، به دنياي اسلام مي انديشيم، با شخصيت ها و جريان هايي مواجه مي شويم که در هر سه ويژگي دفاع از هويت اسلامي و ميراث گذشته، گزينش عناصر مفيد و مناسب از ديگر فرهنگ ها و تمدن ها، و تهاجم به بعد استعماري غرب و عناصر نامطلوب از فرهنگ و تمدن مغرب زمين را دارا بوده اند. غير از اهل سنت، از رجال و عالمان شيعي کم نبوده اند کساني که مفاهيم جديد را با بازگشت به ميراث اسلامي معنا کرده اند. هرچند گاه براساس خوش بيني زياد يا ظاهربيني و غفلت، در دام مشابهت زباني و بياني مي افتادند، جوهر ديگري در وراي لباس لفظ، از ميراث اسلامي وجود داشت که احتمال همخواني با تجدد غربي را نفي مي کرد. از جمله لغزش هاي حنفي اين است که محدود کردن غرب در جايگاه طبيعي و تاريخي خود را وظيفه استغراب مي داند. از اين رو، رويکرد تهاجمي به غرب را خارج از حوزه ي استغراب و نامناسب تشخيص مي دهد. حقيقت آن است که با محدود کردن غرب در جايگاه تاريخي خود، هنوز نقد غرب انجام نگرفته است. نقد بايد ارزش غرب را تعيين کند؛ اما محدود کردن آن، اعتبار آن را براي تاريخ و جغرافيايش نقض نمي کند و اين همان نسبيت معرفتي، ارزشي و تمدني است؛ در حالي که رويکرد تهاجمي مي تواند تعارض خود را با بخشي از غرب نشان دهد؛ البته نه از آن نظر که مربوط به محيط و جغرافياي ما نيست، بلکه از اين جهت که با حقايق هستي و ارزش هاي انساني هماهنگ نيست. موضوع ديگر آن است که آيا استغراب حنفي توانسته است دست کم غرب را به همان محدوده زماني و مکاني آن برگرداند يا اينکه به تعارض شعار و عمل مبتلا است؟ مباحث مفصل حنفي از استغراب، به ويژه اسلام شناسي او نشان مي دهد که چگونه حنفي با چنين ادعايي، در بازخواني ميراث اسلامي، روش ها، رويکردها و قرائت هاي غربيان را تکرار مي کند. بنابراين، پروژه تجدد و تراث او، خود سبب گسترش غرب است، نه محدود سازي آن! پينوشتها: 1. همان، ص 52. 2. همان، ص 48-49. 3. همان، ص 53-55. 4. همان، ص 59. 5. « الوعي التاريخي». 6. « الموقف الحضاري». 7. « الموقف النقدي». 8. « اعادة بناء». 9. حسن حنفي، همان، ص 59-60. 10. همان، ص 56. 11. همان، ص 39-43. 12. همان، ص 56-57. 13. « جدل الأنا و الاخر». 14. حسن حنفي، همان، ص 71. منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1 ادامه دارد... /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 428]