واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: کريستيان هويگنس، فيزيکدن هلندي، در سال 1678 ميلادي نظريه ساده اي براي نورمطرح کرد. در اين نظريه فرض مي شد که نور موج است و در مقابل نيوتن معتقد بود نور جرياني از ذرات است. اين فرضيه انتشار نور در ابزارهاي نوري را توضيح مي داد و اغلب نيز قانع کننده بود. هر چند هواداران نظريه موجي در زمان نيوتن کم نبودند، اما در رويارويي با نبوغ نيوتن شانس اندکي براي پيروزي داشتند. با مرگ نيوتن، نظريه ذره اي هم وارد دوران تاريک خود شد. کشفيات جديدي در حوزه نور اتفاق افتاد که نظريه ذره اي قادر به بيان توضيحي درباره آن ها نبود. حدود صد سال پس از مرگ نيوتن نظريه موجي به دست دانشمند فرانسوي به نام فرنل تکامل يافت به طوري که قادر بود براي تمام پديده هاي شناخته شده تا آن زمان درباره نور توضيح قانع کننده اي ارايه دهد. فرنل نظريه موجي را به چنان درجه اي ازدقت رسانه که به جاي آن که رقيبي شکست خورده باشد به فرمانرواي قدرتمند تبديل شد. پس از آن، فوکو دانشمند فرانسوي، سرعت نوردر آب را اندازه گيري کرد . نور در خلا با سرعتي حدود 300 هزار کيلومتر در ثانيه حرکت مي کند. بنا به نظريه ذره اي نيوتن اين سرعت در آب حتي بايد بيش از اين مي بود. اما بنا به نظريه موجي اين سرعت در آب بايد کمتر باشد. آزمايش فوکو نشان داد سرعت نور در آب درست همان مقدار کمتر از سرعت نور درهواست که نظريه موجي پيش بيني مي کرد. نظريه ذره اي روبه افول مي رفت و نظريه موجي روزه روز قدرتمندترمي شد. مايکل فارادي، پژوهشگر انگليسي که از رياضيات سررشته چنداني نداشت براي توضيح دادن نتايج آزمايش هاي خود راه حلي ساده و غير رياضي را ابداع کرد که اساس آن چيزي بود که خودش آن را خطوط نيرو مي ناميد. گرچه در ابتدا مورد تمسخر رياضي دانان حرفه اي قرار گرفت، اما هرکشف جديد، مهر تاييدي دوباره بر ايده هاي فارادي بود. سال ها بعد ماکسول که به عمق نظرات فارادي پي برده بود، ايده هاي او را به زبان رياضي بيان کرد. با اين کار، فارادي به صورت درونمايه يک تفکر رياضي جلوه گر شد. ماکسول مفهوم ميدان مغناطيسي را به جاي خطوط نيروي فارادي وارد فيزيک کرد. ماکسول تنها به اين اکتفا نکرد و ادامه کار را گرفت ولي خيلي زود به تناقض تازه اي رسيد. ظاهرا همه چيز با نظريه او نمي خواند. دانشمندان به جست و جوي راه چاره پرداختند. در اين بين، خود ماکسول معادلات جديدي را که ظاهرا به صورت جزئي با معادلات قبلي اختلاف داشتند، پيشنهاد کرد. اين معادلات جديد نه تنها تناقضات را از ميان برمي داشت، بلکه مفهوم جديدي را نيز ارايه مي داد. معادلات جديد بايد چيزهايي مانند امواج الکترومغناطيس وجود داشته باشد که با سرعت نور حرکت مي کند و تمام خواص فيزيکي عمده نور را داشته باشد. اما براي پذيرفتن اين نظريه بايد امواج الکترومغناطيسي ماکسول به نحوي در آزمايشگاه توليد مي شد. با گذشت زمان و عدم موفقيت دانشمندان در توليد چنين امواجي، ترديد ها آغاز شد تا اين که با گذشت بيش از 70 سال از مرگ ماکسول، هاينريش هرتز، امواجي را که ماکسول پيش بيني کرده بود، آشکارسازي کرد. آز آن جا که تمام جزئيات نظريه فرنل بدون استثنا در دل معادلات ماکسول جاي مي گرفت و نيز کشف امواج پيش بيني شده ماکسول توسط هرتز، ديگر هيچ شکي وجود نداشت که نور از جنس موج الکترومغناطيس است. يعني امواج راديويي که توسط گيرنده هاي راديويي آشکار مي شوند از همان نوع امواجي هستند که توسط چشم آشکار مي شوند تنها تفاوت در ميان آن ها تفاوت در بسامد است. يعني تعداد ارتعاشات در ثانيه. مدت ها پيش از ماکسول، نظريه ذره اي در برابر درخشش نظريه موجي رنگ باخته بود تا اينکه فاجعه روي داد: فاجعه فرابنفش. ماجرا از زماني آغاز شد که دو دانشمند به نام هايريلي و جينز با استفاده از نظريه هاي الکترومغناطيس و ترموديناميک، فرمولي براي تابندگي جسم سياه که بهترين جذب کننده و گسيل کننده امواج الکترومغناطيس است ارايه کردند که به فرمول ريلي جينز شهرت يافت. تابندگي محاسبه شده از طريق فرمول ريلي جينز، در طول موج هاي بلند به داده اي حاصل از آزمايش نزديک بود؛ اما در طول موج هاي کوتاه ناموفق بود. اين شکست فرمول ريلي-جينز در طول موج هاي کوتاه را فاجعه فرابنفش ناميدند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 491]