تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803941250




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابن‌سينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابن‌سينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(1)
مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابن‌سينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(1)   نويسنده:زهرا مصطفوي   در بسياري از مسائل فلسفه اين سؤال مطرح است كه آيا نگرش فيلسوفان به مسائل يكسان و هماهنگ است؟ يا نظرياتي كه مورد نقد و اثبات قرار مي‏گيرد بطور دقيق با هم هماهنگ نيست؟ هنگامي كه به مسائل مختلف فلسفه دقت مي‏كنيم و در گفتار فلاسفه كنكاش مي‏نماييم، اين ترديد بيشتر مي‏شود. براي مثال مي‏توان از ترديد در مسئله «مثل افلاطوني» نام برد كه آيا نظريه مثل در نظر ملاصدرا همان است كه ابن سينا آن را منكر است؟ آيا نظريه نفي اعاده معدوم بعقيده فلاسفه مطابق همان نظريه‏اي است كه توسط متكلمين اثبات شده است؟ آيا اصالت وجود صدرايي همان نظريه‏اي است كه شيخ اشراق منكر شده است؟ و حتي اين ترديد مطرح است كه آيا خدايي كه توسط صدرا اثبات مي‏شود همان است كه توسط ابن سينا يا حاج ملا هادي سبزواري اثبات مي‏شود؟ اين سؤالات زمينه ساز بررسيهاي گسترده در تاريخ فلسفه و مسائل فلسفي است كه بيتوجهي به آن موجب اشتباه در فهم روند و نظريات فلسفي مي‏گردد. مقاله حاضر كوششي است تا نشان دهد نظريه اتحاد عاقل و معقول در نظر ابن سينا و ملاصدرا مختلف بوده و نگاه آنها به اين بحث متفاوت است. بنابرين، حتي اگر ابن سينا را مدافع نظريه اتحاد عاقل و معقول بدانيم، نمي‏توانيم او را موافق نظر ملاصدرا بحساب آوريم. در ابتدا لازم است بطور مختصر درباره روند اين نظريه در ميان فلاسفه توضيحي داده شود، و سپس با شرح معناي تعقل و اتحاد به اختلاف نظر دو حكيم بپردازيم. پيشگفتار   ريشه مسئله اتحاد عقل و عاقل و معقول در كلمات شاگردان ارسطو جاي دارد. مشهور چنين است كه پس از ارسطو، اين سخن در ميان حكماي مشا چون اسكندر و فرفوريوس، و سپس شاگردان ايشان رواج يافت. البته نظريه اتحاد با تفاسير متفاوتي مواجه است كه اتحاد عاقل با عقل فعال، اتحاد عاقل با معقول، اتحاد مدرِك با مدرُك و... از اين جمله‏اند. اين نظريه در يونان مورد قبول حكمايي چون افلوطين واقع شده([1]) و در دوره اسلامي نيز در كلمات معلم ثاني ابونصر فارابي اشاراتي موافق اين نظريه مي‏توان يافت.([2]) ولي در عين حال صدرالمتألهين به شرح و تفسير و تنقيح اين نظريه پرداخته و پايه‏هاي آن را استوار ساخته است. وي مي‏فرمايد،([3]) مسئله اتحاد عاقل و معقول براي هيچكدام از حكماي اسلامي تا زمان وي حل نشده و در كتب مسلمين هيچ نكته با ارزشي نمي‏توان در شرح اين نظريه يافت، و ايشان با توجه خاصّي بسوي مسبب الاسباب، و طلب كرامت از وي، از الهامات الهي برخوردار گرديده و خداوند متعال از فيض كرم خويش بر ايشان باريده، و از خزائن علم خود علمي جديد به ايشان مرحمت فرموده، تا آنچه را كه وقف گذشتگان بوده،([4])و متأخرين از نعمت آن بيبهره بوده‏اند، دريافته و منقح نمايد. در مقابل، ابن سينا سخت از در انكار درآمده است و سخن فرفوريوس را جملگي، حشو و زايد خوانده، مي‏فرمايد: فرفوريوس هوس سروري و رياست مشا را در سر مي‏پرورانده، و سخناني گزاف رانده، كه نه خود آن را فهميده، نه ديگر حكماي مشا. حكماي مشا نيز واقفند كه هيچ از آن نمي‏فهمند، ولي حب رياست و جاه طلبي ايشان مانع از اعتراف است.([5]) در هر حال آنچه بايد مورد دقت قرار گيرد، برداشت دو حكيم بزرگ اسلامي، ابن سينا و صدرالمتألهين از نظريه اتحاد عاقل و معقول است. اميد است در پرتو اين بررسي خوانندگان محترم بتوانند مقايسه‏اي دقيق ميان نظرات دو فيلسوف بزرگ اسلامي كه رياست دو مكتب عمده فلسفي را بر عهده دارند، بجا آورند. بررسي استدلالها و اشكالات هر كدام از دو حكيم بر نظر ديگري نيازمند مقاله‏اي جداگانه است كه از موضوع اين مقاله خارج مي‏باشد. فصل اول: تعقّل   بخش اول: معناي تعقل   درك صحيح بحث اتحاد عاقل و معقول وابسته به شناخت معناي تعقل است. حقيقت تعقل، بمعني علوم و ادراكات عقلي، حقيقتي است مشترك ميان انسان و ديگر مجردات. بنابرين، بررسي حقيقت آن بايد بگونه‏اي باشد كه هم شامل تعقل انساني و هم شامل تعقل ديگر موجودات گردد. البته، در جاي خود شرح خواهيم داد كه موجودات مادي غيرمجرد، از اين كمال وجودي برخوردار نبوده و از چنين دركي عاجزند. همچنين بايد توجه داشت كه تعقل بعنوان يكي از شعبه‏هاي علم، بايد بگونه‏اي متناسب با تعاريفي كه از علم ارائه مي‏شود، ملاحظه شود. بهمين جهت، صدرالمتألهين در كتاب كبير الاسفار([6]) در آغاز بحث اتحاد عاقل و معقول به نظريات گوناگون فلاسفه از علم پرداخته و آن را مورد توجه و نقد قرار داده است. صدرالمتألهين بطور كلّي، درباره تعريف علم مي‏فرمايد:([7]) علم از حقايقي است كه ماهيت آن عين انيت اوست. و چنين حقايقي را نمي‏توان با حد و رسم تعريف نمود، زيرا داراي جنس و فصل نيست تا با حد تعريف شود، و چيزي اعرف از علم نيست تا آن را تبيين كند، بلكه از امور بديهي و آشكاري است كه لازم است درباره درك صحيح آن تذكرات و تنبيهاتي آورده شود. شيخ الرئيس درباره تعقل و علم مي‏فرمايد: كلّ صورة اُدركها فانّما اُدركها اذا وجد مثالها في([8]) هر صورتي را كه درك مي‏كنم، هنگامي ادراك من محقق مي‏شود كه مثال و صورت آن شي‏ء در من موجود شود.ان النفس تعقل، بان تأخذ في ذاتها صورة المعقولات. ([9]) تعقّل نفس، به اين نحو است كه صورت معقولات را مي‏گيرد. بنابرين، تعقل بنظر ابن سينا، همانا حصول صورت معقول در عاقل است، وي اين نظر را حتي درباره باري تعالي نيز صحيح مي‏داند. البته ابن سينا درباره چگونگي حصول صور معقوله در نفس عاقل، نظرات متفاوتي را بيان نموده است. از برخي كلمات ايشان چنين بر مي‏آيد كه نفس عاقل با تجريد صورتها، از ماده و عوارض و لواحق ماده، از مرحله حس و خيال و وهم خارج شده، به مرحله عقل مي‏رسد. و از برخي از عبارات وي بدست مي‏آيد كه نفس عاقل با اتصال به عقل فعال، از فيض عقل فعال، صور معقوله را كسب مي‏كند. ما در اينباره توضيح بيشتري خواهيم داد. اما صدرالمتألهين درباره تعقل مي‏فرمايد: التعقل هو ادراك للشي‏ء، من حيث ماهيته و حده([10]) تعقل يعني درك ماهيت و حد شي‏ء. ايشان در ادامه عبارت فوق مي‏فرمايد: در تعقل نياز به تجريد است، تجريد از ماده و عوارض و لواحق آن. و توضيح مي‏دهد: تجريد در صورتي است كه علم را از مواد بگيريم، يعني بعد از احساس يك شي‏ء و يك وجود، آن را از ماده مجرد مي‏كنيم و مرحله جديدي از علم در ما ايجاد مي‏شود. سپس آن را از عوارض و لواحق ماده تجريد مي‏كنيم و مرحله ديگري از علم ايجاد مي‏شود كه به آن تعقل گويند. ولي اگر موجودي خود بذاته عقل باشد و مجرد از ماده و عوارض و لواحق آن باشد، در هنگام تعقل، نياز به تجريد ندارد. بلكه نفس بواسطه وجود آن عقول يك عالم عقلي مي‏شود. وي درباره چگونگي اكتساب علوم عقلي مي‏فرمايد: اما حق اين است كه صور عقليه جواهر، همانا معاني آن حقايق و ذوات آن جواهر است. به اين معني كه، صورت محسوس از هر جسم همان جوهر حسي آن بوده، وصورت عقلي آن جسم همان معناي جوهري و عقلي آن است. ([11]) با توجه به مباني ملاصدرا، بسهولت مي‏توان فهميد كه مقصود وي از معناي عقلي جوهر و صورت عقلي جسم، صورت ذهني يا تصوري آن نيست. بلكه، مقصود وي همانا صورت عقلاني مستقل و مثل نوريه افلاطوني است و بعقيده صدرا، تعقل يعني درك صورت عقلاني و مستقل جسم. چنانچه در عباراتي فرموده است: فالنفس عند ادراكها للمعقولات الكلية، تشاهد ذواتا نورية مجردة. ([12]) مقايسه   بنابرين تفاوت ميان بيان صدرالمتألهين و شيخ الرئيس در حقيقت تعقل، عبارت است از اينكه بعقيده ابن سينا، تعقل يعني درك مفاهيم حدود و ماهيات اشياء بنحو وجود ذهني، و حصول صورت اشياء در يك موجود مجرد، خواه نفس، يا عقل. و به عقيده ملاصدرا، تعقل يعني مشاهده حقايق و صورتهاي حقيقي مجرد از ماده و لواحق آن كه بنحو مستقل متحققند. به نظر ملاصدرا، علم همان حضور و وجود شي‏ء مدرَك در نزد مدرِك است. وجودي خالص و غيرمشوب به عدم و فقدان. بهمين جهت، اشياء مادي و غيرمجرد نمي‏توانند تعقل داشته باشند، و به حقيقت تعقل دست يابند. زيرا، ماده همواره با فقدان و عدم آميخته است. بلكه بعقيده صدرا، علم عبارت است از وجود، بشرط آنكه حجابي در ميان نباشد، و ماده و عدم و نقص حجابند و مانع علم.([13]) پي نوشت ها :   1. افلوطين، اثولوجيا, ص50. 2. ر.ك. فارابي, ابونصر محمد, الدعاوي القلبيه, ص 9، در ضمن رسائل الفارابي. 3. ر.ك. ملاصدرا، الاسفار, ج 3, ص 312. 4. همان, ص 335. 5. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، شرح الاشارات و التنبيهات, ج 3, ص 293 و الشفاء، الطبيعيات، النفس, ص 213. 6. الاسفار، السفر الاول، المرحلة العاشرة ج 3, ص 278 ببعد. 7. الاسفار, ج 3, ص 278. 8. ابن سينا، التعليقات, ص79. 9. الشفاء، الطبيعيات، النفس, ص 212. 10. اسفار, ج 3, ص 361. 11. همان, ص 305 و 307. 12. ملاصدرا، الشواهد الربوبية, ص 33. 13. الاسفار ج 3, ص 447 و 448.   منبع: www.mullasadra.org  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن