تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837395846
ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود
واضح آرشیو وب فارسی:ايران دیپلماسی: ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود
ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود
نوشته نادژدا ماندلشتام/ ترجمه: فرزانه قوجلو : اوسيپ ماندلشتام، شاعر بزرگ روس، در ژانويه 1891 در ورشو به دنيا آمد. او را يكي از پايهگذاران جنبش آكمهايسم ميدانند؛ شاعري كه امروز اشعارش به زبانهاي زنده دنيا ترجمه شده و كتابهايش در سراسر جهان خوانندگان بسيار دارد، در دوران خود مورد غضب دولتمردان شوروي آن روزگار قرار گرفت و يكي از قربانيان بيشمار عصر استالين بود. ماندلشتام انقلاب اكتبر روسيه را از سر گذراند و مثل بيشتر روشنفكران آن دوران روسيه مجذوب انقلاب شد و درهم شكستن قدرت تزار. اما ديري نپاييد كه با روي كار آمدن دولت توتاليتر استالين، روياي اين روشنفكران به وجدآمده از انقلاب به يأس انجاميد. زندگي ماندلشتام سراسر در بازداشت، بيخانماني، اردوگاه و تبعيد گذشت تا سرانجام در بيستوهفتم دسامبر 1938 در سن 47سالگي بر اثر رنج فراوان و بيماري درگذشت.
همسرش نادژدا كه در 1922 در كييف با او ازدواج كرد، در تمام سالهاي دربهدري اوسيپ در كنارش بود و لحظهاي هم كه به اجبار در كنارش نبود از فكر او غافل نميشد. خاطرات نادژدا ماندلشتام نهتنها تصويري روشن از اين شاعر نامور روس و نيز ديگر شاعران و نويسندگان شهير همعصر آنها همچون آنا آخماتووا، پاسترناك، گوميليوف، مارينا تسوتايوا و... ارائه ميدهد بلكه جامعه آن دوران شوروي را به روشني ترسيم ميكند و بيشترين اهميت آن نيز در همين است.
«در آغاز دهه 30، زماني اوسيپ به من گفت «ميداني اگر عصري طلايي وجود داشت، همان قرن نوزدهم بود، فقط ما اين را نميدانستيم.»
ما واقعا خيلي چيزها را نميدانستيم و نميفهميديم و براي ناداني خود بهاي گزافي داديم. چرا آدمها بايد چنين تاوان سنگيني در قبال تلاشهايشان براي ساخت جامعهاي كامل بپردازند؟ اخيرا شنيدم كسي ميگفت: «شهره است كه هركس خواسته مردم را سعادتمند كند فقط برايشان مصيبت به بار آورده.» اين را مردي جوان ميگفت كه نميخواست شاهد هيچگونه تغييري باشد، چون در اين صورت او و ديگران را گرفتار مصيبتي تازه ميكرد. اين روزها افرادي نظير اين جوان ـ لازم نيست بگويم كمابيش در بين افراد مرفه، فراوانند. عموما متخصصان و دانشمندان جواني هستند كه دولت به خدماتشان نياز دارد. آنها در آپارتمانهاي موروثي دو (حتي سه يا چهار) اتاقه زندگي ميكنند يا ميتوانند از سازماني كه در آن مشغول كارند آپارتماني بگيرند. از كار طاقتفرساي پدرانشان وحشت دارند، اما از فكر تغيير بيشتر ميترسند. كمال مطلوب آنها گذران آرام زندگي پشت كامپيوترهايشان است، اينكه ذهنشان را به خاطر هدف يا نتيجه آزار ندهند و وقت آزاد خود را به چيزهايي اختصاص دهند كه برايشان لذت بخش است: مطالعه، زن، موسيقي يا استراحت در ساحل درياي سياه. ويكتور شكلفسكي وقتي به آپارتمان جديدش رفت خيلي خوب آن را عنوان كرد، به افراد خوشبختي كه در همان ساختمان به آنها جايي داده بودند گفت: «حالا ما بايد خداوند را شكر كنيم كه انقلابي در كار نخواهد بود.» نميتوانست كلامي حقيقيتر از اين بر زبان آورده باشد: آنها به اوج خوشبختي رسيده بودند و هيچ چيز ديگري نميخواستند جز آنكه به نحو احسن از آن استفاده كنند. همه آنچه نياز داشتند فقط اندكي آرامش بود تا از آن لذت ببرند، فقط اندكي آرامش؛ همان چيزي كه ما هرگز نداشتيم.
متخصص جوان مخالف با تغيير نميتوانست بهتر از اين خود را توصيف كند: كاملا حقيقت دارد كه جستوجوي سعادت ميتواند به مصيبت بينجامد. من اخيرا از تسليم مردي پرسن و سال، كارآزموده و كاملا متفاوت با آن جوان متخصص بهتزده شدم كه در روزگار خودش مبارزي فعال براي نيل به «نظم نوين» بود (اما نه در اين كشور كه شايد به همين دليل هنوز براي آنچه رخ داده احساس مسئوليت ميكند). «يكبار در زندگيمان ميخواستيم مردم را خوشحال كنيم و هرگز خود را براي اين كار نخواهم بخشيد.» اما من فكر ميكنم او هم ميتواند خود را ببخشد و پاداشهايي را كه به خاطر خدمات نصيبش شده پس نخواهد داد. در عين حال «تودهها» كه آن همه درباره آنها ياوه نوشتهاند، (براي مثال آنچه بلاك نوشته و عقيدهاي كه ابراز كرده مبني بر آنكه «تمدن» بر تودهها تاثيري نگذاشته و آنان تجسمي از «روح موسيقياند») فقط به كار و مطالبه دستمزدهايشان علاقهمندند و اينكه زندگيشان را تا حد امكان پيش ببرند. برخي از آنها پول اندك خود را در خانههايشان خرج ميكنند يا بابت خريد كفش و لباس ميپردازند، بعضي ديگر بيشتر دوست دارند بياشامند. چطور پول به دست ميآورند و بعد خود را با ودكا مسموم ميكنند؟ يكي از همسايههايم را در پسكف به خاطر ميآورم، نقاش ساختمان بود و چريك سابق و همچنان استالينيستي دوآتشه. هر روز به خانه ما ميآمد و در راهروي آپارتمان اشتراكيمان نعره ميكشيد كه چقدر همه چيز تحت فرمان استالين خوب بود. بعد همسرش او را به اتاقي ميكشاند كه با دو كودكشان آنجا زندگي ميكردند، اما ما هنوز ستايش مستانه او را از استالين ميشنيديم. «او به من آپارتمان داد، به من نشان لياقت داد، به من عزت و احترام داد... تو ميداني منظورم چيه... او قيمتها را كاهش داد...» روزهاي تعطيل خواهرهاي زنش و شوهرانشان به ديدن آنها ميآمدند. دور هم مينشستند و محافظهكارانه درباره جامعه اشتراكي حرف ميزدند كه در آن زمان زنها موفق شده بودند در موقع مناسبي از كار در مزرعه خلاص شوند و به عنوان نظافتچي كار بگيرند. همسر نقاش ساختمان مشتاقترين آنها بود ـ طي جنگ با فنلاند در خط مقدم در يك غذاخوري كار ميكرد و هنوز از آن «فنلانديهاي لعنتي» حرف ميزد. آنها به ياد استالين مينوشيدند و مدام ميگفتند كه چقدر زندگيشان در دوران او بهتر شده بود در حالي كه الان چيزي جز كمبود نصيبشان نميشد. همسر نقاش ساختمان تمام زمستان در خانه به من كمك كرد و بعد در بهار، از سر اجبار، به پليس گزارش داد كه زن صاحبخانهاي كه من از او اتاق اجاره كرده بودم، مستاجرش فردي ثبت نشده است. بعد به شدت گريه كرد و از من پوزش خواست و به كليسا رفت تا براي گناهانش دعا كند. او جزئي از آن گذشته ممنوع است كه امروز به تدريج فراموشش ميكنيم. تنها تغييري كه شايد چنين آدمهايي ميخواهند، برگشت به روزهاي جوانيشان است ـ آنها براي زماني اشك ميريزند كه زندگي تا حد اين دستورالعمل ساده تقليل يافته بود «از فرمانده استالين به خاطر زندگي شاد سپاسگزاريم.» اكنون حتي آنها «روح موسيقي» را با خود دارند ـ هيچ خانهاي نيست كه تلويزيوني در آن نباشد. در مورد «زندگي سعادتباري» كه به ما ارزاني شده، هيچكس احساس تاسف نميكند.
تصور ميكنم در آغاز قرن بيستم بود كه مردم فكر كردند زمان آن رسيده كه به دنبال ساخت جامعهاي كامل و آرماني باشند كه واقعا رفاه و سعادت همگان را تضمين كند. اين ديدگاه از دل اومانيسم و دموكراسي قرن نوزدهم سربرآورد كه به شيوهاي هزلآميز فقط ميتوانست مانع ساخت نظمي نوين بر اساس عدالت اجتماعي باشد. بنابراين قرن نوزدهم به عنوان عصري سفسطهگر، سازشكار و بيثبات محكوم بود و اكنون مردم به دنبال رستگاري در نظمي خشك و انضباطي ديكته شده بودند. در پايان قرن گذشته و آغاز اين قرن، مردم در اشتياق نظامي «منسجم» و ديدگاهي واحد ميسوختند كه كل تفكر و رفتار آنها را در برگيرد. تفكر آزاد ـ كودك محبوب اومانيسم ـ فقط قدرتي متزلزل بود كه بايد در پاي آرمانهاي جديد قرباني ميشد. برنامه خردگراي تغيير اجتماعي نيازمند ايمان كوركورانه و فرمانبرداري از قدرت بود. ميل به ديكتاتوري نبوغ صرف بود ـ ديكتاتور فقط زماني قدرت دارد كه بتواند به فرمانبرداراني متكي باشد كه كوركورانه به او ايمان دارند. چنين حامياني را نميتوان خريد ـ كه كاري زياده از حد ساده است ـ اما كافي است چنين حامياني وجود داشته باشند آن وقت هميشه افراد خودفروخته فراواني هستند كه آمادهاند منافع آنها را حفظ كنند به خصوص وقتي انتخاب دومي هم پيش روي خود ندارند. اما همه انديشههاي خطير از جايگاه خود سقوط ميكنند. وقتي چنين اتفاقي افتاد، همه آنچه باقي ميماند رخوت است ـ جواناني كه از تغيير ميترسند، افراد خسته ميانسال كه در آرزوي آرامشاند، مشتي پير كه از هر آنچه در گذشته كردهاند هراسانند و خيل فرمانبرداراني حقير كه عباراتي را طوطيوار تكرار ميكنند كه در دوران جوانيشان آموختهاند.
اوسيپ هيچوقت اومانيسم و ارزشهاي آن را محكوم نكرد اما تا زماني كه توانست بگويد قرن نوزدهم «عصري طلايي» بود راه درازي را طي كرد. او هم مثل همه معاصرانش از اندوخته حماسي قرن نوزدهم برداشت كرده و بر اساس آن ترازنامه خود را پر كرده بود. من فكر ميكنم كه تجربه شخصي او به عنوان هنرمند سهمي عمده در شكلگيري عقايد هنرياش ايفا كرد ـ تجربهاي كه مثل تجربه عرفاني، قدرتمندانه بر جهانبيني فرد تاثير ميگذارد. اوسيپ نيز هماهنگي در زندگي اجتماعي را ميجست و خواهان انسجام اجزا با كليت آن بود. اين تفكر با ديدگاه او از فرهنگ به مثابه انديشه بنياديني كه روند تاريخي را به نظم در ميآورد و ساختار آن را تعريف ميكند تلفيق ميشد. قرن نوزدهم او را با فقر ساختار اجتماعي روبهرو كرد، اگر نگوييم با سيهروزي آن. اوسيپ آن هماهنگي و شكوهي را كه ميخواست در دموكراسيهاي غربي كه هرتسن آنقدر با تمسخر از آن ياد ميكند، نمييافت. او جامعهاي را ميخواست كه ساختارش كاملا تعريف شده باشد، «نردبان يعقوب » كه آن را در مقاله خود درباره چادايف و «هياهوي زمان» به كار برد. او حضور چنين نردباني را در سازمان كليساي كاتوليك و در ماركسيسم احساس كرد ـ وقتي پسربچه بود به هر دوي اينها علاقهمند بود. درباره آن در «هياهوي زمان» نوشت و نيز در نامهاي از پاريس خطاب به معلمش، وي. وي. جيپوس در روزگار دانشآموزياش و پس از اتمام مدرسه تنيشوف. او در مذهب كاتوليك و در ماركسيسم حضور انديشهاي واحد را احساس ميكرد كه كل ساختار را به هم پيوند ميداد. گفته او را در 1919 به خاطر دارم، معتقد بود بهترين شكل سازمان اجتماعي چيزي شبيه حكومت ديني بود. به همين دليل از انديشه قدرت نميترسيد حتي وقتي به قدرت استبدادي تعبير ميشد. تنها چيزي كه او را در آن روزها نگران ميكرد شايد سازمان حزب بود. او ميگفت: «حزب كليسايي وارونه است». مقصود او از اين عبارت، اطاعت بيچون و چرا كليسا از قدرت و رعايت سلسله مراتب بود، اما قدرتي بدون خدا. هنوز مقايسه با يسوعيان در آن روزها آنقدرها باب نشده بود.
نظم نوين فقط خود را پس از جنگ داخلي نشان داد. زماني انگليس اظهار داشت كه توليد صنعتي سلاحهاي مرگبار هميشه پيشرفتهترين صنعت توليد است. كل تاريخ چنين چيزي را اثبات كرده است، از اختراع تفنگ گرفته تا اختراع رنجآور بمب اتم در دوران ما. چنين است كه «پيشرفتهترين» بخش ماشين حكومت ـ كه ماهيت آن را به بهترين نحو توصيف ميكند ـ با كشتار مردم به نام «جامعه» مرتبط ميشود. نخستين رويارويي اوسيپ با حكومت جديد ديدارش با درژينسكي بود براي تقاضاي آزادي برادرش وقتي كه در 1922 دستگير شد. اين ديدار انديشه او را در خصوص ارزش نسبي «ساختار اجتماعي» و شخصيت انساني تقويت كرد. در آن زمان ساختار نو تازه داشت شكل ميگرفت اما مقرر بود شكوهي بيبديل داشته باشد ـ كه اهرام مصر را در برابر خود ناچيز جلوه ميدهد و نميتوان انكار كرد كه طرحي منسجم داشت. به نظر ميرسيد هماهنگي كه روياي جواني اوسيپ بود به حقيقت ميپيوست اما اوسيپ به عنوان يك هنرمند هرگز درك خود را از واقعيت از دست نداد و ظاهر پرجلال ساختار حكومت سوسياليستي بيش از آنكه مجذوبش كند او را ترساند. نگرانيهايش در شعر «دوران» انعكاس يافته است؛ جايي كه گذشته را به خاطر ميآورد و از خود ميپرسد چگونه ميتواند به «ستون فقرات دو قرن بپيوندد» او در مقالهاش با عنوان «اومانيسم و جهان مدرن» ميگويد انسان گستره ساختار اجتماعي است اما دوراني وجود دارد كه تصوير انسان در آن گم شده است، وقتي آدمها ميگويند «براي بشر وقت ندارند و از او بايد مثل آجر يا سيمان استفاده كرد كه قرار است نه براي آن بلكه از آن چيزي بسازند» به آسوريان و مصر باستان اشاره ميكند. وقتي ميخواهد از عداوت ساختارهاي اجتماعي با انسان حرف بزند چنين ميگويد «بردههاي آسوري مثل مرغ در پاي شاه غولپيكر ميلوليدند: جنگجويان تجسم قدرت عداوت حكومت با انسان بودند كه با نيزههاي بلند خود كوتولههاي غل و زنجير شده را ميكشتند. سازندگان مصري با توده انسانها مثل مصالحي رفتار ميكردند كه بايد به مقدار لازم از آن تهيه كرد» گرچه عصر جديد ما مصر و آسوريان را به ياد اوسيپ ميآورد او همچنان اميدوار بود كه اومانيسم از خشونت اصلي نظام دولتي بكاهد.
در بين عكسهايي كه از اوسيپ به جا مانده، تصويري است كه او را در جواني نشان ميدهد كه ژاكتي پوشيده و نگاهي جدي و متفكر بر چهرهاش نقش بسته است. اين عكس را در سال 1922 گرفته؛ وقتي براي نخستينبار ماهيت آسوري نظم نوين ما را فهميد. بعد عكس ديگري هست كه او را در هنگام پيري و بيمارياش نشان ميدهد. فاصله بين اين دو عكس فقط 10 سال است اما اوسيپ در سال 1932 تقريبا از سرنوشت روياهاي جوانياش در خصوص ساختار اجتماعي بر اساس قدرت خبر داشت، فارغ از قصوري كه ماترك قرن نوزدهم بود. تا اين زمان او ابياتش را درباره پادشاه آسور سروده بود:
او هوايي را كه من در آن نفس ميكشم با خود برده،
پادشاه آسور قلبم را در دست دارد.
او يكي از نخستين كساني بود كه به قرن نوزدهم به عنوان «عصر طلايي» نگاه كرد گرچه ميدانست انديشههايي نو كه از بذر آن دوران رشد كرد بعدها به بار نشست. اوسيپ در پايان زندگياش يك بار ديگر از ساختار اجتماعي بدفرجام حرف زد و در عين حال خود را ريشخند كرد.
آراسته با تكههاي خوش آب و رنگ گوشت سگان،
دولت شرمسار مصر
اهرام بيارزش را برپا داشت
و مردگان خود را به وفور ارزاني داشت...
در كنار هنر گوتيگ، كه موذيانه
بر روي همه حقوق عنكبوتوار خود
پژوهشگري جسور، فرشتهاي سارق را عق ميزد
او زيست،
فرانسوا ويلن بيبديل.
شايد ما واقعا مردم عصر آسور هستيم. اگر نه چطور ميتوانيم در برابر زورگويي تودهها بر بردگان، اسيران، پناهندگان و دگرانديشان بياعتنا باقي بمانيم؟ هر گاه چنين چيزي اتفاق ميافتد، به يكديگر ميگوييم با اين خيل عظيم تودهها چه كاري از دست ما برمي آيد؟ ما براي مبارزات گسترده احترامي خاص قائليم، براي معيار يا نظمي كه تودهها اعمال ميكنند. پادشاهان آسور ميتوانستند بد باشند يا خوب اما چه كسي بايد در كنارشان ميماند، وقتي پادشاه به كشتار زندانيان فرمان ميداد يا با جلال و جبروت به معمار دربار دستور ميداد تا براي او قصري بسازد. چه تفاوتي است بين آن گروه از زندانياني كه به فرمان شاهان آسور كشته شدند با «تودههايي» كه اكنون با چنين هيبتي ما را ميترسانند و همواره وقتي حضور مييابند كه مقرر است نظمي «آهنين» در جامعه برقرار شود؟ با اين وجود، مردم در كار روزانه خود، براي خويشتن خود حقيقتي باقي ميگذارند. هميشه از حقيقتي كه در دنياي بسته بيمارستانها، كارخانهها يا سالنهاي تئاتر وجود داشت حيرت زده ميشدم، اينكه ميديدم مردم ميتوانند زندگي سراسر انساني خود را پيش ببرند بيآنكه به ماشيني بياحساس يا به «تودهها» بدل شوند.
دوشنبه 6 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران دیپلماسی]
[مشاهده در: www.irdiplomacy.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 325]
صفحات پیشنهادی
ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود
ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود نوشته نادژدا ماندلشتام/ ترجمه: فرزانه قوجلو : اوسيپ ماندلشتام، شاعر بزرگ روس، در ژانويه 1891 در ...
ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود نوشته نادژدا ماندلشتام/ ترجمه: فرزانه قوجلو : اوسيپ ماندلشتام، شاعر بزرگ روس، در ژانويه 1891 در ...
جهان - درسهاي دموكراسي كويتي
نتيجه غالبا فلج سياسي بود به خصوص وقتي كار به بحث بر سر توسعه منابع نفت ... بررسي نتيجه انتخابات كار سادهاي نيست. .... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
نتيجه غالبا فلج سياسي بود به خصوص وقتي كار به بحث بر سر توسعه منابع نفت ... بررسي نتيجه انتخابات كار سادهاي نيست. .... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
ادب جهان - فقط پندار تو!
ادب جهان - فقط پندار تو! ادب جهان - فقط ... اعضاي هيات رئيسه مجلس امروز به ديدار رهبر معظم انقلاب ميرون... آغاز اولين ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود · جهان - انفجار در ...
ادب جهان - فقط پندار تو! ادب جهان - فقط ... اعضاي هيات رئيسه مجلس امروز به ديدار رهبر معظم انقلاب ميرون... آغاز اولين ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود · جهان - انفجار در ...
جهان - در جستجوي نوستالژي از دست رفته
جهان - در جستجوي نوستالژي از دست رفته جهان - در جستجوي نوستالژي از دست رفته ... جهان - در جستجوي نوستالژي از دست رفته .... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - در جستجوي نوستالژي از دست رفته جهان - در جستجوي نوستالژي از دست رفته ... جهان - در جستجوي نوستالژي از دست رفته .... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - خشونتهاي طبقاتي در هند 35 نفر را كشت
جهان - خشونتهاي طبقاتي در هند 35 نفر را كشت جهان - خشونتهاي طبقاتي در هند 35 نفر را كشت گروه بينالملل: به دنبال خشونتهايي كه ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - خشونتهاي طبقاتي در هند 35 نفر را كشت جهان - خشونتهاي طبقاتي در هند 35 نفر را كشت گروه بينالملل: به دنبال خشونتهايي كه ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - فرار هزار مهاجر از آفريقاي جنوبي
جهان - فرار هزار مهاجر از آفريقاي جنوبي جهان - فرار هزار مهاجر از آفريقاي جنوبي گروه ... وي ميگويد: «قطعا دست سومي نيز در كار است. ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - فرار هزار مهاجر از آفريقاي جنوبي جهان - فرار هزار مهاجر از آفريقاي جنوبي گروه ... وي ميگويد: «قطعا دست سومي نيز در كار است. ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - دستگيري رهبر سابق شورشيان كنگو در بلژيك
جهان - دستگيري رهبر سابق شورشيان كنگو در بلژيك جهان - دستگيري رهبر سابق شورشيان كنگو در بلژيك گروه بينالملل: «ژان ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - دستگيري رهبر سابق شورشيان كنگو در بلژيك جهان - دستگيري رهبر سابق شورشيان كنگو در بلژيك گروه بينالملل: «ژان ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - لبنان و معماي ارتش
جهان - لبنان و معماي ارتش جهان - لبنان و معماي ارتش ديليپ هيرو: ترجمه آرش حري: آدم وسوسه ميشود كه خشونت كنوني در لبنان را جنگي ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - لبنان و معماي ارتش جهان - لبنان و معماي ارتش ديليپ هيرو: ترجمه آرش حري: آدم وسوسه ميشود كه خشونت كنوني در لبنان را جنگي ... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - كارتر: هيلاري كلينتون بايد تسليم شود
جهان - انفجار در قندهار · ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود. . مطالب پیشین. جهان - مرگ بنيانگذار گروه تروريستي فارك · جهان - كروكر: القاعده در آستانه شكست قرار دارد ...
جهان - انفجار در قندهار · ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود. . مطالب پیشین. جهان - مرگ بنيانگذار گروه تروريستي فارك · جهان - كروكر: القاعده در آستانه شكست قرار دارد ...
جهان - چرايي چندجانبهگرايي و يكجانبهگرايي
جهان - چرايي چندجانبهگرايي و يكجانبهگرايي جهان - چرايي چندجانبهگرايي و ... جهان - چرايي چندجانبهگرايي و يكجانبهگرايي .... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
جهان - چرايي چندجانبهگرايي و يكجانبهگرايي جهان - چرايي چندجانبهگرايي و ... جهان - چرايي چندجانبهگرايي و يكجانبهگرايي .... ادب جهان - انقلابي در كار نخواهد بود ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها